eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_منوچهر_مدق به روایت همسر(فرشته ملکی) 5⃣2⃣ #قسمت_بیست_وپنجم 💞 {فرشته
﴾﷽﴿ 📚 ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 6⃣2⃣ 💞ﯾﮏ آن ﺑﻪ دﻟﻢ اﻓﺘﺎد ﻧﮑﻨﺪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﯿﺎﯾﻨﺪ ﻣﻦ را ﺑﺮﮔﺮداﻧﻨﺪ. ﻫﻮل ﺷﺪم. ﺣﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺧﻮرد. آﻗﺎي اﺳﻔﻨﺪﯾﺎري زود دﮐﺘﺮ آورد ﺑﺎﻻي ﺳﺮم. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﺎردارم. ﺑﻪ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﺒﺮ داده ﺑﻮد و ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﻮدش را رﺳﺎﻧﺪ. ﺳﺮ راﻫﺶ از دوﮐﻮﻫﻪ ﯾﮏ دﺳﺘﻪ ﺷﻘﺎﯾﻖ وﺣﺸﯽ ﭼﯿﺪه ﺑﻮد آورده ﺑﻮد. 💞آن ﺷﺐ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮﻣﺎﻧﺪ. ﻧﻤﯽ ﮔﺬاﺷﺖ از ﺟﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮم. ﻟﯿﻮان آب راﻫﻢ ﻣﯽ داد دﺳﺘﻢ. ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯽ رﻓﺖ ﯾﮏ ﭼﯿﺰي ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﯽ آﻣﺪ. ﯾﮏ ﻟﺒﺎس ﻟﯿﻤﻮﯾﯽ دﺧﺘﺮاﻧﻪ ﻫﻢ ﺧﺮﯾﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺮ ﻫﺮ دوﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﻣﯽ داﻧﺴﺖ ﺧﺪا ﺑﻬﻤﺎن ﭼﻪ ﻣﯽ دﻫﺪ. ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ اﻃﻤﯿﻨﺎن ﻣﯽ ﮔﻔﺖ. ﻇﻬﺮ ﻓﺮدا دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﺑﻨﺸﯿﻨﺪ . ﮔﻔﺖ"ﻣﯽ روم ﺣﺮم"ﺧﻠﻮﺗﯽ ﻣ ﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮدش را ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﺪ. 💞 ﻣﺎدرم ﺑﺎ ﻓﻬﯿﻤﻪ و ﻣﺤﺴﻦ وﻓﺮﯾﺒﺮزآﻣﺪﻧﺪ. وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﮔﺮدﻧﺪ، ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺮا ﻫﻤﺮاﻫﺸﺎن ﻓﺮﺳﺘﺎد ﺗﻬﺮان. ﻗﺮار ﺑﻮد ﻟﺸﮕﺮ ﺑﺮود ﻏﺮب. ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﺴﺖ دو ﻣﺎه ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﺮ ﺑﻪ زﻧﺪ، اﻣﺎ دﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﻤﺎﻧﻢ. ﺑﻌﺪ از آن دو ﻣﺎه، ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺟﻨﻮب. رﻓﺘﯿﻢ دزﻓﻮل. اﻣﺎ زﯾﺎد ﻧﻤﺎﻧﺪﯾﻢ. ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺪ ﺑﻮد. دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮد ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﮔﺮدم ﺗﻬﺮان. ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ را ﺟﻤﻊ ﮐﺮدﯾﻢ و آﻣﺪﯾﻢ. 💞{ ﻫﻮس ﻫﻨﺪواﻧﻪ ﮐﺮد. واﻧﺖ ﺟﻠﻮﯾﯽ ﺑﺎر ﻫﻨﺪواﻧﻪ داﺷﺖ. ﺳﺮش را ﺑﺮد دم ﮔﻮش ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮐﻪ راﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﺮد و ﻫﻮﺳﺶ را ﮔﻔﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺳﺮﻋﺘﺶ را زﯾﺎد ﮐﺮد وﮐﻨﺎر واﻧﺖ رﺳﯿﺪ و از راﻧﻨﺪه ﺧﻮاﺳﺖ ﻧﮕﻪ دارد. راﻧﻨﺪه ﻧﮕﻪ داﺷﺖ، اﻣﺎ ﻫﻨﺪواﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﻓﺮوﺧﺖ. ﺑﺎر را ﺑﺮاي ﺟﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﺑﺮد.آن ﻗﺪر ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﺻﺮار ﮐﺮد ﺗﺎ ﯾﮏ ﻫﻨﺪواﻧﻪ اش را ﺧﺮﯾﺪ. ﻓﺮﺷﺘﻪ ﮔﻔﺖ" اوه، ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺻﺒﺮ ﮐﻨﻢ؟ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﺑﺨﻮرﯾﻢ." وﻟﯽ ﭼﺎﻗﻮ ﻧﺪاﺷﺘﻨﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ دوﺗﺎ ﭘﯿﭻ ﮔﻮﺷﺘﯽ را از ﺻﻨﺪوق ﻋﻘﺐ ﺑﺮداﺷﺖ، ﺑﺎ آب ﺷﺴﺖ و ﻫﻨﺪواﻧﻪ را ﻗﺎچ ﮐﺮد.ﺳﺮش را ﺗﮑﺎن داد وﮔﻔﺖ« ﭼﻪ دﺧﺘﺮ ﻧﺎز ﭘﺮورده اي ﺑﺸﻮد. ﻫﻨﻮز ﻧﯿﺎﻣﺪه ﭼﻪ ﺧﻮاﻫﺶ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﺪارد.» } 💞اﻣﺎ ﻫُﺪي دﺧﺘﺮي ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ زﯾﺎد ﺧﻮاﻫﺶ و ﺗﻤﻨﺎ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ . ﺑﻪ ﺻﺒﻮري و ﺗﻮداري ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻪ ﻗﺪر از ﻧﻈﺮ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺒﯿﻪ اوﺳﺖ اﺧﻼﻗﺶ ﻫﻢ ﺑﻪ او رﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻫﺪي ﻓﺮوردﯾﻦ ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ روي ﭘﺎ ﺑﻨﺪ ﻧﺒﻮد .ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻫﻤﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ ﻣﺎ ده ﭘﺎﻧﺰده ﺳﺎل اﺳﺖ ازدواج ﮐﺮده اﯾﻢ و ﺑﭽﻪ دار ﻧﺸﺪه اﯾﻢ.دوﺗﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﺑﺰرگ ﻗﻨﺎدي ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﮔﺮﻓﺖ و ﻫﻤﻪ ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن را ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ داد. ﯾﮏ ﺳﺒﺪ ﮔﻞ ﻣﯿﺨﮏ ﻗﺮﻣﺰ آورد. آﻧﻘﺪر ﺑﺰرگ ﺑﻮد ﮐﻪ از در اﺗﺎق ﺗﻮ ﻧﻤﯽ آﻣﺪ... ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠اینک شوڪران ✫⇠ به روایت همسر(فرشته ملکی) 7⃣2⃣ 💞ﻫُﺪي ﺗﭙﻞ ﺑﻮد و ﺳﺒﺰه. ﺳﻔﺖ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯿﺪش. وﻗﺘﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮد، ﺑﺎﻋﻠﯽ ﮐﺸﺘﯽ ﻣ ﯽ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﺎ ﻫُﺪي آب ﺑﺎزي ﻣﯽ ﮐﺮد. ﺑﺮاﯾﺸﺎن اﺳﺒﺎب ﺑﺎزي ﻣﯽ ﺧﺮﯾﺪ. ﻫﺪي ﯾﮏ ﮐﻤﺪ ﻋﺮوﺳﮏ داﺷﺖ. ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "دﻟﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﻧﻤﯽ آورد. ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻌﺪ، ﺧﻮدم ﺳﺨﺘﯽ ﺑﮑﺸﻢ، وﻟﯽ دﻟﻢ ﺧﻨﮏ ﻣﯽ ﺷﻮد ﮐﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ را ﺑﻮﺳﯿﺪه م، ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ م، ﺑﺎﻫﺎﺷﺎ ن ﺑﺎز ي ﮐﺮده م." دﺳﺖ روي ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﻤﯽ ﮐﺮد.ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: " اﮔﺮ ﯾﮏ ﺗﻠﻨﮕﺮ ﺑﺰﻧﯽ، ﺷﺎﯾﺪ ﺧﻮدت ﯾﺎدت ﺑﺮود وﻟﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺗﻮي ذﻫﻨﺸﺎن ﻣﯽ ﻣﺎﻧﺪ ﺑﺮا ي ﻫﻤﯿﺸﻪ." ﺑﺎﻫﺎﺷﺎن ﻣﺜﻞ آدم ﺑﺰرگ ﺣﺮف ﻣﯽ زد. وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻏﺬاﺷﺎن ﺑﺪﻫﺪ، ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﺨﻮرﻧﺪ. ﺳﺮ ﺻﺒﺮ ﭘﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﺷﺎن راه ﻣﯽ رﻓﺖ و ﻏﺬا را ﻗﺎﺷﻖ ﻗﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺖ دﻫﺎﻧﺸﺎن. 💞از وﻗﺘﯽ ﻫﺪي ﺑﻪ دﻧﯿﺎ آﻣﺪ دﯾﮕﺮ ﻧﺮﻓﺘﯿﻢ ﻣﻨﻄﻘﻪ. ﻋﻠﯽ ﻫﻤﺎن ﺳﺎل رﻓﺖ ﻣﺪرﺳﻪ. ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﺮﺑﻼي ﭘﻨﺞ، ﺣﺎج ﻋﺒﺎدﯾﺎن ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﺣﺎﺟﯽ ﺧﯿﻠ ﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺰدﯾﮏ ﺑﻮدﻧﺪ، ﻣﺜﻞ ﻣﺮﯾﺪ و ﻣﺮاد. ﺣﺎﺟﯽ وﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﻗﺮﺑﺎن ﺻﺪﻗﻪي علی ﺑﺮود ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "ﻗﺮﺑﺎن ﺑﺎﺑﺎت ﺑﺮوم." ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻌﺪ از او ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪ. ﺗﺎ آﺧﺮﯾﻦ روز ﻫﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳ ﯿﺪي « ﺳﺨﺖ ﺗﺮﯾﻦ روز دوران ﺟﻨﮓ ﺑﺮاﯾﺖ ﭼﻪ روز ي ﺑﻮد؟» ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "روز ﺷﻬﺎدت ﺣﺎج ﻋﺒﺎدﯾﺎن." راه ﻣﯽ رﻓﺖ و اﺷﮏ ﻣﯽ رﯾﺨﺖ و آه ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. دﻟﺶ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺮود ﻣﻨﻄﻘﻪ و ﺟﺎي ﺧﺎﻟﯽ ﺣﺎﺟﯽ را ﺑﺒﯿﻨﺪ. 💞ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺗﻮي ﻋﻤﻠﯿﺎت ﮐﺮﺑﻼي ﭘﻨﺞ ﺑﺪﺟﻮري ﺷﯿﻤﯿﺎﯾﯽ ﺷﺪ. ﺗﻨﺶ ﺗﺎول ﻣﯽ زد و از ﭼﺸﻢ ﻫﺎش آب ﻣﯽ آﻣﺪ، اﻣﺎ ﭼﻮن ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮐﺮد ﻫﻤﺮاه ﺷﺪه ﺑﻮد ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪم. ﺷﻬﺎدت ﻫﺎي ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﻢ و ﭼﺸﻢ اﻧﺘﻈﺎري اﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﺎ ﻣﯽ رﺳﺪ و ﻣﻮﺷﮏ ﺑﺎران ﺗﻬﺮان اﻓﺴﺮده ام ﮐﺮده ﺑﻮد. ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ .ﻧﻪ اﺷﺘﻬﺎ داﺷﺘﻢ، ﻧﻪ دﺳﺖ و دﻟﻢ ﺑﻪ ﮐﺎري ﻣﯽ رﻓﺖ. 💞ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻧﺒﻮد. ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ. ﮔﻔﺖ: "اﯾﻦ ﻫﻢ ﯾﮏ ﻣﺒﺎرزه اﺳﺖ. ﻓﮑﺮ ﮐﺮده اي ﻣﻦ ﻧﻤﯽ ﺗﺮﺳﻢ؟ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﺗﺮس؟ ﺗﻮي ذﻫﻨﻢ ﯾﮏ ﻗﻬﺮﻣﺎن ﺑﻮد. ﮔﻔﺖ:آدم ﻫﺮ ﭼﻪ ﻗﺪر ﻃﺎﻟﺐ ﺷﻬﺎدت ﺑﺎﺷﺪ،زﻧﺪﮔﯽ را ﻫﻢ دوﺳﺖ دارد. ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﺗﺮس ﻣﯽ ﺷﻮد.ﻓﻘﻂ ﭼﯿﺰ ي ﮐﻪ ﻫﺴﺖ: ﻣﺎ دﻟﻤﺎن را ﻣﯽ ﺳﭙﺎرﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺪا. ﺣﺮف ﻫﺎش آﻧﻘﺪر آراﻣﺸﻢ داد ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﻣﺪت ﻫﺎ ﺟﺮات ﮐﺮدم از ﭘﯿﺶ ﭘﺪر و ﻣﺎدرم ﺑﺮوم ﺧﺎﻧﻪي ﺧﻮدﻣﺎن. دو ﺳﻪ روز ﺑﻌﺪ دوﺑﺎره زﻧﮓ زد. ﮔﻔﺖ: "ﻓﺮﺷﺘﻪ، ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﺮوﯾﺪ ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺷﮏ زده اﻧﺪ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ. ﭼﺮا ﺑﺎﯾﺪ اﯾﻦ ﮐﺎر را ﻣﯽ ﮐﺮدم؟ ﮔﻔﺖ: "ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ ﻗﺪر آدم ﺧﻮدﺧﻮاه اﺳﺖ." دﻟﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﺎﻫﺎش ﺣﺮف ﺑﺰﻧﻢ. ﻧﻪ اﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺎراﺣﺖ ﺷﺪه ﺑﺎﺷﻢ. ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪم از ﺧﻮدم. ...🖊 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سومین سالگرد شهید مدافع حرم سعید انصاری جمعه بعد از نماز مغرب 97/10/21 در حسینیه ی علی اکبر واقع در تهران. شهرری. خیابان شهید فدایی برگزار میشود از تمام بسیجیان و آحاد مردم دعوت به عمل می آید در این مراسم معنوی حضور بهم رسانند👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Shab06Moharram1396[09].mp3
6.2M
🎵 #صوت_شهدایی 🌾ای دل #وضو بگیر و بیا وقت طاعت است 🌾بشکن به یاد او که شکستن💔 #عبادت است 🎤🎤 #میثم #مطیعی ✅ #پیشنهاد_دانلود👌 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
💥یادمان باشد #شهدا دلخسته از دنیا نبودند❌ بلکه #دلبسته نبودند💕 باید از همه چیز بگذری و بروی... نیمه #شب ها🌒 گر توانستی از بالشت و خوابِ غفلت بگذری همچون #شهیدان 🌷 از خود، خواهی گذشت #آه_ای_شهادت_العجل #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ کی شود در #ندبہ های جمعه پیدایت کنم گوشہ ای تنها نشینم تا #تماشایت کنم مینویسم روی هر #گل نام زیبای تو را تاکه شاید ایندفعه #جمعه ملاقاتت کنم اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
صبح #لبخند توست بخند 😍 تا لهجه ی #آفتابـ☀️ هم عوض شود ... #شهید_روح_الله_صحرایی #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5783147187454084285.mp3
5.96M
🔊 #صوت_مهدوی ❤️ #دلنوشته_صوتی_مهدوی 📝 ندبه های عاشقانه 👤 به همراه سخنان زیبای مهدوی استاد #رائفی_پور 🌸 یا صاحب الزمان، داستان یوسف را گفتن و شنیدن به بهانه ی توست... میدانیم گناهانمان، همان چاه غیبت توست... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
آقا! خیلی دوست دارم برای نزدیک شدن #ظهورت کاری کنم و باری از روی دوش شما بردارم. امیدوارم این حضورم در #سوریه و خدمت در اینجا مرا به شما نزدیک کند تا جایی که وقتی به #یاد من هستید لبخند #رضایت بر لب داشته باشید. #شهید_رسول_پورمراد🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 ۱۹ دی ماه ۱۳۶۵ با رمز (س) از جبهه جنوب شلمچه و شرق بصره در منطقه ای به وسعت ۱۵۰ کیلومتر مربع، با هدف آزادسازی # جزایر و مناطق شرق بصره، در سه مرحله با ۲۲ لشکر از سه قرارگاه آغاز شد و پس از #۵۰_روز با دستیابی رزمندگان به همه‌ی اهداف عملیات با #پایان یافت. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی پلاک ها 🎤🎤 #حاج_حسین_یکتا ویژه عملیات غرورآفرین #کربلای_پنج 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
مصطفی خودش تعریف می کرد که تمام دوران #تعلیق به شدت فعال بودم حتی خیلی فعال تر از دورانی که تعلیق ر
همه‌ی آدمهای مؤثر "مصطفی"هستند ... تو نماد "مامی‌توانیم" بودی خط سرخ خونِ شهادتت هیـچ وقـت صنعت مان را از یادمان نخواهد برد.. 🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگی احساسی برای ... به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن ❣ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
از حرم #امام_رضا(ع) آمدیم بیرون. نیمه شب بود؛ زمستان❄️. هوا عجیب سرد بود. پیرمرد میرفت سمت #حرم. -
🌹۲۱ دی سالروز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن کسانی که #ثمرات خون شهداء و دانشمندان هسته ای رو زیر خروارها بتن دفن و عزت ملی را لگدمال کردند، باید #پاسخگوی این #خسارت_عظیم باشند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌹۲۱ دی سالروز شهادت شهید مصطفی احمدی روشن کسانی که #ثمرات خون شهداء و دانشمندان هسته ای رو زیر خروا
‍ 💠✨💠✨💠 🌷 شهید مصطفی احمدی روشن ✅به گفته‌ے : "وقتے کوس جنگ به صدا درآید شناختن از نامرد آسان مے‌شود". اینان همان‌هایےهستند که وقتےبوے خون به مشام‌شان رسید در هفت سوراخ خزیدند و شانه خالے کردند و حال آمده‌اند و را دارند، کجا بودید وقتے بچه‌هاےما در وضو مے‌ساختند آیا کور بودید و ندیدید؟ 🍂حال به گورستان بروید و ببینید تاریخ بشریت تا به حال مانند این همه جوان ما دیده است که غالباً با سنے حدود 18-22 سال خود را در کام مرگ انداختند، حال مجالس که براے برگزار مےشود است. به خدا که همه‌ی این‌ها جواب دارد. 🍁چرا نمے‌دانید که بزرگ‌ترین نعمت را خدا به ما داده است که در زندگے می‌کنیم به رهبرے . گوشتان را باز کنید و بشنوید سخن،‌ سخن‌گوے آمریکایی که گفت:‌ "اگر ما جایگاهی به‌عنوان ولے فقیه را بر زورق بنشانیم بزرگ‌ترین بار را از دوش خود برداشته‌ایم" آیا حالا اگر کسے با این اصل مخالفت دارد امریکا نیست؟ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
4_5958685563153285744.mp3
10.64M
📻راه روشن - ویژه سالروز شهادت 🌷 🎼 گروه سرود نورالمهدی (عج) 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « #شهیدمصطفی_احمدی_روشن»  از خواب پریدم . مصطفی ازم خواستگاری کرده بود ولی هنوز عقد نکرده بودیم . بعد از ازدواج #خوابم را برایش تعریف کردم . زد به خنده😄 و شوخی گفت : «بادمجون بم آفت نداره» ولی یکبار خیلی جدی پیاپی اش شدم که «کی #شهید میشی مصطفی⁉️» مکث نکرد گفت:« #سی_سالگی» باران می باریدشبی که خاکش می کردیم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰شهیدی که در میلاد حضرت زینب(س) گره گشایی میکند. #شهید_کیومرث_نوروزی_فر🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهیدی که در میلاد حضرت زینب(س) گره گشایی میکند. #شهید_کیومرث_نوروزی_فر🌷 #بخوانید👇👇 🍃🌹🍃🌹 @shahidN
2⃣5⃣9⃣ 🌷 🔰شهیدی که در میلاد حضرت زینب (س) گره‌گشایی می‌کند 🌷شهید «کیومرث (حسین) نوروزی فر»، اول مرداد سال 1341 در به دنیا آمد. پدرش درجه‌دار ارتش بود که در سال 57 خود را پیش از موعد کرد. 🌷حسین دو سال از تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در تهران گذراند و تحصیلات دبیرستانی را در سمنان با بهترین رتبه در رشته به پایان رسانید و در دانشگاه اصفهان پذیرفته شد اما از دانشگاه به بسیج و بعد رفت. 🌷نبوغ و استعداد سرشارش سبب شد تا در جبهه گره‌گشای مشکلات شود، عملیات‌های متعدد و بزرگ والفجر مقدماتی، والفجر 3، محرم، خیبر، بدر و مخصوصاً عملیات والفجر 8 شاهد توانمندی‌های او بودند. 🌷شهید حسین (کیومرث) نوروزی و برادرش میثم (ایرج) از اوایل انقلاب تا هشت سال دفاع مقدس جزء فعالین بودند. مادر این دو شهید می‌گوید «یکبار که هر دوشان از جبهه به خانه برگشتند، به آن‌ها گفتم «حداقل یکی‌تان برود، یکی بماند». میثم سکوت کرد و حسین سر تکان داد و گفت: «مادر تا کفر هست جبهه و جهاد هم هست» دیگر حرفی نزدم...». 🌷میثم در عملیات «والفجر 3» در کنار حسین به رسید. حسین که فرمانده گردان بود، بعد از پایان عملیات، بر بالین برادر شهیدش نشست. بعد هم برای برادرش به سمنان رفت و بلافاصله به منطقه برگشت. 🌷سرانجام حسین نوروزی‌فر با مسئولیت فرمانده و قائم مقام گردان موسی بن جعفر (ع) در 22 بهمن 1364 در منطقه ام‌الرصاص و طی عملیات «والفجر 8» با اصابت به بدن، سر و پا به شهادت رسید و پیکر مطهرش در امامزاده یحیی سمنان آرام گرفت. 🌷حسین قبل از عملیات والفجر 8 کرد. همسرش می‌گوید: «شب قبل از رفتن به جبهه گفت: «فردا می‌روم. شما بمانید تا برگردم». دلم گرفت، گفتم شما که به خودت آگاهی چرا این‌طور حرف می‌زنی؟ جواب داد: «قول می‌دهم تا دو - سه ماه دیگه بیایم. «طبق گفته خودش دقیقاً سه ماه بعد پیکرش را آوردند.» 🌷مادر شهید نوروزی می‌گوید: حسین وقتی که به جبهه اعزام شد، همسرش باردار بود. گفته بود «اگر بچه‌مان پسر شد، اسمش را بگذارید حسین و اگر دختر شد، ». او در عملیات «والفجر 8» شهید شد. مدتی بعد از شهادت پسرم، دخترش «زینب» به دنیا آمد. 🌷دختر شهید می‌گوید: «پدرم در ایام (س)، عجیب بذل و بخشش می‌کند». زینب نوروزی که شش ماه پس از شهادت پدرش به دنیا آمده، می‌گوید «برخی از آشنایان و مردم شهر ماه‌ها در انتظار حضرت زینب (س) هستند تا در این روزها عیدی و خود را از او بگیرند.» 🌷 شادی روحش 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو؛ رویای شیرینی ست ڪہ معجزۂ دیدن را برایمان ترسیــم می ڪند . . .❤️ 🌷فرمانــده محـور عملیاتـی لشڪر۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام 🌷 ۵_شلمچه🕊 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
۲۱ دی ماه سالروز شهادت ۱۳تن از شهدای 94 را گــــرامے میداریم شادی ارواح طیبه شهداصلوات🌹 🌷اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh