eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلتنگی های💔 هرکس هیچ #شعبه ی دیگری ندارد❌ ⇜یکی #عکس می بیند ⇜یکی آهنگ گوش مےدهد🎧 ⇜دیگری #خاطرات را مرور می کند ↶یکی هم دلش را #سرمزار دلبندش بند میکند💓 تا #آرام گیرد #پنج_شنبه_های_دلتنگی 💔 #شهدا_شرمنده_ايم 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
خبرنگـ🎤ــار پرسید: تکلیف #اسلحه برادرتون چی میشه که الان رو زمین موند⁉️ جواد(برادرشهیدسالخورده): اس
#مردےآسمـــــانے🕊🌷 🔹من #محمدتقی را از همان دوران خردسالی ودوران مدرسه📚 می‌شناختم و بعدها باهم در #آرماتوربندی پیش هم کار می‌کردیم. 🔸محمدتقی بسیار #سخت_کوش بود. با این کار سنگین، پول💰 تو جیبی مدرسه‌اش را در می‌آورد تا هزینه‌ای از دوش #خانواده کم کند. سر کار که بودیم در سخت‌ترین👌 شرایط کاری در هوای سرد و گرم♨️ یا با خستگی زیاد هیچگاه #نمازش فراموش نمی‌شد❌ 🔹محمدتقی در برابر #پدرومادر بسیار متواضع و فروتن بود و با نهایت احترام با پدر و مادر برخورد می‌کرد. حتی در کارهای روزمره‌ی #عادی حتی زمان تماس تلفنی☎️ با پدر یا مادرش اگر کسی نمیدانست🗯 فکر می‌کرد با #فرمانده‌اش یا یک فرد بسیار مهــ💥ـم کشوری یا لشکری صحبت می‌کند. #شهید_محمدتقی_سالخورده 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مردےآسمـــــانے🕊🌷 🔹من #محمدتقی را از همان دوران خردسالی ودوران مدرسه📚 می‌شناختم و بعدها باهم در #آ
4⃣3⃣1⃣1⃣ 🌷 💠وقتی جذب شدم اولین دوستی که پیدا کردم بود. خاطره ای که می خوام بگم مربوط میشه به دوران آقا محمدتقی 🔰یه بار پام👣 شکست و رفتیم پام رو گرفتیم زنگ زدم📞 به آقا محمد تقی؛ گفتم: من ولیعصر هستم شما با سرویس🚙 جلو درمانگاه بایستید تا من سوار بشم و نگیرم❌ 🔰گفت: باشه، اومد منو کرد، وسط خیابون واسه اینکه سر به سرم بزاره ، بلند "لا اله الا الله" می‌گفت😅 به خانومم زنگ زدم گفتم: ناهار🍲 چی داریم؟ گفت: ماهی🐟 و برنج درست کردم و روی اجاقه، رسیدین گرمش کنید♨️ و 🔰به رسیدیم آژانس🚕 گرفتم و به محمدتقی گفتم من که نمیتونم تنهایی برم🚷 بیا بریم خونه ما ناهار باشیم محمد تقی قبول نکرد و به اصرار زیاد بالاخره سوار آژانس شد، دم در خونه که رسیدیم🏡 بهش گفتم: تا دم ها منو ببر، من نمیتونم برم باز منو کول کرد تا پله و بالاخره به هر ترفندی بود😉 بردمش خونه 🔰بهش گفتم تا من لباسام👖 رو عوض می کنم تو غذای روی رو گرم کن و سفره رو پهن کن ۵ دقیقه ای⏰ کارم طول کشید. وقتی روبروی آقا محمد تقی رسیدم دیدم ماهی رو بلند کرد و با خنده بهم گفت: این ماهی که تنش چیزی نداره 😂 🔰کلی با هم خندیدیم. بهش گفتم از نمی خورم ها باید ترسید. خواستم ای گفته باشم تا های دوستانه بین آقا محمدتقی و دوستانش👥 را هم به تصویر کشیده باشم صمیمیت و مهربانی💞 آقا محمد تقی به گونه‌ای بود که در کنارش احساس آرامش و راحتی😌 می کردیم. راوی: آقای محمدعلی هادیان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
روی #دیوار هر کوچه‌ای که‌ نگاه‌ میکنی عکس‌ یه‌ #شهید🌷 رو‌ زدن 💥اما چند‌ نفر‌⁉️ از آدمای این‌ شهر #دلشون‌ روزدن به‌ #نام‌_شهدا #دستمان_را_بگیرید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شهادت حضرت #حمزه_سیدالشهدا ووفات حضرت #عبدالعظیم_حسنی(علیهماالسلام) 💺سخنرانی ومناجات: حجت الاسلام صادقی 📆زمان:پنجشنبه(30خرداد) ⌚️ ازساعت21تا22 🚪مکان:مشهد؛حجاب21 بیت شهیدنظرزاده(علامت پرچم) خواهران برادران #هیئت_محبان_جوادالائمه (علیه السلام) 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🍃🍃 🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من
♦️شما اگر محمودرضا را با #کوثر می‌دیدید، لطافت خاص و دیدنی‌ای در ارتباطشان💞 قابل درک بود. یک بار به #محمودرضا گفتم: «دخترت خیلی می‌خندد برای #دختر خوبیت ندارد🚫» ♦️در حالی‌که کوثر در #بغلش بود و داشت بالا و پایین می‌انداختنش گفت: «این #مدلش خوشحال است». محمودرضا آرمانی داشت و همه چیز را آگاهانه✅ فدای آن #آرمان کرد و فدا کردن همه چیز به خاطر آرمان اسلام و در راه خدا💫 تأسی صحیح به #سیدالشهداء(ع) است. راوی: برادر شهید #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
♦️شما اگر محمودرضا را با #کوثر می‌دیدید، لطافت خاص و دیدنی‌ای در ارتباطشان💞 قابل درک بود. یک بار به
5⃣3⃣1⃣1⃣ 🌷 💠 آخرین تماس 🔰 آذرماه 92 عمه شان در میانه کرد. پدر برای مراسمات به میانه رفته بود. آنجا بود که محمودرضا زنگ زد. بابا منم میخوام بیام میانه. لازم نیست من اینجا هستم، عذری برای شماها نیست. تو به کارت برس.اما او کرد، پدر اجازه داد. 🔰 پدر بی خبر بود که محمودرضا هدف دیگری دارد. محمودرضا می دانست همه فامیل آن جا هستند و می توانست همه را، همه را ببیند. با همان پراید سفید رنگش آمد. همه را دید، با همه کرد. 🔰 بعد از مراسم، پدر گفت محمودرضا بریم تبریز؟ بله بابا. آمدند، ماندند. فردا هم مادر گفت محمود امروز هم می توانی بمانی؟ گفت چشم، ماند. 🔰فردای آن روز بود. پدر میخواست به عادت دیرین به کوه برود. کوه های زیادی را در اینجا رفته بود. بارها بچه هایش را هم برده بود. محمود گفت بابا من را هم بیدار کن. صبح میخواهم با تو به کوه بیایم. صبح پدر بالای سرش که رفت دید خوابیده است. چند دقیقه ایستاد و کرد. خیلی زیبا خوابیده بود. خیلی آرام، عمیق. دلش نیامد بیدارش کند. رفت. 🔰وقتی برگشت محمودرضا پرسید پدر چرا بیدارم نکردی؟ و بعد به لباس های پدر اشاره کرد و گفت پدر لباسات خیلی نازک نیست؟ برای کوه مناسب نیست. پدر گفت همین نزدیک رفته بودم. محمودرضا گفت پدر من برایت لباس میخرم. پدر گفت نه میخوام لباس کلار بخرم. محمود گفت من از میخرم و برایت میفرستم. فردای آن روز صبح کرد و راه افتاد. ظاهرا همه چیز عادی بود. طبق معمول پدر و مادر را هم بوسید، مادر بالای سرش را قرآن گرفت و رفت 🔰اما سرکوچه که رسید دنده عقب برگشت، از ماشین پیاده شد پاهایش را جفت کرد و به هم کوبید. انگار می گذارد. گفت بابا مامان حلال کنید دیگه. تعجب کردن. پدر گفت نکنه قصد مکه و کربلا داری؟ کوچکی روی صورت محمودرضا شکفت. چیزی نگفت. نشست پشت فرمان و رفت که رفت. 🔰آنقدر آرام و عادی که آب در دل پدر ومادر تکان نخورد. یک هفته نشده بود که دوباره زنگ زد. بابا من اینجا میخواهم برات لباس بخرم ولی جنسی که شما میخواهید نیست. یک چیز پرز دار دیگه دارند، اجازه میدید بخرم؟ پدر گفت نه خودم بعدا میخرم و این محمودرضا بود. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 باید #حنا کرد #شما را باید حنا کرد گذاشت بر جــ❣ـان که #بماند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♦️هرچه ویژگی‌های رو می‌خونی متوجه این میشی که همه قله‌های تکنولوژی غرب را در این محصول فوق پیشرفته بکار برده‌اند. ✅انهــ💥ــدام این منو یاد جمله میندازه که ⇜"شیطان در پناه آهن است و ما در پناه ایمان💗" و نتیجه این تقابل رو بارها دیدیم و امروز هم😍✌️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💎گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن ، از خود شهادت🌷 کمتر نیست❌ ، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آوری👌 است. 💎ما چون به شهدا عادت کرده‌ایم و گذشتها و ایثارها و و وصایا📜 و راهی که آنها را به شهادت رساند🕊 زیاد دیده‌ایم، این حقیقت نورانی💫 و بهشتی برایمان مخفی میماند. 💎مثل عظمت خورشیـ☀️ـد و آفتاب که از شدّت ، برای کسانی که در آفتابند، مخفی میماند. 🌷زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از نیست❌ "مقام معظم رهبری" 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💎گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن #خون_شهید، از خود شهادت🌷 کمتر نیست❌ #شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفت‌آور
🌷 💟گاهے مینشینیم و فکــ💭ـر میکنیم به آن⇜(عند ربهم یرزقون)ی که خدا با بنده های دارد. ❣چه بهشت زیبایی😍 دارند! ❣چه خلوت زیباوحال وهوای خوبیست 💟آنقدر از 🌸🍃 حوری و سیب و گلابی🍐 به خورد فکرمان داده اند که از درک بعضی نعمت هایش شدیم و غافل🗯 🌷شهدا را تصور کن💬 آزاد و رها🕊 خالی از هر مثل آب زلال🏝 و جارےِ رودی که به دریا میریزد. کنار ❤ 💥اما نصیبِ مایی که هنوز را نچشیده ایم چه⁉️😔 💟اطرافمان💫 را بهشت کنیم ↵آنجایے که بحثی از نباشد❌ ↵ ی خانه و خانواده نباشد ↵بحثی از زمان و مکان🏘 نباشد ↵کسی به خاطر به کسی برتری نداشته باشد ↵به برادر مؤمنش نگوید🚫 🌸آنجا بوی بهشت می پیچد😌 💟به همین خاطر است که ما و مسجد🕌 را دوست داریم💞 از حال و هوای خوشمان می آید و بی تاب💓 هستیم. چون اینجا دیگر مطرح نیست❌ 💥اما در معرکه ی جنگ به آن میرسیم😍 آنجایی که بحثی از مادیات و عزیز تر از همه ی آنها، دیگر بحث «جـ❣ــان» هم مطرح نیست! 💟تصور کن... این بهشت را عده ی معدودی👥 میچشند. 🔅و منهم من یَنتظِر ! ....... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh