eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
27.7هزار عکس
6.1هزار ویدیو
204 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem زیارت نیابتی @Shahid_nazarzade
مشاهده در ایتا
دانلود
💞یڪ ی و خنده دار از معظم :💞 😄😂😊😀👌 🌹در یڪی از سفرهای مقام معظم رهبری به جنوب ڪشور و بازدید از مناطق جنگی ،  بعد از ورود ماشین به جاده‌ای خاڪی حضرت آقا به راننده فرمودند : ڪه من به رانندگی علاقه دارم و دوست دارم رانندگی ڪنم ، اجازه بدهید من پشت رول بشینم و آقا مشغول رانندگی شدند ! 🌷بعد از چند دقیقه ای به یڪ ایست بازرسی رسیدند و آقا توقف ڪردند تا زنجیر را بندازند ، سربازی ڪه آنجا بود و ظاهرا تازه ڪار هم بود ، آمد جلو و عرض ادب و احترامی خدمت آقا ڪرد و گفت اجازه بدهید هماهنگی ڪنم و رفت و به دژبان گفت: 🌹قربان آدم مهمی تشریف  آوردند! دژبان گفت : ڪیه؟ سرباز دستپاچه گفت : نمیدونم ڪیه؟ ولی میدونم ڪه خیلی خیلی مهمه ! 🌷دژبان گفت : اگه نمیشناسیش از ڪجا میدونی ڪه خیلی مهمه ؟ سرباز گفت : 🌹🍃نمی دونم ڪیه ولی هرڪی هست آیت الله خامنه ای رانندشه! 😄😂😊😀👌 💞 حضرت از این به عنوان یڪی از خاطراتشان می ڪند.💞 🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣2⃣ 🌷 🔰عباس بعد از یک ماه آمد پیش من؛ گفت: «می‌خواهم به بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم سوریه رفتن تو با منه، من نمی‌خوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را می‌فرستم. 🔰 اما چرا آنقدر می‌کنی که الان بروی⁉️ عباس گفت «حاجی؛ من دارم میشم می‌ترسم وابستگی من را زمین‌گیر کنه😔!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت😍😃. 🔰عباس یک بیست و سه ساله، در سخت‌ترین مکان قرار می‌گیرد که بیشترین رفت و آمدها و مراجعات و هماهنگی‌ها آنجاست یک لحظه هم به کسی اخم نکرد🚫 عباس همه‌مان را کشته بود. 🔰 عباس از بیست سالگی شروع کرد به دادن بچه‌های هم سن و بلکه بزرگتر از خودش.عباس همان‌ کارهایی که ما به آن عمل نمی‌کنیم🙁 را انجام می‌داد و همین سبب شد به این برسد. 🔰عباس به چیزهایی که ما به آن  آلوده بودیم آلوده نبود📛. مراقب چشمش بود👌، مراقب نفسش بود اینطوری نبود که هر شب نماز شب بخواند ولی می‌خواند. 🔰خلوت داشت, سجده‌های طولانی داشت اگر این‌ها نباشه، اگر نباشی خدا عاشقت نمی‌شه 😔. عباس را رها کرده بود و عاشق خدا شده بود. از آن طرف جوانی هم می‌‌کرد. جوانی او بود ولی حواسش بود دچار غفلت ♨️نشود. راوی:ســردار حمید اباذری 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 ⃣8⃣ 💠إسمــال یـا إزمــال !!! 🔸 می گفت خدا ما را در جنگ و در تنها نگذاشت و با امدادهای یاری مان کرد. 🔹شاهد مدّعایش هم یک خاطره ی جالب و بود: عراقی ها فحاشی و کتک کاری برایشان کاری همیشگی بود. مثل آب خوردن. ما ایرانی ها هم یک خصوصیتی داریم که برخی اسم ها را مختصر می کنیم. مثلا به اسماعیل می گوییم إسمال، ابراهیم را می گوییم إبرام، به فاطمه می گوییم فاطی... 🔸هر وقت یک یا یک مسئول می خواست به اردوگاه بیاید، یکی از ما اسرا را - که جزء بودیم ـ برای آن مقام مسئول می کردند.خیلی راحت. 🔹قرار بود فردا هم یکی قربانی شود. ما هم چاره ای جز توسل به نداشتیم. زیارت عاشورا هم خواندیم _ من به شما توصیه می کنم حتی در روز عروسی تان هم را ترک نکنید. 🔸عراقی ها مرا مأمور کردند. گفتند به اسرا بگو سرشان را پایین بیندازند و اسم هرکسی خوانده شد با دویدن بیاید جلو و با احترام بگوید نعم سیّدی! 🔹یکی از بچه ها انتهای صف سرش را پایین نگرفته بود برای همین عراقی با فریاد زد : إزمال! چرا سرت را پایین نمی گیری؟ ناگهان یکی دیگر از بچه ها به نام چاووشی که اهل اصفهان و از بچه های ارتش بود، یک دفعه با دو آمد جلو و رو به عراقی داد زد : نعم سیدی! 🔸عراقی اول ترسید فکر کرد ایرانی آمده ! کمی فرار کرد به عقب. اما با تعجب دید مقابلش ایستاده و حرکتی نمی کند. با چشمانی گرد شده ازش پرسید : آٔنت إزمال؟!! (در زبان عربی، الاغ میشود إزمال!) 🔹دوست ما هم فریاد زد : نعم سیدی! عراقی دوباره پرسید : أنت آدم؟ باز هم جواب داد نعم سیدی! من چون بودم و هر دو زبان فارسی و عربی را بلد بودم فهمیدم ماجرا از چه قراراست، ام گرفت و همه زورم را برای بستن لب هایم جمع کردم اما نشد! 🔸عراقی با کابل بر سرم زد و پرسید : شینهو؟ ماجرا چیه؟ برگشتم سمت دوستم و پرسیدم : اسم تو چیست؟ گفت اسماعیل چاوشی! گفتم: خب مگر این چی صدا زد که دویدی ؟ گفت : مگر نگفت إسمال؟ خب منهم اسمم إسمال است دیگر...😂😂 🔹همه اسراء خنده شان گرفته بود . آنها که نمی توانستند همه اسراء را باهم بزنند . ماجرا را وقتی برای آن تعریف کردم او هم کلی خندید.😂😂 🔸همین... و به این طریق آن روز جان بچه ها حفظ شد و کسی قربانی نشد. خداوند از جایی به ما کمک می کرد که فکرش را هم نمی کردیم. ✍ محمد فریسات 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده #شهید_علی_امرایی🌷 #مقام شهید شما خیلی بالاست. از وصیت نامه و دانوشته های این #شهید معلوم است که خودش رو برای رفتن #آماده کرده بود. #شیدایی و بی قراری برای رفتن به آن طرف در او موج میزد. در این زمان کم پیدا میشوند جوانانی که اینطور با #شکر و ثنای الهی از اینکه در این راه قرار گرفتند، #وصیت_نامه خود را آغاز کنند. 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے6⃣0⃣1⃣ 💢 و چه ارتباطی با مبحث مهـدویت دارد؟! 🔰🔰🔰🔰🔰 👈"رکن" در لغت به معنای جانب و ناحیه قوی یک چیز است و "مقام" به جایگاهی که قدم در آن قرار می گیرد یا جایگاهی که شخص در آنجا می ایستد، گفته می شود. 👈 هر یکی از چهار زاویه کعبه را یک ارکن، می نامند. هر گاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود، مقصود آن رکنی است که حجر الاسوده در آن هست و مقصود از مقام نیز در اینجا مقام ابراهيم عليه السلام است. 👈👈 اما آنچه در بحث مهدویت مورد نظر بوده و از آن به بزرگی یاد شده، این رکن و مقام است. شکی نیست که این مکان دارای ارزشی بسیار والا نزد خداوند است. 🔹 ابو حمزه ثمالی می گوید: «امام سجاد عليه السلام به ما فرمود: آیا می دانید کدامین قسمت از زمین است؟ عرض کردیم: خداوند و پیامبر و فرزند پیامبر بهتر می داند. سپس فرمود: «اما افضل البقاء ما بين التركي و المقام، (... من لا يحضره الفقیه، ج ۲، ص ۲۴۵، ح ۲۳۱۳) "یعنی بهترین مکانها بین رکن و مقام است" 💠 در ، وقتی سخن از بین رکن و مقام به میان می آید، معمولا مربوط به یکی از موارد ذیل است: 👇👇👇 1⃣. با حضرت مهدي(عج) 🔹 پیامبر اکرم (ص) می فرماید: فيهم مهدى أنتي محمد الذي يملأ الأرض ق طا وعدلا كما مث ظلم و جور و الله إني لأغرق من يبايعة بين الر کن والمقام و آغرف أسماء آبانهم و قبالهم (كمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، باب ۲۴، ص ۲۸۴، ح ۳۷.) (مهدی امتم در میان ایشان ائمه محمدی است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. به خدا سوگند من کسانی را که در میان و با او بیعت می کنند، می شناسم و اسامی پدران و قبایلشان را نیز می دانم.» 2⃣. محل کشته شدن 👈این رخداد یکی از نشانه های حتمی ظهور است! 🔹امام باقر عليه السلام پس از بیان پاره ای از نشانه های ظهور، در ادامه فرمود ... اول غلام من آل محمد صلی الله عليه و آله بين التركي و المقام، إنه محمد الخس - النقش التركيه (... - كمال الدین و تمام النعمة، ج ۱، ص ۳۳۰، باب ۳۲، ح ۱۶.) "و جوانی از آل محمد که نامش محمد بن حسن - يا نفس زکیه - است، بین رکن و مقام شود..." 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🍃جانم فدای نام شما #يا_صاحب‌الزمان 🍂قربان آن #مقام شما يا صاحب‌الزمان🌸 🍃جان ميدهم بخاطر #يک_لحظه ديدنت😍 🍂دل عاشقٍ #سلامِ_شما يا صاحب‌الزمان✋ #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
♨️چگونه شویم⁉️ 🎤 : به این جملات به خوبی دقت کنید👇 💢شهادت مدال آسمانی برای اهل زمین است. 💢شهادت مزد و پاداش زندگی است. 🔰اگر کسی اهل مجاهدت در انواع باشد، مزد و پاداش او 🌷 در راه خداست. 🔰کسی که می‌خواهد شود، چه مرد و چه زن، فقط و فقط👌 از جبهه و جنگ و تیر و ترکش نمی‌گذرد❌ جنگ نظامی برای همه و در همه زمان‌ها و مکان‌ها نیست بلکه اگر او در طول عمر، زندگی‌ای مجاهدانه داشته باشد (جهاد اکبر و جهاد کبیر)، خود به استقبال او می‌آید. 🔰همان گونه که در مورد 🌷شهید صیاد شیرازی، 🌷شهید احمدی روشن، 🌷شهید رضایی نژاد و بسیاری دیگر از اتفاق افتاد. 🔰بنابراین نیاز نیست⛔️ با اصرار فراوان، راه رفتن به سوریه را برای رسیدن به شهادت، بیازمایند. (البته حضور به قدر کفاف نیاز است) شهادت🌷 مقامی است که خدا به آن می‌رسند و ممکن است کسی در بستر بمیرد ولی به شهادت رسیده باشد. 💠به روایتی زیبا در این زمینه اشاره می‌کنیم: ⚜امام صادق(علیه السلام) فرمودند: نیست هیچ مانعی وحشتناک تر و هیچ مقامی تیره‌تر، میان بنده و پروردگار، از و خواهش‌های او؛ یعنی: این دو چیز بیشتر از همه، بنده را از خدا دور می‌کنند💕 و قلع و قمع این دو، میسّر نیست مگر به پناه بردن به و عجز و استغاثه به او نمودن و همراه شدن با گرسنگی و تشنگی و را مواظبت نمودن. 💥پس اگر در حین این و جهاد با نفس، موت به او رسید و دعوت حقّ را اجابت نمود🕊 پاداش و اجر گرفته و ثوابش برابر است و در قیامت با شهدا🌷 محشور می‌شود و اگر زیست و به همین حال ماند و انحرافی در او راه نیافت🚫عاقبت او اکبر است که رضای الهی باشد.» [مصباح الشریعه، ص:۱۶۹] 📚گزیده‌ای از کتاب سوژه‌های سخن۱۰ (سبک زندگی مجاهدانه) 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 💟گاهے مینشینیم و فکــ💭ـر میکنیم به آن⇜(عند ربهم یرزقون)ی که خدا با بنده های دارد. ❣چه بهشت زیبایی😍 دارند! ❣چه خلوت زیباوحال وهوای خوبیست 💟آنقدر از 🌸🍃 حوری و سیب و گلابی🍐 به خورد فکرمان داده اند که از درک بعضی نعمت هایش شدیم و غافل🗯 🌷شهدا را تصور کن💬 آزاد و رها🕊 خالی از هر مثل آب زلال🏝 و جارےِ رودی که به دریا میریزد. کنار ❤ 💥اما نصیبِ مایی که هنوز را نچشیده ایم چه⁉️😔 💟اطرافمان💫 را بهشت کنیم ↵آنجایے که بحثی از نباشد❌ ↵ ی خانه و خانواده نباشد ↵بحثی از زمان و مکان🏘 نباشد ↵کسی به خاطر به کسی برتری نداشته باشد ↵به برادر مؤمنش نگوید🚫 🌸آنجا بوی بهشت می پیچد😌 💟به همین خاطر است که ما و مسجد🕌 را دوست داریم💞 از حال و هوای خوشمان می آید و بی تاب💓 هستیم. چون اینجا دیگر مطرح نیست❌ 💥اما در معرکه ی جنگ به آن میرسیم😍 آنجایی که بحثی از مادیات و عزیز تر از همه ی آنها، دیگر بحث «جـ❣ــان» هم مطرح نیست! 💟تصور کن... این بهشت را عده ی معدودی👥 میچشند. 🔅و منهم من یَنتظِر ! ....... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
گزیده ای از بیانات امام خامنه ای در دیدار خانواده 🌷 شهید شما خیلی بالاست. از وصیت نامه و دلنوشته های این معلوم است که خودش رو برای رفتن کرده بود. و بی قراری برای رفتن به آن طرف در او موج میزد. در این زمان کم پیدا میشوند جوانانی که اینطور با و ثنای الهی از اینکه در این راه قرار گرفتند، خود را آغاز کنند. 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#فرازی_از_وصیت 6⃣ 💢قسمتی از وصیت نامه #شهید_محسن_حججی🌷 ⚜چشم امیدم فقط به کرم #خدا و اهل بیت است و بس امید دارم این رو سیاه پرگناه را هم قبول کنند😔 و به این بنده ی بدِ #پرخطا نظری از سر رحمت بنمایند؛ که اگر این چنین شد؛ الحمدالله رب العالمین🙏 ⚜اگر روزی خبر #شهادت این بنده حقیر سرا پا تقصیر را شنیدید؛ علت آن را جز کریمی و رحیمی خدا ندانید❌ اوست که #رو_سیاهی چون مرا هم می بخشد و مرا یاری می کند ⚜عمریست شب و روزم را به #عشق شهادت🌷 گذرانده ام… و همیشه اعتقادم این بوده و هست که #باشهادت به بالاترین درجه ی بندگی میرسم👌 ⚜خیلی تلاش کردم که خودم را به این #مقام برسانم ⚡️اما نمی دانـ❓ـم که چقدر توانسته ام #موفق باشم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🍃جانم فدای نام شما 🍂قربان آن شما يا صاحب‌الزمان🌸 🍃جان ميدهم بخاطر ديدنت😍 🍂دل عاشقٍ يا صاحب‌الزمان✋ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔰شهید محمد سلیمانی در 8/ 1/ 1366 در شهرستان و در خانواده­اي متدین و عاشق اهل­بیت (علیهم­ السلام) متولدشد. اين شهيد عزيز♥️ دارای مدرک فوق دیپلم برق بود و خدمت اش را در دی ماه 1388 به پایان رسانیده بود و به دلیل عشق و علاقه­ اي وافر به شهدا🌷 و پاس­داشت راهشان به عنوان ­_الشهدا به مناطق عملیاتی اعزام شد. 🔰مطالب يادداشت شده در دفترچه­ شخصي📖 شهيد سليماني، گوياي صفات زيبايي است که در نهفته بود؛ ✓نماز اول وقت به جماعت، ✓ولايت مداري، ✓مداومت بر دعاي عهد و زيارت عاشورا، ✓حسن خلق و... 🔰همه دوستان می دانند که او برای پیوستن به خیل عظیم  سر از پا نمی شناخت نوعی بی قراری💗 در او حاکم بود، از همه سراغ آدرس گروههای   را می گرفت وآن قدردراین امرُمصر بود، که ازهرکدام از دوستانش که بپرسی ازاین موضوع مطلع است. 🚨ما را چه میرسد درک مقام عظیم شهدا⁉️ دلانی چون ما که دررنج دنیا زدگی غوطه میخوریم وتمام همّ خود را مصروف بدست آوردن وجاه و وگذران زندگی روزمره خود کرده ایم😔 درک مسئله بسیار برای ما سخت است! درک اینکه کسی اینگونه ودر این راه قدم برداشته وجان❣ وتن خود که بالاترین سرمایه مادی است را(به زعم ما) نیست ونابود کند ، نیست❌ 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸حاج قاسم پیش از سفر به سوریه در سفر به و زیارت حضرت معصومه (س) گفته بودند: اگر شدم انگشترم💍 را به همراه خودم دفن کنید 🔹زیرا به دلیل قرائت همه من و تبرک "حرم های مطهر ائمه" و دیگر مکان های مقدس که به همراهم بوده بسیار بالایی برای من دارد😍 🔸در یکی از اعزامی به غرب کشور🇮🇷 از حاج قاسم سوال کردم که اگر به شما پست و بالاتری پیشنهاد کنند چه تصمیمی خواهید گرفت⁉️ گفت: نیروی قدس سپاه آخرین مسئولیت من است☝️ ♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
صد جلوہ پیڪر خاڪے تان لبخند خـــ♥️ــــدا افلاڪے تان با مدافعان حــرمید احسنت براین و بر پاکیتان 😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ‍ 💢 ...‏ 🔰در هر جای زمین، زیر آسمان خدا، فتنه ای، غارتی، قتلی، حق کشی، حرام خواری، بی عدالتی و ... رخ می ‏دهد تنها گمشدۀ انسانی را در تمام این جنایت ها، نهایتاً خواهی یافت؛ اگر ذره ای در وجود آدمی ‏شرف باشد مطمئناً به سمت خطا🚫 و نخواهد رفت...‏ در لغت نامه دهخدا، «شرف داشتن» اینطور معنی شده است: آبرو و داشتن؛ دارای حرمت و ناموس ‏بودن💞 بزرگواری و مرتبت داشتن.‏ 🔰آری در این دنیـ🌏ـای پُرفتنه با ناامیدی، دنبال و شرافت هستیم؛ و تو می توانی در ، بیمه شدنِ ‏شرف را بیابی...‏ شهید دکتر 🌷دانشمندی عارف که همه رفاه و امکانات آمریکا را رها کرد و با کوچ به جنوب ‏لبنان، زندگی در میان محرومان و مستضعفان را انتخاب کرد✅ و سالها در آنجا به مبارزات خود ادامه داد؛ چریک ‏های زیادی را تربیت کرد تا در کنار ، پایه های مقاومت را طرح ریزی کند و در کنار آموزش ‏نظامی، برای یتیمان لبنان، پدری بی نظیر👌 و تکرار نشدنی را در تاریخ ثبت کرد 🔰آنچنان عمرش را فدای ‏انسانهای مظلوم و ستمدیده کرد که (ره) او را بیمه گرِ شرف💖 در این دنیا توصیف کرد...‏ اما حقیقتاً شرفی که آن را بیمه کرد چیزی جز قطره قطرۀ خون پاکش❣ که بر خاک ‏دهلاویه ریخت، نبود. "چمران زندگی کرد" تا در نهایت به آرزوی شهادتش🌷 رسید... 🔰پس بارها _شهادتش، شهید شده بود با رها کردن دنیا و همه وابستگی های آن. آری او دنیا🌍 را سه طلاقه کرده بود تا ‏ خریدارش شود. شهید دکتر مصطفی چمران آنچنان همه را با پاکی✨ و خلوصش شیفته خود کرده بود که خبرنگاری که با ‏تصویربرداری🎥 لحظه های دردناک ولی ماندگار دکتر چمران را در 31 خرداد 1360 در دهلاویه ثبت ‏کرده، می گوید: «به علت شیفتگی به شهید چمران، کارم شد تا این شخصیت را بشناسم. به ‏نظر من اگر کسی بتواند"فقط 10 درصد"از شخصیت شهید چمران را در خود پیاده کند، می تواند خیالش ‏راحت باشد...»‏ 💢شهید چمران عزیز♥️ چگونه می توان از شما نوشت؛ از ها و فداکاری هایتان؛ از عرفان بی نظیر شما؛ از ‏اخلاص نابتان💖 از انسانیت تکرار نشدنی تان؛ از مهربانی های تان. نه، کلمات توان وصف این خوبی ‏هایتان را ندارند... آنچنان غریبانه زیستی و غریبانه هم از دنیا کوچ کردی🕊 که همچنان بعد رفتنت بین همه ‏غریب هستی و شناخت تو برای سخت است...‏ 💢شهید چمران عزیز🌷 ای قلب ها، همچون باران بر کویر دلهای عاشقانت باریدی تا آنها را در بهترین👌 ‏مسیر عرفان قرار دهی و ثابت کنی که و نظاره گر...‏ 💢شهید چمران عزیز، تو بارها در طول حیاتت با اثبات اینکه دنبال پُست و دنیایی نیستی❌شرف را بیمه ‏کرده بودی و فقط با شهادتت این بیمه گریِ را به نام خودت ثبت کردی و چه ثبت زیبایی که همه را ‏همچنان به سوی خودت جذب می کنی😍 طوریکه امام خمینی (ره) می گوید: «ما و شما هم خواهیم رفت. ‏مثل بمیرید...»‏ 💢شهید چمران عزیز، آنچنان بودی که انگار هرگز روی زمین زندگی نکرده بودی؛ آنجا که از حالات ‏عرفانی خود می گویی: «خدایا، تو را شکر می کنم که را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاه گاهی از ‏دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز تو چیزی نخواهم و بازگشت از «ملکوت اعلی» ‏برای من شکنجه ای آسمانی باشد😔 که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را .»‏ 💢شهیدچمران عزیز، ای چریک خستگی ناپذیر، آنچنان در شهادت، از دنیا بریده بودی و مشتاق پرواز ‏بودی🕊 که «شهادت» مجاهدت های تمام عمرت در راه اسلام و نجات انسان های دردمند بود... ‏ای بیمه گرِ شرف، 🌷🌷🌷 ✍ شهادت: سال ۱۳۶۰ دهلاویه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣﷽❣ 📚 💥 4⃣1⃣ 💠 بدن بی‌سر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش می‌خواست که جسم تقریباً بی‌جانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقه‌ام را رها کرد، روی زمین افتادم. 💢گونه‌ام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بی‌سر شهر ناامیدانه نگاه می‌کردم که دوباره سرم آتش گرفت. 💠 دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!» 💢پلک‌هایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگ‌های گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت. 💠 عدنان با یک دست موهای مرا می‌کشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجه‌های دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریده‌اش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم می‌لرزید. 💢در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط حیدر می‌توانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای صبح در گوش جانم نشست. 💠 عدنان وحشتزده دنبال صدا می‌گشت و با اینکه خانه ما از مقام (علیه‌السلام) فاصله زیادی داشت، می‌شنیدم بانگ اذان از مأذنه‌های آنجا پخش می‌شود. 💢هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمی‌رسید و حالا حس می‌کردم همه شهر حضرت شده و به‌خدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر می‌شنیدم. 💠 در تاریکی هنگام ، گنبد سفید مقام مثل ماه می‌درخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس می‌کردم تا نجاتم دهد که صدای مردانه‌ای در گوشم شکست. 💢با دست‌هایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم می‌داد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس می‌زدم. 💠 چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس می‌کردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم. 💢عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت. 💠 حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم می‌کردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی می‌توانست حرارت اینهمه را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم. 💢صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم می‌رسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال می‌زد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت. 💠 حلیه آب آورده بود و عباس فهمید می‌خواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد. 💢صدایم هنوز از ترس می‌تپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!» 💠 منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.» 💢دل حیدر در سینه من می‌تپید و به روشنی احساسم را می‌فهمید و من هم می‌خواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غم‌هایم را پشت یک پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!» 💠 به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمی‌شد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!» 💢 اشکی که تا زیر چانه‌ام رسیده بود پاک کردم و با همین چانه‌ای که هنوز از ترس می‌لرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟» 💠 آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم اومده مردم دارن ثبت نام می‌کنن، نمی‌دونم عملیات کِی شروع میشه.» 💢و من می‌ترسیدم تا آغاز عملیات تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت... ✍️نویسنده: 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌺باکری را همه می‌شناسند نامش که برده می‌شود، و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد😌 🎀دو برادر👥 بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. 🎀قلم اینبار از بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به شهادت رسید🕊 🎀قد می‌کشید اما روح بلندش😇 وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز نمی‌کرد. به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در ، حمید را به آنجا کشاند! 🎀تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند❣️ 🎀رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به رسید، خستگی ناپذیر بود💪 و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ🙂 🎀بی‌وقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از شهادت"🌷 شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از مجنون باز نگشت😔 اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده❤️ 🎀فرمانده حمید؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم ...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد✅درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد❌ 🎀از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است برای روحِ زمین‌گیرمان بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! 🎊گرچه ، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده😍🌺 ✍️نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ‍ 💢 ...‏ 🔰در هر جای زمین، زیر آسمان خدا، فتنه ای، غارتی، قتلی، حق کشی، حرام خواری، بی عدالتی و ... رخ می ‏دهد تنها گمشدۀ انسانی را در تمام این جنایت ها، نهایتاً خواهی یافت؛ اگر ذره ای در وجود آدمی ‏شرف باشد مطمئناً به سمت خطا🚫 و نخواهد رفت...‏ در لغت نامه دهخدا، «شرف داشتن» اینطور معنی شده است: آبرو و داشتن؛ دارای حرمت و ناموس ‏بودن💞 بزرگواری و مرتبت داشتن.‏ 🔰آری در این دنیـ🌏ـای پُرفتنه با ناامیدی، دنبال و شرافت هستیم؛ و تو می توانی در ، بیمه شدنِ ‏شرف را بیابی...‏ شهید دکتر 🌷دانشمندی عارف که همه رفاه و امکانات آمریکا را رها کرد و با کوچ به جنوب ‏لبنان، زندگی در میان محرومان و مستضعفان را انتخاب کرد✅ و سالها در آنجا به مبارزات خود ادامه داد؛ چریک ‏های زیادی را تربیت کرد تا در کنار ، پایه های مقاومت را طرح ریزی کند و در کنار آموزش ‏نظامی، برای یتیمان لبنان، پدری بی نظیر👌 و تکرار نشدنی را در تاریخ ثبت کرد 🔰آنچنان عمرش را فدای ‏انسانهای مظلوم و ستمدیده کرد که (ره) او را بیمه گرِ شرف💖 در این دنیا توصیف کرد...‏ اما حقیقتاً شرفی که آن را بیمه کرد چیزی جز قطره قطرۀ خون پاکش❣ که بر خاک ‏دهلاویه ریخت، نبود. "چمران زندگی کرد" تا در نهایت به آرزوی شهادتش🌷 رسید... 🔰پس بارها _شهادتش، شهید شده بود با رها کردن دنیا و همه وابستگی های آن. آری او دنیا🌍 را سه طلاقه کرده بود تا ‏ خریدارش شود. شهید دکتر مصطفی چمران آنچنان همه را با پاکی✨ و خلوصش شیفته خود کرده بود که خبرنگاری که با ‏تصویربرداری🎥 لحظه های دردناک ولی ماندگار دکتر چمران را در 31 خرداد 1360 در دهلاویه ثبت ‏کرده، می گوید: «به علت شیفتگی به شهید چمران، کارم شد تا این شخصیت را بشناسم. به ‏نظر من اگر کسی بتواند"فقط 10 درصد"از شخصیت شهید چمران را در خود پیاده کند، می تواند خیالش ‏راحت باشد...»‏ 💢شهید چمران عزیز♥️ چگونه می توان از شما نوشت؛ از ها و فداکاری هایتان؛ از عرفان بی نظیر شما؛ از ‏اخلاص نابتان💖 از انسانیت تکرار نشدنی تان؛ از مهربانی های تان. نه، کلمات توان وصف این خوبی ‏هایتان را ندارند... آنچنان غریبانه زیستی و غریبانه هم از دنیا کوچ کردی🕊 که همچنان بعد رفتنت بین همه ‏غریب هستی و شناخت تو برای سخت است...‏ 💢شهید چمران عزیز🌷 ای قلب ها، همچون باران بر کویر دلهای عاشقانت باریدی تا آنها را در بهترین👌 ‏مسیر عرفان قرار دهی و ثابت کنی که و نظاره گر...‏ 💢شهید چمران عزیز، تو بارها در طول حیاتت با اثبات اینکه دنبال پُست و دنیایی نیستی❌شرف را بیمه ‏کرده بودی و فقط با شهادتت این بیمه گریِ را به نام خودت ثبت کردی و چه ثبت زیبایی که همه را ‏همچنان به سوی خودت جذب می کنی😍 طوریکه امام خمینی (ره) می گوید: «ما و شما هم خواهیم رفت. ‏مثل بمیرید...»‏ 💢شهید چمران عزیز، آنچنان بودی که انگار هرگز روی زمین زندگی نکرده بودی؛ آنجا که از حالات ‏عرفانی خود می گویی: «خدایا، تو را شکر می کنم که را بر روحم ارزانی داشتی، تا گاه گاهی از ‏دنیای ماده درگذرم و آنجا جز وجود تو را نبینم و جز تو چیزی نخواهم و بازگشت از «ملکوت اعلی» ‏برای من شکنجه ای آسمانی باشد😔 که دیگر به چیزی دل نبندم و چیزی دلم را .»‏ 💢شهیدچمران عزیز، ای چریک خستگی ناپذیر، آنچنان در شهادت، از دنیا بریده بودی و مشتاق پرواز ‏بودی🕊 که «شهادت» مجاهدت های تمام عمرت در راه اسلام و نجات انسان های دردمند بود... ‏ای بیمه گرِ شرف، 🌷🌷🌷 ✍ شهادت: سال ۱۳۶۰ دهلاویه 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh