eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
#تو همان عطر گل یاس🌸 و نسیم سحری که‌ اگر #صبح نباشی نفسی در من نیست❌ #شهید_حسین_معزغلامی #سلام_صبحتون_شهـدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
donyaye-daron-panahian.mp3
3.43M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 جستجو در دنیای درون 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰آمرین به معروف... 🔸سعی می کردم اعتقادات را به شکل #عملی در وجود فرزندانم پرورش دهم، بچه ها می دانس
🔑کلید دار سیستم صوتی🔊 دبیرستان بود. تا چشم مسئولین را دور میدید با همدستی بقیه دوستانش وارد #نمازخانه میشد و با روشن کردن سیستم صوتی، مداحی میخواندند🎤 و سینه زنی میکردند. ادای #مداحان معروف را در می آوردند و حتی از شیطنت مثبت شان فیلم📹 یادگاری هم میگرفتند😅. نقل از #دوست_شهید #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۵۳ استاد پرهیزگار .MP3
1.07M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه آل عمران✨ #قرائت_صفحه_پنجاه_وسوم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#صبح می‌خندد و من گریه کنان😢 از غم دوست ای دم صبـ🌤ــح چه داری خبر از مقدم #دوست برخودم #گریه همی ‌
🔹علاقه خاصی به اهل‌بیت خصوصا (ع) داشت و همیشه نام حضرت ابوالفضل(ع)🌷 وِردِ زبانش بود... 🔸محمدحسین واقعاً بود. 2 ساله بود که از روی رختخواب🛌 افتاد و دندان، زبانش را سوراخ کرد. وقتی من او را به بیمارستان رساندم، او اصلاً گریه نمی‌کرد❌ و صدایش درنمی‌آمد 🔹در اتاق عمل,زبان را بخیه زدند و دوختند اما صدای محمدحسین اصلا در نیامد🔇 خیلی مظلوم بود و در درد💔 کشیدن خیلی طاقت داشت. 🔸علاقه خاصی به و امامان و اهل‌بیت بخصوص "حضرت ابوالفضل(ع)" داشت، برای من جالب بود وقتی عکس‌ها📸 و فیلم‌های مُحرمش را نگاه می‌کردم، سال‌های قبل تیشرت با اسم «یا ابوالفضل(ع)» داشت 🔹و همین محرمی که در بود تی‌شرت و سربندی که به همه آنها داده بودند, روی همه تیشرت‌ها و سربندها نوشته بود « (ع)» ولی به طور اتفاقی تیشرت👕 و سربند «یا ابوالفضل(ع)» به محمدحسین افتاده بود. راوی: مادرشهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
انــدوه #چشمانت سرشتِ کدام قصیده بـود⁉️ که این چنیـن می لرزاند 💓 روزگار #مرا... #شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#غروب_جمعه💔 #یا_مهدی دوباره #جمعه شد و بيقرار مي گريم براي آمدنت اي نگار مي گريم😭 دوباره جمعه شد و تو #نيامدي آقا😔 سحر نگشت شبِ #انتظار مي گريم #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_134438278865617150.mp3
10.21M
😔 🌾غروب جمعه اس دوباره 🌾دل تنگم بهونه داره💔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
⇜صخره نورد ⇜ #غواص ⇜چتر باز ⇜موتورسوار🏍 ⇜و پرواز با هواپیماهای سبک🛫 ♦️مسعود این رشته ها را به طو
🔰دوری از گناه از کلام شهید 🔹یه روز با #مسعود در مورد گناه کردن🔞 افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب #نیست صحبت میکردیم. 🔸مسعود می گفت: ما نباید به گناه نزدیک بشیم🚷 و باید برای خودمون #ترمز بذاریم. اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی #حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم❌ 🔹پس باید برای خودمون چند تا ترمز⛔️ و عقب گرد موقع نزدیک شدن به #گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم..... راوی: دوست شهید #شهید_مسعود_عسگری ❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
#مثل_هیچکس ♥️ #قسمت_ششم 6⃣ 🌿پس از پایان کنفرانس با غروری😌 که در نگاهش موج می‌زد سینه اش را جلوی داد
❣﷽❣ ♥️ 7⃣ 🍂با چهره ای که لبخند تلخی به لب داشت و چشمانی که از ناراحتی لبریز بود به آرمین نگاه کرد و گفت: _ما هم مثل شما زحمت کشیدیم رفیق؛ مُفتی نیومدیم سر درس دانشگاه. تازه تو پدر هم داشتی... 🌿بغضش را قورت داد و ساکت شد. احساس کردم آرمین متوجه اشتباه شده اما اگر چیزی نمیگفت غرورش خدشه دار می شد. برای اینکه کم نیاورده باشد گفت: _تو شاید برای اومدنت به دانشگاه زحمت کشیدی، اما هیچ وقت نمی تونی به اندازه من به زبان مسلط باشی!پس دیگه سعی نکن با ایراد گرفتن از من به چشم بیای. کاوه سعی کرد مثل همیشه فضا را تلطیف کند اما من از اینهمه غرور بیجا سردرد گرفته بودم. نمیتوانستم مثل دفعات قبل لحن تند و اهانت آمیز آرمین را نادیده بگیرم و از حرف‌هایش بگذرم. احساس می کردم این کار باعث شدت گرفتن غرورش می شود.می دانستم اگر چیزی بگویم ممکن است به قیمت از بین رفتن دوستی مان تمام شود اما از روی عصبانیت کنترلم را از دست داده بودم. احساس کردم سکوت کردن اشتباه است.محمد که فهمیده بود جواب دادن به آرمین بی فایده است، چیز بیشتری نگفت. همین که پشت کرد تا برگردد، روی شانه اش زدم و گفتم: _من از طرفی دوست دارم ازت عذر می خوام. آرمین که هرگز تصور شنیدن چنین جمله ای را از من نداشت انگار از شدت خشم تبدیل به کوره آجرپزی شده بود. نگاه متعجبانه ای به من انداخت و با لکنتی که از شدت عصبانیت به او دست داده بود گفت: ... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♥️ 8⃣ 🍂تو... تو... تو به جا می کنی از طرف من از این یارو عذرخواهی می کنی!!! تو فکر کردی کی هستی؟؟!! نمیدونستم چه حرفی بزنم که اوضاع بدتر نشود. مدام سعی کردم به خودم یادآوری کنم که این ضعف آرمین است؛ اگر من هم این طوری رفتار کنم و جوابش را بدهم به اندازه او شخصیتم را پایین می آورم. 🌿نفس عمیقی کشیدم چشم هایم را چند ثانیه بستم و گفتم: _آرمین جان من ناراحتی تو رو درک می کنم اما تو نباید اونقدر تند با مردم حرف بزنی و شخصیت بقیه را کوچیک کنی! من دوستتم و به خاطر خودت اینا رو میگم. 🍂آرمین که از شدت ناراحتی قدرت تعقل و شنوایی اش را از دست داده بود هیچ کدام از حرف هایم را نمی شنید و بدون لحظه ای توقف جملات بی ادبانه اش را نثار من و محمد می کرد. طفلک کاوه وسط من و آرمین گیر افتاده بود و حال بدی داشت. 🌿مدام جلوی آرمین می آمد و سعی می کرد آرامش کند. اما آرمین بدون توجه به حرفهای کاوه او را کنار می زد و به بد و بیراه گفتنش ادامه می داد. کاوه جلوی آرمین آمد و با صدای بلند گفت: 🍂آرمین جان یکم آروم باش ما با هم دوستیم نیاز نیست عصبانی بشی ما میتونیم... 🌿هنوز جمله اش تمام نشده بود که آرمین برای آنکه بتواند او را از جلوی دیدش دور کند و به گستاخی هایش ادامه دهد، هلش داد. کاوه وسط صندلی های کلاس نقش زمین شد خون جلوی چشم هایم را گرفته بود با خودم فکر می‌کردم محمد که سایه پدر بالای سرش نبوده چقدر بهتر از آرمین که پدرش مثلاً از قشر تحصیل کرده و با فرهنگ جامعه است تربیت شده. با دیدن وضعیت کاوه که نقش زمین شده بود کنترلم را از دست دادم و بر خلاف میل باطنی ام جر و بحث لفظی مان به دعوای فیزیکی تبدیل شد... ✍ نویسنده: فائزه ریاضی ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ramezani-20.mp3
5.36M
#شهادت_قسمتم_بشہ_ای_خدا ❤️ ✨من و خـیـال شـهـدا ❣عـشـق و #وصــال_شـهــدا ✨ #جـامـونـدیـم از قـافلہ شـون ❣خـوشــا بہ حال شـهــدا😔 🎤 #مجتبی_رمضانی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
شُهـ🌷ـدا.... بالی🕊 دهید به وسعتِ هفت #آسِــمان مــرا #مـــن هرچـه میکنم🎈 به آسمــان نمیــرسم😔 #شهید_مسعود_عسگری #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری #شهید_سیدمصطفی_موسوی #شبتون_شهدایی 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️ #سلام_امام_زمانم❣️ 🔸خدا کند که بیابم نشان #مهدی❣ را 🔹نشان دهم به همه #دوستان مهدی را👥 🔸به عالمی #ندهم قرص نان مهدی 🍪را 🔹 دوباره زنده کنم 💫 #گفتمان_مهدی را #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🍃🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#تـو همان صبـ☀️ــح عزيزی و دلیلِ نفسی كه اگر باز #نيايی به تنم جــ❣ـانی نيست . . . #شهید_محمدهادی_ذوالفقاری #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
4_5773778910298768789.mp3
2.51M
🎧 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 همنشینی و ارتباط با عالِم 🔖 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
•{ #پس_زمینه ♥️🌿 #شهید_محمد_اسدی🌷 #سالروز_ولادت🌸}• 🍃🌹🍃🌹 @shahed_sticker
🌷شهید نظرزاده 🌷
0⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_مهدی_عزیزی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_اسماعیل_زاهدپور 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣5⃣1⃣ به یاد #شهید_اسماعیل_زاهدپور 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
8⃣8⃣1⃣1⃣ 🌷 🔰شهید اسماعیل  فرزند رجب ۳۰ شهریور📆 سال۱۳۵۰ در شهرستان دیده به جهان گشود. وی دارای دو فرزند👥 به نامهای "علی و ارمیا" است. 🔰ایشان نیروی بازنشسته تیپ یکم نینوا استان گلستان بود و از تکاوران یگان ، تیپ مردم پایه نینوا گلستان و از مربیان👨‍🏫 پاراگلایدر و چتربازی بودند.  🔰این شهید🌷 بزرگوار پس از سالهای متمادی خدمت صادقانه💖 در سپاه چند سال پیش شدند. او همیشه دل نگران جا ماندن ازقافله ی بود .این شهید عزیز از ۱۳ سالگی درجبهه های حق علیه باطل شرکت داشتند✌️ 🔰سالها هم درمناطق غرب کشور🇮🇷 مشغول از حریم کشور بودن. اسماعیل در اوایل جوانی با دختر یکی از اقوام به صورت سنتی ازدواج💍 میکند. در چندسال اخیرگویا گمشده ای داشت گمشده اش بود بخاطر دوری ازفرهنگ شهیدوشهادت🌷 غمگین بود😔 به همین خاطرمراسم را ازدست نمیداد. 🔰او به مدت یک ماه🗓 به صورت در سوریه به مبارزه با تکفیری👹 های داعشی ملعون مشغول بود که در ۱۱ آبان ماه ۹۴ مصادف با  حسینی* بدست مزدوران سعودی وداعش در شهر حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh