#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 0⃣3⃣
📚📖همراه با حسین برای انجام کاری می رفتیم ، بدلیل شتاب در کارمون از لندکروز استفاده می کردیم.حسین پشت فرمون بود و با سرعت صد وسی تا در جاده می رفتیم.یه دفعه وانتی آبی رنگ با یه راننده ی عرب از سمت راست وارد جاده شد.ودر مقابلمون توقف کرد.
‼️جاده باریک بود و نمی شد اون رو رد داد،حسین ترمز کرد اما سرعت ماشین زیاد بود ومتوقف نشد هر لحظه به ماشین نزدیکتر می شدیم.فکر کردم الانه که تصادف کنیم سرم رو بین دستانم گرفتم وهمونطور که فریاد می زدم یا اباالفضل (ع)روی پاهام خم شدم.چشمانم رو بستم ومنتظر تصادف شدم.
🌟اما اتفاقی نیافتاد و ماشین توقف کرد آهسته سرم رو بلند کردم با کمال تعجب دیدم کسی وسط جاده نیست،هر چه اطراف رو نگاه کردم کسی نبود،منطقه کفی وصاف بود اگه کسی به ما نزدیک یا دور می شد تا چند دقیقه اون رو می دیدیم.
🌟پرسیدم:پس اون عرب کجا رفت.-حسین گفت:او دیگه باید می رفت.متوجه حرفش نشدم خواستم دوباره سوال کنم که از ماشین پیاده شد و رفت کنار جاده دو رکعت نماز شکر بجا آورد. وقتی برگشت پرسیدم:باید بگی اون عرب کجا رفت.
🌟-گفت:خب رفت دیگه.گفتم:آخه کجا رفت که ما ندیدیم.توی این دشت حداقل نیم ساعت طول می کشید تا از دیدمون خارج بشه،اون وقت چطور در عرض چند ثانیه غیبش زد.
🌟کمی اخم کرد و گفت:یه جمله میگم و دیگه هم سوال نکن.گفتم:باشه قبوله.گفت:ببین معجزه توی منطقه شامل حال همه میشه،اینم معجزهای بود که امروز شامل حال ما شد.خواستم سؤالی بپرسم که وسط حرفم پرید و گفت:قرار شد دیگه چیزی نپرسی.
✨نمی تونستم سؤال کنم،یعنی حسین دیگه حرف نمی زد ، اما مسئله برایم لاینحل ماند،اصلا نفهمیدم اون اتفاق چه بود،و اون ماشین چطور آمد و چطور رفت.!!!
✔️به روایت از حمید شفیعی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
narimani-navadiha-ir_c7d10.mp3
7.17M
🎵 #صوت_شهدایی
🌴میگفت میخوام برم بشم فدای زینب
🌴یه عمره که شنیدم از غمای زینب
🎤🎤سید رضا #نریمانی
#بسیار_زیبا_و_دلنشین👌👌
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
★چون نگاهت می کنمـ👀
°•❣گم می شوم در #چشمانت
★گم شدن در
°•❣ #شبِ چشمان تو
★خود پیدا شدن است😍
#شهید_سعید_علیزاده
#شبتون_شهدایی🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣#سلام_امام_زمانم ❣
چه شود که نازنینا رُخ خود به من نمائی
به تبسّمی، نگاهی، گرهی ز دل گشائی
به کدام واژه جویم، صفت لطیف عشقت
که تو پاک تر از آنی که درون واژه آئی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃صبــــح یعنی؛
لب هر پنجره ی رو به زمان
تـــو بتابی و به من خنده تعارف بکنی ...
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣
#جمعه شد تا باز
جای خالی😔 توحس شود
تا شقایق🌺 باز
دلتنگ #گل_نرگس شود
آفتاب پشت ابرم🌥
نام #تو دارم به لب
خواستم #نور_تو
گرمی بخش این مجلس شود👌
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌼میخواهم #امروز را
جور دیگری آغاز کنم
🌺به نامِ خالقِ
لبخنـــدِ #تو😍
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#سلام_صبحتون_شهدایی 🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رأی دادن بچههای گردان شهادت ...
📆جمعه ۲۵ مرداد ۱۳٦٤
اردوگاه کوزران #کرمانشاه
انتخابات چهارمین دوره ریاستجمهوری
مسئول صندوق" شهید سیدمهدی تهرانینژاد"🌷
📸عکاس: حمید داوود آبادی
#انتخابات_در_جبهه
#رزمندگان_گردان_شهادت
#لشکر۲۷_حضرت_رسولﷺ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸وحید ۴ سال در #سوریه از حرم دفاع کرد👊 و بخاطر شایستگیهایی که داشت حاج قاسم او را به نزد خود فرا خواند و توفیق همراهی👥 با خود را به او داد. و از آن پس او را به عنوان #محافظ حاج قاسم می شناسند.
🔹وحید #جانباز_شیمیایی بود و ریه اش به شدت مشکل داشت و فقط برادرش از آن خبر داشت این روزها اگر پای درد و دل #پدرش بنشینید از چند چیز سخن می گوید از دلتنگیش💔 نسبت به فرزند با ایمان و جوانش و از غصه هایی که نسبت به #نامزد وحید دارد نامزدی که عمر نامزدی او دو ماه بیشتر نبود😔
📎امنیت و عزت امروزمان را مدیون #شهید_وحید_زمانی_نیا و امثال او هستیم♥️
#شهید_وحید_زمانی_نیا
#محافظ_حاج_قاسم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🇮🇷بِسْمِ اللِّه قَاصِمِ الْجَبّاریٖن🇮🇷
نام عملیات: انتخاب اصلح
محور عملیات: خبرگان رهبری
و انتخابات مجلس شورای اسلامی
زمان عملیات: ۲ اسفندماه ۱۳۹۸✌️
رمز عملیات: #لبیک_یا_خامنه_ای
"تصویر شهید محمدعلی فلاح از ابرکوه"
#مجلس_قوی_انقلابی
#نگاه_شهدا_به_انتخاب_ماست
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
همه به فرمان #رهبر، با همت حرکت کردند و در این 🌸جشن ملی🌸 پیش قدم شدند
#خانواده_شهدا🌷
#الگوی_ما
#همه_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Quran_Page (186).mp3
961.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه انفال✨
#قرائت_صفحه_صدوهشتاد_وشش
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔰حاج حسین میگفت:
🔹هموارہ سعیمون این باشه
که #شهدا را بهعنوان یک "الگو"
در نظر داشته باشیم👌
شبیه #نعم_الرفیق به تکلیف شرعی مان عمل کنیم....
#انتخابات
#حوزه_اخذ_رأی
#شهید_حسین_خرازی
#به_عشق_شهدا_میآییم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌾دستشان بسته شد
تا امروز دستمان در #انتخاب باز باشد.
#دِین بزرگی به گردن داریم
شهدا🌷 را میگویم ...
فکر کنیمـ💭 به #راهشان
به سفارش و #وصیت شان
#نگاه_شهدا_به_انتخاب_ماست
#مکتب_حاج_قاسم
#مجلس_انقلابی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
می آییم چون #تو می آیی ✊
همه جا بودی
⇜در جنگ💥
⇜ #امنیت، سیل، زلزله،
⇜⇜تحریم دارو
⇜در ناآرامی ها
تو نگران بودی...
درست همان وقتهایی که
#ما یا حرف زدیم یا خواب بودیم😔
مرد #عمل و میدان بوده ای.
میدانیم که در کنارمان هستی مثل همیشه چون #شهدا زنده و حاضرند👌
این بار میخواهیم باز هم
از آن #بالا نگاهی کنی به ما
و روی لبت لبخند دلنشین♥️ همیشگی
بنشیند #حاج_قاسم عزیز ما...
#شهید_قاسم_سلیمانی
#انتقام_سخت
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷فرقي نميكند كجا هستي فرقي نميكند نژادت چيست يا چند #سال داري... اگر براي #شهادت #آماده شده باشي خو
#کهف را عاشق شوی آخر شهیدت🌷 میکنند...
🍃مادر شهید: محمّدحسین خیلی #حسرت دوران دفاع مقدس را میخورد. با غبطه میگفت: ای کاش من هم در آن زمان بودم😔
🍃خوش به حال شما که بودید. خوش به حال شما که #دیدید. یکی از برنامههای همیشگیاش زیارت #کهف_الشّهدا و قطعه شهدای گمنام🌷 بهشت زهرا(سلام اللّه علیها)بود
#شهید_محمدحسین_حدادیان
#شهید_مدافع_وطن
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رمان #نخل_سوخته 📚 📖قسمت 0⃣3⃣ 📚📖همراه با حسین برای انجام کاری می رفتیم ، بدلیل شتاب در کارمون ا
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 1⃣3⃣
📚📖مسئله ای که در عملیات والفجر هشت حائز اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی رود اروند تأثیر داشت.زیرا می بایست زمان عبور غواصان از اروند طوری تنظیم بشه که با زمان جزر آب تلاقی نکنه.چون در اون صورت آب همه ی غواصان رو به دریا می برد.
✅و از طرفی در زمان مد چون آب برخلاف جهت رودخانه از سمت دریا حرکت می کرد،موجب می شد تا دو نیروی رودخونه و مد دریا مقابل هم قرار بگیرن و آب حالت راکد پیدا کنه و این زمان برای عبور از اروند بسیار مناسب بود.
💠اما اینکه این اتفاق هر شب در چه ساعتی رخ می ده و چه مدت طول می کشه مطلبی بود که می بایست محاسبه بشه و قابل پیش بینی باشه.
⚪️بچههای اطلاعات راهی پیدا کردن،میله ای رو نشونه گذاری کرده و کنار ساحل داخل آب فرو بردن.این میله سه نگهبان داشت که اندازه های مختلف رو در لحظه های متفاوت ثبت می کردن.حسین بادپا یکی از این نگهبان ها بود.
✅خود حسین بادپا اینطور تعریف می کرد که:«دفترچه ای به ما داده بودن که هر15 دقیقه درجه ی روی میله رو می خوندیم و با تاریخ و ساعت در اون ثبت می کردیم ،مدت دو ماه کار ما سه نفر همین بود.
‼️اون شب خیلی خسته بودم،خوابم میومد.نگهبان قبلی بالای سرم اومد و بیدارم کرد.گفت:حسین پاشو نوبت نگهبانی توئه. همونطور خواب آلود گفتم:فهمیدم.تو برو بخواب من الان بلند میشم.
⁉️نگهبان سرجاش رفت و خوابید،اما با خوابیدن او منم خوابم برد.چند لحظه بعد یهو از جا پریدم.به ساعتم نگاه کردم.بیست و پنج دقیقه گذشته بود.با عجله بلند شدم،نگاهی به بچهها انداختم همه خواب بودن.
❌حسین یوسف اللهی و محمدرضا کاظمی هم که اهواز بودن.با خودم فکر کردم خب الحمدالله مثه اینکه کسی متوجه نشده،از سنگر تا میله فاصله ی چندانی نبود،سریع سر پستم رفتم.
❌با توجه به تجربیات قبل و با یادداشتهای داخل دفترچه،بیست و پنج دقیقه ای که خواب مونده بودم رواز خودم نوشتم...اما...
✔️به روایت ازعلی نجیب زاده
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh