eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشتند🌸 اگـر بہ سمت رویِ تو طلوع ڪنند🌤 چہ خوب 💖 ڪه ميتوان جشن تولـد گرفت ⇦برای آغازی دوباره ... ⇦برای لبخندی دوباره ... بہ یُمن داشتنت 💞 تمـام لحظه هایم را شیرین ميڪنم 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢به اسم حبیب 💠روایت اول #قسمت_اول 🔰میخوام در مورد #جوونی صحبت کنم از جنس جوونای شهر♡همرنگ، هم خون❣
💢به اسم حبیب 💠روایت اول 🔰بعضی وقتا فکر میکنیم💭 اینکه مقام معظم مد ظله العالی فرمودند: جوانان . ما چه کار بزرگی باید انجام بدیم⁉️ چقدرسخت. چقدر پرهزینه و...اما میخوایم با این جوون آتش به اختیار بودن رو یاد بگیریم👌 بودن رو یاد بگیریم. افسر جنگ نرم بودن رو یاد بگیریم، چه جنگ نرم، چه جنگ نظامی. اول از ولایی بودن بگیم:👇 🔰دوستشون میگفتن: که فرمودند: تولید ملی🇮🇷 فردا محمدحسین گوشیشو📵 عوض کرد ویه گوشی گرفت. محمدحسین عادت داشت موقع سینه زنی پیراهنشو در بیاره. شور می گرفتن تو میگفت برا امام حسین کم نذارین❌ حضرت آقا که فرمودند: حسینی. محمد حسین دیگه این کار رو نکرد📛 🔰حتی روز که بچه ها چراغارو💡 خاموش کردن تا روضه بخونن چراغ رو روشن کرد و گفت:حضرت آقا گفتن: با اهل بیت شاد باشید با ناراحتیشون ناراحت✔️ کی گفته ما دیوونه . کاملا هم آدمای عاقل با شعوری هستیم. عاشق حسینیم💞(به قول خودش نمیذاشت حرف آقا بشه بلافاصله اطاعت میکرد✋) 🔰توی جلسات مبنای حرفاش فرمایشات بود، رو کار تشکیلاتی حساس♨️ بود. پای کار بود، رو در نظر میگرفت و میریخت و ولایت پذیری اعضا براش اولویت داشت. رو مسئله ازدواج💍 حساس بود. کار همه بچه ها بود. حتی وقتی بود کم نمیذاشت 🔰تا جایی که حاج قاسم در موردش گفتن: وقتی او رادیدم گمان کردم است. محمد حسین همت من بود دیگر کسی برای من همت🌷 نمیشود❌ 💯یه سوال؛ ماها کجای کاریم⁉️ اینهمه دم از میزنیم. با کدوم حرف حضرت آقا آستین بالا زدیم؟ اصلا شدن بلدیم؟ 📚برگرفته از کتاب عمار حلب 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خورشیــ☀️ـد #امروز از لابه لای چشمانت😍 به من #سلام می دهد مگر می شود ؟! #تو باشی و صبحهایم به خیر نشود⁉️ #ای‌_شهید🌷 #شهید_محمدتقی_سالخورده #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌾 اصلا #امروز هر طور که می‌خواهد بچرخد💫 🌾همین در #فکر_تو باشم حالم را خوبِ #خوب می‌کند😍 السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى ضمِنهُ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‌•°• 👈اگہ می‌خوای یه روزی دورِ تابوتت⚰ بگـردن ؛ #امـروز باید دور #امام‌زمانت بگـردی ! #اللهم‌الرزقنا‌شهادت‌بحق‌الزهرا ♥️ #اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ #سلام_امام_زمانم❣ سلام آقا ♥️ دوباره #جمعه و من بر سر راهت گدایی می کنم #نگاهت را بریز در کاسه ام #امروز اگرچه گاهی از اوقات به راهت بی وفایی😔 می کنم #اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ولادت: 15آذر1370 شهادت: 21فروردین95 بازگشت پیکر: ایام عیدغدیرسال1397 🔰روایتی از رشادت مدافع حرم  
🍂همین الان کسانی در دنیا هستند که با #شهدا اُنس بیشتری دارند💞 🍁درمشکلات زندگی #متوسّل به شهدا می شوند و شهدا🌷 جواب می دهند... 🍂اُنس با شهدا را #امروز تجربه کن با #شهدا که انس داشته‌باشی یک‌قدم👣به خدا نزدیک‌تری... #مقام‌معظم‌رهبری♥️°• #برادرآسمونی... #شهید_سیدسجاد_خلیلی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
قرائت دسته جمعی دعای فرج (الهی عظم البلاء) وذکر14صلوات🌸 #امروز رأس ساعت12🌸 نذر قدوم مبارک امام عصر عج با نهایت توان انتشار دهید.🌸 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#صبحی دیگر رسید و من در انتظار تو چشـ👁ـم میگشایم و دلمـ♥️ لبریز است از دیدن خورشید #جانم تا جان ببخشد😍 و ذوب کند یخهای کسالت و اندوه را تو با #چشمانت زندگی و شادی را برایم به ارمغان می اوری، ساده می ایی و پر شکوه✨ و چه میدانی از #غوغا و بلوایی که بپا میکنی دردرونم💖 چشمانم سخت #تورا میجویند👀 ↵ای جاری زلال ↵ای تابیده بر دلت مهر💖 من باز هم از دستانت شکوفه🌸 مهربانی میچینم #امروز #شهید_عباس_دانشگر #سلام_صبحتون_شهدایی 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دیروز دشمن فقط #روبرو بود! 💥اما #امروز باید حواست به #پشت_سر هم باشد که دست به سلاح نشوند❌ #یاران_پشیمان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
#صبــح‌هـا بهشتند🌸 اگـر به سمت رویِ #تو طلوع ڪنند🌤 چه خوب❣ که ميتوان جشن تولـد گرفت ⇦براے آغازے دوباره... ⇦براے #لبخندے دوباره... #امروز به یُمن داشتنت💞 تمـام لحظه هایم را #شیرین ميڪنم😍 #شهید_محمدحسین_محمدخانی #سلام_صبحتون_شهدایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ماندن در #تهران برایش به معنی ماندن در میانه #میدان و برگشتن به #تبریز، به معنی پشت میز نشینی و از د
#تولدت_مبارک ای شهید آسمانی🕊 🎀 #امروز تولد فرشته ای آسمانیست... 🎊فرشته ای خاکی از جنس #آسمان و با دلی💖 دریایی... 🎀پرستویی🕊 که هجرت کرده اما هجرت به هرجایی نه❌ هجرت به #وادی_عشق... 🎊آری #مقصدش وادی عشق بود... 🎀وچه زیبا✨ پا به عرصه گیتی نهادی 🎊وچه زیبا رفتی و #افتخار آفرین شدی و چه زیبا #لبیک گفتی... 🎀 #فرشته جایش این دنیا نیست🚫 🎊 #تو از همان اول رفتنی بودی... #شهید_محمودرضا_بیضایی 🌷 #سالروز_ولادت🎈 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وچهارم 📖
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 5⃣5⃣ 📖ایوب که مرخص شد، برایم هدیه🎁 خریده بود. وقتی به حالت عادی برگشته بود، فهمیده بود ک قبل از رفتنش چقدر توی داد و بیداد راه انداخته بود. لبخند زد و گفت: برایت تجربه شد😅 حواست باشد بعد از من نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی، امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمیرسد❌ نه پولی داریم، نه خانه ای هیچی .... 📖کمی فکر کرد و خندید _من میگویم زن یک  پولدار شو خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر میشد😢 شوخی تلخی کرده بود. هیچ کس را نمیتوانستم به اندازه ی دوست داشته باشم. فکرش را هم نمیکردم از این مرد جدا شوم. با اخم گفتم: برای چی این حرف ها را میزنی؟😕 📖خندید _خب چون روز های اخرم هست ، بیمه نامه م توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم. دم دست بگذار، لازمت میشود بعد من .... +بس کن دیگر ایوب😡 _بعد از من مخارجتان سنگین است. کمک حالت میشود. +تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی، میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب........" 📖عاشق طبیعت🌱 بود و چون قبل ازدواجمان کوه نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را میشناخت. توی راه جلفا بودیم. ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین🚗 را از سر بالایی تند ان بالا برد. بالای تپه پر بود از گلهای ریز رنگی 📖ایوب گفت: حالا که اول است، باید اردیبهشت بیایید، بببنید اینجا چه بهشتی میشود. در ماشین را باز کردیم که عکس📸 بگیریم. باد پیچید توی ماشین، به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم. ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان👥بالای تپه جان میداد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی🍟 که ایوب استاد درست کردنشان بود. 📖ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند. رفتیم سمت کلیسای جلفا. هرچه به نزدیک تر میشدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها و کنار سیم خاردارها بیشتر میشد. ایوب از توی ایینه بچه ها را نگاه کرد👀 کنار هم، روی صندلی عقب خوابشان برده بود. گفت: شهلا فکرش را بکن، یک روز و محمدحسن هم سرباز میشوند، میایند همچین جایی، بعد من و تو باید مدام به انها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ 🍁دوباره و من بر سر راهت 👤 گدایی می کنم را 🍁بریز در کاسه ام اگرچه گاهی از اوقات به راهت می کنم😔 🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سحرگاه رونمایی از سنگ مزار جدید حاج قاسم سلیمانی🌷 👈توسط 😔✋ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌼میخواهم را جور دیگری آغاز کنم 🌺به نامِ خالقِ لبخنـــدِ 😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
خورشیـ☀️ــد از لابه لای چشمانت به من می دهد ... مگر می شود تــ♥️ـو باشی و به خیر نشود 🌷ای شهید🌷 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ سلام آقا ♥️ دوباره و من بر سر راهت گدایی می کنم را بریز در کاسه ام اگرچه گاهی از اوقات به راهت بی وفایی😔 می کنم 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❣ خبر دارم که در فردای فرداها هست دری🚪 را می‌گشایی: پشت آن ... درهای دیگر هم خبر دارم ... گشوده می‌شود آن هم بهاری پشتِ آن در را می‌شمارد باز و هر قفلی🔐 کلیدی تازه دارد باز من از دیروزهایِ رفته دانستم که در ما تقدیرِ فردا آفرینی هست👌 دارم بهار بهترینی هست😍 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠انقلاب بیش از #هرچیز برای ما یك ابتلای الهی و یك آزمایش #تاریخی و اجتماعی است و در جریان این ابتلا
5⃣5⃣3⃣1⃣🌷 🔰‍ ۳۹ پاییز 🍂گذشت اما هنوز هم رایحه ی آسمانی🌫 اش شامه ی عشاق💕 را جلا می دهد .. چه کوچه پس کوچه های میان نخل های سر به فلک رسیده باشد چه ۲۴ مزار ابدی سید محمد علی ..... 🔰همان بی ادعا همان فرمانده فاتح ، زیبنده جان جهان ، جهان آرا همان وهب نصرانی زمان از سلاله ی خضرایی و زهرایی ... فخر عرشیان و بر فرشیان و خاکیان .... همان زینت ولادت طلایه دار مقاومت پیشاهنگ شهامت اسوه ی ... 🔰بچه ها اگر شهر آن را پس میگیریم مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند ! راست می گفت .... ۳ خرداد ۱۳۶۱ یادگار اسیرش خونین💔 شهر آزاد شد و ایمان رزمندگان راسخ تر .... چه کرده ام ⁉️ عکس🖼 شهید را دیده ام عکس شهید عمل کرده ام ؟ 🔰فرمانده به خاک شد یا به یاد ؟ عزادار🏴 جهان آرا شدیم یا رهروی جهان آرا؟ شهید پر تردد شد یا مسیرش ؟ راستی ! اگر صغری اکبر نژاد و و سلمانی داشته باشم ، غدیری ام یا سقیفه ای ؟ ۷ مهر ۱۳۶۰ بر فراز آسمان🌫 ، آسمانی شد و خرمشهر داغدار سردار همیشه سرافراز گشت اما مگر غبار نسیان و فراموشی لحظه ای بر جبین مانا و ماندگار دفاع مقدس خیمه میزند ؟ 🔰مگر علم و بیرق تسلیم امان نامه ی یزیدیان می گردد ؟ آینه ی شیدایی است .... مدافعان حرم برات شهادت ز تو ستانده اند ! از ایران ، تا خونین شهر دمشق .... امتداد سرخی شما ، سبزی طلعت ظهور ادخلوها بسلام امنین..... 🔰قطعه ی ۲۴ ردیف ۹۸ شماره ۴۴ هم زنده ای ، با همان طراوت روز های جوانی . تو هم آیه ۱۶۹ آل عمرانی شهادت عزت ابدی است ، شهادت اوج بندگی است ،شهادت هنر مردان خداست ،تو عزیز و بنده و مرد خدایی ! تو همانی که 💓 لک زده لبخندش☺️ را ..... 🔰مگو که در این سینه در نمیگیرد دلم گرفته😔 از این بیشتر نمیگیرد برای گرفتن بهانه ها دارد حدیث درد من این مختصر نمیگیرد مگو برای گرفتن بهانه دیگر نیست دلت مگر برای نمیگیرد ؟ ۷ مهر سالروز شهادت شهید🌷 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌼میخواهم را جور دیگری آغاز کنم 🌺به نامِ خالقِ لبخنـــدِ 😍 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آقا جان امروز چهارم شعبانه روز دلبر روز🌹 روز یه سرداره😇 آقا جان یا صاحب الزمان😘 صبح‌ رو شروع میکنم با نام و یاد شما💐با نام و یاد عمویتان قمر بنی هاشم(ع)😍 (ع) ❤️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃در سیاهی نشسته ام به آسمان میکنم. قرص ماه امشب عجیب میدرخشد. تک ستاره خیره کننده ای کنار ماه نشسته و منظره را تکمیل کرده. خیره به روی ماه مشغولم را جمع و جور می‌کنم و به شنیده هایم فکر می‌کنم چیزهای جدیدی شنیدم! 🍃حرف های لیلا خانوم را به یادم آمد که از پسرخاله‌اش می‌گفت. پسر خاله ای که همسرش بود. از اسفند سال ۴۷ در ای در مرز و می‌گوید که دهمین روز این ماه پسرخاله‌اش یعنی جبار به دنیا آمد.  جبار عراقی! پسری که نظر کرده موسی‌ابن‌جعفر بود. شفایش از بود و زندگیش را هم مدیونش. حیاتی که سرآغازش به دستان حضرت گره خورده باشد، سرانجامش مثل روز روشن است. 🍃 تنها فرجام زیبا و خیری که برای این نذر میتوان نوشت، عروجی به رنگ شهادت است و بس. عروجی دیدنی در غروبی پاییزی و تیری سرگردان که چشم چپش را شکافت و نیمی از سرش را متلاشی کرد و همین بهانه ای بود برای رفتن. بعد عمری و پاسداری این بهانه ای شد تا روح خسته‌اش آرام بگیرد، آرامشی ابدی در آغوش ، سالگرد شهادتت مبارک خدا. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ اسفند ١٣۴٧ 📅تاریخ شهادت : ۴ آبان ١٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۳ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : گلزار شهدای اهواز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🎊🎀🎉🎈🎊🎈🎉🎀🎊🌸 💖 نشسته ام بنویسم✍ ترانه ها 🌸از باغ از بهار من از ها😍 💞از دست پُر امیدم و تسبیح📿 دانه ها 🎀از این که پر زده🕊 از آشیانه ها 💖شکرش میان این همه سر شدیم 🌸مانند یازده پسرش شدیم😍 💞آیینه ای گرفته در برابرش 💝خورشیـ☀️ـدی از تمامی انوار انورش 🎀امروز خدا نشسته خدا با 💖امروز رسیده به دیدار مـ❣ـادرش 💞تعظیم توبه اونه که برهست است 🌸ازاین به بعد براین دست واجب است ❣🌸❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وچهارم 📖
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 5⃣5⃣ 📖ایوب که مرخص شد، برایم هدیه🎁 خریده بود. وقتی به حالت عادی برگشته بود، فهمیده بود ک قبل از رفتنش چقدر توی داد و بیداد راه انداخته بود. لبخند زد و گفت: برایت تجربه شد😅 حواست باشد بعد از من نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی، امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمیرسد❌ نه پولی داریم، نه خانه ای هیچی .... 📖کمی فکر کرد و خندید _من میگویم زن یک  پولدار شو خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر میشد😢 شوخی تلخی کرده بود. هیچ کس را نمیتوانستم به اندازه ی دوست داشته باشم. فکرش را هم نمیکردم از این مرد جدا شوم. با اخم گفتم: برای چی این حرف ها را میزنی؟😕 📖خندید _خب چون روز های اخرم هست ، بیمه نامه م توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم. دم دست بگذار، لازمت میشود بعد من .... +بس کن دیگر ایوب😡 _بعد از من مخارجتان سنگین است. کمک حالت میشود. +تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی، میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب........" 📖عاشق طبیعت🌱 بود و چون قبل ازدواجمان کوه نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را میشناخت. توی راه جلفا بودیم. ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین🚗 را از سر بالایی تند ان بالا برد. بالای تپه پر بود از گلهای ریز رنگی 📖ایوب گفت: حالا که اول است، باید اردیبهشت بیایید، بببنید اینجا چه بهشتی میشود. در ماشین را باز کردیم که عکس📸 بگیریم. باد پیچید توی ماشین، به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم. ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان👥بالای تپه جان میداد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی🍟 که ایوب استاد درست کردنشان بود. 📖ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند. رفتیم سمت کلیسای جلفا. هرچه به نزدیک تر میشدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها و کنار سیم خاردارها بیشتر میشد. ایوب از توی ایینه بچه ها را نگاه کرد👀 کنار هم، روی صندلی عقب خوابشان برده بود. گفت: شهلا فکرش را بکن، یک روز و محمدحسن هم سرباز میشوند، میایند همچین جایی، بعد من و تو باید مدام به انها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh