(💔🌱)
یکعمرگذشتوعاقبتفهمیدیم
ازدلنرودهرآنکهازدیده رود . . .🕊
.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹راه جذب دل ها
دلهای مردم گریزان است
به کسی روی آورند که خوشرویی کند .
#کلام_مولا
حکمت ۵۰
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
مرزبان یعنی:
جگرگوشهات چند ماهه بدنیا اومده
ولی تو دلتنگیت رو فدای امنیت مردمِ کشورت میکنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
+فرازی از وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید😳😱...
من سید حسن، بچه تهران و از لشکر حضرت رسول ص هستم🗣
پدرو مادر عزیزم، شهدا با اهل بیت ع ارتباط دارند؛ اهل بیت ع شهدا را دعوت میکنند
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم وجنازه ام هشت #سال و پنج ماه و بیستوپنج روز دیگر درمنطقه میماند.
بعدازین مدت #جنازه ام پیدا میشود آنگاه که دیگر #امام خمینی در میانتان نیست✋🏻.
این اسراری است که ائمه ع بمن گفتند و من بشما میگویم.
به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم ؛ به آنان بگویید که مارا فراموش نکنند🥲...
(دقیقا پیکر شهید بعداز شب عملیات یعنی ۸سال و ۵ ماه و ۲۵ روز بدستمان (دقیقا پیکر شهید بعداز شب عملیات یعنی ۸سال و ۵ ماه و ۲۵ روز بدستمان رسید و کاملا آن وصیتنامه درست بود🖇🌿)
-به نقل از سردار حاج حسین کاجی
برگرفته ازکتاب خاطرات✨📚 ماندگارص۱۹۲
#فدایی_رهبر🌿🌹
❬اللّٰھمصَلِّعَلۍمُحَمـَّدوآلِمُحَمـَّد!❭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نذر ۴۰ساله مادر شهید حسنوند
شهرستان سلسله لرستان به مناسبت فتح خرمشهر
مملکت رو با دعای خیر این شیرزنان از شر بیگانه حفظ کردیم...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
متاسفانه هنوز نتونستیم ارتباط بگیریم با نویسنده کتاب یادت باشد
ان شاءالله از امشب رمان ۴۰ قسمتی #عاشقانه_مذهبی_مقتدا
رو در کانال قرار میگیره
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📚 #از_داستانهای_نازخاتون
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_اول1⃣
🍂ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ . ﻣﺪﯾﺮ ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩ . ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺣﺘﯽ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﺧﺎﻧﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﺑﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﮔﻔﺖ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺑﺎ ﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﺍﺳﻼﻡ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ …
ﺍﺯ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﺧﻮﻧﻢ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺁﻣﺪ؛ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺗﻌﺼﺐ ﺧﺎﺻﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ .
🍁ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺼﺮ ﻣﺤﮑﻢ ﻭ ﻣﺼﻤﻢ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺗﻮﭖ ﭘﺮ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ . ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻏﯿﻆ ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﺎﺳﺘﺎﻥ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭ ﺣﺮﻑ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ؟ ﺍﺻﻼ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭﺑﺎﺭﺵ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ؟ ﺍﻋﺮﺍﺏ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩﻥ ! ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻣﻨﺸﻮﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺸﺮ ﻣﺎﻝ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ !
🍂ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ . ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩ، ﺣﺘﯽ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﮑﺮﺩ . ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ . ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ، ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺪﻻﻝ ﻫﺎﯾﺶ . ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﺟﺪﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﻪ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺍﯼ . ﭼﻄﻮﺭ ﺗﺎﺑﺤﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ؟ ﺍﻭ ﺑﯽ ﺗﻌﺼﺐ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺭﺳﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻌﺼﺐ ﮐﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ .
🍁ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﺫﻫﻨﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺳﻮﺍﻝ ﻫﺎﯼ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻢ . ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﺒﻪ ﺗﺨﺖ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺷﺪﻡ . ﺑﺎ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﺑﺮﺵ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﻭﺷﻮﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺗﺨﺼﺼﯽ ﺑﻨﯿﺎﺩ ﻣﻬﺪﻭﯾﺖ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺑﻮﺩ …
#ادامه_دارد....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_عاشقانه_مذهبی_مقتدا💖
#قسمت_دوم2⃣
🍂ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺑﻨﯿﺎﺩ ﺷﺪﻡ، ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ ﭼﻄﻮﺭ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ . ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺤﯿﻂ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺟﺬﺍﺏ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﭘﻮﺳﺘﺮﻫﺎ ﻭ ﺑﻨﺮﻫﺎﯼ ﻣﺬﻫﺒﯽ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﺎﻣﻨﻪ ﺍﯼ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺑﺨﺎﻃﺮ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺟﻮﺍﺏ ﺳﻮﺍﻻﺗﺖ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﻨﺪﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺳﺮﻭﮐﻠﻪ ﺑﺰﻧﯽ !
🍁ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮﻫﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﯾﮏ ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﻫﺎ ! ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺠﺐ ﺷﺎﻧﺴﯽ ! ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺒﺖ ﻧﺎﻡ ﺗﻮﯼ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻡ؟
ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﻭﺍﺣﺪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ، ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﺗﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻦ .
🍂ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﮔﻔﺘﻢ “ ﻣﺮﺳﯽ ” ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻭﺍﺣﺪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻥ . ﺑﺎ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﭼﻨﺪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺤﺠﺒﻪ ﻭ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﺁﻧﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﻧﺪ . ﻣﺮﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻤﯽ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ . ﻇﺎﻫﺮﻡ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﻏﯿﺮ ﻋﺎﺩﯼ ﺑﻮﺩ . ﺷﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﮐﻤﯽ ﺟﻠﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺗﻮﯼ ﮐﺘﺎﺑﺨﻮﻧﻪ ﻋﻀﻮ ﺑﺸﻢ . ﺗﻮﯼ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎﻡ ﺷﺮﮐﺖ ﮐﻨﻢ .
🍁ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮔﺮﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺳﻤﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺖ ﻭ ﻧﺤﻮﻩ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﯼ ﺩﻭﺭﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺷﺐ ﻭ ﺭﻭﺯ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﮑﻼﺳﯽ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﻋﻀﻮ ﺍﺳﺖ . ﺍﺳﻤﺶ ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻮﺩ .
ﻋﺼﺮ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺧﺮﺩﺍﺩ ﻣﺎﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮔﻮﺷﯽ ﺍﻡ ﺯﻧﮓ ﺧﻮﺭﺩ . ﺯﻫﺮﺍ ﺑﻮﺩ .
- ﻣﯿﺎﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﺟﺎﯾﯽ؟
- ﮐﺠﺎ؟
- ﺍﻭﻧﺶ ﺑﻤﺎﻧﺪ ! ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ ﺧﻮﺷﺖ ﻣﯿﺎﺩ .
- ﻧﮑﻨﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﻣﻨﻮ ﺑﺪﺯﺩﯼ؟ !
- ﻣﯿﺎﯼ ﯾﺎ ﻧﻪ؟ ﯾﻪ ﮐﻼﺳﻪ ﻃﺮﻓﺎﯼ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﯿﺮﺍﺯ .
( ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺟﻨﻮﺏ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ )
– ﺑﺎﺷﻪ .
- ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﺘﻮﻧﻢ !
#ادامه_دارد...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش خدا مرا نیز مانند خرمشهر آزاد کند
آزاد از نفس...!
روزی روی تابلو دل حک کند
این دل را خدا آزاد کرد...
📆 سوم خرداد ماه
سالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد 🌹
#خرمشهر #خرمشهرها_درپیش_است
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌱السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُدَّخَرُ
لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ...✋
سلام بر تو ای گنج ودیعه شده در خزائن الهی. و سلام بر روزی که به یُمن جاری شدن احکام خدا، درخت شادی انسان شکوفه خواهد زد.
📕صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
#امام_زمان(عج)♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
36.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞انیمیشن سلام_بر_ابراهیم 🥀
قسمت سوم3⃣
#شهید_ابراهیم_هادی
《ادامه دارد....》
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهیدعلیگروسی 🌹
ای جوانان عزیز آگاه و هشیار باشید مبادا در غفلت بمیرید چون امام علی(ع) در محراب شهادت شهید شد..
🥀•• شهید گروسی اولین موذن مسجد جامع خرمشهر پس از آزادسازی بودند.
#شهید #ناجا #امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
*✨همسر بزرگوار شهید:
از فداکاریهای او هر چه بگویم کم است. کمک به نیارمندان از بهترین خصلتهای او بود اما هیچگاه از اقدامات و فعالیتهایی که انجام میداد چیزی بر زبان نمیآورد. بسیاری از خدمات او را بعد از شهادتش فهمیدیم چون خودش هیچگاه از کارهای خیری که انجام میداد حرفی نمیزد.👌🏻
سرکشی از خانوادههای شهدا را در رأس امور خود قرار داده بود و هر یک از این خانوادهها هر ساعت از شبانهروز که نیاز به کمک داشتند او را خبر میکردند.❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[صحبتهای شهیدباکری یک ساعت قبل از شهادت!]
#خدامیداندچهمیدیدیآنلحظههایآخر...!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
📌 کلام شهید:
«نماز اول وقت را رها نکنید👌🖇.»
🔹 ایشان قبل از #انقلاب هرجایی که بودند و اذان میشنیدند، خودشان اذان میگفتند و همانجا نماز میخواندند.
◇ بعضی از وقتها در مراسمات عروسی🙊 که تازه در #تالارها انجام میشد، آقا #سید میدانست که نباید آنجا برود، ولی برای اینکه جو را عوض کند،
◇ آنجا میرفت و با صدای بسیار زیبایشان شروع میکردند، #اذان گفتن و جو را عوض میکردند و آنقدر این اذان زیبا بود🗣😍 که همه لذت میبردند و گوش میدادند.
#شهید_سیدمجتبی_هاشمی🦋
❬اللّٰھمصَلِّعَلۍمُحَمـَّدوآلِمُحَمـَّد!❭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔵 حضرت عزرائیل رفیقت می شود!
خدا رحمت کند استاد اخلاق آیت
الله حـق شـنـاس رحمة الله علـیـه را،
میفرمودند:
«تو نمازت را اول وقت بخوان، اگـر
حـاجتت روا نشـد آب دهـان بیانـداز
در صورت من😱!»
🔸برنامهی زندگی ات را طوری تنظیم کن که مهمترین اولویت کارهایت #نمازت باشد که در روایات آمده است سخت نخواهد گرفت #قابض_الارواح هنگامهی قبضِ روح از کسی که #نمازش را در اول وقت بجا می آورد و خودش ذکرِ شهادتین را به او تلقین خواهد کرد☺️🖇.
💥نمازت را به نماز عاشقانهی امام زمانت گره بزن❤️🖇.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴 شاید تکراری
یک استاد دانشگاه میگفت: "یک بار داشتم برگههای امتحان را تصحیح میکردم. به برگهای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگهها با لیست دانشجویان، صاحبش را پیدا میکنم. تصحیح کردم و ۱۷ گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش میآید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم ۱۵ گرفت.
برگهها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم، اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم، تصحیح کرده ام."
اغلب ما نسبت به دیگران سخت گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان، و بعضى وقتها اگر خودمان را تصحيح كنيم، میبينيم به آن خوبى ها هم كه فكر ميكنيم، نیستیم…
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید مدافع حرم #اسماعیل_خانزاده
بعد از شهادتش دست نوشته ای از شهید پیدا می کنند که نوشته بود :
خدایا ! اگر خلقت تو نمی داند ، تو میدانی که من در سال ۱۳۸۱ هجری شمسی در شب یازدهم ماه مبارک رمضان توفیق ملاقات با حضرت حجت ابن الحسن #امام_زمان (عج) را داشتهام .
و در وصیت نامه ملکوتی این شهید فراز های آسمانی هست که می فرماید ؛
خدایا خسته ام، شکسته ام، دیگر آرزویی ندارم جز شهادت. احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست. از عالم و عالمیان میگریزم و به سوی تو می آیم. تو مرا در رحمت خود سکنی ده ...
#شهید_اسماعیل_خانزاده
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چوپانی گله اش را به صحرا برد
🐑🌿.
وقتی به درخت گردوی تنومندی رسید🌳🥜،از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت.
باد،#شاخه ای🪵 را که چوپان روی آن بود
به این طرف و آن طرف می برد.
چوپان خواست از درخت پایین بیاید
که ترسید مبادا بیفتد و دست و پایش بشکند🪨🍁.
مستاصل شد و در آن حال زار گفت:
خدایا! گَله ام نذر تو،اگر از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه ی #قویتری دست پیدا کرد و جای پای محکم تری یافت☘.
آنگاه گفت: خداوندا! تو که راضی نمی شوی زن و بچه ی من از #ننگی و خواری بمیرند و تو تمام گله را صاحب شوی؟
نصف #گله را به تو می دهم و نصف دیگر هم برای خودم…
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه ی درخت رسید گفت: خدایا! نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟آنها را خودم نگهدای می کنم،
در عوض کشک و پشمش را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره #چوپان هم که بی مزد نمی شود.
پس کشکش مال من،پشمش مال تو.
وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید🌿،
نگاهی به آسمان کرد و گفت: مرد حسابی!
چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول مان یک #غلطی کردیم.
غلط زیادی که جریمه ندارد..!
عهدی که در طوفان با #خدا می بندیم،
در آرامش #فراموش نکنیم☺️🖇...
#اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh