eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 1⃣9⃣ 💠 نماز شب خوان ناشی 🔸نماز شب از مستحباتی بود که خیلی به آن اهمیت می دادیم اما با
🌷 2⃣9⃣ 💠 شمر و شلمچه!! 🔸 از آن درشت های بمی بود که گلوله های فرانسوی صد بمب هم به او کار نمی کرد.😂 مثل برق بلا 🔹شنیدن و دیدن این که شده، مثل این بود که بگویند، آتش، آتش گرفته یا تیر، تیر خورده. مگر کسی می کرد که او از پا درآمده باشد. 🔸هرکس می دید، می گفت: «شما دیگر چرا؟»، «آدم قحطی بود؟»، «حیف تیر، حیف ترکش» کنایه از این که تیر و ترکش نصیب کسانی می شود که حسابشان پاک باشد. 🔹واقعاً داشتند که افراد خلاف، چیزیشان نمی شود. یکی از بچه ها که همراهش آمده بود، گفت: « این حرف ها نیست، هم که بیاید، تیر می خورد، چه برسد به این!؟» بلند شد که با دنبالش کند، که بچه ها جلویش را گرفتند.😂😂 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚🌷🐚 شهیدان از می #توحید مستند شهیدان سرخوش از جام الستند👌 نمردند و نمی میرند هرگز🚫 #شهیدان زنده ی جاوید هستند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#مادران_شهدا! تو بر مزار شهید عزیز خویش یک کاسه آب یخ یک دسته گل🌷 بیار زیرا که من هنوز در این #خوابگاه خویش لب تشنه حیاتمـ دل تشنه وطن😔 . . . مادر است،گاهی دلش میخواهد #پسرش را در آغوش بگیرد،دلشـ💔 تنگِ آغوش شهیدش است 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
7⃣3⃣4⃣ 🌷 💠اما اين بار.... 🔰داشتم از داخل ماشین🚙 روی ویلچر می آمدم. چشمم به افتاد که به دیوار مدرسهٔ مقابل منزلشان نصب بود افتاد. «وصل عاشقانهٔ جانباز عزیزِ قطع نخاع، را که ٣٤ سال با رنج و مشقت بر ویلچر صبوری تکیه زد، به خانوادهٔ محترم شهید🌷، عزیزانِ جانباز و رزمندگانِ دفاع مقدس تبریک و تسلیت عرض می کنیم.» 🔰وارد منزلشان 🏡شدیم. از بدو ورود، با او بودن در ذهنم زنده شد💭. چشمم به موتور سه چرخ او که افتاد، دلم هُری فرو ریخت. انگار در و دیوار منزل با من حرف می زدند و آهنگ غم می نواختند. وقتی حاجی داشت ویلچرم ♿️را از شیب ملایم حیاطشان بالا می برد یک لحظه خودم را جای او پنداشتم. آه، که چقدر را از این شیب بالا برده بودند؛ آخر دوست جانباز من دستانش بود و توان بالا رفتن از این شیب ملایم را هم نداشت🚫. 🔰ایوان منزلشان هم خاطرهٔ مورچه ها 🐜را در ذهنم یادآوری کرد. خودش برایم تعریف کرده بود. ظاهراً یک شب🌙 گرم تابستان در همین می خوابد😴. پدر قبل از خواب برایش شربت آبلیمو🍋 می آورد. مقداری از شربت ها روی لبهٔ زیرپیراهنش می ریزد. که برای نماز از خواب بلند می شود، مورچه ها جذب شیرینی شده و قسمتی از او را هم خورده بودند😔. چون حس نداشته، متوجه نبوده مورچه ها چه بلایی سرش آورده اند. کارش به بیمارستان🏥 کشیده می شود و... 🔰قبل از ورود به اتاق به ما خوش آمد گفت. وارد اتاق شدیم. دوستان حاج مهدی غمزده کنار یکدیگر نشسته و زانوی غم در بغل گرفته بودند. آن برادر آزاده داشت قرآن📖 می خواند. کنار بقیهٔ دوستان برایم جا باز کردند. هرگز دلم نمی خواست به این مناسبت یعنی به مناسبت رفتن حاج مهدی پای در این اتاق بگذارم😭. من قبلاً یکی دو بار با دل خوش وارد این اتاق شده و به مناسبت مراجعت او و از سفر حج نان و نمکشان را خورده بودم؛⚡️ 😭... راوى: 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
ابوعلي آنقدر به «سيدابراهيم»(شهيد مصطفي صدرزاده)وابسته بود كه بعداز او در تاسوعاي 94 هر لحظه آرزوي شهادت🕊 مي‌كرد و مطمئن بود كه به قول خود عمل مي‌كند و او را نيز پيش خود خواهد برد👌. وعده‌اي كه صدرزاده اينطور آن را به ابوعلي بيان داشته بود: «خواب ديدم كه هر دو در محضر اربابمان (ع) هستيم».  (سیدابراهیم) (ابوعلـی) @shahidnazarzade
🔹روزی سه تا گلوله ی #خمپاره ی صد و بیست هم بیش تر سهمیه نداشتند. این قدر می رفتند جلو تا مطمئن شوند گلوله ایشان به هدف 🎯می خورد. 🔹تعریف می کردند ، می گفتند« یک بار شفیع زاده با بی سیم📞 گفته بوده یه هدف خوب دارم. گلوله بده .» 🔹آقا مهدی به ش گفته بوده « سه تامون رو زده یم. #سهمیه ی امروزمون تمومه 🚫.» #شهید_مهدی_باکری 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔹روزی سه تا گلوله ی #خمپاره ی صد و بیست هم بیش تر سهمیه نداشتند. این قدر می رفتند جلو تا مطمئن شوند
8⃣3⃣4⃣ 🌷 🔹توی قیافه ی همه می شد خستگی 😪را دید. دو مرحله کره بودیم .آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های فنی – مهندسی گفت: جایی درست کنند برای . 🔸درستش کرد, یک روزه . همه ی نیروها هم موظف شدند فردا صبحش☀️ توی محوطه جمع شوند.صحبت های آقا مهدی جوری بود که کسی نمی توانست ساکت🔇 باشد . 🔹آن قدر بلند بلند می داند📣 و فریاد می زدند که نگو.بعد از صبحگاه وقتی می خواست برود. بچه ها ریختند دور و برش . 🔸هرکسی هر جور بود خودش را بهش می رساند و را می بوسید.بنده ی خدا توی همین گیر و دار چند بار خورد زمین. 🔹یک بار هم ساعتش⌚️ از دستش افتاد . یکی از بچه ها برش داشت. بعد پیغام داد « به ش بگین 😅. می خوام یه ازش داشته باشم.». 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#حجــاب گل عفافـ🌸🍃 در بوستان #حجاب می روید و عطر پاکی وجود زنان محجبه را قیمتی می کند😍. 🔸 نمی دهد اجارت چشم ها را به سیروسفر 🔸 #حجاب چهره تو و سربه زیری و #وقارت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸🍃 چادر چتری برای من و توست ☺️ .   همان چتری☂ که بر سرمان گرفته است! از جنس حمایت است و امنیت😎✌️... من امروز خداوند جان و بندگان مهربانش هستم. بندگانی که مهربانی از جنس امید داشتندو امروزه اگر چه نیست✘ ⚡️ اما ... یادشان هیچ گاه از ذهن و قلبــ❤️ هایمان پاک نمی شود🚫 . من امروز میدانم که چتر ایمنی من است ... با انسان های پاکـ🕊 سرشته شده است و میدانم خداوند مهربانم همیشه است.😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
دلگیــــرمـ💔 هر چه می می دَوَم ، به گــَرد ِ پایتان هم نمیرسم😔.. مسئلـــه یک  سربند و یک لباسِ خاکی نیست❌ .. #هوای_دلم از حدِ هشدار 🚨گـــذشته .. #شهدا_کمکم_کنید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
کم حرف میزد سه تا پسرش #شهید شده بودند. ازش پرسیدم: چند سالته #مادر جان؟؟ گفت:هزار سال خندیدم گفت:شوخی نمی کنم.اندازه هزار سال بهم سخت گذشته😔 صداش میلرزید😭 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh