🌷 #هر_روز_با_شهدا_4157🌷
#آخرین_وداع
🌷روز يکشنبه بود. من و دوستم برای خريدن ورقه امتحانی به مغازهای در نزديکی مدرسهمان رفته بوديم. آن روز امتحان رياضيات کلاسی داشتيم. ناگهان صدای آژير قرمز بلند شد. من و دوستم شتابان خود را به درون مدرسه رسانديم. مدير و ناظم تمام بچهها را به درون سالن هدايت میکردند. يکی از همکلاسیهايم در پشت مدرسه مشغول خواندن و حل کردن تمرين رياضيات بود.
🌷حياط مدرسه با کارگاه پشت مدرسه توسط يک در کوچک به هم مرتبط میشد. وقتی صدای زنگ مدرسه بلند شد، وحيد از در کوچک وارد حياط مدرسه شد. هنوز وسط حياط بود که ناگهان صدای وحشتناکی برخاست. بمب خوشهای در آن طرف حياط مدرسه منفجر شد. ترکش بمب به وحيد خورد و سرش را از تنش جدا کرد. با ديدن اين صحنه بیاختيار تنم لرزيد و اشک در چشمهايم جمع شد....
🌷آمبولانس آمد و جنازه غرقه به خون وحيد را برد. بعد از زرد شدن آژير با ناراحتی به خانه رفتيم. من تا دو روز نتوانستم غذا بخورم. روز سوم مدرسه دوباره باز شد. وقتی به مدرسه رسيدم، در مدرسه پر از اعلاميههای شهادت وحيد بود. به همراه معلمها و ناظم و مدير مدرسه به مسجد رفتيم و برای آخرين بار با دوستمان وداع کرديم.
#راوی: آقای یدالله محمودی
❌❌ امنیت اتفاقی نبوده و نیست!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
#کانال_شهیدمحمدنکاحی👇
♥️ @shahidnekahi