#کمی_تفکر
#قاب_خاطرات
💠سختترین قسمت خونه تکونی پاک کردن گرد و خاک عکس اونایی که دیگه نیستن (مادر شهید نورالله خنکدار از قائم شهر )
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
💠تو که عاشق برادر زاده هایت بودی چه دیدی که از دلبستگی رها شدی و پر گشودی.
چه آسوده رفتی و نمی دانی که این بچه ها چه می کشند در فراقت.
می دانم می بینی اما لقای الهی را ترجیح دادی ؛ مئ دانم حواست به آنها هست تو که جانت به جانشان وصل بود در هر مسافرت برایشان هدیه می آوردی ؛ برایشان همیشه سوپرایز داشتی ؛ یک دنیا خاطره داشتی با آنها عکس و فیلم ؛ انگار می دانستیم که می روی و بیشتر لحظات با آنها بودن را ثبت کردیم.
در این ثانیه های پایانی زمستان آنچه آزار دهنده است نبودنت است و جای خالی ات ؛ پارسال بودی و امسال ...
دیگر سالها از پی هم می آیند و تو نیستی و قاب عکست هست و دنیایی از خاطرات با تو بودن . چه می گذرد بر ما در نبودنت....
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
#برگی_از_زندگی
#قصه_ی_تاهل
💠وقتی از احمد آقا خواستم از دوستانش بخواهد دختری به ایشان معرفی کنند و ایشان شماره ی پدر دختر خانم (همسر شهید) را دادند و احمد آقا گفت الان زنگ نزنید چون مادر بزرگ مادری خانواده مرحوم شده و آنان عزا دارند و من دو هفته ای صبر کردم و بعد زنگ زدم و قرار گذاشتم در مقابل احمد آقا که فرمودند عجله نکنم تا چهلم صبر کنم گفتم فقط برای دیدن می رویم کار خاصی صورت نمی گیرد و قرار اولین دیدار گذاشته شد و ما راس ساعت به اتفاق احمد آقا راهی منزل پدری عروسم شدیم و با استقبال گرم آنان احساس غریبی نداشتم و خوشحال بودم که با خانواده ای از جنس خودمان مواجه هستم. پس از مدتی حضور اجازه خواستم دختر و پسر یک صحبت اولیه داشته باشند که اگر توافق داشتند بقیه مراحل ؛ که خوشبختانه توافق کامل داشتند و قرارهای بعدی و صحبتهای دختر و پسر در چند جلسه تا شناخت کامل از هم پیدا کنند و با انتظارات و خواسته های هم آشنا شوند وقتی نظر دختر و پسر مثبت بود به اتفاق همسر و پسر و دخترم برای آشنایی کامل رفتیم و قرار گروه خون تا اگر مشکلی نبود جلسه ی رسمی خواستگاری به اتفاق بزرگترها برگزار شود چون ایام بیماری کرونا بود با توافق دو خانواده مهمانها را محدود کردیم تا خدای نکرده مشکلی پیش نیاید
#ادامه دارد
#خاطرات_مادر_شهید
@shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
💠چه زود گذشت و مرد شدی و جهاد کردی و ما را تنها گذشتی ؛
لبان پر خندت از کودکی همراهت بود تا لحظه ی شهادت؛
چه ملیح و زیبا روی هستی عزیز مادر ؛
مرور لحظات با تو بودن شاید دلنشین باشد اما عدم حضور جسمانی و مادیت آزار دهنده است.
کاش بودی و خوش بودیم از حضورت؛
اما ها و کاش ها و تاسف هایی برایم ماند که گذشت زمان جبرانش نمی کند ....
@shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
#برگی_از_زندگی
#قصه_ی_تاهل
💠سال ۱۴۰۰ ماههای اردیبهشت تا تیر سر گرم بودم و خوشحال ؛ فکر نمی کردم این شادی ناپایدار است البته شادی ام برای خوشبختی ثمره ی زندگیم بود و اینکه بالاخره رضایت به زندگی متاهلی داده و همراه و شریک زندگیش را انتخاب کرده بود.
در تمام مراحل از آشنایی تا صحبتهای مقدماتی و تحقیقات و حتی مشاوره احمد آقا با صبوری و بردباری همراه با تفکر اقدام می کرد بر خلاف من که عجول بودم ایشان با آرامشی که داشت همراهم می شد و چه لحظات خوبی بود آن دوران ؛ کاش بیشتر طعم شادی را می چشیدم البته ذوقم طبیعی بود فرزند اولم نبود و دو فرزند را راهی خانه ی بخت کرده بودم و احمد آقا ته تغاری خانواده بود و دوست داشتم زودتر سر و سامان بگیرد و در افکارم بود که بچه هایش با دیگر نوه هایم تفاوت سنی زیادی نداشته باشند و جمعشان صمیمی باشد اما تقدیر چیز دیگری رقم زد....
بعد از رفت و آمدهای اولیه و اعلام دختر و پسر بر تفاهم کامل؛ نشست نهایی خانواده ها در حضور بزرگترها طبق رسم ما البته با رعایت جوانب در زمان کرونا انجام شد و بقیه مراحل از گروه خون و تعیین زمان عقد و خرید مقدماتی آنچه مرسوم است. شکر می کنم که در تمام مراحل همراه پسرم بودم و رضایت همراه با حجب و حیا را در چهره اش می دیدم.
تصاویر تمام آن لحظات مانند فیلمی در برابر دیدگانم است هیچوقت فکر نمی کردم روزی مجبور باشم خاطراتی را بازگو کنم که عزیزم نباشد....
#ادامه_دارد
#خاطرات_مادر
@shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
💠به انتهای ماه خرداد نزدیک می شویم و یک دنیا خاطره در چنین زمانی از سال ۱۴۰۰ برایم ماند بدون احمد آقا...
#عکس شهید در شب خواستگاری رسمی ؛ شهید بدور از تکلف و ...بود با لباسی بسیار ساده در مراسم حاضر شد.
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قاب_خاطرات
#دلتنگی_عزیز_سفر_کرده
💠چه بگویم از این دلتنگی و غم ؛ فکرش را نمی کردم روزی من باشم و تو نباشی ؛ به تنها چیزی که فکرش را نمی کردم آسمانی شدن زود هنگامت بود ؛ عزیز مادر فردا اول تابستان است و چقدر خاطره مانده از تیر ۱۴۰۰ زمانی که در تکاپو و تدارک مقدمات عقدت بودی چه شاد بودم و اما اکنون ...
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
چه زیبا می خندی جوان رشیدم؛
جوان شهیدم نازنین مادر ؛ چهره ی نورانیت؛ مظلومیتت و ....دیگر واژه ها هم برایم تکراری شد در وصفت؛ ترجیح می دهم ببینم و با سکوتم در خیالم با تو نجوا کنم ؛ گاهی دعوا از سر دلتنگی که چرا زود رفتی ؛ گاهی خواهش و تمنا و ....عزیز مادر برایم جاودانه ای تا جان در بدن دارم ...
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
#عید_قربان
💠عید قربان که می شد مسئولیت احمد آقا بود که دعای عید قربان را بخواند و همراه قصاب برای قربانی و بعد تمام شدن تقسیم قربانی و ....؛ حتی نظافت حیاط ؛ من از این بابت خیالم راحت بود. اما دو سال قبل شهادت نبود؛ هر دو سال را زاهدان بود سال اول رفت برای معرفی خودش به محل خدمت و سال دوم با همسرش ؛ شاید نبودن دو سالش حکمتی بود برای آماده شدن مان در نبودش ؛ جایش در بینمان خالی است اما یادش در دلمان جاودانه است.
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
35.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قاب_خاطرات
#هفت_ماه_دلتنگی_و_دوری
💠هفت ماه است نه صدایت را می شنوم و نه روی ماهت را می بینم عکسهایت شده مرور خاطرات با تو بودنم ؛ چه زود و ناگهانی کوچ کردی و همه را در بهت و حیرت نشاندی!
هشتم هر ماه برایم تداعی خاطرات آن شب و آخرین تماس تلفنی بود که داشتم و چقدر کوتاه ؛ چقدر خوشحال بودم که بالاخره بعد پنج ماه عازم دیارت هستی و دیدارها تازه می شود.
نمی دانم چه بگویم در برابر تقدیر الهی ...سکوت می کنم که سکوتم بالاترین فریاد یک مادر است از عمق جانم در فراق نور دیدگانم ؛ پسرم بعد تو نه می بینم و نه می شنوم.
زنده ام و زندگی می کنم اما غمی دارم در نهانخانه ی دلم به وسعت دنیا.
🌹ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🌹
https://eitaa.com/shahidsalehi72
#قاب_خاطرات
▪️امروز دومین روز محرم است و اولین سالیست که جای جوان رشیدم ؛ خادم الحسین ابا عبدالله در بین ما زمینیان خالیست ؛ در آسمانها سیر می کند در محضر ارباب؛ چه زود به آرزویت رسیدی؛ چه کنم با دل بی قرار از فراقت
احمد جان هر جا نگاه میکنم یادت و خاطراتت هست چه کسی فکر می کرد به این زودی بار سفر آخرت ببندی. پارسال بودی اما در غربت ؛ چه دعایی کردی اینقدر زود اجابت شد؛ امسال کجایی جان مادر....
🏴ڪانٰالشَھٖیداَحمَدصٰالِحےٖمَلِہ🏴
https://eitaa.com/shahidsalehi72
━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━
#قاب_خاطرات
🥀دو رفیق آسمانی
شب جمعه و یاد عزیزان سفر کرده
خوشا به سعادت تان که دوریتان زیاد طول نکشید.
طاقت دوری از رفیق را نداشتی و زود کوچ کردی .
می گفتید احمد آقا زورش زیاده ؛ اینقدر زیاد بود که زود به او ملحق شدی ؛ خوش باشید در سرای ٱخروی
روح تان شاد