شهید صیاد شیرازی
#بخشی از #دست_نوشته_شهید آنچه میخوانید، بخشی از دست نوشته #شهید برای بعد از #شهادتش است: #سلام
═══ ೋ❅﷽ ❅ೋ═══
" #شهید_مدافع_حرم « #مجید_قربانخانی» متولد #۳۰_مرداد ماه #سال_۶۹ در #تهران و ساكن #محله_یافت_آباد بود كه بعد از یك تحول درونی، داوطلبانه به #سوریه اعزام شد تا از حریم #عقیله_بنی_هاشم و مردم مظلوم سوریه دفاع كند.
در نهایت بعد از دلاوریهای فراوان در تاریخ #۲۱دی ماه #سال_۹۴ بهدست تروریستهای تكفیری در منطقه #خان_طومان به فیض #شهادت نائل شد و #پیكر_مطهرش در منطقه ماند.
سرانجام #پیكر_شهید توسط گروههای تفحص شهدا كشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
از این شهید مدافع حرم به دلیل برخی اخلاق های خاص، لوتی مسلك بودن، خالكوبی روی دست و تحول درونی یكباره تا رسیدن به عرش اعلاء، به نامهای « #داداش_مجید»، « #مجید_سوزوكی» « #مجید_بربری» و « #حر» شهدای مدافع حرم نیز یاد میكنند.
#شهید_مجید_قربانخانی بیشتر از سنش مسائل پیرامونش را متوجه میشد و درك بالایی داشت.
بسیار نترس و شجاع بود .
خانواده دوست بود.
آدم آرامی نبود.
باعث نشاط جمع خانواده و دوستانش بود.
طاقت ناراحتی و غم دیگران را نداشت و تا جایی كه میتوانست مشكلات را رفع میكرد یا انقدر سر به سرت میگذاشت و شوخی میكرد كه به كل ناراحتیت را فراموش میكردی.
اگر حرفی در دلش بود تا جایی كه میشد حرفش را میزد حتی با شوخی و خنده اما كسی را از خودش ناراحت نمی كرد.
شب قبل از رفتن لباس رزمش را پوشید و گفت الكی مثلا من دارم میرم و قرآن آورد تا مادرو پدرش از زیر قرآن ردش كردند و عكس گرفتند و بعد از عكس انداختن گفت الكی نگفتم همین فردا عازمم. رفتنش بی دلیل نبود چون نمیتوانست ظلم را در هیچ شكلی تحمل كند.
#۱۲دی_ماه بود كه ساكش را برداشت و از خانه رفت .
باغیرت بود و ارادت خاصی نسبت به خانوم زینب(سلام الله علیها) داشت و برای ظهور آقا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) عمل را انتخاب كرد تا حرف!
و آخر هم زیر پرچم #بی_بی_زینب ماند و شد یكی از #علمداران_ظهور ..
مهربان و دلسوز ،خاكی، شوخ طبع و پرانرژی بود.
اهل رعایت حلال و حرام در كسب و كار، بسیار خوش قول و صادق، شجاع و باغیرت نسبت به خانواده و خاندان عصمت و طهارت بود .
در حد توان كمك میكرد.
خوش رو و دست و دلباز بود.
همه اهل خانه مجید را داداش صدا میكنند.
پدر، مادر، خواهرها وقتی میخواهند از مجید بگویند پسوند « #داداش» را با تمام حسرتشان به نام مجید میچسبانند و خاطراتش را مرور میكنند.
خودم تو را رساندم پادگان تو چطور زودتر برگشتی.
مجید میخندید و میگفت: خب مرخصی رد كردم!»
نبودن مجید خیلی سخت است؛ اما مجید كاری با ما كرده كه تا از دوری و نبودنش بغض میكنیم و گریه میكنیم یاد شیطنتها و شوخیهایش میافتیم و دوباره یكدل سیر میخندیم.
مجید كارهای جدیاش هم خندهدار بود.
از مجید فیلمی داریم كه همزمان كه با موبایلش بازی میكند برای همرزمهایش كه هنوز زندهاند روضههای بعد از شهادتشان را میخواند.
همه یكدل سیر میخندند و مجید برای همه روضه میخواند و شوخی میكند؛ اما آخرش اعصابش به هم میریزد..
هرروز كه از كنار مغازهها رد میشد با همه شوخی میكرد حالا كه نیست.
همه به ما میگویند هنوز چشمشان به كوچه است كه بیاید و یك تیكهای بیندازد تا خستگیشان در برود.»
پدرمجید هم بعد از خالكوبی دست مجید به او واكنش نشان میدهد و مجید شب را خانه نمیآید اما قهر كردن او هم مثل خودش عجیب است: خال كوبی برای ۶ ماه قبل از #شهادت_مجید است.
میگفت پشیمان شدم؛ میگفت چرا تكرار میكنید یكبار گفتید خجالت كشیدم.
دیگر نگویید.
#مادر_شهید : ۴ ماه اول خبر نداشتیم مجید می خواهد به سوریه برود، بعدها كه متوجه شدیم می دیدیم مجید می خواست ما را راضی كند كه به این نبرد برود خب هر پدر مادری آروزی ازدواج فرزندش را دارد؛ برای پسرمان به خواستگاری رفته بودیم و مراحل آخر را طی می كردیم كه برادر بنده فوت كرد و آخرش هم بدون خداحافظی به سوریه رفت.
مجید خیلی به خانواده احترام می گذاشت اما وقتی حضرت زهرا را در خواب می بیند كه به مجید می گوید كه یك هفته قبل از اینكه به سوریه بروی می آیی پیش خودم؛ لذا هر كس باشد می تواند دل بكند واقعاً مجید دل كند و هر شب كارش گریه وزاری شده بود و در پیام هایی به دوستش نوشته بود كه خودم هم نمی دانم چه شده و حضرت زینب با من چه كرده كه آرام و قرار ندارم و كارم شده قرآن خواندن و گریه و زاری؛ مجید چه چیزی در وجودش بود كه حضرت زینب چنان مجید را می خرد كه مجید از همه چیز در دنیا و امكانات مدرن دل بكند ان شاءلله كه همه قدر این جوانان را بدانند.
#مجید حرّ مدافعان حرم شد و با شهدای دیگر فرق دارد خداوند مجید را انتخاب كرد تا به كل دنیا ثابت كند كه مجید را به عرش اعلی ببرد."
❥↬ @shahidsayaad
═════ೋ❅🦋❅ೋ═════