#سفرنامه_حسین_آقا_4
#زائر_اولی
#زیارت_به_نیابت
بسم رب الشهداء و الصدیقین
قرارمان ساعت ۵عصر ، شهداء گمنام میدان امام حسین (ع) بود.
قبل از اذان مغرب عازم شدیم و درب منزل همسایه ها را برای خداحافظی زدم ... الحمدالله که هرچه برای داشتن همسایه های خوب ، خدا را شکر کنم کم است ، که بعد از تو همچون خواهر در کنارم بودند و دلنگران که گاهی به شوخی علت با خیال راحت رفتنت را به همراه بودنشان نسبت میدهم ...
میدان امام حسین (ع) و شور عجیب مردمی که برای زیارت قبور شهداء آمده بودند ، حال و هوای مردم آنجا بیشتر شبیه جاماندگان از کاروان عشق بود ...
چند نفر به محض دیدن کوله ها به سمتمان آمدند و التماس دعا گفتند ...
هم دلت شاد رفتن بود و هم غمگین جاماندگان ... خوشحال از اینکه به لطف نگاه ارباب جزء جاماندگان این خیل مشتاق و دلداده نبودیم و هم دلگیر اشکهایی که از اشتیاق دلِ دلتنگ فریاد بی صدا بودند ... که یا حسین (ع) اگر پا در غُل و زنجیر دنیا دارم اما زائر توام با دلی که با هر زائرِ تو راهیه دیار عشق است ...
منتظر باقی همسفران بودیم ...
نزدیک اذان بود که کم کم چهره های آشنا پیدا شدند ...
حسین آقا که در آغوش شهداء پر گرفته بود ... وقتی که رسیدیم حسین آقا خواب بود و نزدیک اذان بیدار شد و از همان لحظه اول با چنان شوقی کنار گلزار شهداء می دوید و شیرین کاری میکرد که توجه همه زائرین را به خود جلب کرده بود... یکی شکلات میداد و دیگری میوه ... و حسین سرحال و پر انرژی می دوید ....
ادامه دارد...
#سفرنامه_حسین_آقا
#مخاطب_آسمانی
#شهیدحرم_سیداسماعیل_سیرت_نیا
#به_قلم_همسرشهید
@ShahidSiratnia1