eitaa logo
شهیدسیدطاهرموسوی
21 دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
566 ویدیو
113 فایل
آیدی ادمین کانال :https://eitaa.com/shahidseyedtaher60
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید جواد الله کرم که به علت سلحشوری‌هایش در سوریه برای بسیاری از مدافعان حرم و مردم شهر نام آشنا و خاطره‌انگیز است، بعد از چهار سال مفقودی، پیکرش به کشور بازگشته است. روز یکشنبه زیارت و وداع آقایان با این شهید عنوان شد و روز دوشنبه 12 خرداد ماه ساعت 16 مختص زیارت بانوان است. ساعت 16 زیارت آقایان آغاز شد. در حالیکه مداحی شهدای مدافع حرم در سرتاسر معراج طنین انداز شده بود، اشک شوق دیدار مجدد با یک شهید از جنس فرماندهان بی ادعای مقاومت در چشم‌ها حلقه زده بود آن هم بعد از گذشت بیش از سه ماه دوری از فضای معراج شهدا به علت شیوع کرونا. شاید جمعیت قریب دو هزار نفر کم‌کم و با رعایت اصول بهداشتی با حضور در معراج شهدا در صف طولانی زیارت شهید قرار گرفته و در گرمای خرداد ماه زمان زیادی را به شوق دیدار فرمانده، منتظر ماندند. مردم در قالب گروه‌های پنج تا 10 نفره وارد سالن شهدای معراج شهدای مرکز می‌شدند و با دریافت ماسک و ضدعفونی کردن دست‌ها اجازه زیارت شهید را پیدا می‌کردند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
زندگی نامه شهید مدافع حرم جواد الله کرم تاریخ تولد: ۶۰/۴/۲ محل تولد: تهران تحصیلات : لیسانس تاریخ اعزام: از اغاز جنگ سوریه(۱۳۹۰) عنوان نظامی: فرمانده شهید ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه خان طومان دعوت حق را لبیک گفت. برای شادی روحش صلوات 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
دست بوس همیشه دست پدر و مادرش را می بوسید. طوری که ناگفته پچه هایش هم این را وظیفه خودشان می دانستند. این اخلاقش هم مثل مودب بودنش زبانزد بود هیچ چیز مانع احترام و عزت گذاشتن به پدر و مادرش نمی شد. مراعات بیت المال به همکارانش می گفت بچه ها نظام انقدر پول ندارد باید خیلی مراعات بیت المال را بکنیم. خیلی ناراحت بود از دست کسانی که دلسوزی نمی کردند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
خوش فکری سعی می کرد بهترین راه و مفید ترین کار را انجام دهد قبلش حسابی فکر می کرد تا بهترین کار را با کمترین هزینه انجام دهد همه می دانستند پیشنهاد جواد از بهترین هاست. برای اجرایی کردنش هم خودش پیش قدم بود منتظر کسی نمی ایستاد یک تنه کار را پیش می برد. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
وظیفه شناسی می گفت مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. خیلی برای کارش دل می سوزاند.حسابی خودش را سر کار خسته می کرد. هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از بهترین ها بود. ترس با او غریبه بود با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند.همرزم هایش می گفتند در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
مهربانی بسیار مهربان بود از همان کودکی همینطور بود ، همینطور بزرگ شد ، در هر جمعی که می نشست دوستی و محبتش جمع را تحت تاثیر قرار می داد. شاکرالانعمه خودش را موظف می دید برای هر نعمتی  که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد. هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
جوانی در خانه خدا(شهید جواد کرم الله) پدرم می گفت: نشود به این بچه بدون وضو شیر بدهی ، مادرم هم خیلی مراعات می کرد. روحیه آرامی داشت. مادرم هیچ وقت دغدغه جواد را نداشت همیشه راه های خوبی را انتخاب میکرد. پایش که به خیابان باز شد رفت به مسجد، زندگی و تفریحش شد بسیج و مسجد. اوج جوانیش را در خانه خدا گذراند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
اخلاق خوب روز اول خواستگاری گفت اخلاق برای من مهمترین چیز است می گفت کسی که اخلاق ندارد ایمان ندارد. این همه گناه از ما این همه نعمت از تو یک بار درخت پر باری دید حسابی رفت تو فکر محو درخت شده بود و در حال و هوای خودش بود همینطور که چشم از میوه ها برنداشته بود گفت: «این همه گناه از ما این همه نعمت از تو» 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
مسئولیت پذیری کار را بهش می سپردی خیالت راحت بود  تمام و کمال انجام می دهد اگر مسئولیتی می پذیرفت جواب گو بود می گفت کار را باید با سختی و مسئولیتش پذیرفت. حتی هزینه تصمیمات اشتباه و خسارتش را هم شخصا خودش به گردن می گرفت. مسئولیت پذیری از توصیه های همیشگی جواد به پسرش بود. 📚مناسبت مرتبط: پذیری_شهید 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
کربلا دو شب قبل از شهادت زنگ زد.مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره؟ گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است. گفت برگردم میریم کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه. شهید نشویم میمیریم در اردوی راهیان نور، از یکی از تابلو ها عکس گرفته بودم که نوشته بود « حواسمان باشد اگر شهید نشویم میمیریم » به جواد که نشانش دادم تا ساعت ها رفته بود در فکر، می گفت واقعأ همینگونه است « شهید نشویم می میریم» 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
لینک مشاهده تمام فیلم های مربوط به شهید مدافع حرم جواد الله کرم: https://www.aparat.com/result/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%DA%A9%D8%B1%D9%85 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
یک زوج جوان که به تازگی از مراسم عقد آسمانی خود راهی معراج شده بودند، خواهان زیارت با شهید بودند که آقای داماد با حضور بر پیکر شهید الله‌کرم و با قرار دادن حلقه‌های ازدواج خود و همسرش از او طلب سعادت و عاقبت به خیری کرد 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
شهید جواد الله کرم ✨ برایِ‌شادی‌روح‌شهدا‌صلوات🌱 . 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
به روایت همرزمان: وقتی شهید امین کریمی با تیر دشمن روی زمین افتاد، جواد الله کرم هم تیر خورد ولی چیزی نگفت. بالاخره فرمانده باید خودش را جلوی نیروهایش سرحال نشان دهد. گذشت و بعد یک ساعت روستا کامل دست ما بود. به اتفاق آقا جواد انتهای روستا نشستیم و تازه وقت کردیم که از شهادت امین کریمی بغض کنیم. جواد الله کرم گفت: «امین خیلی بچه خوبی بود، از اوایل پاسدار شدنش من می دونستم که شهید میشه.» با تعجب پرسیدم: «مگه شما از اون موقع می شناختینش؟» گفت: «بله. من مربی‌شون بودم. از همون موقع می رفت دنبال جدیدترین اطلاعات و سخت‌ترین کارها و درست کردن پیشرفته‌ترین وسایل تخریب و خلاصه خیلی آدم مخلصی بود.» 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
علی‌اكبر الله‌كرم، فرزند این شهید بزرگوار از آخرین خاطره‌اش از پدر وقتی كه به سوریه می‌رفت با لحنی كودكانه می‌گوید: وقتی بابا می‌رفت گریه كردم و از او خواستم نرود چون پایش شكسته بود و نمی‌توانست بجنگد. اما بابا گفت من دورتر از میدان جنگ سوریه می‌ایستم و دو هفته ی دیگر برمیگردم. بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
باد گرمی از هر طرف می وزید و بر سطح آب موج می انداخت . رزمندگان مستقر در جزیره مجنون با شنیدن صدای اذان مغرب و عشا به نماز می ایستند . بعد از نماز هر کس به مقر تعیین شده خود برگشت . خسرو فرصت را غنیمت شمرد و به سراغ وسایل شخصی اش رفت . نامه هایی که تک تک اعضای خانواده اش برای او نوشته بودند ، عکسهای یادگاری با بچه های رزمنده در سنگر ، عکسهای خانوادگی ، نشانه هایی از همسر جوانش ، نسخه ای از وصیت نامه و... آنها را یکی یکی تماشا کرد ، خواند و مرور کرد . از همه شیرین تر روز قبولی اش در کنکور دانشگاه و روز خوش ازدواجش بود. دست آخر از میان تمامی عکس ها به عکس پدر و مادرش خیره شد . چهره پدر و مادر را به یاد آورد که چطور او را به موقع آمدن بدرقه کرده بودند . لب هایش مهمور به مهر سکوت بود و در چشم هایش نگرانی موج می زد . به یاد حرفی افتاد که در آخرین دقایق دیدار به مادرش گفته بود : «مادر جان اگر شهید شدم برایم گریه نکن . برای شهیدان کربلا و مظلومیتشان گریه کن و ....» و مادر ساکت و تسلیم به سخنان پسر گوش سپرده بود . از جا بلند شد و رفت تا پست نگهبانی را از رزمنده ای دیگر تحویل بگیرد . در همین حال سر و صدای مهیبی از هر طرف به گوش رسید . صدای رعد آسای ضد هوایی ها ، تیر بارها و مسلسلهای جنگی تمام فضای منطقه را پر کرد . منورها آسمان را روشن کرده بودند . دشمن دست به حمله ای تازه زده بود . . رزمنده های سپاه و بسیج به سرعت وارد جنگ بی امان شدند . کار جنگ هر لحظه بالامی گرفت . «خسرو اکبرلو » ساعتهای زیادی را در چنین شرایطی همدوش و هم رکاب با بچه های دلاور جنگید . گاه زخمی شدن دوستان و رزمندگان را می دید و گاه شاهد و ناظر پیروزی و توفیق آن ها در از بین بردن سلاح ها و مواضع دشمن بود . تا اینکه ترکشی سوزان از خمپاره های دشمن در آن سیاهی شب بر بدن او نشست . "خسرو" زخمی شد . خونش خاک زیر پایش را رنگین کرده بود . زانوهایش خم شد و لحظه ای چشمانش را روی هم گذاشت . چمن زار بهشت پیش رویش دامن گسترده بود . چشم هایش را لحظه ای باز کرد . آخرین تصویر پیش نظرش جزیره مجنون بود . سپس برای همیشه چشم هایش را بست و در همان چمن زار زیبای پرشکوهی که دیده بود با آسودگی تمام خوابید . 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
شهید خسرو اکبرلو، بیست و پنجم بهمن‌ماه ۱۳۴۲ش در یک خانواده مذهبی در شهرستان پاکدشت از توابع استان تهران چشم به جهان هستی گشود. شهید اکبرلو - به‏واسطه تربیت خاص خانواده‏اش - از همان دوران کودکی، نسبت به شرکت در محافل مذهبی و مساجد، حساسیت و علاقه ویژه‏ای داشت. شهید بزرگوار بعد از اتمام دوران تحصیلاتش، وارد آموزش و پرورش شد و حرفه ارزشمند معلمی را با جان و دل آغاز کرد. شهید اکبرلو طی دوران معلمی‏اش، خالصانه به نونهالان این مرز و بوم در مناطق محروم خدمت می‌کرد. با شروع جنگ تحمیلی رژیم متجاوز عراق علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران، این معلم دلسوز، خدمت در جبهه‏های پیکار حق و باطل را برگزید و راهی میادین نبرد شد. شهید خسرو اکبرلو طی چندین مرتبه، به جبهه اعزام گردید تا این‏که در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۵ هجری شمسی در سن بیست و سه سالگی از جزیره‌ مجنون، مهمان خوان گسترده الهی گشت. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
فرازهایی از وصیت نامه شهید خسرو اکبرلو بسم رب الشهداء و الصدیقین به نام الله پاسدار خون شهیدان و بادرود و سلام بر آقا امام زمان (عج) و نائب بر حقش امام امت و امت شهیدپرور و با سلام و ادای احترام به ارواح طیبه شهیدان از هابیل تا شهید مظلوم دشت کربلا حسین (ع) و یاران باوفایش و از حسین (ع) تا شهدای جنگ تحمیلی . خدایا با نام و یاد تو وصیت نامه ام را شروع می کنم و امیدوارم که آنی و کمتر از آنی مرا به خودم وانگذاری . خدمت پدر و مادر عزیز و مهربانم سلام عرض می کنم و از شما عزیزان صمیمانه تشکر و قدردانی می کنم و برای من زحمات و مشقات زیادی کشیده اید و در حال حاضر که امام امت رهبر کبیر و بزرگوار تمام جهانیان ندای هل من ناصر ینصرنی امام خمینی را سر می دهد. و رفتن به جبهه ها را از اهم واجبات می داند شما پدر و مادر عزیز مانع از رفتن من به جبهه نشدید با اینکه من تازه داماد هستم و آرزوهایی دارم و شما پدر و مادر عزیزم آرزو دارید که فرزندتان را لباس دامادی به تن کنید ولی من همه اینها را رها کرده ام و به جبهه آمده ام و به ندای امام امت که همان ندای امام حسین است پاسخ بگویم و لبیک گویان به جبهه حق علیه باطل آمده ام و از خدای بزرگ و عزیز خواهانم که قلب و دل و روح مرا پاک گرداند و از زشتیها و خیانت اخلاقی و روحی مرا نجات دهد و لیاقت تزکیه بر هواهای نفسانی را به من عنایت فرماید. و از خداوند متعال خواهانم تا زمانی که از من راضی نشده است و گناهانم را نیامرزیده است از دنیا نبرد من دوست دارم که پاک و پاکیزه به ملاقات معشوق خود ، خداوند متعال بروم زیرا که خداوند پاک است و پاکی را دوست دارد . اگر خداوند بخشنده و مهربان شهادت را نصیب من حقیر و گناهکار نمود از پدر و مادر عزیز و دلسوزم می خواهم که برای من گریه نکنید اگر خواستید گریه کنید بر مظلومیت امام حسین (ع) گریه کنید. و همیشه پیرو امام خمینی باشید و با ضد انقلاب هایی که قابل هدایت نیستند شدیدا مبارزه کنید و رزمندگان اسلام را یاری نمائید و از پدر و مادرم می خواهم اگر از من بدی دیده اید به خوبی خودتان مرا ببخشید و حلالم کنید. و صبور و مقاوم باشید و به همسرم خوبی و مهربانی کنید و از همسر مهربانم می خواهم که همچون زینب صبور و شکیبا باش و بر مشکلات و سختیها غلبه کنی . باز هم از شما تقاضا دارم که در حق من روسیاه و گناهکار دعا کنید و از خداوند متعال بخواهید که گناهانم را بیامرزد . رضا اکبرلو / چهارشنبه دهم اردیبهشت1365 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
خاطرات شهداء سفارش امام شهید خسرو اکبرلو راوی: خواهر شهید هر وقت در جبهه فرصت نمی کرد روزه بگیرد، وقتی به مرخّصی می آمد قضای روزه اش را می گرفت.    دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه می گرفت. چون امام در سخنانشان فرموده بودند: «روزهای دوشنبه و پنج شنبه روزه بگیرید که صواب بیشتری دارد.» ما اغلب اوقات متوجّه نمی شدیم، چون بی سحری روزه می گرفت. صبح مادرم صدایش می کرد و می گفت: « خسروا! بیا صبحانه ات رو بخور.» او بهانه می آورد و می گفت: «الان می یام. شما بخورید.» وقتی می دیدیم ظهر شد و نیامد، می فهمیدیم باز هم روزه گرفته است. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تهران، «خسرو اکبرلو» در 25 بهمن سال 1342 در پاکدشت دیده به جهان گشود و پس از گذراندن تحصیلات به سوی جبهه‌های نبرد با دشمن بعثی شتافت و سرانجام در 27 اردیبهشت سال 1365 در جزیره مجنون به شهادت رسید و در ده امام پاکدشت به خاک سپرده شد. در کتاب السابقون به بخشی از زندگی شهید پازوکی اشاره شده است که در ادامه می‌خوانید. به نام الله پاسدار خون شهیدان با درود و سلام بر آقا امام زمان(ع) و امام امت شهید پرور و با سلام و ادای احترام به ارواح طیبه شهیدان از هابیل تا شهید مظلوم دشت کربلا امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش و از امام حسین (ع) تا شهدای جنگ تحمیلی.... این اولین بار نبود که رضا (خسرو) وصیت نامه اش را با نام مقدس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شروع می کرد و به ایشان و امام خمینی و همه شهدا عرض سلام و ادب و احترام داشت بلکه در نامه های شخصی اش به خانواده نیز قبل از هر چیز به ولی امرش حضرت صاحب الزمان (ع) سلام می داد شاید حضور ایشان را در تک تک لحظات عمرش و در جای جای خاطراتش احساس می کرد و شاید به معرفت حضور امام در بین انسانها رسیده بود و شاید صدای نفسهایش را می شنید و در حالی که همگان ایشان را غائب می دانستند او حاضرش می شمرد. پس همیشه ابتدا به ایشان سلام می کرد. به درس خواندن، تحصیلات و مطالعه بسیار اهمیت می داد و غیر از مطالعه درسهای تخصصی خود در تربیت معلم، کتابهای استاد مطهری و رساله امام خمینی و...را نیز بسیار می خواند. حتی به همسرش هم تاکید داشت که درسش را ادامه دهد. رضا لیسانس تربیت معلم داشت و بسیار متین و باوقار رفتار می کرد همچنین بسیار خوش برخورد بود و اهل ملاحظه. به خصوص به مادرش از همه بیشتر تاکید داشت. بیشترین سفارشش به نماز و روزه و حجاب بود. 22ساله بود که ازدواج کرد اما حتی ازدواج هم نتوانست او را از بزرگترین آرزویش که شهادت بود دور بدارد. پس چندی بعد از مراسم عقدش هم در جبهه ها حضور پیدا کرد. حدود 6 ماه در جبهه بود که به رنگ آبی آسمانی در آمد و به بالاترین جای آسمانها عروج پیدا کرد. در وصیت نامه اش تاکید داشت که وقتی من به شهادت رسیدم به یاد امام حسین علیه السلام و فرزندان او باشید و اگر می خواهید گریه کنید آنها را یاد کنید و برای آنها گریه کنید تا آرامش بگیرید. 📚مناسبت مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت