💟 #خاطرات_شهدا 🌷
یه روز کہ اومدم خونه
چشماش سرخ شده بود.
نگاه ڪردم دیدم ڪتاب گناهان کبیره📚 شهید دستغیب تو دستاش گرفته ...
بهش گفتم : گریه ڪردے؟
یه نگاهے به من ڪرد و گفت :
راستے اگه #خدا اینطوری کہ توی این ڪتاب نوشته با ما #معامله کنہ عاقبت ما چے میشه⁉️
مدتے بعد برای #گروه خودشـون یه صنـدوق درست ڪرده بود و به دوستاش گفتہ بود:
هر ڪس #غیبت بڪنہ 50 تومان بندازه توے صندوق، " باید جریمــــه بدید تا گنــــــاه تڪـــرار نشـــــه📛 "
#شهید_محمدحسن_فایده🌸
@ShahidToorajii
💠 #خاطرات_شهدا 🌷
🌷⇐ #جواد فرزند اول خانواده بود و علاقه وافری به #پدر_و_مادر داشت و به بچه های نوجوان میگفت اگر مشکلی دارید، #دست_مادر را ببوسید تا به یکباره مشکلتان مرتفع شود
🌷⇐در بین دعاهای #قنوت نمازش، طلب خوبی برای پدر و مادر میکرد، « رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ».
🌷⇐به خانواده شهدای #فاطمیون درچه ارادت خاصی داشت و دائم می گفت، اینها #غریبند و باید در حد توان به آنها خدمت کرد به نحوی که می توان گفت؛ جواد محمدی شاگرد اول کلاس #خدمت_رسانی به خلق خدا بود.
🌷⇐روحیه #شهادت_طلبیــ جواد، منوط به حضورش در #سوریه به تنهایی نبود و برای تشییع شهدا نیز این روحیه ادامه داشت، فقط کافی بود، یک شهید به درچه بیاورند، تا پایان مراسم تشییع شهید کم نمی گذاشت.
🌷⇐وقتی #تیر به ران پایش اصابت کرد، به سرعت به بالای سر جواد رفتم و جواد در همان حالت که خون از بدنش جاری بود، گفت:# منتظر شهادتـــ من نباش زیرا باید پاشنه کفشمان را در #مسجدالاقصی به زمین بزنیم و در رکاب #امام_زمان شهید شویم.
🌷⇐وی بارها این جملات را تکرار می کرد که باید به دنبال انجام وظیفه بود و هدف ما نابودی #صهیونیسم جهانی و دفاع از اسلام در هر کجای جغرافیا است.
🌷⇐خاطره ای از #آقای_احمدیان
همین امسال در #طلاییه و اردوگاه شهید باکری و کنار نهر خین باهاش کلی گفتیم و خندیدیم. دلاوری که وقتی بهش گفتم خوب دارید تو سوریه می خوریدا ... گفت: #تهمت، #فحش، #کنایه، #نیش و ...آخرشم ان شاءالله #گلوله. و رفت...
🎤راوی: ابراهیم امان اللهی یکی از همرزمان #شهید_جواد_محمدی
#یادش_با_صلوات🌸🍃
#شهید_بحق_ارباب_دعایی
@ShahidToorajii
📖 #خاطرات_شهدا
🌸 با شهید علی تمام زاده هماهنگ ڪردم یڪی از مدافعان حرم رو بفرسته به مراسم شهدای مدافع حرم افغانستانی ڪه بچه های هیئت محبین الحسنین پیشاهنگی ، سال تحویل امسال برگزار میڪنن .
🌺 شهید تمام زاده هم برای این جلسه شهید مصطفی صدرزاده (سید ابراهیم ) رو ڪه اومده بود مرخصی فرستاد .
🌸 گفتم حاج علی ویژگی این رزمنده ڪه فرستادی سخنرانی چیه؟
گفت: شب تاسوعا شهید میشه !
خودش هم میدونه !!!
🌺 دقیقا شب تاسوعا شهید صدرزاده به مولاش حضرت ابالفضل پیوست !
اون جلسه به بچه ها گفتم باهاش عڪس بگیرید شهیده ! 8 ماه بعد فقط عڪس برا ما موند و اونا پرواز ڪردند .
#شهید_مدافع_حرم_علی_تمام_زاده 🌷
#شهید_مدافع_حرم_مصطفی_صدرزاده 🌷
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹↫جهیزیه ی #فاطمه حاضر شده بود.
یک عکس قاب گرفته از بابای #شهیدش را هم آوردم،دادم دست فاطمه...
گفتم: بیا مادر!
اینو بگذار روی وسایلت...
🔸↫به شوخی ادامه دادم:
بالاخره #پدرت هم باید وسایلت رو ببینه که اگر چیزی کم و کسری داری برات بیاره...
🔹↫شب #عبدالحسین را خواب دیدم،گویی از آسمان آمده بود؛با ظاهری آراسته و چهره ی روشن و نورانی✨...
🔸↫یک پارچ خالی تو دستش بود، داد بهم!!با خنده گفت:این رو هم بگذار روی جهیزیه ی #فاطمه!.
🔹↫فردا رفتیم سراغ #جهیزیه.
دیدیم همه چیز خریدهایم؛
غیر از #پارچ...
🌷 #شهید_عبدالحسین_برونسی
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا 🌷
💠شهدا خلوت هاشون هم خاصه
🔹↫محمدرضا اکثر مواقع رو با #رفقاش میگذروند ولی "خلوت" های خاص خودش رو داشت...
🔸↫مثلا قدم زدن های #تنهاییش...
حتی بعضی وقت ها از جمعمون جدا میشد و مسیری که ما با ماشین میرفتیم رو اصرار داشت " #تنها" و پیاده بره.
🔹↫ یکی از جاهایی که برای خلوت کردن پیدا کرده بود " #هیات" بود!
درسته که هیات معمولا جای شلوغیه ولی بهترین خلوت برای# محمدرضا روضه های #اباعبدلله (علیه السلام) بود...
🔸↫گاهی هم انقدر دلش پر می زد برای شهدا که تنهایی با موتور می رفت " #گلزارشهدای بهشت زهرا (سلام الله علیها)" تا با عشقش رسول(شهیدرسول خلیلی) خلوت کنه.
نقل از دوست شهید
#شهیدمحمدرضادهقان🌷
@ShahidToorajii
🌹🌺🌹🌺🌹🌺🌹🌺
شهید محمدرضا تورجی زاده
شهید مدافع حرم هادی باغبانی 🌷 مستندساز ، ڪارگردان و خبرنگار در ۱۵ شهریور ۱۳۶۲ در مازندران متولد شد
📖 #خاطرات_شهدا
🌷 شهید مدافع حرم هادی باغبانی 🌷
همڪارش میگفت آخر ماه ،
موقع پرداخت اضافہ ڪار با هادی داســتان داشتیـــم
یہ دفتر یادداشــــت مدت زمانهایـی ڪہ
صـــرف امـورات شخصــــی شــده مثلا
تـلـفــــن زدن .... نــاهــار خــوردنش ...
حتی نمــــاز خوندناش رو ...
از تایم اضافہ ڪاریــــش ڪم میڪرد .
اصـــرار مــا هــم ڪــه همه اینــــڪارو
میڪنند و اینڪار روالہ ، بـےفایــــده بود ،
هـــــادے ڪــار خـودشـــو میـــڪـرد ...
#توجہ_بہ_بیت_المال
#سالروز_شهادت
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا 🌷
🔹💟توی قیافه ی همه می شد خستگی را دید.
دو مرحله #عملیات کره بودیم .آقا مهدی وضع را که دید، به بچه های فنی – مهندسی گفت: جایی درست کنند برای #صبحگاه.
🔸💟درستش کرد, یک روزه .
همه ی نیروها هم موظف شدند فردا صبحش توی محوطه جمع شوند.صحبت های آقا مهدی جوری بود که کسی نمی توانست ساکت باشد .
🔹💟آن قدر بلند بلند #شعار می داند و فریاد می زدند که نگو.بعد از صبحگاه وقتی #آقا_مهدی می خواست برود. بچه ها ریختند دور و برش .
🔸💟هرکسی هر جور بود خودش را بهش می رساند و #صورتش را می بوسید.بنده ی خدا توی همین گیر و دار چند بار خورد زمین.
🔹💟یک بار هم ساعتش از دستش افتاد . یکی از بچه ها برش داشت. بعد پیغام داد « به ش بگین #نمیدم. می خوام یه #یادگار ازش داشته باشم.».
#شهید_مهدی_باکری
@ShahidToorajii
📖 #خاطرات_شهدا
🌺 ماجرای خواب زیبای حڪاڪ سنگ مزار شهید رسول خلیلی
🌸 اینو برای ڪسایی میگم ڪہ تا حالا نشنیدن این ماجرا رو ... این قضیه برای اسفند سال 92 هست ...
🌸 این سنگی ڪہ میبینید سنگ مزار شهید رسول خلیلی هستش ڪہ توسط خراطی حڪاڪی شده ...
🌸 صبح روح اللہ (برادر شهید) اومد دنبالم
رفتیم بهشت زهرا منتظر شدیم حڪاڪ اومد...
یہ نگاه بہ ما انداخت گفت ببخشید این سنگ مزار ڪیہ؟
🌸 گفتیم چطور؟ گفت :اصلا نمی دونستم قراره امروز بیام اینجا بنویسم ، دیشب خواب دیدم از طرف حرم امام حسین علیه السلام منو خواستن گفتن شما مأمور شدی رو ضریح آقا قرآن بنویسی
🌸 ما خشڪمون زد ... وقتی بهش گفتیم سنگ رو از حرم امام حسین آوردن و قراره برای یہ شهیدی نصب بشہ حالش منقلب شد ...
🌸 سنگ مزاری ڪہ میتوان گفت هدیہ ای از جانب اربابش حسین بود
✍ راوی : از دوستان شهید
#شهید_رسول_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
#شهدا_را_یاد_ڪنیم_باذڪر_صلوات
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا 🌷
🔸▫️مادرمون خیلی بی تابی میکنه چون #سه_ماه و چند روز بود منتظر دیدن #مهدی جانش بود.که #خبر_شهادت فرزندشو براش آوردند.
🔹▫️همه ما دلهره اینو داشتیم که وقتی مادرمون پیکر و میبینه چه #عکس_العملی داره.حتی دکتر و آمبولانس تو معراج هماهنگ کردیم
🔸▫️اما وقتی #خانم_آقامهدی بهشون گفت که مهدی گفته تو #معراج وقت دیدار همدیگر، به مادرم بگو آروم باشه نمیدونم چی جوری⁉️
🔹▫️ولی #مادرمون که خیلی حالش بد بود هر جوری شد بخاطر #کلام آقا مهدی خودشو کنترل کرد وآروم آروم آقا مهدیشو نگاه میکرد و می بوسید انگار #دلتنگیهای این چند سالشو داشت جبران میکرد!!
🔸▫️که جبرانم نشد آخر!!!!!!!!
چون دوباره مهدی خیلی #سریع ازش جدا شد و مادر موند با دلتنگهاش
#شهید_سیدمهدی_حسینی
#شهید_مدافع_حرم
@ShahidToorajii
#خاطرات_شهدا🌷
💢می گفت مهم نیست چه #مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. خیلی برای کارش دل می سوزاند.حسابی خودش را سر کار خسته می کرد.
💢هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از #خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از #بهترینها بود.
💢دو شب قبل از #شهادت زنگ زد.#مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است. گفت برگردم #میریم_کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه.
💢شب بود همه جمع نشسته بودیم، داشتیم شوخی می کردیم، گفت: بچه ها امشب کمتر #شوخی کنید. تعجب کردم، گفتم جواد نکنه داری #شهید می شوی گفت: آره نزدیکه.
💢هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم. همه در لحظاتی در سکوت رفتند. یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم. گفت: باشه. نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فردایش #جواد_شهید_شد.
💢شهید همیشه #دائم_الوضو بودن وخیلی به وضو داشتن حساس بود.یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما #شرط داره.شرطش اینه که همیشه با #وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی.روی شیطون رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز #20بار وضـــــو میگرفت.
روی انگشتر نوشته بود #علی_مع_الحق و روی دیگش #الحق_مع_علی
#شهید_جواد_الله_کرم
@ShahidToorajii
🌹☘🌹☘🌹☘
☘🌹☘
🌹☘
☘
#خاطرات_شهدا
🔮 گواهی دادن بند انگشتان
حمید آقا بیشتر با دستش بعد از نماز تسبیحات میگفت و انگشتاش رو فشار میداد وقتی این ازشون میپرسیدم که چرا ؟؟؟میگفتن بندهای انگشتام رو فشار میدم تا یادشون بمونه و اون دنیا برام گواهی بدن که با این دست ذکر خدا رو گفتم.
روایت_از_همسر_شهید
🌸 شهید مدافع حرم حمیدرضا سیاهکالی
@ShahidToorajii
🌹
☘🌹
🌹☘🌹
☘🌹☘🌹☘🌹