حاجی یه چیزو بهتون با اجازت بگم
حاج اقا قاضی زاده مطلعید که عمه ام دیشب شب اول قبرش بود، خیلی ناراحت بودمگفتم چیکار کنم که خدمتی کرده باشم بهش
تو گروه های واتساپی و ایتایی و تلگرامی زیادی عضوم وبا مسئول ادمین کانالهای پرجمعیتی دوستم
همینجوری ی تراکت درستم کردم گفتم واسه شادی روح عمه بنده و شب اول قبرشون یه حمد وسوره و یکبار ذکر یاحسین بگید .....
مجموعه کانال ها و گروه ها قریب به بیست هزار نفر آدم اعضای فعال میشند از بچه حزب الهی ها ومتدین ان شا الله
👈🏼روحانی محلمون امروز بهم از شهرستان زنگ زد ....گفت عمه تونو تو خواب دیدم.... بهش گفتم حاج خانوم چه خبر ؟؟
بهم گفت اینجا اصلا واسم حسابی نکردن فرشته های حساب....
مارو آوردن پناه دادنمون به خیمه بانوان امام حسین...
پرسیدم بخاطر چی این لطفو بهت کردند..؟؟
گفت بخاطره اینکه واسم اینقدر ذکر یاحسین خیرات کردند....
گفتم چند تا ؟؟
گفت ۶۴هزار و ...یه دونه اش که قبول شد ،ازم حسابارو برداشتند ....
بقیه یا حسین هاییکه واسم خیرات کردند فرستادند ذخیره موند واسه برزخ و قیامتم.....
حاج اقا تورو خدا این #امام_حسین کیه.....
چقدر عظمت داره😭😭😭
#ارسالی
عنایات شهدا 🌷
سلام
وقتتون به خیر
میخواستم از عنایت شهید
محمود رضا بیضایی براتون بگم
من امسال انتخاب رشته داشتم ولی سردرگم بودم و نمیدونستم که باید چ کار کنم یجورایی منتظر امداد غیبی بودم
من شهید بیضایی رو به عنوان دوست شهیدم انتخاب کرده بودم( که چگونگی انتخاب ایشون پیام دیگر ایی مطلبه)
ولی هیچ کدوم از مراحل دوست شهید رو انجام نداده بودم تا اینکه یک شب در اوایل تیر بهشون گفتم که لطفا تا فردا اذان مغرب تکلیف منو مشخص کنید درسته که من مراحل دوست شهید رو طی نکردم و یهویی دارم ازتون چیزی میخوام ولی لطفا جوابمو بدین و نذر هایی هم کردم که یکیش این بود که اگه جواب گرفتم جریان عنایت شونو در کانال شما بنویسم یجورایی توقع داشتم که ایشون به خوابم بیان اذان مغرب فردا هم شد ولی چیزی نشد دوباره خواسته ام رو بهشون گفتم ، گفتم که درسته خواسته من در مقابل خواسته کسایی که شهادت میخوان هیچه ولی شما جوابمو بدین شب خوابیدم و صبح بیدار شدم ولی باز خبری نشد دوباره سر نماز صبح خواسته ام رو بهشون گفتم و باز حرف های قبلم رو تکرار کردم و گفتم مگه شما
عند ربهم یرزقون نیستید پس لطفا کمکم کنید بعد از نماز که خوابیدم خوابشونو دیدم ولی خوابم با تفسیر بود پیش کسی هم که تعبیر خواب بلد بود گفتم از تعبیر خوابم معلوم شد که چه رشته ایی برم اما من چون خوابم با تفسیر بود باز تردید داشتم آخر به پدرم گفتم برام استخاره بگیرن پدرم گفت ی وقت شهید ناراحت میشن حرف شونم درست بود من از ایشون کمک خواستم و ایشونم کمکم کردن ولی آخر چون تردید داشتم پدرم برام استخاره کردن و جواب استخاره با تفسیر خوابم یکی بود ی مدت بعد خواب دیدم در منزل خودمون روی زمین کنار کسی نشسته بودم و این طور که یادمه داشتیم باهم کاغذی رو نگاه میکردیم من باهاشون راحت بودم و چهره شونو ندیدم ولی خواب ی طوری فهمیدم که اسمشون محمده ایشون بهم گفتن که شهید ناراحت نشدن و گفتن که بگم باز مثل قبل حرف هاتو بهشون بگی.
همین طور که گفتم یکی از نذر هام این بود که اگه جواب بگیرم داستان عنایت شونو تو کانال شما بزارم
ممنون از توجه تون
عذر میخوام که طولانی شد برام دعا کنید
التماس دعا
یاعلی
سلام
منم میخواستم از عنایت شهدا بگم.
سال ۹۰ که کنکور دادم قبل وبعد کنکور همش به مزار شهدا روستامون میرفتم واز رفیق شهیدم که مفقود الاثر هم بودن شهید احمد زارعی همش ازشون میخواستم که پیش خدا ابرویی داره برای من دعا کنن که کنکور قبول بشم گذشت ما کنکور قبول شدیم البته رتبه کنکورم خیلی پایین بود و سبزوار مشهد رشته علوم قرانی قبول شدم بعد از یک سال از تحصیل من میگذشت که مدیر اموزشی امد تو کلاس و گفت هر کسی با سهمیه شهدا قبول شده بیاد دفتر خوب هیچ کس با سهمیه شهدا نبود وهیچ کس نرفت بعد با نگرانی دیده بود هیچ کس نرفت فرم ثبت نامی ها رو نگاه کرده بود واسم من به عنوان استفاده از سهمیه شهدا نوشته شده بود امد کلاس با ناراحتی منو صدا زد گفت خانم فلانی چرا نمیایین دفتر من کارتون دارم من با تعجب رفتم تو دفتر و گفت شما از سهمیه شهدا استفاده کردین این فرم پر کنید منم گیج گفتم نه من سهمیه شهدا نزدم گفت خانم فلانی با من شوخی دارین اسمتون که تو لیست هست منم گفتم به خدا من از سهمیه استفاده نکردم وقتی اصرار من و دید گفت خیلی خوب برو خودم پیگیری میکنم منم مات و مبهوت فقط چند روز به این موضوع فکر میکردم مدیر اموزش یه هفته گذشت خبری نشد ازش منم دیگه نرفتم بپرسم که پیگیری کردن یا نه .....بعد ها متوجه شدم عنایت شهید بود که من با سهمیه شهدا قبول شدم اینجا بود که برای اولین بار عنایت شهدا رو قشنگ درک کردم ..واز ان روز به بعد هر موقع گرفتاری زیادی برام پیش میاد ازشهدا کمک میخواهم.
عنایات شهدا 🌷
🌺عنایات شهید مصطفی صدر زاده🌺:
من ۲ ساله با ایشون پیمان اخوت بستم واقعا که مثل سایر شهدا با معرفت هستن...
1》چند هفته بعد از اشنایی با ایشون خوابشونو دیدم. همه چراغهای خونمون خاموش بود بجز چراغ اتاق من، ایشون رو در سالن خونمون دیدم، من به سمتشون رفتم یه البوم دستشون بود که عکس برادرای فاطمیون ک شهید شدن رو نشونم میدادن..من گفتم کنارتون احساس امنیت میکنم و این احساس رو با تمام وجودم حتی تو خواب حس کردم❣😔تو خواب من چادر سرم بود😓 از اون روز سعی کردم چادرمو بپوشم اکثر جاها..امیدوارم لیاقتشو داشته باشم..
_______________
2》به ایشون و شهید محمدرضا دهقان امیری متوصل میشدم دائماً میگفتم شما دوستای صالح داشتین که رو سرنوشتتون تاثیر گذاشتن..برای منم یه رفیق واقعی،با ایمان و چادری پیدا کنید🙏🏻 خسته شدم از دوستایی که دوست نیستن و به طرز عجیب از جایی ک فکرشو نمیکردم دختر خانمی که ۳ سال قبل تو کتابخونه دیدمش و خیلی متین بودن سر راهم قرار گرفت واقعا خوشحالم از این هدیشون😻😻😻
_______________
همه شهدا با معرفتن بخدا💕فقط حواسمون باید به دلامون باشه..اول شهدا هستن که مارو امتخاب میکنن بعد ما اونا رو..
شهید به ظاهرمون توجه نمیکنه به قلبمون توجه میکنه..
پس اگه خواسته ای داشتیم که اجابت نشد پای بیمعرفتیشون نذاریم🙏🏻
شاید صلاحمون در اون نیست🌺
امشب تولد اقا مصطفی صدر زاده هست اگه دوست داشتین ۵ صلوات ب نیت شادی روحشون بفرستید ممنونم🌺🌺
سلام
منم میخواستم ی خاطره بگم از شهید محمد رضا تورجی زاده
راستش وقتی خاطره های بقیه رو می خوندم میگفتم، چون من تا حالا سر مزار این شهید نرفتم. شاید به من عنایتی نشه از سمت ایشون چون بیشتر خاطره هااین طوری که می رن سر مزار شهید حاجت شون خدا میده، منم کلا دل سرد بودم چون شهید رو خیلی دوست دارم چون عاشق خانم زهرا بودن ارادتم خیلی بیشتر بود ،من چند وقت بود واسه شهدا جز قران میخوندم تا اینکه نوبت به شهید رسید جز ۲ رو خوندم البته چند وقت بود توجه م کمتر شده بود، تا اینکه شبش خواب دیدم که تو یک جاده هستم دارم میرم سمت کربلا تو اون مسیر خطرات زیادی بود ،من چند تا خطر را تونستم رد کنم ، ولی دوجا نزدیک بود برم ته دره یا سقوط کنم، دیدم ی جوانی جلوتر ازمن داره حرکت میکنه، با خدا مناجات میکنه که بتونیم این مسیر طی کنیم بریم، یک جا من داشتم کامل سقوط می کردم که اون جوان من را نجات داد، من از خواب پریدم چهره اون جوان یادم نیست، ولی احساس میکنم شهید تورجی زاده بود تا شب همش بهش فکر کردم. دیدم اون روز من واسه این شهید جز قران خوندم تو دلم احساس میکردم، شاید اون من نمی بینه؛ ولی اون به دادم رسید. شهدا زنده هستن، فرق نمی کنه، از کدوم گوشه کشور صداشون میکنی. لطفا کسانی که این امکان دارند که برن سر مزار شهید برا ماها دعا کنن که نمی تونیم از نزدیک زائر شون باشیم😭ممنون
عنایات شهدا 🌷
#ارسالی سلام من مدتیه دستم سوخته و خیلی ناجور شده دارو وپمادای مختلفی استفاده کردم به همه شهدا متوس
سلام خسته نباشین من چند وقت پیش به شما پیام دادم همزمان با سالگرد تولدت شهید حججی گفتم دستم سوخته بود و به دلم افتاد بدون اینکه بدونم شب تولدش هست براشون سوره یس خوندم و ازشون خاستم دستم شفا بدن چند روز بعدش من خیلی اتفاقی به یکی از بهترین پزشکای شهرمون که متخصص سوختگی بود معرفی شدم چون قبلش دارو و دکتر فقط سوختگیشو بدتر کرده بود و غیر قابل دیدن شده بود دستم. خیلی راحت من از اون دکتر نوبت گرفتم و با داروی کوچکی راحت ظرف یه هفته دستم خوب شد و بعدش اثار سوختگی رو برطرف کرد تمام این مدت من از شهید عزیز و بزرگوار شهید حججی تشکر میکردم هیچکدوم از اینا اتفاقی نبود و مطمنم عنایت شهید بود نذر کرده بودم پنج شب سوره یس بخونم شب اخر یادم رفت قران باز کردم که یه سوره دیگه بخونم ولی بدون اینکه متوجه باشم سوره یس و باز کردم لبخند زدم که نزدیک بود فراموش کنم ولی بازم شهید بود و عنایتش .گویند چرا دل به شهیدان دادی والله که من ندادم انها بردند
#ارسالی
#ارسالی
سلام و خداقوت🌸
یکی از اقوام چند روز روضه داشتن و من توفیق داشتم برم کمک و مخصوصا ظرف هاو استکانها رو بشورم🤗
تک تک استکانها و ظروف رو به نیت یک شهید یا یکی از اموات میشستم😊
چندروز پیش پیامی از یک شهید که اصلا نمیشناختمشون(نه اسم و نه چهرشون رو ندیده بودم) تو یه کانال دیدم. که فرموده بودن منو تو محرم ها یاد کنید💗 من به شهید گفتم من این روزها تو روضه یاد شهدا هستم ولی میدونم این پیام و نامتون رو یادم میره😓اگه دوست دارین تو ظرف شستن یادتون باشم خودتون یادم بیارید☺️
باور کنید منکه اصلا اون شهید رو نمیشناختم موقع ظرف شستن تو روضه هممممش جلو چشمم بودن و بارها یادشون کردم🤗
#شهدا_زنده_اند
#شهید_مهدی_ثامنی🌹
و چقد خوشگل الی الحبیبی هارو مجذوب و مدیون خودت کردی رفیق...
دوست گل و خادم پیج هیئت مون به کرونا ویروس مبتلا و در بیمارستان بستری شده بود و ما خیلی اندوهگین از این ماجرا که سه روز مانده به میلاد پیامبر اکرم ص به این شهید بزرگوار متوسل شدیم و با رفقای خادم چهل تا زیارت عاشورا خوندیم و از ارباب و شهید خواستیم که رفیمون روز عید خونه باشه و یک روز قبل از میلاد_ظهر روز دوشنبه دوست عزیزمون مرخص شدن و سه شنبه که میلاد پیامبر اکرم ص و امام جعفر صادق ع بود بعد از چندین هفته درد و رنج و دوری در کنار عزیزانش و خونه خودش بود...و ما چقد خوشحال و ذوق زده شده بودیم از گرفتن این عیدی...
# شکر برای داشتن خدا و ائمه و شهدا تنها دارایی های این دنیایم که با وجودشون هیچ غمی نمیتونه به زمین بزندتت...
#الحمدلله_که_سَنسَن_آقام
#الحمدلله_که_نوکرتم
#الحمدلله_که_مادرمی
سلام
خواستم درمورد آگاه بودن شهدا بر اعمال مابگم
حدودا 3سال پیش دبیرستان ما بعد از گلستان شهدا بود و من و دونفر از دوستانم هروز که از آنجا عبور میکردیم به ترتیب سر قبر یکی از شهدا میرفتیم و برایش فاتحه میخواندیم
یک روز که نوبت به شهید رمضانعلی سعیدی رسید دیدیم خانمی کنار قبرش نشسته متوجه شدیم که مادر شهید است
از مادر شهید خواستم دستش را ببینم و بعد که دستش را به من نشان داد فورا دستش را بوسیدم من اصلا شهید سعیدی را نمیشناختم واین کار را هم صرفا بخاطر این انجام دادم که آن خانم مادر شهید بودند
این ماجرا گذشت تا چند روز بعد در مسجد فرمانده بسیجمان آمد و کمی راجبه کارت هایی که در دست داشت توضیح داد کارتهایی که در هرکدام اسم یک شهید نوشته شده بود و اگر میگرفتیم باید به نیابت از شهیدی که نامش روی کارت است قرآن میخواندیم
اصلاا نمیخواستم از آن کارت ها بگیرم چراکه فکر میکردم اگر بگیرم از پسش بر نمیام
فرمانده ی بسیج خیلی به همه اصرار میکرد که از کارتها بردارن ووقتی دید من وچندتا از بچه ها از این کار خودداری میکنیم گفت:
'یکی از این کارت هارا بگیرید وببینید کدام شهید به دست شما میرسد و بدونید که حتماا این شهید ی ارتباطی با زندگی شما داره زندگینامشا بخونید وصیت نامشا بخونید حتماا ی وجه مشترکی باشما داره ی وقت فکر نکنید شمااونا انتخاب کردید... مطمئن باشید اون شمارا انتخاب کرده'
(مضمون حرفاشون این بوددقیق یادم نیس چی گفتن)
بعد از شنیدن صحبت های فرمانده مجاب شدم که یکی از کارتهارا بگیرم
وقتی اسم شهید رویش را خواندم شوکه شدم
شهید رمضانعلی سعیدی همان شهیدی که دست مادرش رابوسیدم.....
سلام. 😍به نام خدای عاشقان وخدای شهدا😍
اول ازهمه این پیامونذز ظهور منجی بشریت آقامون ومولامون صاحب الزمان(عج)میکنم که بادعای شما انشالله ظهور هرچه زودتر اتفاق بیفته 🙌🙏🤲🤲
من دختری بااعتقادی مذهبی هستم
وارادت خاص وویژه نسبت به امام
زمان(عج)دارم و دردوران دانشگاه که
عضو بسیج بودم یه طرح بنام خط امام
به مقصد شهر قم بود ومن تاحالا
نطلبیده بود به شهرمقدس قم ومسجد
جمران برم وبعدازمصاحبه و... خبر دادن
که قبول شدیم وقرارشد عازم بشیم
ومن قبل ازعازم شدن یه مصاحبه
کشوری طرح ولایتم دادم که چهل روز
درمشهد بود واین دوتامصاحبه رو باهم
انجام دادم و فقط خط امام قبول شدم
که شهر مقدس قم بود وبابابزرگ من آدم
بسیارمعتقدی هستن واهل کتاب شبهای ماه رمضون بود وشب های قدر بود بابابزرگم به من گفت این قسمت کتاب برام بخون واسم کتاب (رسالت جهانی حضرت مهدی بود) ووقتی من اون مطالب روخوندم خیلی متاثرشدم وعمیق به فکر رفتم واون قسمت ازکتاب برای من خیلی خیلی جالب بود وخلاصه چن بار اون قسمت تو مجالس زنونه برای خانم ها خوندم وهمچنین روز اول دانشگام و.... وتصمیم گرفتم وقتی رفتم قم هم بخونم ومصادف شده بود روز اخری درقم هستیم شبی باشهدا داشته باشیم و تولد شهید بزرگوار محسن حججی بود ووقتی ایشون به شهادت رسیدن یه جمله زیبا گفتن که دوست دارن دوبار شهید بشن قبل ازظهور امام زمان (عج) وبعدازظهور امام زمان (عج) ووقتی این جمله روشنیدم هم درمورد امام زمان(عج) بود وخیلی زیبا به شهادت رسیدن درست مثل شهادت آقا امام حسین (ع) حس عجیب وکشش خاصی نسبت به این شهید بزرگوار پیدا کردم.
وخلاصه ماسوار اتوبوس شدیم اسامی رو خوندن واسم ما نبود😳😢
گفتن پیاده بشید ووقتی رفتیم پرسیدیم چرا؟؟ گفتن شما کشوری قبول شدید ومیتونید یکیشو برید ومنم ناراحت ازاینکه نمیتونم برم قم ومطلبی که درمورد امام زمان(عج) روبخونم گفتم مشهد نمیرم 😔وخلاصه با گریه و... که برای نخوندن مطلبم درقم بود راضی شدم و با گریه ویه شادی که امام زمان (عج) جواب دل شکستمو داد راهی شدیم
و وقتی روز آخر شد با مسئولین و... صبحبت کردم که شبی باشهدا منم مطلبمو بخونم وگفتن اگر وقت شد اجازه بهتون میدیم و ما آماده شدیم ورفتیم که اگر اجازه دادن مطلبو بخونیم ویک جانباز شهدای دفاع مقدس دعوت بودن ومداحی سوزناکی رو انجام دادن واینقدر دلم شکسته بود که همینجور ناله میکردم وگریه وشهید حججی رو صدا میزدم ووقتی میدیدم وقتی نیست ومنو صدا نزدن بیشتر ناله وگریه واز ته دلم ازشهید حججی کمک میخواستم که بهم کمک کنه ومطلبو بخونم خلاصه مجلس تموم شد ونوبت به من نرسید و من دلشکسته ترازهمیشه اول ازهمه ازسالن خارج شدم☹️😪 و رزق معنوی به شکل پروانه بود که از سخنان شهدا ورهبری بود وما همینجور یه چنتا برداشتیم بهم گره خورده بود ونمیدونستم فقط یه دونه باید بردارم🙃🙂😅
خلاصه ما رفتیم تو خوابگاه ووقتی بچه ها اومدن بهم گفتن برات چی شهیدی اومد ووقتی نگاه کردم اسم دوتاشون شهید حججی بود ویه سخن ازرهبری وهم خودم تعجب کردم وهیجان زده وهم بچه ها وجمله شهید بزرگوار بیشترمتعجب شدیم که فرموده بودن.(ازولایت فقیه غافل نشوید وبدانید من به یقین رسیدم که امام خامنه ای نائب برحق امام زمان(عج)است.
وسخن مقام معظم رهبری این بود که :شهدای اسلامی به قیمت خون خود آبروی اسلام وقرآن راحفظ کردند.
ووقتی سوار اتوبوس شدیم که بریم خونه یه تماس باهم گرفته شد از مصاحبه کشوری که قبول شدید وانگیزتون چیه و..... ومن بیشتر متعجب شدم 🥺🙏ازاین عظمت نگاه بزرگواران واهل بیت علیهم السلام
مطالب زیاد بود ادامه رو حتما بخونید درمطلب زیر😊👇 ازدست ندید قضیه جالبتر میشه