شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄ #قسمت_صد_و_چهاردهم باورم نمیشد نسیم برای انتقام از من چنین دروغ
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_صد_و_پانزدهم
نگاهی پرمعنا و خاص!!…گفت:
_به روی چشم.
حاج احمدی گفت:
_وسیله داری دخترم؟
لبخند زدم:_نه خودم میرم.
حاج احمدی گفت:
_اینطور که درست نیست دخترم.روزا کوتاه شده هوا زود تاریک میشه.
🍃🌹🍃
همانطور که ازشون جدا میشدم گفتم:
_من عادت دارم ..التماس دعا. .
حاج احمدی دوباره اصرار کرد:
_بیا دخترم بیا من میرسونمت.
چقدر این مرد شیرین ومهربون بود!
گفتم:😊
_ممنونم!خودم میرم حاج آقا..شما خونتون دوقدم فاصله داره با مسجد، من راهم دوره مسیرمون به هم نمیخوره.
حاج مهدوی به حرف اومد:
_ان شاءالله از اون محل دل بکنید بیاین همین ور..شما در اصل برای این محله هستید.
آه کشیدم:
_ان شالله..تو فکرش هستم.
حاج مهدوی خطاب به حاج آقا احمدی گفت:
_میدونید ایشون دختر کی هستن حاج آقا؟
حاج احمدی با تعجب پرسید: 😟
_نه…دختر کی هستن؟
حاج مهدوی گفت:
_دختر مرحوم سید مجتبی ..همون بنده خدا که خیلی سال پیش تصادف کردن به رحمت خدا رفتن..
حاج احمدی دستش رو مشت کرد و مقابل دهانش گرفت:😧😊
_عههههه؟!!!! جان کمیل راست میگی؟؟!! آسد مجتبای خودمون..که تو بازار حجره ی پارچه داشت؟
من به جای حاج مهدوی گفتم:
_بله حاج آقا..شما میشناسیدشون؟!!
او با اشتیاق از نسبت من با سید مجتبی گفت:😌
_کیه که نشناسه اون مرحومو؟الهی نور به قبرش بباره..من رفیقش بودم دختر جان.چطور منو یادت نمیاد؟
🍃🌹🍃
با شرمندگی نگاهی گذرا ومعنی دار به حاج مهدوی کردم و بعد خطاب به حاجی احمدی گفتم:
_من مسجد نمیومدم حاج آقا ..دوستای مسجدی ایشونو نمیشناسم.
حاج احمدی هنوز درشوک این نسبت بود.گفت:
_خداشاهده از روز اول یک ارادت خاصی نسبت بهت داشتم..پس تو یادگار اون مرحومی رحمت به اون پدرو مادر که چنین ذریه ای ازخودشون به یادگار گذاشتن..آقات میگفت مادرت بدون وضو شیرت نمیداد..دختر جان تو که خونه ی آقات اینجاست پیروزی چیکار میکنی؟؟
اشک در چشمم جمع شد.
اینبار بخاطر احساس افتخار بابت داشتن چنین پدرو مادری که بعد از مرگشون هم برام عزت آوردند. گفتم:
_مفصله حاج آقا…
حاج احمدی گفت:
_پس دیگه محاله بزارم تنها برگردی.. خودم میرسونمت
و درمقابل مقاومت من به سمت ماشینش که یک پژوی معمولی بود رفت.
به حاج مهدوی نگاه کردم.لبخند زیبایی روی لبش بود.گفتم:
_فکر میکردم بعد از آقام یتیم شدم…
او هنوز لبخند به لب داشت..
یک قدم جلو اومد وبالحنی خاص گفت: _مثل من که بی اون تسبیح عین یتیما هستم..
تسبیح رو از مچم باز کردم.
حاج احمدی کنار ماشین صدام زد:
دختر آسد مجتبی بیا دیگه عموجون..
تسبیح رو مقابلش گرفتم گفتم:
_دلم نمیخواد به زور داشته باشمش!
او سرش رو مظلومانه خم کرد.
_مگه نگفته بودید خودش ازتون خواسته…اگه براش تسبیحات میفرستید پس داشته باشیدش.
عشق او به الهام چقدر بود
که اینگونه مثل مادرمرده ها سرخم کرده بود و صداش نوای حزین به خودگرفته بود؟! خوش به حال الهام!گفت:
_حاجی رو منتظر نذارید..یاعلی
گفتم:
_بخاطر همه چیز ممنونم…خوب میفهمم که دارید آبروی رفتمو بهم برمیگردونید..
گفت:
_خدا آبرو میده..نگران نباشید. .اونی که اون بالاست یه روزی به شما منزلتی میده که استحقاقشو دارید.
گفتم:
_ان شالله..
🍃🌹🍃
واز او جداشدم.
حاج احمدی داخل ماشین نشسته بود.
با کم رویی سوارشدم. او از حاج مهدوی خداحافظی کرد و راه افتاد.گفت:
_خب دختر آسد مجتبی.یک کم از خودت بگو..چی کار کردی؟ زندگیت چطوره؟
گفتم:
_به لطف خدا خوبم..زندگیمم بالا وپایین زیاد داشته ولی گذشته..
او برام از خاطرات آقام تعریف کرد.
او هم یادش بود که من با آقام صف اول نماز میخوندم!ازم پرسید:
_فعلا خونه ی بخت نرفتی دخترم؟😊
با روی سرخ گفتم:
_نه😊🙈
گفت:
_خب حالا سنی هم ندارید..بیست و سه چهارسال بیشتر دارید؟
خندیدم..
_نه حاج آقا خیلی سنم بیشتره! ظاهرم کم نشون میده!
گفت:
_ان شالله عاقبت بخیر شی دختر.از فردا میسپرم واست تو بنگاههای محلمون خونه زندگیتو بلند کنی بیای ور دل خودمون .آقات رفته به رحمت خدا ما که زنده ایم.هواتو داریم.
رسیدیم به مقصد.با شرمندگی گفتم: _نمیدونم چطوری تشکر کنم؟! واقعا زبونم قاصره حاج آقا..ممنونم بخاطر این لطف بزرگتون..
حاجی پرسید:
_اینجا تنها زندگی میکنی.؟
گفتم: _بله.
ناراحت شد:
_این که خیلی بده عموجان..مراقب خودت باش. ان شالله به زودی از تنهایی هم درمیای.
سرم رو پایین انداختم و پیاده شدم.
اگرنقل قول مهری از زبون نسیم رو نادیده میگرفتم امشب شب خوبی بود.
ادامه دارد…
نویسنده؛
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
💕 @aah3noghte💕
💔
بابک نوری متولد ۱۳۷۲ در استان گیلان که به جمع مدافعان حرم در سوریه پیوست.
این شهید بزرگوار از اعضای سپاه قدس بوده که برای دفاع از حرم مقدس حضرت زینب(س) به سوریه میرود و در۲۱ آبان ۱۳۹۶ روز #شهادت_امام_رضا (ع) توسط نیروهای تکفیری داعش به شهادت رسید
#شهید_بابک_نوری
#شهید_مدافع_حرم
#زندگی_نامه
#سالروززمینےشدن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا #شھیدایرج_شهسواری: در سال 1325 در بی
💔
#معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی
#گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا
#شھیدجواد_سرحدی:
در سال 1317 در سنقر کلیائی متولد شد.
پدری کاسب و خانواده ای مذهبی داشت. او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و پس از اخذ دیپلم مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد.
وقتی تحت تعقیب قرار گرفت به خارج از کشور رفت و در آنجا تهدید به مرگ شد. ساواک تمام اموال و داراییاش را در داخل ضبط کرد.
به سختی و در حالی که به شدت محدود شده بود، لیسانس اقتصاد را از دانشگاه هوستون آمریکا گرفت و پس از پیروزی، امین دولت جمهوری اسلامی در کنسولگری آنجا شد.
در مراجعت به ایران، طی حکمی از سوی نخست وزیر، شهید رجایی به سمت #مدیرعامل سازمان تعاون شهر و روستا منصوب شد و سرانجام در 7 تیرماه 1360 در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.
#خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت❣
#شھیدترور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
پست معرفی شھدای ۷تیر را بخوانید تا متوجه شوید
امام راحل ره در یک روز چه یارانی را از دست دادند
و منافقان، چه آدم نماهای خبیثی هستند
یکی از دلایل #بےبصیرتی، ناآگاهی است‼️
💔
به والدین خود، احترام بگذارید
و با آنها به مهربانی فتار کنید
تا مرگتان آسان شود
#شهیدهادی_نیکزاد
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
تو "سخت کوشیِ" آدمای موفق رو نمیبینی..
فقط موفقیت هاشونو میبینی..
واسه همینه
که تو به شانس اعتقاد داری و اونا به پشتکار.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
┄━•●❥ یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة ❥●•━┄
صدا می آید..
صدای قدم...
همانها که می گفتند《قدم قدم با یه علم ان شاءالله اربعین میام سمت حرم..》حال تک به تک،گروه به گروه،موکب به موکب به سمت حرم می روند! پیر و جوان از جان مایه گذاشته،بی هیچ ترسی به دیدار حسین شتافته اند. هر سال پرشورتر از قبل،خستگی نمی شناسند!
ندای لبیک یاحسین..
لبیک یا زینب...
لبیک یا مهدی به گوش می رسد..!
خبری در راه است...
خبری از جنس ظهور...!
خیل عظیم جمعیتی که با پای پیاده به راه افتاده اند،نشان دهنده اتفاقیست بی نظیر... زیارت کنندگان اربعین خبر ظهور منجی عالم بشریت را می رسانند،آری اینان منتظرانند..!
زیرا که منتظران مهدی عاشورای اند...
گفته ها حاکی از آن است که قبل از ظهور همه بشریت از شرق و غرب عالم،حسین را می شناسند. پس خبری در راه است! عالم حسین را شناخته اند،منتقم خون حسین در راه است.قلب گواهی میدهد که او می آید...
#خبری_در_راه_است
#خبری_از_جنس_ظهور
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#عطرتو ...
هر" شب" مےپیچد در،
#خیالِ من!
چاره یِ من چیست؟
جز ...
#شب_بیداری و تنهایی...
#شھیدجوادمحمدی
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#آھارباب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
5385712_393.mp3
2.42M
💔
"دلم آروم نداره باز
میخواد ڪربلاتو ببینه💔 . . .
همه رفتن ، جا موندم باز😭
انگار قسمت من همینه"
#اربعین
#سید_رضا_نریمانی
#حب_الحسین_یجمعنا
💕 @aah3noghte💕
💔
پروردگارا...
برای این حقیر و هر کسی که علاقمند است
شهادت را به عنوان آخرین پله ی زندگی قرار بده
#حضرت_دلبر
#حسرت
#دلتنگ_شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄ #قسمت_صد_و_پانزدهم نگاهی پرمعنا و خاص!!…گفت: _به روی چشم. حاج اح
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبــــ ☄
#قسمت_صد_و_شانزدهم
باید درس خوبی به نسیم می دادم.
اما چطوری نمیدونستم.
🔥نسیم و مسعود 🔥در حق من جفا کرده بودند.اونها با بی رحمی وقساوت تمام آبروی منو به خطر انداختند.
درست نبود که بعد از شنیدن واقعیت از زبون مهری سراغ نسیم برم و شاید بهتر بود هیچ وقت با او در مورد این خیانت و دشمنی هم کلام نمیشدم.
چون او پی میبرد که در کارش موفق بوده واین برای من خوب نبود...وشاید حتی موجب دشمنی بیشتر از ناحیه ی او میشد.صبر کردم…و همه چیز رو به خدا سپردم!
من یقین داشتم که مسعود ونسیم روزی سزای کارشون رو میبینند.
من همچنان هر شب به مسجد میرفتم و باز امید داشتم به اینکه در چشم آدمها اعتماد حقیقی و واقعی رو ببینم. گاهی اونها رفتارهایی میکردند که کاملا گواه این بود که حادثه ی اون شب، اثرش رو در اذهان بجا گذاشته.
🍃🌹🍃
چند روز بعد از اعتراف مهری،
من وفاطمه بعد از نماز مغرب وعشا طبق روال همیشگی باهم از در مسجد بیرون اومدیم و تا ورودی درب آقایون جایی که معمولا حامد انتظارش رو میکشید هم قدم شدیم.
دیدن اون صحنه اون هم هر شب برای من خیلی لذت بخش بود و در دلم آرزو میکردم یعنی میشه خدا به من هم مردی بده که عاشقانه هامون رو کنار درب مسجد تقسیم کنیم؟!😒
در دلم میگفتم مردی ولی ته ته دلم میدونستم مراد از اون مرد چه کسی بود!همین فکر مشتاقم کرد به داخل حیاط مسجد نگاهی بندازم تا شاید او را ببینم.
او گوشه ای ایستاده بود و با خانومی قد بلند و محجبه که فقط چشم و بینیش پیدا بود صحبت میکرد. ظاهر اون زن خیلی شیک بود و چادرش بنظر گرونقیمت میومد. دلم لرزید…نمیدونم چرا به یکباره دلهره گرفتم.
از فاطمه پرسیدم:
_اون خانوم کیه که داره اون گوشه با حاج آقا حرف میزنه؟
فاطمه نگاهی کرد و گفت:
_نمیدونم..به ما چه!
همان لحظه حاج مهدوی متوجه ما شد و اشاره کرد به سمتشون بریم. من که تردید داشتم با ما باشه به فاطمه گفتم:
_حاجی داره به ما اشاره میکنه؟
فاطمه گفت:_انگاری..
من با اطمینان گفتم
_حتما تو رو کار داره برو بسلامت..
او هم با من هم عقیده بود سریع باهام خداحافظی کرد و به سمت اونها رفت.
🍃🌹🍃
ناگهان صدای حاج مهدوی بلند شد:
_خانوم حسینی!
برگشتم به عقب. اشاره کرد:
-تشریف بیارید.
اون خانوم هم حواسش به من بود. با خودم گفتم یعنی چه کارم دارند؟!
کنارشون رفتم. زن تقریبا هم قد خودم بود ولی ما با اینکه قامتمون نسبتا بلند بود باز یک سر وگردن از حاج مهدوی کوتاه تر بودیم. حاج مهدوی سلام محترمانه و گرمی کرد و زن که صدا وچهره اش خیلی آشنا بنظر میرسید نیز با همان گرمی ومحبت باهام احوالپرسی کرد. من وفاطمه گیج و مات به هم نگاه میکردیم. حاج مهدوی گفت:
_چقدر خوب شد که خودتون پیداتون شد..اینو باید به فال نیک گرفت..ایشون مادر همون بنده ی خدایی هستند که قبلا درباره شون صحبت کردیم.
در تاریکی به چهره ی زن دقت کردم. چطور از همون اول با دیدن اون یک جفت چشم زیبا که شبیه کامران بود او را نشناخته بودم؟
مادر کامران اینجا چی کار میکرد؟
با حاج مهدوی چه میگفت؟ چرا قصه ی من و کامران تمومی نداره؟ مبادا کامران بلایی سرش اومده بود؟! ولی نه! در اون صورت مادرش اینقدر عادی و مهربان اینجا نمی ایستاد!
حاج مهدوی خطاب به مادر کامران گفت:
_اینم خانوم حسینی. فک کنم بهتر باشه خودتون باهاشون صحبت کنید.
مادر کامران گفت:
_پس لطفا شما هم حضور داشته باشید حاج آقا. ان شالله از برکت حضور شما ما هم به جواب برسیم.
مادرکامران به طرفم چرخید:
_عزیزم چقدر خوب که موفق شدم دوباره ملاقاتتون کنم. داشتم با حاج آقا درمورد شما حرف میزدم..حاج آقا فرمودند شما تمایلی به ازدواج با کامران ندارید در حالیکه کامران به من اطمینان داده بود که قصدش برای ازدواج با شماکاملا جدیه! کامران اصلا حالش مناسب نیست. مدتیه تو خونست..محل کارش نمیره.
تو دلم گفتم:مشروب میخوره..احتمالا سیگار میکشه...
او ادامه داد:
_خیلی ریخته به هم بچم..و بعد از پیگیری ما گفت ظاهرا همه چیز بین شما تموم شده..من میخوام بدونم علت اینکه پسر منو رد کردید چیه؟
🍃🌹🍃
روم نمیشد در حضور حاج مهدوی چیزی بگم.
چرا این قصه تموم نمیشد؟
چرا سایه ی کامران همیشه دنبال زندگیم بود.؟؟
حکمت این اتفاقات چی بود؟!
فاطمه کارم رو راحت کرد.با وقار واحترام بی اندازه خطاب به مادر کامران که کمی ناراحت و دلواپس به نظر میرسید گفت:
_عذر میخوام خانوم معظمی ولی گمون کنم اینجا جای مناسبی برای صحبت نباشه. این یک بحث مفصله.
مادر کامران که حالا فهمیده بودم فامیلیش معظمیه گفت:
_بله حق با شماست ولی شما بفرمایید بنده کجا باید صحبت کنم وقتی تنها جاییکه میشه به دخترمون دسترسی داشته باشم مسجده.
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
💕 @aah3noghte💕
⭕️ هیس !!! ارسال صدا و تصویر از اربعین ممنوع.....
شاید اگر از زائرین اربعین سوال کنید یکی از بزرگترین مشکلات شما در این سفر چه بوده است بگویند #ارتباطات.....
ارتباطات شامل اینترنت و تماسهای صوتی و تصویری میشود....
🔻هر سال شاهد افزایش سرسام آور هزینه های اینترنت همراه و تماسهای تلفنی در سفر اربعین هستیم . هزینه هایی که اصلا قابل توصیف نیست . کیفیت تماسها و اینترنت هم که افتضاح.....
🔻وقتی نیروهای مسلح کشور ما میتوانند در عمق دو کشور عراق و سوریه شرورترین و خونخوارترین ارتش تروریستی دنیا را شکست دهند و ارتباط زمینی ایران را تا سواحل مدیترانه گسترش دهند ،سوال اینست که چرا مسئولین امر در حوزه ارتباطات و اینترنت از ایجاد تسهیلات مناسب اینترنتی و ارتباطی در ایام اربعین آنهم در فاصله کوتاه دو شهر نجف و کربلا عاجز هستند؟
🔻یک رایزنی و دیپلماسی کوچک میخواهد با کشور دوست و همسایه عراق که با جان و دل دارند از میلیونها ایرانی در این ایام پذیرایی میکنند...آیا خیلی سخت است؟
یکی از متخصصان حوزه ارتباطات به من میگفت خیلی سخت نیست اما نمیخواهند!!
گفتم چرا؟
🔻گفت فکرش را بکن ۳ میلیون ایرانی زائر اربعین اگر به اینترنت پر سرعت و ارزان قیمت در مسیر کربلا و نجف دسترسی داشته باشند لحظه به لحظه چه غوغایی در فضای مجازی برپا میشود.در کسری از ساعت میلیونها تصویر و فیلم به همه جای ایران و جهان ارسال میشود و تک تک زائرین اربعین خود تبدیل به ابر رسانه هایی میشوند که تمامی ابعاد این قیام بزرگ و تاریخی و تمدن ساز شیعیان را در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی و.... منتشر میکنند.
🔻 حقیقتا جریان غربگرای حاکم بر کشور و شبکه نفوذ دشمنان از شکل گیری این ابر رسانه بزرگ زائران امام حسین علیه السلام رعب و وحشت دارند لذا طبیعی است که قدمی جهت ایجاد تسهیلات اینترنتی و ارتباطی برندارند....
🔻بله حقیقت ماجرا همین است بنظر میرسد اینترنت گران و ارتباطات سخت در سفر اربعین برای همین باشد که هزینه ارسال هر تصویر زنده و روشن و سازنده ای از ایام الله اربعین برای زائران بسیار گران تمامشود تا شاید به خیال شوم دشمنان بتوانند جلوی دیده شدن بیشتر این قیام باشکوه شیعیان را بگیرند....
👤سعید درخشان
#اربعین
#سانسور_پنهان
#خباثت_غربگرایان
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
💔
🚨"روحالله زم" بازداشت شد
سپاه پاسداران از گرفتار شدن "روح الله زم"، سرشبکه سایت وابسته و ضدانقلاب "آمدنیوز" توسط سازمان اطلاعات سپاه خبر داد
#سربازان_گمنام_امام_زمان عج
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
پدر شهید:
"با بیان اینکه شهید بیاضی زاده ارادت خاصی به رهبر معظم انقلاب داشت، خاطرنشان کرد:
همیشه تاکید داشت باید به حرف های حضرت آقا عمل کنیم چرا که ایشان نایب امام زمان (عج) هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛
از آنجا که سعید جزو #نخبگان بود، یک مرتبه به دیدار رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛
وقتی به خانه آمد از او خواستیم عبای اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به استادم هدیه کردم."
منبع: شبکه اطلاع رسانی دانا
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#شهید_مدافع_حرم
#نایب_امام_زمان_عج
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#پیاده_روی
#اربعین
💕 @aah3noghte💕
#فروارد_کن_مومن
💔
حنجرهی اکبر . . .
نوای نوحهی علی اصغر داشت،
در آن گلوی مبارک ترکشی جا خوش کرد
تا در نیمه شب جانفرسای دی ماه ۱۳۶۶
با چهره ای بهم ریخته از آن ترکش
به میهمانی اربابش حضرتاباعبداله بشتابد
اکبر این شعر را بیشتر میخواند:
حسین جان
من از کودکی عاشقات بودهام ،
قبولم نما گرچه آلودهام …
#ذاکر_اهلبیت
#شهید_اکبر_جداری
#شهادت_بیتالمقدس۲
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
💕 @aah3noghte💕
💔
#تا_اربعین
✍آفتابی که به زائر امام حسین علیه السلام میتابد، مانند هیزم گناهاناش را میسوزاند.
💚امام صادق علیه السلام :
👌زائرِ امام حسین علیه السلام وقتى به قصد #زيارت از خانهاش خارج شد، سايهاش بر چيزى نمیافتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا میکند.
👌و هنگامى كه #آفتاب بر سرش بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور كه آتش #هيزم را میسوزاند.
ازهمه زائرین گرانقدر التماس دعا داریم.
📚 #کامل الزیارت ، ص۲۷۹
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
Ali Ghelich - Entekhab (Arabein 98).mp3
17.38M
💔
🎧نماهنگ زیبای #انتخاب (ویژه اربعین)
دعوت گرفته یار و نوشته مِن الغریب
وقت سفر رسیده ببین حُّری یا حبیب...
هر جا دو راهی است
هر آیینه کربلاست
خود را ببین که آینه، کربلاست
🎤باصدای #علی_اکبر_قلیچ
#پیشنهاد_دانلود
#اربعین
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 📚 #معرفی_کتاب 📝 #رمان_احضاریه، داستانی است خیالی از فردی که برای رفتن به پیاده روی اربعین در گر
💔
#معرفی_کتاب
راز انگشتر
روایت هایی از سبک زندگی شهید مدافع حرم #شهیدسعید_بیاضی_زاده
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#شهید_مدافع_حرم
#معرفی_کتاب
#سالروزآسمانےشدن
#کتاب_خوب_بخوانیم
💕 @aah3noghte💕