💔
اَللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَي عِبَادِكَ حَتْماً مَقْضِيّاً
از این جا به بعد را حماسی بخوان
سینه را سپر کرده
حتی جا دارد که با مشت به قفسه سینه بکوبید
تا صدایش تمام عالم را بگیرد
فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِراً كَفَنِي شَاهِراً سَيْفِي مُجَرِّداً قَنَاتِي مُلَبِّياً دَعْوَهَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي
#اللهّمَعَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#انتشارحتماباذکرلینک
#آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهـایــے_ازشــ ☄ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم یه شب درمورد افکارم نسبت به مسجد نیومدن🔥نسیم🔥 ت
💔
#رمان_رهـایــے_ازشــ ☄
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم
روی شانه ی نسیم زدم وگفتم:
اینها تو رفاقت ملاک نیست.هرچند که فاطمه از این مثالهات مستثنی هم نیست.
او خندید:
_واقعا خیلی کج سلیقه ای!! فاطمه خوشگله؟؟بابا ولمون کن عینهو شیربرنج میمونه با اون دماغ درازش..
دیگه واقعا داشت از حد فراتر میرفت.
اخم کردم:
_لطفا غیبت نکن..اگه اومدی مسجد پس سعی کن آدابش رو رعایت کنی..
او بجای خجالت دوباره خندید.
🍃🌹🍃
مادرشوهرم ازبین دخترهاش نگاهم کرد.
پرسید:_رقیه سادات جان ایشون رو معرفی نمیکنی؟
وااای این یعنی ته بدبیاری!😥با من من گفتم:
_ایشون یکی از بچه های جدید مسجده..
راضیه خانوم پرسید:
_ظاهرا از قبل آشناییتی هم با هم داشتید.درسته؟
من که شرم داشتم از اعترافش ولی نسیم با افتخار و آب و تاب گفت:
_بله ما با هم دوستای دانشگاهی بودیم. چندساله باهم رفیقیم.
من بدنم خیس عرق شد.😥😣به نسیم خانواده ی حاج کمیل رو معرفی کردم.
او که فکر نمیکرد اونها با من نسبتی داشته باشند رنگ وروش تغییر کرد ویواشکی بهم گفت:
_واقعا که..پس چرا زودتر بهم نگفتی اینقدر چرت وپرت نگم؟!
اتفاقی که نباید می افتاد افتاد..
شاید حتی نسیم ته دلش از این جریان خشنود بود.مادرشوهرم خطاب به من گفتند:_ایشون شوخ هستند؟
من که دست وپام رو گم کرده بودم گفتم:
_بله خیلی..یک وقت حرفهاشو جدی نگیرید..ایشون مدلش اینطوریه..
او موشکافانه به تمام زوایای صورت نسیم دقت کرد و بعد با لحن معنی داری گفت:_بله کاملا پیداست..
ای لعنت بهت نسیم که بخاطرت من تو این شرایط بارداری باید متحمل چنین فشارها و اضطرابهایی بشم.راضیه خانوم کنار گوشم گفت:
_خیلی با خودت فرق داره..
زل زدم به چشمش!👀طبق معمول لبخند همیشگیش رو نثارم کرد.☺️اینبار دست سردم رو بین دو دستان گرم ومهربونش گذاشت و با مهربانی نوازشش کرد.
از مهربانی او چشمهام پراز اشک شد.
با اخم و تعجب نگام کرد.دستم رو مقابل لبهاش برد و در مقابل چشم نسیم بوسید..خیلی خجالت کشیدم.من نمیدونستم چنین قصدی دارن وگرنه هرگز اجازه نمیدادم دستم رو ببوسند!
با شرمندگی گفتم
_این چه کاری بود کردیدراضیه خانوم؟
او شانه هام رو فشرد و با افتخار گفت:
_دست ساداته..اونم چه ساداتی..پاک، زیبا، مهربون..😍😉
سرم رو که چرخوندم سمت نسیم، با چشمانی قرمز و صورتی سرخ نگامون میکرد. نمیدونم سرخی چشمهاش از حسرت و احساسات بود یا آتش حسادت در چشمهاش زبانه میکشید؟شاید هم من بی جهت نگران بودم و بخاطر بدبینی م به او تمام حرکتها و رفتارهاش منفی بنظرم میرسید.
🍃🌹🍃
مراسم آغاز شد.نسیم بعد از معرفی خانواده ی همسرم کلامی حرف نزد و چهار زانو نشسته بود و دست راستش رو زیر چونه گذاشته بود، با دست دیگرش مهرش رو بازی میداد!خیلی دلم میخواست بدونم به چه چیزی فکر میکنه..هرازگاهی دست آزادش رو، کنار چشمش میبرد و من حس میکردم داره آروم آروم گریه میکنه.دلم براش سوخت.
نسیم با همه ی بدیها و غیر قابل تحمل بودنش شخصیت ترحم انگیزی داشت.
مطمئن بودم که او از ته قلبش دوست داره خوب باشه مثل همه ی آدمها ولی این عادت بد دردیه!! او عادت کرده بود به بد بودن!روضه که شروع شد هق هق نسیم جون گرفت.بلند بلند گریه میکرد و داد میزد.
_ماااامان مااامان خدایا مامانم و ازم نگیرررر..😩😭خدا جون غلط کردم..
در تمام مسجد صدای هق هق و ناله ی او پیچیده بود.راضیه خانوم کنار گوشم پرسید:_مادرشون مریضند؟
من که از گریه های جگرسوز نسیم گریه م گرفته بود گفتم
_بله..دکترها جوابش کردن
راضیه خانوم چهره اش در هم رفت. زمزمه کرد:
_اللهم اشف کل مریض..
نسیم رو از پشت بغل کردم و آهسته زیر گوشش گفتم:
_این خانوم دست رد به سینه ی کسی نمیزنه..از حضرت بخواه برای شفای مادرت دعا کنه..
او با هق هق گفت:
_نهههه اون به حرف من گوش نمیده..تو بخواه..من صدام بالا نمیره..عسللللل عسللل خدا و دارو دسته ش از من متنفرند..
🍃🌹🍃
با هر کلمه ش جگرم کباب میشد..
محکم بغلش کردم و شانه به شانه ی هم گریه کردیم.من آهسته او با صدای بلند..
گفتم:
_اگه اینجایی حتما دعوت شدی. .هرکسی بی دعوت نمیتونه بیاد.خودشون بهت نظر کردن. فکر نکن بیخودی اینجایی!
حالا من شده بودم فاطمه برای رقیه ساداتی که اسمش نسیم بود!!! عجب دنیاییه!!
ادامه دارد
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بسیجی که باشی...
جنگ باشد تیر مےخوری و صلح باشد فحش🗣
بسیجی که باشی...
مےفهمی نمیتونی عادی باشی،عادی بگذری،عادی زندگی کنی👣
بسیجی که باشی یه دنیا دشمن واسه خودت تراشیدی👹
بسیجی که باشی... توی مدرسه و دانشگاه تمام دردت اینه چرا باید درسی رو بخونی که با بنیانش مشکل داری! چرا باید به استادی گوش بدی که بیرحمانه هر روز آرمانهای تو را مےکوبه و همه او را روشنفکر میدانند و فرنگ رفته!😏
بسیجی که باشی... دوستات با کنایه ازت مےخوان بگی چقدر پول مےگیری واسه فعالیت هات تو بسیج؟😉
بسیجی که باشی و در حال ذکر یعنی ریاکاری و بدنبال منافع!! و کسی چه می داند تو برای بسیجی بودن تمام منافعت را زیر پا گذاشتی😕
بسیجی که باشی... هنوز هم آدمی و ممکنه گاهی بلغزی و امان از لغزشت که با لغزش تو تمام اسلام زیر پا می رود! آبروی بسیجی های دیگر هم می رود! ولی با لغزش پسر همسایه او فقط جوان است و جوانی کرده و دلش پاک است🙃
بسیجی که باشی معمولی نیستی....خاصی!
خلاصه بسیجی که باشی... تهمت اگر بزنند در جستجوی حقیقتند!
جواب اگر بدهی دروغگویی!
مسخره ات بکنند انتقاد است!
جواب بدهی بی جنبه ای!
تهدیدت اگر بکنند دفاع کرده اند!
تهدید اگر بکنی خشنی...
راهپیمایی اگر بکنن حق آنهاست و عقیده خودشان است!
راهپیمایی اگر بکنی ساندیس خوری یا به زور آمدی...
بسیجی اگر باشی میشوی افراطی!
اما دیگران می شوند آزادی طلب
بسیجی اگر باشی هر گاه فتنه منافقین و جنگ با داعشی ها بشه باید سینه سپر کنی برای مردم، جنگ و فتنه که تموم شد تبدیل به یک تندرو، خشونت طلب و افراطی میشی
با این همه... ما بسیجی می مانیم✌️
هفته بسیج گرامی
@aah3noghte
Panahian-Clip-KholaseHameKhpbiha.mp3
1.71M
🎵خلاصه همۀ خوبیها
این کلیپ عاااالیه❤️
#حجت_الاسلام_پناهیان
پاداش مومنین به واسطه چیست؟
✍یادم افتاد به جمله معروف #شهید_جواد_محمدی که میگفتند"تنها چیزی که ریا در آن نیست #صبر است"
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
آیت الله بهجت ره
ائمه برای این روزهای پرفتنه تکلیف مارا روشن کرده اند
و مـارا حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته اند.
فرمودند درصورت اختلاف،
با حزب و فرقه ای باشید که با علی است
در محضر بهجت، ج٣، ص٢٩٩
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#شلوغی_ایتا شده عینهو مرز مهران در اربعین!
از یه طرف اینترنت شل کن سفت کن داره و پهنای باند بهش نمیدن، از یه طرف هم سرورهاش کمه!
خدا بگم چکار کنه اونی که از این بچه های مظلوم #ایتا هر حمایتی رو دریغ کرد!
#نفس_عمار
شهید شو 🌷
💔 انقلابی که خون پاش داده شده انقلابی که ۴۰ سال تمام قد همه پاش وایسادن فکر کردی میشه باش کاری بکنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
شهدا و امام زمان
چندتامون غصه خور امام زمانیم؟
#حاج_حسین_یکتا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
تنهاترین امام زمین! ...مقتدای شهر!
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز اینهمه آقا بهپای شهر!
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گُم میشود صدای تو در خندههای شهر!
تهمت، ریا و غیبت و رزق حرام و قتل...
ایوایِ من چه میکشی از ماجرای شهر؟!
دلخوش نکن به «ندبه»ی جمعه، خودت بیا!
بااینهمه گناه، نگیرد دعای شهر...
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند!
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت ـ مثلاً ـ گریه میکنند
شرمندهام! از اینهمه کذب و ادای شهر
جمعه... غروب... گریهی بیاختیار من...
آقا! ...دلم گرفته! ...شبیه هوای شهر!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 راز اتصال به امام زمان چیست⁉️ 📌( قسمت ششم) خداوند دائما در قرآن کریم ، در مورد آدمهای بزرگ فر
💔
راز اتصال به امام زمان چیست⁉️
📌( قسمت هفتم)
و اما در نهج البلاغه اهمیت حکمت چیست، فوق العاده است: در حکمت ۷۹ و ۸۰ آقا امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد #اهمیت و #ضرورت حکمت و بالاتر از همه، اینکه حکمت ملک طلق انحصاری مومن است چه میفرماید؟
در حکمت ۷۹ میفرماید: «خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّي كَانَتْ» حکمت هرجا که هست برو پیداکن دست هرکسی که هست بگیر.
«فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ»
گاهی اوقات ممکن است حتی حکمت در سینه یک منافق باشه اما چون لیاقت و قابلیت ندارد از این حکمت بهره ای ندارد.
خب چه اتفاقی می افتد؟ «ِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ » آنقدر این حکمت در سینه منافق دست و پا میزند ؛ «حَتَّي تَخْرُجَ » تا از این سینه خارج بشود، بدون اینکه منافق بهره ای ببرد! «فَتَسْكُنَ إِلَي صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ .»
آن حکمت که در جای ناشایست خودش که سینه منافق بوده خارج میشود و وارد قلب صاحبانش میشود که سینه مومنان است.
در حکمت ۸۰ میفرماید: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ» عجیب است در آن خطبه ۱۸۲ در توصیف امام عصر ارواحنافداه، عبارت عربی آن اتفاقا همین بود؛ فرمود: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ» حکمت، گمشده امام زمان شماست! اینجا هم میگوید: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ»گمشده مومن حکمت است.
فرض بفرمائید اگر بچه ات گم بشود خواب و خوراک داری?!
میگویی حالا امشب را خسته ایم شنبه صبح میرویم دنبالش؟! چطور پس دنبال حکمت نیستی! انسان مومن بدون حکمت مثل چراغیست که برق به آن وصل نیست! این به چه درد میخورد؟؟
حکمت، گمشده مومن است « فَخُذِ الْحِكْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ .» حکمت را بگیر ولو از اهل نفاق! چون منافق خودش هیچ بهره ای از حکمت ندارد.
منافق یک چیزی میگوید ولی خودش نمیفهمد، اما در دل تو اثر حکیمانه دارد. این ارزش حکمت در نهج البلاغه بود.
اما مسئله بعدی #آثار_حکمت است: حالا اگر ما ان شاءالله مثل امام عصر ارواحنافداه عطش حکمت پیدا کردیم و شب و روز دنبال این بودیم که حکمت پیدا کنیم، یعنی راه به حقیقت اشیاء ببریم به اذن الله؛ چه فوایدی برای ما دارد?...
↩️ ادامه دارد...
👤حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#قرار_عاشقی
صحن و سرای زیبای امام رضای جان در یک روز برفی
تصاویر اختصاصی از خادمیار امام هشتمین و ادمین کانال #آھ...
#نایب_الزیاره_ایم
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#حرف_حق
+ بنده ی من
از سیاهی های دلت نترس..
تمومشو محو خواهم کرد..
اگه تو لب بگشایی:)
#خدا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شهید مدافع حرم
#کربلایی_حسین_معز_غلامی🌹
که در جریان #فتنه_۸۸ مجروح میشود ، بعد از حضور در عراق وسوریه در وصیت نامه اش📝 می نویسد در شرایط بد اجتماعی و اقتصادی نیز #رهبر_عزیزمان را تنها نگذارید☝️ که این نشاندهنده دلواپسی شهید برای ولایت، مردم و انقلابش است.
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شهادت، سنگ را بوسیدنی کرد
شهادت، خاک ها را دیدنی کرد
در آنجایی که عقل و عشق درماند
شهادت، عشق را فهمیدنی کرد
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
ای خوش آن خسته
که از دوست
جوابی دارد
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#آھارباب
#آھزینب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
#رفیق
وقتی مےگویم دلتنگم
مےدانی با هیچ چیز و هیچکس
این #دل، آرام نمےشود
وقتی مےگویم
خیلی به نگاهت محتاجم
مےدانی که تا سر بر مزارت نگذارم
بےقرارےام تمام نخواهد شد
دریاب مرا...
#شھیدجوادمحمدی
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھارباب
#آھزینب
#آھڪربلا
#حجاب
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#شهید_جواد_محمدی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#فروارد_کن_مومن😉
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهـایــے_ازشــ ☄ #قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم روی شانه ی نسیم زدم وگفتم: اینها تو رفاقت ملاک ن
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_ششم
نسیم با التماس دستم رو گرفت و عین بچه ها نالید:
_تو روخدااا تو روخدا واسه مامانم دعا کن.دعا کن نمیره..خدا تو رو دوست داره. دعای تو رو قبول میکنه اما دعای منو نه..ببین چه زندگی بهت داده؟؟ ببین چقدر بهت عزت و آبرو داده؟
ای وای برمن.!! او داشت با این زبون گرفتنهای تلخ و سوزناکش آبروی منو نشونه میگرفت دستم رو مقابل دهانش گرفتم و گفتم:
_این حرفو نزن..خدا همه رو دوست داره.
و ازش فاصله گرفتم تا دوباره حرفی نسنجیده نزنه! سرم رو زیر چادرم بردم و برای نسیم و مادرش دعا کردم.
🍃🌹🍃
دعا برای یک نفر دیگه یادم رفته بود. دستم رو رو روی شکمم گذاشتم و برای جنینم 👶آرزوی سلامتی کردم.از خدا خواستم اولادم رو زهرا منش و علی وار بار بیاره.تا من روزی مثل مادرنسیم از نا اهلی فرزندم مریض نشم..😔
چقدر روح من و حاج کمیل به هم متصل بود!او هم با صدای بلند دعا کرد:
_خدا به همه ی بی اولادها اولاد صالح هدیه بده..
🍃🌹🍃
مراسم تموم شد.
نسیم با دو تا چشم پف کرده و سیاه همون جایی که نشسته بود کز کرده و زانوی غم بغل گرفته بود.مادرشوهرم صداش کرد.نسیم کنارش نشست.
_بله حاج خانووم؟
ماورشوهرم از کیفش دستمال درآورد وپنهانی جیز دیگری هم کف دستش گذاشت!
بنظرم رسید حتما یک شکلات دعاخونده یا جیزی مشابه همین بهش داده تا به مادرش بده برای شفا بخوره. مادرشوهرم همیشه در کیفش همچین چیزهایی داشت. آهسته در گوش نسیم حرفی زد و نسیم با دستمال سیاهیهای چشمش رو پاک کرد. یاد اولین شب مسجد اومدن خودم افتادم که شکل و قیافه ای شبیه او داشتم و به دنبالش رفتار خوب فاطمه به خاطرم اومد.
🍃🌹🍃
راستی فاطمه! پس چرا هنوز نیومده بود.
تلفن همراهم رو در آوردم و شماره ش رو گرفتم.📲 چشمم به مادرشوهرم و نسیم بود که با هم پچ پچ میکردند.چند بوق که خورد فاطمه گوشی رو برداشت.
_سلام! پس چرا نیومدی فاطمه جان؟!
او با حالی خراب گفت قسمت نبود خواهر.. الان بیمارستانم واسه کلیه م.این سنگه دفع نشده هنوز داره اذیتم میکنه.
من با نگرانی اطلاعات بیمارستان و ازش خواستم
ولی او نگفت کجاست تا زحمتم نده.چون نمیتونست حرف بزنه سریع قطع کردم.
نسیم کنارم نشست و با غمگینی نگاهم کرد.با مهربونی بهش خندیدم.
_قبول باشه ازت نسیم جان..ان شالله حاجتت روا..
او دوباره چشمش خیس شد و با بغض نگام میکرد.دوباره حسرت یک چیز دیگه مو خورد:
_خوش بحالت!! چه خانواده ی شوهر خوبی داری!
خوش بحالت گفتنهاش واقعا آزاردهنده بود.حرف رو عوض کردم وگفتم:
_دیگه ناراحت نباش.ان شالله همین امشب بی بی شفای مادرتو از خدا میگیره!
پوزخندی زد و آه کشید: _ایشالله!
🍃🌹🍃
بعد از کمی مکث گفت:
_فکر میکردم واقعا گوشی نداری بخاطر همون امواجی که میگفتی!!
خدای من چطور حواسم نبود!!با من من گفتم:
_من که نگفتم ندارم گفتم همرام نیست امشبم اتفاقی همراهمه..
او دوباره پوزخندی زد و با دلخوری گفت: _مومن واقعی دروغ نمیگه..راست و حسینیش بگو دلم نمیخواد شمارمو داشته باشی وخلاص!دیگه چرا خودتو اذیت میکنی؟
سرم رو پایین انداختم.حرفی برای گفتن نداشتم.او که سکوتم رو دید آه بلندی کشید وگفت:
_دلم نمیخواد با حضورم اذیتت کنم. میدونم دیگه تریپ من با تو جور درنمیاد. چیکار کنم که من خاک برسر تنهام وجز تو یه دوست درست وحسابی ندارم ولی اشکال نداره..اگه قرار باشه با بودن من کنار خودت احساس بدی داشته باشی برای همیشه قید رفاقتمونو میزنم.
تو بد شرایطی گرفتار شده بودم.
از یک طرف تمایل نداشتم او شماره ی تلفنم رو داشته باشه و از طرف دیگه اینقدر معصومانه و مظلومانه این حرفها رو میزد که دلم نمیومد دلش رو تو این شرایط بشکونم.گفتم:
_این چه حرفیه نسیم؟! من با بعضی رفتارهای تو مشکل دارم نه با خودت.آره! اولش از دیدنت جا خوردم.چون فکر میکردم اومدی دوباره به من یه آسیبی برسونی ولی اشتباه میکردم..
او سرش رو با تاسف تکون داد:
_حق داری…من اونقدربچه بازی ولجبازی باهات کردم که دیگه سخته بهم اعتماد کنی..
با ناراحتی سرم رو پایین انداختم و سکوت کردم.تصمیم گیری در اون لحظات مثل جون دادن وسط جوونی بود.در یک لحظه تصمیم گرفتم یکبار دیگه بهش اعتماد کنم!شماره ی همراهم رو روی یک کاغذ نوشتم و بهش دادم.او با اکراه از دستم گرفت و گفت:
_مطمئنی دوست داری شمارتو داشته باشم؟!.
این سوالش مطمئن ترم کرد.آهسته گفتم:
_آره ولی قول بده به هیچ کسی شماره مو ندی..مخصوصا 🔥مسعود🔥
او حالت چهره ش تغییر کرد.صورتش برافروخته شد و تو چشمهاش اشک جمع شد.سرش رو انداخت پایین و با ناخنهای بلند و براقش کاغذ توی دستش رو خط کشید.حدس زدم حتما با مسعود به هم زده!این هم به نفع من بود هم به نفع خودش!شاید او بدون مسعود شانس خوب شدنش بیشتر میشد.
ادامه دارد...
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
سری داریم و سودای غم تو
پَـری داریم و پروای غم تو
غمت از هر چه شادی، دلگـشا تر
دلی داریم و دریای غم تو
#شهید_مسعود_عسگری
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
بعضیا که خیلی گناه دارند، میگویند:
یعنی خدا منو میبخشه؟...
اونها نمیدونن وقتی به این حال میرسن
یعنی اینکه
بخشیده میشن...
مرحوم حاج اسماعیل دولابی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
مردم ما از کمبودها و کسری ها گله ندارند...
آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را درمی آورد #وجود_تبعیضات و #سوءاستفاده از بیت المال است و بس!☝️
#شهید_محمدعلی_رجائی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕