eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 💞 خدای من😍 کارم را چنان‏که سزاوار آنى بر عهده‏ گیر خدایا به سوى من با فضلت بازگرد🙏 به سوى گناهکارى که جهلش سراپایش را پوشانده😔 خدایا گناهانى را در دنیا بر من پوشاندى، که بر پوشاندن آن در آخرت محتاج ‏ترم🙏 گناهم را در دنیا براى هیچ یک از بندگان شایسته‏ ات آشکار نکردى، پس مرا در قیامت در برابر دیدگان مردم رسوا مکن🥀 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ڪار من رد شدہ از حسرت و دلتنگی چون دل نمانده ست ، پس از آن ڪه از اینجا رفتی . . .🕊 ... 💞 @aah3noghte💞
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠 بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب... ⁦⁉️⁩چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁦⁉️⁩ 🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه... حاج قاسم سلیمانی می گفت: در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچه‌های حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن. از رادیو و تلویزیون حزب الله و مناره‌های مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد! ⁦🤲🏻⁩ در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری چه اتفاقی افتاد⁦⁉️⁩چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁦⁉️⁩ ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃 ┗╯\╲ فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه به یاری خدا پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
Nimeshaban1397-A095.mp3
5.86M
💔 🔊 👤 با صدای علی "تو ای عشق و ای تمام وجودم" 🔖 ویژه ایام ... 💕 @aah3noghte💕
مناجات شعبانیه(2).mp3
12.37M
💔 مناجات شعبانیه با صدای محسن فرهمند ... 💕 @aah3noghte💕
💔 خبرنگاران به نوبت سوال میکردند یکی پرسید شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ علی اکبر گفت:ما برای اسلام میجنگیم تا هر زمان که اسلام در خطر باشد سپس آستین‌ها را بالا زد و رفت،خبرنگاران حیران ماندند همانطور که می رفت برگشت لبخندی زد و گفت:نماز!دارند میگویند ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 3⃣2⃣1⃣ زمزمه سلام پرواز تهران ـ مشهد، مرتضي کنار من بود و ا
✨ بسم الله النور قسمت 4⃣2⃣1⃣ خواب یا ...؟ مرتضي که از در اومد تو با صحنه عجيبي مواجه شد ... تقریبا ديوار اتاق، پر شده بود از برگه هاي نوت استيک ... چيزهايي که نوشته بودم و به دیوار چسبونده بودم ... بهم که سلام کرد رشته افکارم پاره شد ... ـ کي برگشتي؟ ... اصلا متوجه نشدم ... ـ زمان زيادي نيست ... و نگاهش برگشت روي ديوار ... ـ اينها چيه؟ ... به ديوار بالاي تخت اشاره کردم ... ـ سمت راست ديوار ... تمام مطالبي هست که اين مدت توي قرآن در مورد رمضان و روزه گرفتن خوندم ... و اونهايي که تو بهم گفتي ... وسط برداشت هاي فعلي و نقاطي هست که به ذهن خودم رسيده ... سمت چپ، سوال ها و نقاط ابهامي هست که توي ذهنم شکل گرفته ... چند لحظه مکث کردم ... و دوباره به ديواري که حالا همه اش با کاغذهاي يادداشت پوشيده شده بود نگاه کردم ... ـ فکر کنم نوت استيک کم ميارم ... بايد دوباره بخرم ... با حالت خاصي به کاغذها نگاه مي کرد ... برق خاصي توي چشم هاش بود ... ـ واقعا جالبه ... تا حالا همچين چيزي نديده بودم ... ـ توي اداره وقتي روي پرونده اي کار مي کنيم خیلی از این شیوه استفاده مي کنيم ... البته نه به اين صورت ... شبيه اين مدل رو دفعه اول که داشتم روي اسلام تحقيق مي کردم به کار گرفتم ... کمک مي کنه فکرت به خاطر پيچيدگي ذهن، بين مطالب گم نشه و همه چيز رو واضح ببيني ... مغز و ذهن به اندازه کافي، سيستم خودش پر از رمز و راز هست ... حواست نباشه حتی فکر و برداشت خودت مي تونه گولت بزنه ... با تعجب خاصي بهم نگاه مي کرد ... طوري که نمي تونستم بفهمم پشت نگاهش چه خبره ... ـ اينهاش حرف خودم نيست ... یکی از نتايج علمي تحقيقات يه گروه محقق بود در حيطه مغز و ادراک ... با دقت شروع به خوندن نوشته هاي روي ديوار کرد ... اول سمت راست ... تحقيقات و شنيده ها در مورد رمضان ... ـ مي تونم بهشون چيزي رو اضافه کنم؟ ... سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه کردم ... ـ الان که داشتم اينها رو مي خوندم متوجه شدم توي حرف ... و سوال و جواب ها يه سري مطلب از قلم افتاده ... يه بسته از نوت استيک ها رو در آوردم و دادم دستش ... من، دريافت هاي تا اون لحظه مغزم ... و سوال هايي که هنوز بي جواب مونده بود رو مي نوشتم ... اون به سوال هاي روي ديوار نگاه مي کرد و مطالبي که لازم بود اضافه بشه رو مي نوشت ... مرتضي حدود ساعت 11 خوابيد ... تمام ديروز رو همراه دنيل بود و شبش رو هم بدون لحظه اي استراحت، پا به پاي من تا صبح بيدار ... در طول روز هم يا پشت فرمان بود يا با کار ديگه اي مشغول ... غرق فکر و نوشتن بودم ... حواسم که جمع شد ديدم بدون اينکه چيزي بهم بگه با وجود اون چراغ هاي روشن خوابيده ... چند لحظه بهش نگاه کردم و از جا بلند شدم ... حالا ديگه نور اندک، چراغ خواب، فضا رو روشن مي کرد ... برگشتم و دوباره نشستم سر جام ... چشم هاي سرخم رو دوختم به ديوار و اون همه نوشته روش ... نوشته هايي که درست بالاي سر تختم به ديوار چسبيده بود ... خواب يا کار؟ ... سرم رو پايين انداختم و مشغول شدم ... چهار روز اقامت در مشهد، زمان کمي بود ... و گذشته از اون، در يک چشم به هم زدن، زمان بودن ما در ايران داشت به نيمه نزديک مي شد ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
شهید شو 🌷
✨ بسم الله النور #مردی_در_آینه قسمت 4⃣2⃣1⃣ خواب یا ...؟ مرتضي که از در اومد تو با صحنه عجيبي
✨ بسم الله النور قسمت 5⃣2⃣1⃣ صدایم را می شنوی؟ ـ ديشب اصلا نخوابيدي؟ ... ـ نه ... حدودا دو ساعت پيش، تمام مطالبي رو که در مورد رمضان بايد مي نوشتم تموم شد ... از جا بلند شد و کليد رو زد ... نور بدجور خورد توي چشمم و بي اختيار بستم شون ... ـ توي اين تاريکي که چشم هات رو نابود کردي ... دیده های سرخم رو به زحمت باز کردم ... چشم هاي خو گرفته به تاريکي، حالا در برابر نور مي سوخت و به اشک افتاده بود ... تا لاي اونها رو باز مي کردم، دوباره خيس از اشک مي شد و پايين مي ريخت ... همون لحظات کوتاهي که مجبور شدم به خاطر نور اونها رو نيمه باز نگهدارم ... خستگي اين 48 ساعت، هوش رو از سرم برد ... ديگه خروج مرتضي رو از دستشويي نفهميدم ... ساعت نزديک 10 صبح بود ... اولين تکاني که به خودم دادم، دستم با ضرب به جايي خورد ... نيمه خواب و بيدار بلند شدم و نشستم ... مغزم هنوز خواب و هنگ بود ... به جاي اينکه درست بخوابم، همون طور پايين تخت ... گوله شده تا صبح خوابم برده بود ... با اون چشم هاي گيج و خمار، توي اتاق چشم چرخوندم ... مرتضي نبود ... يه يادداشت زده بود به آينه ... ـ براي زيارت رفتيم ... بعد از اون هم ... نوشته رو گذاشتم روي ميز و رفتم دوش بگيرم ... شايد اين گيجي و خواب از سرم بره ... بعد از حدود 48 ساعت بيداري ... فقط 6 ساعت خواب ... بيرون که اومدم هنوز خستگي توي تنم بود اما ديگه کامل هشيار شده بودم ... برگشتم پاي نوشته ها ... ـ سخن خدا : "روزه براي من است و من پاداش آن را مي دهم"... ـ" دعاي شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مي شود"... ـ روزه رمضان، سپر از آتش جهنم است ... ـ روزه از سربازان عقل هست و روزه خواري و نگرفتن روزه از سپاه جهل ... ـ هر کس عمدا يک روز رو روزه نگيرد ... بايد در کفاره اين کار ... يا بنده اي را آزاد كند ... يا دو ماه پي در پي روزه بگيرد ... و يا شصت فقير و مسكين را اطعام كند ... ـ امام صادق(ع) : هر كس يك روز از ماه رمضان روزه خوارى كند از ايمان خارج شده است ... ـ ..... نگاهم رو از يادداشت ها گرفتم ... مي خواستم برم سمت سوال ها و برداشت هام که ... چشمم افتاد به يه بخش ديگه ... مرتضي يه بخش هايي از سوال ها رو جدا کرده بود ... و چسبونده بود به شيشه پنجره ... جواب هايي رو از احاديث که به ذهنش مي رسيد ... يا پاسخ هاي خودش رو توي برگه هاي جداگانه نوشته بود و کنار سوال مربوط به اون زده بود ... رفتم سمت شون ... و با دقت بهشون خيره شدم ... ـ پيامبر: هر كس از مرد يا زن مسلمانى غيبت كند ... خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذيرد مگر اين كه غيبت شونده او را ببخشد ... ـ امام صادق: آنگاه که روزه مى گيرى بايد چشم و گوش و مو و پوست تو هم روزه دار باشند (يعني از گناه پرهيز کني) ... ـ گناه فقط انجام ندادن عمل عبادي نيست ... گناه چند قسم داره: گناه در حق خودت ... گناه در در برابر فرمان خدا ... حق الناس يا گناه در حق ساير انسان ها ... مثلا ... ـ پيامبر: رمضان ماهي است که ابتدايش رحمت است و ميانه اش مغفرت و پايانش آزادي از آتش جهنم .... درهاي آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مي شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد .... براي لحظاتي چشمم روي سخن آخري موند ... 'خدا که به مردم گفته درب هاي رحمت و راه رسيدن به خدا بسته نيست ... و هر وقت توبه کننده به سمتش برگره اون رو مي پذيره ... پس منظور از درهاي آسمان چيه؟' ... و ده ها سوال ديگه ... بی اختیار، وحشت، وجودم رو پر کرد ... ترسيدم اگه بيشتر از اين بخونم يا پيش برم ... همين باور و چيزهاي اندکي هم که از اون شب در وجودم شکل گرفته رو از دست بدم ... و وحشت از اينکه هنوز پيدا نشده ... دوباره گم بشم ... توجهم رو از برگه ها گرفتم ... ناخودآگاه در مسير نگاهم، چشمم به گنبد طلايي رنگ حرم افتاد ... و نگاهم روش موند ... ـ صداي من رو مي شنوي؟ ... ⏪ ادامه دارد... ... 💞 @aah3noghte💞 ارسال داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است.
💔 بردار حرز خود از درب حرم بهایی! لطف و کرم ندارد در مشهد انتهایی در را بروی جسم مجنون اگر ببندی کی می توان ببندی درب دل هوایی .... 💕@aah3noghte💕
💔 اهدای انگشتر شهید سپهبد سلیمانی از طرف خانواده ایشان به جوانی که در برنامه عصرجدید چهره حاج قاسم را نقاشی کرده بود. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 رواق و مرقد خلوت به تو نمی آید حرم بدون طراوت به تو‌ نمی‌آید بیا دوباره دعا کن دوباره برگردیم ز راه دور زیارت به تو نمی آید....😔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 جامه ی جنگی به تن دارد حبیبم گل به دست ... 🌸🍃 قلب من را با همان حجب و حیایش برده است ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 خمس فرزند مادر شهید ولی الله، ۵ فرزند پسر داشت. در زمان جنگ تحمیلی هم زمان سه فرزند ایشان در جبهه بودند. شهید به ایشان می گفت مادر باید خمس پسرانت را بپردازی و با شهادت ایشان آن خمس پرداخت شد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 《بسم رب الشهداء و الصدیقین》 نام کامل: سیده‌آمنه صدر لقب: بنت‌الهدی، شهیده صدر زمینه فعالیت: شعر، نویسندگی، فعالیت‌های فرهنگی-سیاسی در عراق ملیت: عراقی تولد: ۱۳۵۷ق، کاظمین محل زندگی: نجف • کاظمین وفات: ۸ آوریل ۱۹۸۰م، اعدام توسط رژیم بعث عراق خویشاوندان سرشناس: سید اسماعیل صدر، سید محمدباقر صدر (برادران) مذهب: شیعه هم زمان با: رژیم بعث عراق پیشه: سرپرست مدارس الزهراء نجف و کاظمین • داستان‌نویسی • مقاله‌نویسی • سرایش اشعار مذهبی کتاب‌ها: ن‍دای‌ ای‍م‍ان (ترجمه ف‍رزاد م‍ی‍رزائ‍ی‌) • ای‌ ک‍اش‌ م‍ی‌دان‍س‍ت‍م (ترجمه ل‍طی‍ف‌ راش‍دی‌).. مقالات: چاپ شده در الاضواء الاسلامیه عراق اساتید: محمد باقر صدر • شیخ زهیر الحسون • ام علی الحسون علت شهرت: فعالیت های فرهنگی-سیاسی در عراق آمنه صدر، معروف به بنت‌الهدی و شهیده صدر (۱۹۳۷-۱۹۸۰م)، از زنان نویسنده و فعال فرهنگی-سیاسی عراق بود. سرپرستی مدارس الزهراء نجف و کاظمین، تشکیل جلسات خانگی دینی، نوشتن مقاله در مجله الاضواء، داستان‌نویسی و سرایش اشعار مذهبی از فعالیت‌های فرهنگی-دینی اوست. ، به‌دنبال اعتراض به دستگیری برادرش و سخنرانی در حرم حضرت علی(ع) که به تظاهرات در شهرها و کشورهای مختلفی انجامید، توسط رژیم بعث زندانی و پس از شکنجه طولانی، اعدام شد. wikishia.net ... 💞 @aah3noghte💞
💔 برای : برای منِ بیسواد چقدر سخت است شناختت... ... 💞 @aah3noghte💞
مناجات شعبانیه(2).mp3
12.37M
💔 مناجات شعبانیه با صدای محسن فرهمند ... 💕 @aah3noghte💕
آوای مهدوی - نیمه شعبان(2).mp3
5.59M
🔊 👤 سرود بسیار زیبا 👌 "مژده یاران گل در آمد!" 🔖 ویژه ایام ... 💕 @aah3noghte💕
🔹 جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم. 1⃣ قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم. 2⃣ قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد. 3⃣ قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت به خیر شوم. 🔸 شیخ نخودکی فرمود برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان، برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان، برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان. جوان عرض کرد سه قفل با یک کلید؟! 🔑 شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت شاه کلید است ... 💕 @aah3noghte💕