eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 #همسرانہ❤️ ڪوله ات را ڪہ بستم دلم را هم درآن #جاڪردم... گفتم تو ڪه نباشے دیگر به کارم نمی آید... #شهیدعباس_دانشگر #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 گر شود آغاز هفـته بى حضورِ عطرِ تــو شنبه ى من می شود تكرارِ روز جمعـه ام . . . #جاویدالاثرشهیدمحمدبلباسی #همسرانه #عاشقانه #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩلتنگ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﯿ💔ـﻘﺮﺍﺭ ﺗﻮ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺳﯿﺎﻫﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﺩﻟﻢ ﻣﺴﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﺷﺪه؟ ﻋﺎﺷﻖ ﻭﺷﯿﻔﺘﻪ ﯼ ﺯﻧﮓ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺒﺮﺕ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﻬﺎﺭﻡ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﭼﻮﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮےﻣﻬﺎﺟﺮ, ﻧﮕﺮانت شده ام #همسرانه #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💞 از قبل به پدر و مادرم گفته بودم دوست دارم مهريه ام يك جلد قـرآن و يك اسلحه باشد.😍 اينكه چه جور اسلحه اي باشد، برايم فرقي نداشت.😬 پرسيد: «نظرتون راجع به مهريه چيه؟» گفتم: هرچي شما بگين. گفت: «يك جلد قرآن و يك كلت كمري، چطوره؟» گفتم: قبول.😇 هيچ كس بهش نگفته بود؛ نظر خودش بود. قبلاً به دوستانش گفته بود: «دوست دارم زنم اسلحه به دوش باشه.»😌 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 💞 پروانه: نمی‌پرسی که دلم کجاست؟🙄 مصطفی: دوست ندارم تو مسائلی که به من مربوط نمیشه دخالت کنم.☺️ پروانه: اتفاقاً فقط به تو مربوط میشه.😌 مصطفی: به من؟😳 پروانه: تو فرهنگ شما ایرانی‌ها اگر کسی، کسی رو دوست داشته باشه، چطور باید بهش بگه؟🤔 مصطفی (چمران): یکی از راه‌های نزدیکش، گفتنِ صریح و مستقیم و بی‌پرده است.☝️ پروانه: پس من سریع و مستقیم و بی‌پرده بهت میگم که دوستت دارم!❤️ ... 📚 مرد رویاها 💕 @aah3noghte💕
💔 💞 ...💕 این جمله برای من و تو باید معنای دیگری داشته باشد... مدام با خودت بگو... که شهید مدافع حرم،حمید سیاهکالی مرادی سه روز، روزه گرفت تا در عروسی‌اش گناهی اتفاق نیافتد...💖 بگو ... که حمید در ایام راهیان نور وقتی با ماشین ماموریتش را انجام می‌داد و همسرش را می‌بیند که پیاده راه می‌رود، او را سوار ماشین بیت‌المال نمی‌کند؛ ماشین را تحویل همکارش می‌دهد و دوان دوان خودش را به همسرش می‌رساند و می‌گوید "کار تو شخصی است و نمی‌توانستم سوارت کنم"...😍 ... که حمید یک بار که می‌خواست کباب درست کند، کلی اسپند دود میکند که بوی کباب نپیچد که نکند کسی دلش بخواهد...😢 ... که حمید هر شب نماز شبش متصل به نماز صبحش بود...❤️ یادت باشد... ، اسم همسرش را در گوشی، ذخیره کرده بود، به خاطر اینکه عشقش کربلا بوده...😢😍 و اینکه یادت باشد ، یادم باشد چه انسانهایی عشقشان را فدا کردند تا ظهور امام زمان نزدیک شود مبادا مبادا با گناهانم ظهور حضرتش را عقب بیندازم😔 💕 @aah3noghte💕
💔 💞 "ناصر…؟؟؟" _جانم... امشب چقدر خوشگل شدے... خندید... صورتشو برگردوند... رفت سمت ساکش و گفت: "امشب چت شده اکرم…؟" راه رفتنش با همیشہ فرق داشت… حرف که زدنش... منو یاد اولین باری مینداخت که خونہ حاج آقا دیده بودمش... "ناصر…؟ _جانم... "بهم قول میدی رفتے شفاعتمو بکنے...؟" زل زد تو چشام و گفت: "اونے که باید شفاعت ڪنه تویی خانومم... اما اکرم جان... جووون ناصر... اگه نیومدم، دنبال جنازم نگرد..." سرمو گذاشتم رو پاش... باهق هق گریه گفتم: "بس کن ناصر... اینو ازم نخواه... بذار یادگاری داشته باشم..." مکثی کرد و سرمو گرفت بالا... سفیدے چشاش سرخ شده بود... گفت: "میدونستے شهدایی که جنازشون برنمیگرده... حضرت زهرا(س) میاد پیش جنازشون... دوست داری تو تشییع ناصرت... حضرت زهــرا(س) باشه یا آدمای دیگه...؟" بغضمو قورت دادم... "باشه...قبول… ولی یه شرط داره... قول بده... حوری های بهشتی رو که دیدی... دست و دلت نلرزه...!"️ زد زیر خنده و گفت: "امون از دست تو...حوری کیه بابا... من اکرممو با دنیا عوض نمیکنم..." گفتم: "آره میدونم ناصر… صورتاشونو که ببینی... با اون لباساے حریر... دیگه اسم اکرمم یادت نمیاد..." گفت: "همه شونو میزنم کنار و میگم... "برید...من فقط خانومم... اکرممو میخوام..." دیگه نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم... چشاشو ریز️ کرد و گفت: "اکرم... شهید شدم...گریہ نکنیاااا..." قول ندادم…گریه کردم و گفتم : "بسـه…مگه میشہ آدم تو یه روز... همه کسش رو از دست بده و گریہ نکنه..." دلم میخواست صبح نشہ... دلم میخواست تا ابد کنارش همینطورے بشینم و…نگاش کنم…️ صبحونہ شو که خورد... سمیه رو بغل کرد و بوسید... گفتم: "میذاری چادر سر کنم، باهات بیام دم در...؟" خندید و گفت: "من که حریفت نمیشم خانوم خونم... وقتی رفت...دلم آشوب شد... تو گوش سمیہ گفتم: "مامانے...بابا ناصر رفتااااا... خوب نگاش کن... 💕 @a @aah3noghte💕
💔 ... قاصد امام که رسید همسر زهیر، نهیب زد: "زهیر! پسر فاطمه تو را فراخوانده و تو تردید مےکنی؟؟؟" نمیدانم وقتی ارباب به عبیدالله بن حر فرمود: "بیا تا راهی نشانت دهم تا تمام گناهانت بخشیده شود و به سعادت جاودانه برسی...." آن موقع همسر عبیدالله کجا بوده؟ آیا او هم اگر به همسرش تلنگر مےزد که ‼️ عبیدلله به خودش نمےآمد و عاقبتش ختم به نمےشد⁉️ به خدا مسئولیم در بهشتی شدن اطرافیانمان،... و در تنهاییِ ... اگـر با یک کلمه حرفــمان، یک نفر را به او وصل نکنیم و شک نکن همسران اگر اجری بیشتر از اجر شهادت نداشته باشند، اجرشان، کمتر نیست که با این همه دلتنگی سعادت همسرانشان را برگزیدند ... 💕 @aah3noghte💕 کپی بدون ذکر لینک، مورد رضایت نیست‼️
💔 بفرما! همان پیراهني كه خواستی اتوكردم ؛ همان انگشتري كه گفتی آماده کردم ؛ توی ساک ، همان ها را که گفتی گذاشتم ؛😊 به همان ترتیبی که سفارش کردی؛ فقط بدان .... دلم 💔 را رج به رج از شال رد کردم و مثل پیچک دور بندپوتینت کشیدم من ... این جا ... بی دل شده ام 😔💔😭 روبه روی حرم که می ایستی یادت باشد یک سلام دونفری بدهی 💕 سلام مرا که به خانم برسانی .... باقی راخودش می داند... 🌹🌹🌹 همسرم من این درس را از کربلا آموختم که ما چیزی را که در راه خدا داده ایم هیچ وقت باز پس نميستانيم! شهادتت مایه افتخار من است....🌹🌹 شفاعت یادت نرود ، همسفر بهشتی من🌹🌹🌹 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 یکی بود یکی نبود امروز مےخوام براتون یه قصه عاشقونه بگم قصه لیلی و مجنون نیست اما مرد قصه ما تر از مجنون بود قصه شیرین و فرهاد هم نیست ولی حلاوت و عشقشون زبانزد شد... مرد، مردِ رزم و پیکار بود و همسری مےخواست، روزهای سخت که کمک باشه برای رسیدن به خدا💞 خانوم قصه ما هم هرچند اهل رزم و تیر و تفنگ نبود اما هدف مقدسش، کم از جهاد نداشت❤️... زندگی عاشقانه شون که پا گرفت💖 مرد، عزم رفتن کرد و زن، هرچند دلتنگ مےشد اما... با آینه و قرآن، و لبخندی همراه بغض، بدرقه اش کرد... روزهای جهادِ مرد بود و شبهای دلتنگی زن شبهای بهونه گیری های دختر کوچولوی خوش زبونی که اینروزها بیشتر دلش هوای مےکرد مرد با تَنی پر از ستاره به خانه مےآمد، و زن، پرستارےاش مےکرد تا دوباره جان بگیرد روی پا بایستد و باز... معرکه جهاد است دیگر... تا برپاشدن دولت حق، تمامی ندارد عاقبت روزی بےقرارےهای مرد، با آرام گرفت و زن ماند و قول همسرش و کودکی ماند و های شبانه...💔 آری... این قصه عاشقی تمام عاشقای واقعےست که از روزهای رزم و جهاد و چشم انتظاری حبیبه اش تا حال ادامه دارد... 💔 ... 💕 @aah3noghte💕 📸به وقت وداع با
💔 خبرت هست که دلتنگ نگاهت شده ام؟ بی قرار تو و چشمان خمارت شده ام؟ خبرت هست دلم مست حضور تو شده؟ عاشق و شیفته ی زنگ صدایت شده ام؟ خبرت هست که باران بهارم شده ای؟ چون پرستوی مهاجر نگرانت شده ام؟ خط به خط زندگی ام پر شده از بودن تو خبرت نیست و شادم که فدایت شده ام ... 💕 @aah3noghte💕
💔 جامه ی جنگی به تن دارد حبیبم گل به دست ... 🌸🍃 قلب من را با همان حجب و حیایش برده است ... ... 💞 @aah3noghte💞
💔 چشم هایت اوج عشق است، باورمیکنی؟ زندگی با تو بهشت است، باور میکنی؟ خنده هایت، خنده هایت خنده هایت محشر است!👌 عاقبت با تو بخیر است... باورمیکنی! ... 💞 @aah3noghte💞