eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
3.7هزار ویدیو
70 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 چند روزےست دلم میل ِ زیـارت دارد باز حس مےکنم این قلب، حرارت دارد واژه در واژه برای تو غزل میگویم بیت بیت غزلم عرض ِ ارادت دارد #آھ_ڪربلا 💕 @aah3noghte💕
💔 بہ هر جا خواستے اشاره ڪن من در امتداد اشاره تــو خانہ میڪنم #شهیدجوادمحمدی #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اسمش طیب بود از آن گنده لات ها... روی شکمش عکس رضاخان را خالکوبی کرده بود بخاطر ارادتی که به او داشت اما دم مسیحایی امام خمینی، زندگی اش را تغییر داد... ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨🕊✨ 🕊✨ ✨ #لات_های_بهشتی #شهید_مدافع_حرم۲ علت تغییر رفتار کاظم را از حاج آقا ابوترابی پرسیدیم، گف
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 ۱ دو سال کشید، به خاطر درگیری با ماموران شهربانی ... سال ۱۳۱۶ بود که با کفالت آزاد شد. سال ۱۳۲۳ بود که دوباره پنج سال حبس برایش بریدند با اعمال شاقّھ ... و تبعیدش کردند بندرعباس! این بار به اتهام قتل و درگیری در زندان ... چهار سال حبس دیگر در سال های بعد!!! اما بعد از آزادی، جزء مقربان دربار پهلوی شد!!! روز به دنیا آمدن ولیعهـد، چهارراه مولوی را تا جلوی بیمارستان، آذین بست و با سینی اسفند در دست، با خوش و بش مےکرد ... در کودتای ۲۸ مرداد، تلاش زیادی برای برگرداندن شاه کرد و ملقب به از طرف شاه شد! بیشتر تفریحش، حضور در کاباره و خوردن نجسی بود اما 👈 را همیشه مےخواند و 👈سه ماه و و ماه لب به نجاست نمےزد. 👈 داشت و تا مےتوانست به بقیه کمک مےکرد و گره از کار مردم باز مےکرد 👈ارادت عجیبی به ع داشت و 👈تا مےتوانست برای اربابش، خرج مےکرد و دهه اول دسته عزاداری راه مےانداخت که بزرگترین دسته عزاداری تهران بود و مثل آن که هنوز است نیامده... دسته عزادارےاش که راه مےافتاد ابتدا و انتهایش پیدا نبود... روز پای برهنه مےدوید و خدمت مےکرد. از ۲۰ سالگی هم هر سال با مشقت زیاد به مےرفت... آری! اسمش بود سلطان موز ایران و تنها وارد کننده موز. ... ٣نقطه 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» ه
💔 هیچ گاه احساس خستگی، ناامیدی، یأس یا مانند آن در چهره اش مشاهده نمےکردند. روحیه #استقامت_و_صبر حاجی زبانزد همه بود. در انجام کار #پشتکار و #جدیت خاصی به خرج می داد. در سخت ترین لحظات نبرد #لبخند_زیبایی بر لبان حاج یونس نقش می بست که حکایت از #توکل بالای ایشان به خداوند منان می کرد. کتاب خاطرات شهید #ظهور #شهیدحاج_یونس_زنگی_آبادی شادی روحش #صلوات 💕 @aah3noghte💕
💔 چون یاد #تو مےآرم خود هیچ نمےمانم... #شهیدحسن_علاءنجمه #تراب_الحسین #حزب_الله #جوانب #زیبایی #پاکی #حیا #شهادت 💕 @aah3noghte💕
💔 خواهرم! از بی حجابی است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش. 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_هشتم : هم سلولی عرب تو
به قلم شهید مدافع حرم : تصویر مات ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من با اون … ولی ازش متنفر بودم …😒 فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود 😏… یه کم هم می ترسیدم 😥… بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد …😖 هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی 😏… و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم … . حدود ۴ سال از ماجرای ۱۱ سپتامبر می گذشت حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن … حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود …😞😑 یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت … و من هر شب با استرس می خوابیدم… 😨 دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم … .😰 خوب یادمه … اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن … با هم درگیر شدیم … این دفعه خیلی سخت بود … چند تا زدم اما فقط می خوردم… یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم … .😫😩 سرم گیج شده بود … دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم … توی همون گیجی با یه تصویر تار … هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم … . اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد … صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم … ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
#رمان_واقعی_فرار_از_جهنم به قلم شهید مدافع حرم #شهیدسیدطاهاایمانی #قسمت_نهم : تصویر مات ساکت بود
به قلم شهیدمدافع حرم : کابوس های شبانه بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت ⛓… هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم …😩 چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود … یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن … . همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم … . هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد … سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد … مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود … .😣😖 برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین … شد پرستارم … .☺️ توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد … توی سالن غذاخوری از همهمه … با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم … من حالم اصلا خوب نبود … جسمی یا روحی … 😞😞 بدتر از همه شب ها بود …😫😩 سخت خوابم می برد و تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه … دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم😤😤 نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود … .☹️ اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت …🤐 همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد: "اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم"…😍 اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود ... 💕 @aah3noghte💕
💔 •┄❁#قرار‌هرشب‌ما❁┄• فرستـادن پنج #صلواتــ بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در #فرج‌آقا‌امام‌زمان«عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر #شهیدمحمدسلیمانی 💕 @aah3noghte💕
💔 #ارباب_جان کم لطفی است اگر که نمیرم برای تو #آھ_ارباب 💕 @aah3noghte💕
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔 پنجشنبه ها ... مدام به تنهایی خود سر مےزنم و در بین خاطراتم، جای خالیِ تو به من تلنگر مےزند #شهیدجوادمحمدی #پنجشنبه‌های_دلتنگی #شهدارایادکنیدباذکرصلوات #آھ... 💕 @aah3noghte💕