eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_پنجاه_و_پنجم پرسید : -هنوز اینجا هستید؟؟ گمان کردم با خانوم بخشی رفتید!
💔 همه چیز تا چند روز عادی بود. هر روز از خواب بلند میشدم. روزنامه میخریدم 🗞و دنبال کار میگشتم و بعد از نماز ظهر به سمت محله ی قدیمی میرفتم و در پایگاه بسیج مشغول فعالیت میشدم. از فاطمه خواستم اگر کار خوبی سراغ دارد به من معرفی کند و او قول داده بود هرکاری از عهده اش بربیاد برام انجام دهد. سیم کارتم هم تغییر دادم 😊👌تا یکی از راههای ارتباطیم با کامران قطع بشه. وسط هفته بود. دلم حسابی شور میزد و میدونستم سر منشاء این دلشوره چه چیز بود! بله!! گذشته سیاهم! آخر هفته بود. تازه از مسجد برگشته بودم وداشتم برای خودم کمی ماکارونی🍝 درست میکردم که زنگ خانه ام به صدا در اومد. اینقدر ترسیدم که کفگیر از دستم افتاد.😰 هیچ کسی بجز نسیم و مسعود آدرس منو نداشت! پس تشخیص اینکه چه کسی پشت دره زیاد سخت نبود. چون تلفنهاشون رو جواب ندادم سر و کله شون پیدا شده بود. من در این مدت منتظر این اتفاق بودم ولی با تمام این حال نمیتونستم جلوی شوک و وحشتم رو بگیرم. شاید بهتر بود در را باز نکنم!! اصلا حال خوبی نداشتم. باید به آنها چه میگفتم؟ میگفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم چون راه زندگیمو پیدا کردم؟ خدایااا کمکم کن. تلفن همراهم📲 زنگ خورد. حتما خودشون بودند. اما نه!! اونها که شماره ی منو ندارند. به سمت گوشیم دویدم. فاطمه بود. چقدر خوب که او همیشه در سخت ترین شرایط سر و کله اش پیدا میشد. داخل اتاق خواب رفتم و درحالیکه صدای زنگ آیفون قطع نمیشد گوشی رو جواب دادم. فاطمه تا صدای لرزونم رو شنید متوجه حالم شد. پرسید: _سادات جان چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ من با عجله ودستپاچه جواب دادم: _فاطمه به گمونم نسیم، همون دختری که من و با کامران آشنا کرده پشت دره! فاطمه با خونسردی گفت: -خب؟؟ که چی؟؟ من با همون حال گفتم: -چی بهش بگم؟ اون فهمیده من جواب کامرانو نمیدم اومده ببینه چرا تغییر نظر دادم فاطمه باز با بی تفاوتی جواب داد: -خب این کجاش ترس داره؟ خیلی راحت بهش بگو دوست ندارم دیگه باهاش ارتباط داشته باشم! مثل اینکه واقعا فاطمه اون شب هیچ چیز  نشنیده بود. با کلافگی گفتم: -د آخه مشکل سر همینه دیگه!! آنها اگه بفهمند من با کامران به هم زدم  بیچارم میکنند. کلی آتو از من دارند. _من نمیفهمم ارتباط تو با کامران چه ربطی به نسیم داره آخه؟ خدای من!!! مجبور بودم دوباره لب به اعتراف وا کنم ولی نه!! دلم نمیخواست بیشتر از این، فاطمه پی به گذشته ی سیاهم ببرد. با عجله گفتم: -حق با توست. بهش میگم دوسش ندارم وتموم خواستم تماس رو قطع کنم که فاطمه گفت: _عسل وقتی میگیری کنی خدا تو رو در مسیر قرار میده و تو رو با و مواجه میکنه تا ببینه ..!!!! آیا توبه ت یا یک !!! اگه با به رفتی شک نکن با موانع رو از سر رات برمیداره اما اگه زور ترس و بیشتر از اعتقادت به قدرت خدا باشه ! خیلی بدم میبازی.. شک نکن…موفق باشی..خداحافظ گوشی رو قطع کرد. و من حرفهای تکون دهنده و زیباش رو مرور میکردم. او خواسته یا ناخواسته پندهایی بهم داد که جواب چه کنم چه کنم چند لحظه ی پیشم بود. صدای زنگ آیفون قطع شده بود. حتما پشیمون شدند و برگشتند ولی نه..!! پشت در خونه بودند و زنگ میزدند. متوسل شدم به ❣شهید همت❣ و پشت در گفتم: -کیه؟؟ نسیم گفت: -زهرماار کیه!!..در وباز کن پرسیدم: -تنهایی؟؟ گفت: -آره باز کن مسخره نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم. اونگاه معنی داری کرد و در حالیکه داخل میومد گفت: -چرا در و باز نمیکردی؟ گفتم: -دستشویی بودم… او با تمسخر گفت: -اینهمه مدت؟؟ من جواب دادم: -اولا اینهمه مدت نبود و پنج دقیقه بود. ولی سرکار خانوم از بس که دستشون رو زنگ بود براشون این زمان طولانی بنظر رسید. دوما از صبح معده ام به هم ریخته گلاب به روت او انگار کمی قانع شده بود..اما فقط کمی!! رو نزدیک ترین مبل نشست و در حالیکه با ناخنهاش ور میرفت گفت: -مجبور شدم زنگ همسایتونو بزنم درو باز کنه. میدونستم خونه ای. با کنایه گفتم: -عجب! !! جدیدا چقدر پیگیر شدی!! او خودش رو به نشنیدن زد… ... نویسنده: 💕 @aah3noghte💕 🌼
💔 مختصری از حماسه خونین پاوه : 📈پس از آن که هزاران نفر از عناصر حزب بعث عراق و گروهک های ضدانقلاب وابسته به بیگانگان، مانند: کومله، فداییان خلق و حزب دموکرات کردستان، در مرداد 1358ش به شهر پاوه در منطقه کردنشین استان کرمانشاه هجوم آوردند، این شهر را تصرف کرده و بیمارستان پاوه از جمله مراکزی بود که به اشغال مزدوران درآمده بود. این فاجعه خونین با فرمان امام خمینی در27 مرداد 1358ش، نیروهای سپاهی، ارتشی و بسیجی به فرماندهی شهید دکتر چمران به منطقه اعزام شدند. فرمان تاریخی امام برای آزادسازی پاوه چنان روحیه ای به پاسداران و سربازان ژاندارمری داد که بدون توجه به زخم های خود تمامی سنگرهای ضدانقلاب را از اشغال آنان خارج ساختند. در این میان شهیدچمران پس از یک نبرد سخت و درگیری خونین، همه شهرها، راه ها و مواضع استراتژیک منطقه را آزاد کرد و کردستان از این مرحله به سلامتی گذر نمود.💐 نگذاریم غبار فراموشی، بر راه و یاد بنشیند! تاریخ حماسه۵/۲۶ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفی_کتاب📚 کتاب خنجر سپید شب دوره 35 ساله زندگی #پسری است که دوستدار #امیرالمومنین میشود و
💔 📚 کتاب خانواده پایدار👌 📝کتابی مناسب برای خانواده هایی که به دنبال با اعضای خانواده 👨‍👩‍👦 و همچنین به دنبال از شهدا و سبک زندگیشون هستند 😇 های_جوونی که میخوان هایی از جنس شهدا را در زندگیشون تجربه کنند.. 😍 این بهترین پیشنهاد برای شما که به دنبال بهترین ها هستید👌 تجربه عاشقی به سبک شهدا♥️ با کتاب "خانواده پایدار" زندگی شهیدکلاهدوز 📗بخشی از کتاب در خانه برای من یک دوست، همسر و همراه خوب بود. همیشه از من به خاطر کارها و زحماتم تشکر می کرد. هرسال، هیئت بانوان برای زیارت به مشهد مقدس می رفت و به مدت یک هفته در آنجا می ماند. آن روزها همزمان با مدرسه بچه ها بود. برای اینکه من از بابت بچه ها نگرانی نداشته باشم، مرخصی هایش را طوری تنظیم می کرد که آن یک هفته را در خانه باشد حتی اگر در جبهه بود، خودش را می رساند تا از بچه ها مراقبت کند و من با خیال آسوده به زیارت آقا امام رضا(ع) بروم. 🔸موضوع کتاب: سبک زندگی شهدا؛ خانواده 🔸ناشر: موسسه فرهنگی مطاف عشق 🔸نویسنده: عبدالعزیز فاتحی مجرد 🔸قیمت: 14000 تومان 🔸شماره جهت سفارش: 09120515911 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 چرا نفتکش ایرانی آزاد شد اما برجام همچنان گروگان است⁉️ زبان دیپلماسی در دنیا، زبان #اقتدار و #ق
💔 ولی 👌 دکتر محمد صادق کوشکی، استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه تهران: در دنیای امروز، هرچه بیشتر لبخند بزنیم، بیشتر توسری خواهیم خورد☝️ توقیف نفتکش انگلیسی جایگاه بین المللی ایران را به کلی تغییر داد ما الان به سطحی از قدرت رسیده ایم که اگر کسی در هر کجای دنیا به منافع ما تعرض کند، با ضربه ای شدید سر جای خودش خواهیم نشاند💪 انگلیسی ها وقتی نفتکش ما را گرفتند، فکر می کردند ما اهرمی برای فشار به آن‌ها نداریم از زمان توقیف نفتکش توسط انگلیسی ها، اقدامات سپاه برای ضربه متقابل آغاز شد. در میانه خلیج فارس یک نفتکش باردار انگلیسی در دام سپاه افتاد که با تعلل برخی از نهادها، این نفتکش از چنگ سپاه خارج شد. خبر رسید که یک نفتکش خالی بدون بار انگلیسی در آب های عمان در حرکت است و قصد دارد بعد از عبور از تنگه و بارگیری در امارات به سمت انگلستان حرکت کند. نیروهای سپاه، این نفتکش را در حالی محاصره کردند که دو ناوچه یکی در جلو و یکی در عقب و دو بالگرد آن را اسکورت هوایی می کردند.🚁 نیروهای سپاه، بدون توجه به اخطارهای مکرر اسکورت های این نفتکش، و ناخدا را با تهدید اسلحه مجبور کردند که نفتکش را به سمت آب های ایران هدایت کند.✌️ نفتکش وارد آب های ایران شده و توقیف شد و در این لحظه خبر رسید که یک نفتکش دیگر انگلیسی نیز در دام سپاه افتاده و به آبهای ایران هدایت شده که بعدا به صلاحدید مسئولان، نفتکش دوم رهاسازی شد😏 شنود مکالمات دریایی این را نشان می دهد که آمریکایی ها در مقابل درخواست های مکرر انگلیسی ها برای کمک به آنها، پاسخ منفی داده و گفته اند مشکلتان را خودتان حل کنید.😅 این بی توجهی آمریکایی ها به انگلیسی ها در حالی اتفاق می افتد که این دو کشور چندین سال با یکدیگر هم پیمان بوده و در خلیج فارس حضور دارند. بعد از این اتفاق، به مدت 12 ساعت سکوت کامل رسانه ای در انگلیس حکمفرما شده و هیچ خبری در این رابطه مخابره نشد.😑 وزیر خارجه انگلیس گفت با موضع شدید با ایران برخورد می کنیم❗️😡 و نظامیان انگلیس در جوابش گفتند ما اهل اجرایی کردن تهدیدات تو نیستیم.😂😅 به یکباره گارد دولت انگلیس باز شد و گفت ما اهل تنش با ایران نیستیم و به دنبال حل موضوع از راه مذاکره و گفتگو هستیم.😇☝️ توقیف این نفتکش انگلیسی توفیقات و برکاتی داشت و دشمنان ما را وادار به انجام حرکاتی کرد که قبل از آن بعید بود انجام دهند آمریکایی ها اردیبهشت ماه امسال با تحریک سعودی ها به یک نفتکش ایرانی حمله و در آب های عربستان آن را توقیف کرده و اجازه بازگشت نمی‌دادند اما بعد از این قضیه، عربستان این نفتکش ایرانی را دو دستی تقدیم کرد.😌 کویتی ها شش ماه بود یک کشتی سازنده سکوی ایرانی را گرفته و رهاسازی نمی‌کردند که بعد از این واقعه آن را مثل بچه آدم رها کردند.😊 همه حجاج به اتفاق می‌گویند که سعودی ها امسال مودب تر از همیشه شده اند😇 👈 دلیل همه این ها یک چیز است و آن این است که در دنیا یک زبان وجود دارد که حتی سعودی های زبان نفهم❗️ هم آن را درک می‌کنند و آن است دنیا باید یاد بگیرد با ایران و ایرانی مودبانه تر حرف بزند ☝️ وقتی انگلیسی ها و آمریکایی ها مجبور شوند با ما مودبانه حرف بزنند بقیه هم مجبور می‌شوند اینکار را بکنند😌 باید یاد بگیریم که با 👈قدرت و 👈تحکم برمی‌گردد نه با لبخند و مذاکره😏 ناپلئون یک جمله تاریخی دارد که می‌گوید "بُرد دیپلماسی من به اندازه بُرد توپخانه من اثر دارد" و این جواب خوبی برای کسانی است که پیوسته می‌گویند ما همه مشکلاتمان را با دیپلماسی میتوانیم حل کنیم🙄 مذاکره با دست خالی و بدون پشتوانه و قدرت حاصلی جز توسری خوردن و تحقیر نخواهد داشت.❗️❗️
💔 😋 دل به دنیا نبستند و شکم را از حرام، نگاه داشتند آن زمان که راحت طلبان در دانشگـاه های خارج، در امنیت درس مےخواندند اینها زیر توپ و گلوله بودند و این چنین رزقِ نصیبشان شد پارتی بازی نکردند و رانت خواری نداشتند روزی حرام، انسان را مےکند؛ شهادت پیشکش😏 ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا #شھیددکترحسن_عباسپور:  در سال 1323
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا حجت الاسلام #شھیدسیدکاظم_موسوی:  در سال 1314 در حسین  آباد میامی از توابع شاهرود به دنیا آمد. نخستین دروس حوزه را نزد جدش اموخت و در 13 سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و در محضر آیت الله میلانی حضور یافت. در 24 سالگی به تصحیح و تحشیه «بهار الانوار و ارشاد» شیخ مفید و «مقنیات الدور و ادب الغس و شواهد» و «مجمع البیان» پرداخت. از سال 1342 مجلات «عربی آسان» برای طلاب و دانشجویان منتشر کرد و در سال 1350 #فوق_لیسانس زبان عربی را گرفت و همان زمان مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه روشنگر را #تاسیس کرد. پس از پیروزی انقلاب، #نماینده_امام در وزارت آموزش و پرورش و مشاور عالی این وزارت خانه و عضو دادگاه تجدید نظر اداری شد و سرانجام به #معاونت_پژوهش وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد. او شامگاه هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.❣ #خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت #شھیدترور #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_ڪانال_آھ... #ڪپےباذڪرصلوات🌼
💔 ڪجا مےرَوی ای مسافـر؟! درنگـے کن!! ببـَر با خودتــ پاره دیگـرت را...💔 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ✨🌸✨🌸✨ نرسد اگر به علی کسی به کجا رود؟! به کجا رسد؟! به خدا قسم که اگر کسی به علی رسد به خدا رسد 🌺✨🌺✨🌺 "غدیر" در راه است... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 فردا روز تولد توست💖 و من هر روز بیش از پیش به این یقین مےرسم که تو آمده بودی تا راه آسمان را به من نشان دهی🕊 ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان #رهائےازشبــ☄ #قسمت_پنجاه_و_ششم همه چیز تا چند روز عادی بود. هر روز از خواب بلند میشدم.
💔 رمان بی توجه به کنایه ی من گفت: _چه بوی خوبی..شام چی داری؟ دلم نمیخواست شام پیشم باشه. گفتم: -ماکارونی🍝 بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت. -تو همیشه دستپختت عالی بود. خونه ی سحر یادت میاد؟ اکثر اوقات غذا با تو بود. سحر هم از روی مهربونیش در ازاش هرماه یه پولی بهت میداد تا خرجت دربیاد!!!!! عصبانی😠 از جملات تحقیر آمیزش بلند شدم و اعتراض کردم. _به هیچ وجه این طور نبود. روزی که سحر خواست این کارو کنه من عصبانی شدم. در حالیکه منصفانه ش هم بخوای حساب کنی این حق من بود. شما دوتا همش دنبال رفیق بازی و یللی تللی کردنتون بودید و من، هم باید درس میخوندم ، هم خونه رو مرتب نگه میداشتم  و هم غذا میپختم!!! از قرار معلوم او میخواست به هر ترتیبی شده تلافی معطلی پشت در رو سرم دربیاره. او استاد تلخ زبونی و تحقیر کردن بود. با عشوه ی همیشگی اش به سمتم چرخید و در حالیکه ابروشو با غرور بالا میداد گفت: -عزیزم شما مفت و مجانی تو اون خونه زندگی میکردی و مفت و مجانی شکمتو سیر میکردی در قبال اینهمه محبت، شستن چهارتا تیکه ظرف و پخت و پز چیزی نبود که!!😏 اون دیگه واقعا شورش رو در آورده بود. دلم میخواست به سمتش حمله کنم و تا میخورد بزنمش ولی این راه خوبی نبود. مقابلش ایستادم و با نفرت گفتم: -ای بی چشم ورو.. اون همه کار تو اون خونه بود بعد میگی چهارتا ظرف و ظروف؟!! آره! حق با توست. اون هم در قبالش خونشو در اختیارمون گذاشته بود. بازم دم من گرم که زیر دینش نموندم. تو چی میگی این وسط که فقط از موقعیت سواستفاده کردی و خوردی رقصیدی و مهمونی رفتی!! من در مقابل سحر مسوول بودم نه تو که خودت سربار اون بودی!! او به یکباره صورتش تغییر کرد و مثل گربه با کلمات بیرحمش چنگم کشید: -من خودم خرج خودمو میدادم.. بابام ماه به ماه برام پول می‌فرستاد و منم گاهی واسه خونه خرید میکردم یا تو دورهمی هامون مهمونتون میکردم.. خنده ی بلند و حرص دربیاری کردم. او حقش بود حرص بخورد و تحقیر شود چون منو تحقیر و گلوم رو زخمی بغض کرده بود. میان خنده ام گفتم: -هههه تا جاییکه من یادم میاد شما هرچی باباجون بیچارت میفرستاد خرج قرو فرت میکردی.!! طفلک پدر بیچارت فکر میکرد تو داری خودتو میکشی درس میخونی!! شاید نباید عصبانیش میکردم. چون او بی رحمانه ترین کلمات رو نثارم کرد و بعدش لال شدم و بازنده ی این جدال لفظی من بودم. گفت: -چیه؟؟ حسودیت میشه بابام ماه به ماه برام پول میریخت؟؟!! از اینکه هیچ کسی رو در طول زندگیت نداشتی و همیشه عین گداها زندگی کردی داری میسوزی؟! مثل اینکه یادت رفته کی از تو عسل ساخت.؟؟؟ من!!!! گونه هام سرخ شد.😠😢 بغضم داشت میترکید.. دستام میلرزید. روی مبل نشستم و به این فکر کردم که یک انسان تا چه حد میتونه بی رحم و ظالم باشه. حالا که از پیروزی اش خیالش راحت شد مقابلم زانو زد و با قیافه ای مظلوم گفت: -معذرت میخوام. نمیخواستم اینا رو بگم.تو عصبانیم کردی.. نباید اجازه ی پایین اومدن به اشکهامو میدادم. نه!! او حق نداشت بیشتر از این شاهد شکستن من باشد. با حرص و نفرت نگاهش کردم و طبق عادت دندانهامو به هم ساییدم. -برای چی اومدی اینجا؟ او دست از تلاش برنداشت: -به خدا اومده بودم حالتو بپرسم .. نگرانت بودم.. با پوزخندی حرفش رو قطع کردم: -به یکی بگو نشناستت!! حرفتو بزن و برو. هرچی که لازم بود بشنوم رو شنیدم او با دلخوری کنارم نشست و طلبکارانه گفت: _چرا اینطوری میکنی؟ یکی گفتی یکی شنیدی!! جنبه داشته باش دیگه. با عصبانیت بهش گفتم: -من جنبه ندارم..به خاطر همین هم دیگه نمیخوام ببینمت. چقدر خوب!! درسته تحقیر شدم و دلم شکست ولی در عوض بهترین بهانه دستم اومد تا از شر دختری که سالها با حسادتها و بی ادبیهاش دلم رو نشانه گرفته بود به هم بزنم و این واقعا ارزشش رو داشت. او بلند شد و چند دقیقه ای مقابلم ایستاد. خودش هم فکر نمیکرد که زبون مثل زهرمارش به همین سرعت همه ی نقشه هاش رو برای از زیر زبان حرف کشیدن من خراب کرده باشه. به گمانم داشت فکر میکرد چطوری قبل از رفتنش علت به هم زدن رابطه ی من و کامران رو بفهمه. بعد از کلی مکث گفت: _کسی که بخاطر یه جدال الکی و لفظی دوست ده ساله ی خودشو بگه نمیخواد ببینه، طبیعیه که بخواد دوست پسری که شیش ماهه تمومه معطلشه هم بزاره کنار.. پس بالاخره راه صحبت کردن در مورد کامران رو پیدا کرد! چه بهتر!! الان این قدر شهامت دارم که زُل بزنم تو تخم چشمش و بگم دیگه نیستم.😠✋ ... نویسنده: 💕 @aah3noghte💕 🌼
شهید شو 🌷
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا حجت الاسلام #شھیدسیدکاظم_موسوی:  در
💔 #معرفےشھداےدفترحزب_جمهورےاسلامی #گذرے_ڪوتاھ_بر_زندگی_شھدا #شھیدحبیب_الله_مهمانچی:  در مرداد 1329 در تهران متولد شد. در  خانواده ای مذهبی و متعهد پرورش یافت و تحصیلات خود را تا گرفتن #فوق_لیسانس_مدیریت_بازرگانی از آمریکا دنبال کرد. در آنجا با دانشجویان مذهبی ارتباط نزدیک داشت و در مبارزاتش علیه رژم شرکت می کرد. پس از بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب در بنیاد مستضعفان شروع به کار کرد و سپس به نهادهای دیگر در امور فرهنگی کمک رساند. اندکی بعد به عنوان #معاون_پارلمانی_و_هماهنگی وزارت کار برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر ماه 1360 به همراه جمعی از یارن امام به شهادت رسید. #خون_عشاق_سر_وقت_خودش_خواهدریخت #شھیدترور #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #اختصاصے_ڪانال_آھ... #ڪپےباذڪرصلوات🌼
💔 این مرد الهی، شهیدمهدی است و فرد کناری‌ او سیدمهدی پوری حسینی، رییس سازمان خصوصی‌سازی که چند روز پیش بازداشت شد. ابتلاء و امتحان؛ قاعده و سنت همیشگی خداوند است و فقط مردان الهی‌اند که از این آزمون‌ها سربلند خارج می‌شوند. اندر کویر تشنه‌ تفتیده سوختیم کالای جبهه را در کوفه‌ای به وسعت دنیا فروختیم... 🌹 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً.... خدا عاقبت گذارنده این پست را هم بخیر و شھادت ختم گرداند... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 غدیر، ڪربلای عوام بود و ڪربلا، غدیر خواص در غدیر... #جفا شد در ڪربلا... #وفا چقدر این جمله قشنگه😍... خدایا! ما را به جمع کربلائیان برسان #فداےسیدعلےجانم❤️ #غدیر #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 مصدّق برای اینکه خود را از زیر فشار انگلیس‌ نجات بدهد به آمریکا متوسّل شد؛ آنها با انگلیس‌ها همدست شدند و کودتای 28 مرداد را راه انداختند. مصدّق اعتماد کرد، کتکش را هم خورد... ۱۲ آبان ۹۲ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 رجز محشر...👌 ای علمدار خدا! صاحب شمشیر دو سر اسدلله ترین! ای زره پیغمـبر! پیشنهاد دانلود #غدیر #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 بر عید غدیر ، عید اکبر صلوات بر چهره ی نورانی حیدر صلوات بر فاطمه این عید هزاران تبریک بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات ✨💐فرارسیدن #عیدسعیدغدیر بر عاشقان و شیعیان حضرت علی علیه السلام مبارکباد💐✨ #عیدغدیر #غدیری_ام #ولایت 💕 @aah3noghte💕
💔 سلام عزیزترین... چه ڪیفی داره تو بھشت برات تولد بگیرن دور هم با شھدا... قهقهه مستانه تون دل فرشته ها رو ببره... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 چه تقارن زیبایی... سالروز معرفی امامت🌹 و سالروز ولادت تو🎂 انگار باید همه چیز دست به دست هم بدهد و به یاد ما آورَد که تو با #ولایت عجین شده ای حتی الآن که واژه #شھید را بر نامَت داری #شھیدجوادمحمدی #کودکی #شھادت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا