شهید شو 🌷
💔 "ذرّه ذرّه" شدن خیلی سخت تر است از "یه ذره" شدن! من اما دلم برای تو یه ذره که نه... ذره ذره مےش
💔
#دلشڪستھ
همیشه به #شهیدشاهرخ_ضرغام غبطه مےخوردم
به #طیب
به #مجیدسوزوکی
یا شهدایی که هیچکس فکر نمیکرد عاقبتشون ختم به شهادت بشه...
تو هم نسلی های خودمون #شهیدمجیدقربانخانی...
تو شش ماه
تحول
و ... شهادت
چی میشه که بعضیا اینجور عزیزن پیش خدا؟
و گمنامن پیش مردم...
چقدر دلم مجید قربانخانی شدن مےخواهد
همون مجیدی که خبر وصل از حضرت زهرا س شنید و فرمود:
"مجید! هفته دیگه پیش خودمی!"
و هفته دیگه تو خان طومان ، #جاویدالاثر شد...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💞 @shahiidsho💞
با نشر مطالب، #شهید شوید😇 که
"زنده نگه داشتن #یاد_شهدا، کمتر از #شهادت نیست"
#ڪاش_عاشق_بشم
مَن عشقَنی عشقتُه...
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۶ عطیه خواهر مجید مےگوید: چند روز مانده به رفتن، لباس
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۷
مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤالهای مادر، فقط مےگفت نمیرود؛😔
اما مادر مجید از ترس رفتن مجید از کنارش تکان نمیخورد.😰
حتی میترسید لباسهایش را بشوید:
«روزهای آخر از کنارش تکان نمیخوردم. میترسیدم ناغافل برود.😕
مجید هم وانمود میکرد که نمیرود.
لباسهایش را داده بود بشویم؛ اما من هر بار بهانه میآوردم و درمیرفتم.
چند روزی بود که در لگن آب خیس بود، فکر میکردم اگر بشویم میرود.😰
پنجشنبه و جمعه که گذشت وقتی دیدم دوستانش رفتند و مجید نرفته گفتم لابد نمیرود.😶☺️
من در این چند سال زندگی یکبار خرید نرفتم؛ اما آن روز از ذوق اینکه باهم صبحانه بخوریم رفتم تا نان تازه بخرم.
کاری که همیشه مجید انجام میداد و دوست داشت با من صبحانه بخورد.
وقتی برگشتم دیدم چمدان و لباسهایش نیست. فهمیدم همهچیز را خیس پوشیده و رفته است.😔
همیشه به حضرت زینب میگویم. مجید خیلی به من وابسته بود. طوری که هیچوقت جدا نمیشد. شما با مجید چه کردید که آنقدر سادهدل کَند؟😍
یکی از دوستان مجید برایش عکسی میفرستد که در آنیک رزمنده کولهپشتی دارد و پیشانی مادرش را میبوسد.
میگفت مجید مدام غصه میخورد که من این کار را انجام ندادهام.»😔
مجید بیهوا رفت در خانه خواهرش و آنجا هم خداحافظی کرد.🙂👋
سرش را پایین گرفته بود و اشکهایش را از چشمهای خواهرش پنهان میکرد بیآنکه سرش را بچرخاند دست تکان میدهد و میرود.👋
مجید با پدرش هم بیهوا خداحافظی میکند و حالا جدی جدی راهی میشود.🏃☺️
#شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte💕
مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید👆
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۷ مجید روزهای آخر در جواب تمام سؤالهای مادر، فقط مےگفت نم
🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۸
پای مجید به سوریه که رسید بیقراریهای مادر آغاز شد.😔
مادر یا به خاطر بد شدنِ حالش، در بیمارستان است یا به گردان رفته و اعتراض میکند که ما رضایت نداشتیم و باید مجید برگردد.😠😐
همه هم قول میدهند هر طور که شده مجید را برگردانند.😶
مجید هم برای آرامش بیقراریهای مادرش هر روز چندین بار تماس میگیرد او شوخیهایش حتی از پشت تلفن ادامه دارد.
خواهر کوچکتر مجید میگوید:
«روزی چند بار تماس میگرفت و تا آمار ریز خانه را میگرفت. اینکه شام و ناهار چه خوردهایم؟
اینکه کجا رفتهایم و چه کسی به خانه آمده است؟
همهچیز را موبهمو میپرسید.😄
آنقدر که خواهرش به شوخی مےگوید: «مجید تهران که بودی روزی یکبار حرف میزدیم اما حالا روزی پنج شش بار تماس میگیری.😅
ازآنجا به همه هم زنگ میزد. مثلاً با پسردایی پدرم و فامیلهای دورمان هم تماس میگرفت.
هرکسی ما را میدید میگفت راستی مجید دیروز تماس گرفت و فلان سفارش را کرد.
تا لحظه آخر هم پای تلفن شوخی میکرد.😀 آخر هر تماس هم با مادرم دعوایش میشد؛ 😅اما دوباره چند ساعت بعد زنگ میزد....
همانجا را هم با شوخیهایش روی سرش گذاشته بود.😐 مجید به خاطر خالکوبی هایش طوری در سوریه وضو می گرفته که معلوم نباشد اما شب آخر بی خیال می شود و راحت وضو می گیرد.
وقتی جوراب یکی از رزمندها را می شست. یکی از بچه ها که تازه مجید را در سوریه شناخته بود به او می گوید:
"مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری"؟😒
مجید هم جواب می دهد:
"این خالکوبی یا فردا پاک مےشود، یا خاک مےشود".😐
مجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر به شکمش خورده باز شوخی میکرده و فحش می داده است و برای داعش خط و نشان مےکشید!😠😡
حتی به یکی از همرزمهایش گفته بیا یک تیر بزن خلاصم کن.😐
وقتی بقیه می گفتند:
"مجید داری شهید می شوی فحش نده".😐 می گفت:
"من همینطوری هستم. آنجا هم بروم همین شکلی حرف می زنم".😁😂
یکی از دوستانش میگوید هرکسی تیر میخورد بعد از یک مدت بیهوش میشود. مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یکبند شوخی میکرد و حرف میزد تا اینکه شهید شد.»☺️
#شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte💕
مطالب ناب شهدایی را اینجا بخوانید!
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۸ پای مجید به سوریه که رسید بیقراریهای مادر آغاز ش
🌹🕊🌹🕊🌹
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۹
مادر مےگوید:
"اصلا باورم نمےشد این مجید همان مجیده؟😳
این مجید که صبح ها تا ساعت ۱۰ خواب بود حالا به خاطر اینکه در تمرین ها از داوطلب ها عقب نیفتد و نکند او را نبرند ساعت ۵ صبح بیدار مےشد مےرفت مےدوید"🏃
پدر با لبخندی مےگوید:
"یک روز آمد و گفت: ”آقا افضل!“ گفتم بله؟
گفت: ”قلیونو ترک کردم“😇
گفتم: ”مجید! به خدا اگه تو قلیونو ترک کرده باشی من قربونی مےدم“!😍😘
فرمانده هم خاطرات جالبی دارد از این پسر:
"داشتم تو سپاه اسلامشهر برای نیروهای داوطلب صحبت مےکردم، مجید هم وسط صحبت من نمک مےریخت و لفظ مےاومد😜
یک تیکه انداخت وسط صحبت من! منم دو تا گذاشتم روی اونو جوابشو دادم😅 و بچه ها خندیدند!😂😂
مجید هم برای اینکه کم نیاره یک تیکه انداخت😶 منم جوابشو مےدادم
یکی من گفتم یکی اون و بچه ها مےخندیدند😁😂😂😂
آخر مجید به خاطر بزرگتر بودن من و اینکه فرمانده اش بودم حیا کرد وگرنه کم نمےآورد😉
منم کم نمےآوردم ولی مجید دیگه چیزی نگفت...
گفتم:
"ببین! هر قدر تیکه بندازی از سوریه خبری نیست!😝 من تو رو سوریه ببر نیستم"!!😜
بعد آمد و خالکوبےاش را نشان داد و گفت:
"لامصّب! منو نگه دار! من اراذل و اوباش بودم"...😔
#شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊🌹 🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۹ مادر مےگوید: "اصلا باورم نمےشد این مجید همان مجیده؟😳
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۱۰
مجید آمد و خالکوبےاش را نشان داد و گفت:
"لامصّب! منو نگه دار! من اراذل و اوباش بودم"...😔
منم با اینکه قلبا مجید رو دوست داشتم اما مےخواستم کم نیارم گفتم:
"از نظر من هنوزم اراذل و اوباشی"!😒
گفت:
"تو رو به #پهلوی_شکسته_حضرت_زهرا(س) منو ببر"!😔
اینو که گفت انگار منو برق گرفت!!!😨💥😧
گفتم:
"مجید! دفه آخرته قسم پهلوی شکسته دادیاااا"!!!😡😠
گفت:
"عه! نقطه ضعفتو پیدا کردم"!!!😏
چند قدم عقب عقب رفت که دَمِ دستم نباشه و گفت:
"واگذارت مےکنم به حضرت زهرا (س)!
به پهلوی شکسته حضرت زهرا اگه منو نبری"!!!😰😨😐
گفتم: "مجید!!! برو"😡😡😡😡
رفت اما منو عجیب به هم ریخت😔😔....
مجید به مادر بارها از شهادتش میگفت
یک بار به من گفت:
" من شهید مےشوم و شما نمےگذارید هیچ کس جای من بنشیند و یا اینکه جای من بخوابد،
اگر من شهید شدم و پیکرم برگشت من را گلزار شهدای یافتآباد به خاک بسپارید😇
و مادر هیچ وقت در باورش هم نمیگنجید که این حرفها یک روز به دست واقعیتهابپیوندد.
چون همیشه با شوخی و خنده این حرفها را میزد، حتی یک آهنگ مادر هم داشت که به خانواده میگفت
"بعد از اینکه من شهید شدم شما این آهنگ را در مراسم ختم من بگذارید"😝😝
آن آهنگ را در مراسم یادبود و ختمش گذاشتند.😔
همیشه هر وقت زنگ در خانه را میزد میگفت:
"اون پسر خوشکله کیه،😌
داره نیسان آبی، به همه بدهکاره،😅
اون اومده"....😉
و مادرم وقتی صدایش را میشنید انگار زندگیاش و روزش تازه شروع شده است. با شادمانی به استقبالش میرفت.😃
#شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱۱ روز آخر قبل از اینکه برود، به مغازه پدر برای خداحافظی
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۱۲
فردا شب بعد از پست من، مجید پست داشت.😬
منم همه چوب هایی که آماده کرده بودند برای گرم شدن را آتش زدم🔥تا مجید مجبور بشه خودش چوب بیاره بشکنه! حالش جا بیاد!😏
نوبت پست مجید که شد، دیدیم چوب های بزرگ رو گذاشته به دیوار اتاق ما و با یه آهن⛏داره مےشکنه!😑
گفتم:
"مرد حسابی! اینجا چرا"؟😫😩
+"عشقم کشیده اینجا"😜
〰〰〰
مداح های مختلفی همراه ما بودند ، یک شب که مداحی داشتیم منم شروع کردم به مداحی و مجید با صدای من حالش تغییر کرد😇 بعد از هیئت به من گفت:
"بیا برام بخون"!☺️
_"من برات نمےخونم!"😐
+"عه! چرا؟؟"😳
_"چون خوشم نمیاد ازت😒، نمےخونم برات"
شب عملیات با مجید و چند تا بچه ها نشسته بودیم دور آتیش🔥 و با هم دَم #یازینب گرفتیم،
همینطور که به صورت بچه ها نگاه مےکردم، نگاهم افتاد به صورت مجید...
به خودم گفتم:
"کار بچه حزب اللهی ها به کجا رسیده که تو اومدی اینجا؟!!😕 وااسفا! بر ما که اینقدر نیومدیم که تو بیایی"...😔😔
بےاراده شروع کردم به مداحی کردن...
وسط مجلس، مجید بلند شد رفت😑
تو دلم گفتم:
"بشر! تو #شهید بشی... من به اعتقاداتم شک مےکنم!😒 تو ادب مجلس سیدالشهدا رو نگه نداشتی پا شدی رفتی..."😠
بعد از مداحی رفتم سراغش، دیدم پشت ۴ تا دیوار اون طرف تر نشسته داره گریه مےکنه...😭
#شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
مطالب متفاوت در مورد شهدا را این جا بخوانید
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱۵ مجید شهید شد بیآنکه کسی بتواند پیکر بیجانش را برای خان
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
🕊
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۱۶
یکی از دخترهایم در گوشیِ همسرش📱 خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خرابشده بود.
او هم از ترس اینکه من بفهمم خانه ما نمیآمد.
آخر از تناقضات حرفهایشان و شهید شدن دوستان نزدیک مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است. ولی باور نمیکردم.
هنوز هم که هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفهشب بیهوا بیدار میشوم و آیفون را چک میکنم و میگویم همیشه این موقع میآید.
تا دوباره کنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمیآید! ۷ ماهه است که نیامده است.😔
«آقا افضل» حالا هفتماه است سرکار نمیرود و خانهنشین شده، بارها میان صحبتهایمان و حرفهایمان بیهوا میگوید:
«تعریف کردن فایده ندارد. کاش الآن همینجا بود خودش را میدیدید.»
بارها میان صحبتهایمان میگوید:
«خیلی پسر خوبی بود.
پسرم بود.
داداشم بود.
رفیقم بود.
وقتی رفتیم سوریه وسایلش را تحویل بگیریم. حرم حضرت رقیه رفتم و درست همان جایی که مجید در عکسهایش نشسته بود، نشستم و درد و دل کردم.
گفتم هر طور که با حضرت رقیه درد و دل کردی حرف من همان است.
اگر دوست داری گمنام و جاویدالاثر بمانی حرفی نمیزنیم. هر طور که خودت دوست داری حرف ما هم همان است.»
از وقتی شهید شده خیلیها خوابش را میبینند.
من فقط یکبار خواب مجید را دیدهام. خواب دیدم یک لباس سفید پوشیده است.
ریشهایش را زده است و خیلی مرتب ایستاده است. تا دیدمش بغلش کردم و تا میتوانستم بوسیدمش.
با گریه میگفتم:
مجید جانم کجایی؟ دلم میخواهد بیایم پیش تو.
حالا هم هیچچیز نمیخواهم اگر روی پا ایستادم و هستم به خاطر دخترهایم است؛ اما دلم میخواهد بروم پیش مجید. بدجوری دلم برایش تنگشده است.»
راوی: مادر #شهیدمجیدقربانخانی
#ادامه_دارد...
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💕 @aah3noghte💕
#ڪپےبراےغیراعضاءکانال 📛
شهید شو 🌷
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 #لات_های_بهشتی #پناه_حرم۱۶ یکی از دخترهایم در گوشیِ همسرش📱 خبر شهادت را دیده بود و
🕊🌹🕊🌹
🌹🕊🌹
🕊🌹
🌹
#لات_های_بهشتی
#پناه_حرم۱۷
تحول و شهادت مجید آنقدر سریع اتفاق افتاده که هنوز عدهای باور نکردهاند.
هنوز فکر میکنند مجید آلمان رفته است؛ اما #مجید_تمام_راه_با_سر_دویده است.
مادرش هنوز نگران است.
نگران نمازهای نخواندهاش،
نگران روزههای باقیمانده مجید که آنقدر سریع گذشت که نتوانست آنها را بهجا بیاورد.
نگران آنکه نکند جای خوبی نباشد:
«گاهی گریه میکنم و میگویم. پسر من نرسید نمازهایش را بخواند. گرچه آخریها نماز شب خوان هم شده بود؛ اما آنقدر زود رفت که نماز و روزه قضا دارد؛ اما دوستانش میگویند. مهم حقالناس است که به گردنش نیست و چون مطمئنم حقالناس نکرده، دلم آرام میگیرد.»
مجید رفته است و از او هیچچیز برنگشته است. 😔
چند ماهه است که کوچه قدمهایش را کم دارد.
بچههای محله هنوز با دیدن ماشین مجید توی خیابان میریزند.
مادرش شبها برایش نامه مینویسد.
هنوز بیهوا هوس خریدن لباسهای پسرانه میکند.
هنوز آخرین لباسی که مجید از تنش درآورده است را نگهداشته و نـَشسته است. کتوشلوار مجید را بارها بیرون میآورد و حسرت دامادیاش را میخورد.
یکی از آشناها خواب دیده در بینالحرمین برای مجید و رفقایش مراسم عقد گرفتهاند.
بچههای کوچه برای مجید نامه نوشتهاند و به خانوادهاش پیغام میرسانند.
پدر مجید میگوید:
«همسایه روبروی ما دختر خردسالی است که مجید همیشه با او بازی میکرد. یک روز کاغذی دست من داد و که رویش خطخطی کرده بود.
گفت بفرستید برای مجید، برایش نامه نوشتهام که برگردد.
یکی دیگر از بچهها وقتی سیاهیهای کوچه را جمع کردیم بدو آمد جلو فکر میکرد عزایمان تمامشده و حالا مجید برمیگردد.
میگفت مجید که آمد در را رویش قفل کنید و دیگر نگذارید برود
بچه محلها و تعداد زیادی از دوستان مجید بعد از شهادتش برای رفتن به سوریه ثبتنام کردهاند.
مجید گفته بود بعد از شهادتش خیلی اتفاقات میافتد.
گفته بود بگذارید بروم و میبینید خیلی چیزها عوض میشود.
#شهیدمجیدقربانخانی
#پایان_داستان_پناه_حرم
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
#التماس_دعاےشهادت
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصی_کانال_آھ3نقطه
💔
روی دعای مادراتون حساب کنین...
مامان مریم (مادرشهیدمجیدقربانخانی) میگفت:
"برای عاقبت بخیر شدن مجید، ۴سال دعا میکردم، فکر میکردم با ازدواج، عاقبت بخیر میشه... نمیدونستم عاقبت بخیری با #شهادتِ"
دعای مادر، آدم رو از زمین به عرش میرسونه
و خدا می داند که چقدر محتاج دعای مادرامونیم...
#التماس_دعای_شهادت
مادر #شهیدمجیدقربانخانی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#مادر
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک
#کپےپیگردالهےدارد
📸به وقت استوری یک مادر شهید
💔
ثواب اعمال و عبادات امروزمون رو
تقدیم مےکنیم به #شهید_مجید_قربانخانی
کسی که با شهادتش بهمون نشون داد
برای شهید شدن، هیچ وقت دیر نیست، حتی اگه تو یه محله به بزرگی #یافت_آباد معروف شده باشی به #مجید_لاته
#داداش_مجید خوب یاد داد که اگه حرمت بعضی چیزا رو نگه داریم، میشه به عاقبت بخیری مون امیدوار باشیم...
"مجید، لات بود اما لات #با_مرام" اینو آقاافضل پدر مجید گفته بود...
زندگینامه داداش مجید رو در همین کانال با جستجو کردن #پناه_حرم بخونید
#شهیدمجیدقربانخانی
#دلشڪستھ_ادمین 💔
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💞 @aah3noghte💞
#انتشارحتماباذکرلینک