شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت دوازدهم آبان 92 بود . برای شرکت در مراسم
💔
#گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت سیزدهم
بعد از شرکت در مراسم تدفین شهید مرادی با برادر خانومش بلیط قطار گرفته بود برای تبریز.
تا حرکت قطار یک مقدار وقت داشتیم
در ماشین نشسته بودیم صحبت می کردیم که گوشی محمود رضا زنگ خورد و از ماشین فاصله گرفت و صحبت کرد.📱
بعد که آمد عمیقا در فکر بود...
قضیه را پرسیدم ، گفت:
"فردا 10 صبح باید فرود گاه باشم، باید برگردم سوریه ، بچه ها خط را از دست دادند و منطقه ای که آزاد کردیم را دوباره تکفیری ها گرفته اند"😔
گفتم:
"تو فقط 2 روزه که برگشتی. یک مدتی بمان به خانواده ات رسیدگی کن، آنها هم یکی دیگر را به جای تو می فرستند".
یک کشمکشی در درونش بود بین ماندن و رفتن. می دانستم عاشق خانواده اش هست.❤️
بهش گفتم:
"گوشیت را خاموش کن و دست زن و بچه ات را بگیر برو تبریز."😉
اینها را که گفتم ، محمود رضا گفت:
"حاج علی! هیچ کس نمی تواند مرا سوریه بفرستد، من به حضرت زینب سلام الله علیها قول دادم"💕
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت سیزدهم بعد از شرکت در مراسم تدفین شهید م
💔
#گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت چهاردهم
یک بار محمود رضا تعریف می کرد که :
یک روز تو یکی از مناطقی که آزاد شده بود، متوجه پیر مردی شدیم که سرگردان این طرف و آن طرف می رود .
رفتم جلو پرسیدم: چی شده ؟
گفت: پسرم مجروح در خانه افتاده است اما کسی از اهالی محل این جا نیست کمکش کند.😒
با تعدادی از بچه ها رفتیم داخل خانه و دیدیم پسرش یکی از تکفیری های مسلح است با هیکل درشت و ریش بلند و لباس چریکی که یک گوشه افتاده بود و خون زیادی ازش رفته بود.👹
تا متوجه حضور ما در خانه شد شروع کرد به رجز خواندن و فریاد کردن و هرچه از دهانش در می آمد نثار علوی ها و سوری هایی می کرد که با آنها می جنگیدند.
همین طور که داشت فریاد می زد بد و بی راه می گفت ، یکی از بچه ها رفت در گوشش به عربی گفت
: می دانی ما کی هستم؟😏 ما جیش الخمینی هستیم.💪
این را که گفت دیگر ساکت شد😉
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت چهاردهم یک بار محمود رضا تعریف می کرد که
💔
#گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت پانزدهم
تاسوعای 92 بود.
بهمان خبر دادند بچه های مقاومت ، عملیاتی وسیع در منطقه زینبیه انجام دادند و موفق شدند تروریست ها را تا 3 کیلومتری از اطراف حرم دور کنند .
صبح زود رفتیم آنجا محمود رضا را دیدیم، خیلی خوشحال بود.😊
پرچم سیاه جبهه النصره در دستش بود و می گفت:
"خودم از بالای آن ساختمان پایین آوردمش."😌
به ساختمانی که اشاره می کرد نگاه کردم و دیدم پرچم سرخ #یا_اباالفضل را به جایش به اهتزاز در آورده است .
رسیدیم خیابان جلوی حرم که دو سال ، احدی جرات نداشت از آنجا عبور کند ، چون تک تیر انداز ها به راحتی می توانستند آنجا را هدف بگیرند و حالا با تلاش محمود رضا و همرزمانش امن شده بود.💪
رفتیم وسط خیابان و رو به حرم ایستادیم و دیدیم محمود رضا داره آرام گریه می کند و سلام می دهد:
السلام علیک یا زینب بنت علی ابن ابیطالب علیه السلام
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت پانزدهم تاسوعای 92 بود. بهمان خبر دادند بچ
💔
#گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت شانزدهم
درون خودش کلنجاری داشت اما برای کسی آشکار نمی کرد... اما گاهی در حرفهایش این ناآرامی درونی نمایان می شد💓
هر بار که بر می گشت و حرف می زد ، حرف هایش بیش تر بوی رفتن می داد و اگر به حرف هایش دقت می کردی می توانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می کند.😇
آن اوایل که از معرکه برگشته بود ، وسط حرف هایش خیلی محکم گفت :
"جانفشانی اصلا کار آسانی نیست"‼️بعد تعریف کرد که در یک منطقه ای باید چند متری را در مسیری که در تیررس تکفیری ها بود می دوید و در همین چند متر کوثر آمده بود جلوی چشمش💕
بعد توضیح داد که #تعلقات_چه_طور_مانع_شهادت_است☝️
تمرین های زیادی در این یک سال گذشته برای بریدن از تعلقات انجام داده بود و همه را هم برید.
احمد رضا بیضایی میگوید:
یکی از دوستان شهید جمله ای عربی را برایم پیامک کرده بود و اولش نوشته بود:
این سخنی از محمودرضاست.👇
آن جمله این بود: «اذا کان المنادی زینب (س) فأهلا بالشهادة». یعنی:
👈اگر دعوت کننده #زینب باشد، #سلام_بر_شهادت
#ادامه_دارد
#اختصاصی_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذری_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت شانزدهم درون خودش کلنجاری داشت اما برای ک
💔
#گذرے_کوتاه_از_زندگے_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت هفدهم
قبل از آخرین اعزامش بهم زنگ زد گفت: حرف مهمی دارم باهات...
گفتم: خب بگو.😊
گفت: اینجوری نمیشه هرموقع کامل فراغت داشتی با هم حرف می زنیم.
اصرار کردم بگه.
گفت: می تونی بیای خانه ما؟
گفتم: من فردا باید تبریز باشم ، کار دارم، تلفنی بگو.
گفت: من دوباره عازمم ، یک سری حرف ها باید بهت بگم.☺️
داشتم نگران می شدم. گفتم: مثلا چی می خوای بگی؟
رفتم خانه اش . همه چیز عادی بود . بازی دخترش ، بساط چای ، حدود 2 ساعت با هم حرف زدیم ولی هیچ اشاره ای نمی کرد به موضوع اصلی اش .
بالاخره گفتم: بگو...
گفت: اگر من شهید شدم می ترسم پدرم نتونه تحمل کنه، خیلی مواظبش باش😉
بعد پرسید به نظرت تهران دفن شم بهتره یا تبریز؟
نمی خواستم فکر کنم به اینکه محمود رضا هم بره.
خیلی جدی داشت از رفتن حرف می زد.😔
حرف را عوض کردم و گفتم: پاشو برو ماموریت مثل همیشه و بیا...
اما خودم هم خوب فهمیدم که محمود رضا داشت وصیت های قبل شهادتش را برای من می گفت😔
#ادامه_دارد...
#اختصاصے_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگی_شھدا #شھیدمحمودرضابیضایی قسمت هجدهم بعد از شهادتش 2بار عمیقا احساس حقارت
💔
#گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت نوزدهم
وقتی پیکر شهید را داخل قبر گذاشتیم، از طرف همسرش گفتند که محمود رضا وصیت کرده که چفیه ای که از آقا گرفته با او دفن شود.❤️
نمی دانستم که از آقا چفیه گرفته.
رفتند چفیه را از ماشینش آوردند . مونده بودم چی بهش بگم!
همیشه از ارادت به آقا، خودم را ازش بالاتر می دانستم،
چفیه را که روی پیکرش گذاشتم فهمیدم به گردِ پاش هم نرسیدم.😔
یادم می آید چند سال پیش گفت:
شیعیان بعضی از کشورها بدون وضو تصویر آقا را لمس نمی کنند و گفت ما اینجا از آن ها عقب افتادیم...
راوی: برادر شهید
#ادامه_دارد
#اختصاصے_کانال_آھ...
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاه_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت نوزدهم وقتی پیکر شهید را داخل قبر گذاشتیم،
💔
#گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت بیستم
همه جا را سپردم دنبال وصیت نامه اش بگردند📃
حتی تو وسایل سوریه اش... اما وصیتنامه ای در کار نبود.
انگار تنها چیز مکتوبی که ازش موجود بود همون نامه به همسرش بود.
اما دوباره محض اطمینان چند روز پیش از همسرش در مورد وصیت نامه سوال کردم
گفت : یک بار میان حرف ها صحبت وصیت نامه شد ، به پوستر حاج همت روی کمدش اشاره کرد و گفت :
وصیت من این جمله هست :
((با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک لحظه آرام و قرار نگیرم ...))
#وصیت_نامه
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت بیستم همه جا را سپردم دنبال وصیت نامه اش بگ
💔
#گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت بیست و یکم
ما شهید بیضایی را حسین صدا می زدیم.
حسین کم سن وسال ترین اعضا بود.
آدم عجیبی بود و در کارهایش بسیار جدی بود.💪
بار اول در پرواز تهران به دمشق از صندلی جلویی بلند شد رو به من گفت :
"آقا سهیل ! برای ساخت مستند می روید سوریه"؟
گفتم : لو رفتم؟😅
گفت :
"در سالن ترانزیت دیدم تون."😉
این شروعی بود برای برادری من وحسین. من همه جا با حسین بودم. از این عملیات به آن عملیات ، از این شهر به آن شهر ، به نظر ما حسن باقری جمع ما بود.
ما یک گروهی داشتیم به نام #شانتورا و حسین مغز متفکرجمع ما بود .
من از قبل به همه دوستان گفته بودم که قطعا اگر حسین شهید نشود در آینده به فرمانده بزرگی در این عرصه تبدیل می شود.✌️
اگر بخواهم خود را جای حسین بگذارم ، نمی توانم.😔
خیلی سخت است که دختری دو ساله داشته باشم و از آن دل بکنم...💔
#ادامه_دارد...
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_کانال_آھ...
شهید شو 🌷
💔 #گذرے_کوتاھ_بر_زندگے_شھدا #شھیدمحمودرضابیضائی قسمت بیست و یکم ما شهید بیضایی را حسین صدا می زد
💔
#گذرے_کوتاه_از_زندگی_شھدا
#شھیدمحمودرضابیضائی
قسمت بیست و دوم
یکی از همسنگرانش می گفت:
چند هفته قبل از شهادتش در تهران پای تخته نوشت :
👈"اذا کان المنادی زینب سلام الله علیها فاهلا با الشهاده"👉
اگر دعوت کننده زینب سلا الله علیها است، پس سلام بر شهادت ....
بعد از ظهر 29 دی 92، همزمان با میلاد رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام،
5 سال پیش در یک چنین روزی داماد شد و امروز در سالروز ازدواجش به دیدار معشوق حقیقی خود رفت.
حین درگیری با نیروهای تکفیری در حالی که فرماندهی عملیاتی در منطقه قاسمیه در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت
بر اثر ترکش های یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه به دیدار سالار شهیدان رفت💔
#پایانی_برای_راھ_شھدا_نیست....
به پایان آمد این دفتر #شھادت همچنان باقےست...
💕 @aah3noghte💕
تهیه و تنظیم در کانال #آھ...
شهید شو 🌷
💔 غروب پنجشنبہ از این جمعه تر ندیده ام... این است حال نوکری ک
💔
تا زمین، مےگذرد
مــ🌙ــاھ به دور و برِ او
تا که ارباب، #حسین است
منمـ ، نوڪرِ او...
هر گاه شب جمعه شهدا را یاد ڪردید
آنها شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند .
#شهید_مهدی_زین_الدین
#شھیدمحمودرضابیضائی
#باز_پنجشنبه_و_یادشهداباصلوات
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم... #مےمیرم...
#آھ...
💕 @aah3noghte💕