شهید شو 🌷
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت243 میدانید، پ
💔 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت244 میگویم: - تو که بچه شیعهای، هیئتی هم هستی، هیئت میچرخونی، زشت نیست ساعت طلا دستت باشه؟ - تو... اینا رو... از کجا...😰 بجای جواب، راهنماییاش میکنم برای مسیر. مقصد خاصی مدنظرم نیست البته. فقط میخواهم کمی در خیابانها بچرخیم که بتوانیم با هم گپ بزنیم. دستانش را دور فرمان فشار میدهد که لرزشش را پنهان کند. تحکم میکنم: - گوشیتو بده! - چ... چرا؟ اسلحه را تکان میدهم که دوباره یادش بیاید قدرت دست کیست و صدایم را میبرم بالا: - گفتم بده! گوشی را دودستی تقدیمم میکند. باتری گوشیاش را در میآورم و میاندازمش روی صندلی عقب. هرکس دیگر جای من بود و چنین جنایتی در حق گوشیِ نازنینش میکرد، حتما با یک داد بلند با این مضمون مواجه میشد که: - هوی! چته؟ چه غلطی میکنی؟ که البته بخاطر حضور پربرکت اسلحهام، احسان مجبور به سکوت است.😏 میگویم: - من خیلی چیزا ازت میدونم. مثلا میدونم همیشه بعد از مراسم هیئتتون، فیلمهای مراسم رو میفرستی برای یه دخترخانم مذهبی که خارج زندگی میکنه تا اونم به فیض برسونی. این را که میشنود، تهمانده رنگی که روی صورتش بود هم میپرد و میشود مثل یک دیوار گچی. حتی یک قطره خون هم نمیماند در مویرگهای صورتش انگار. به تتهپته میافتد: - مممن و... مممینا... هم رو دوست داریم... - میدونم. منم نگفتم چرا دوستش داری. اصلا مطمئنم نیتت ازدواجه مگه نه؟ امیدوارانه سرش را تکان میدهد و سوالش را برای سومین بار تکرار میکند: - تو کی هستی؟ - من کسی هستم که شدیداً از آدمهایی که بخوان امنیت جانی و روانی مردم رو بهم بزنن، بدم میاد. برام هم فرقی نمیکنه با کی طرفم؛ ولی وقتی ببینم یه عده توی لباس پیغمبر دارن نقشه دشمن رو تکمیل میکنن، دیگه حسابی کفری میشم.😠 - خب اینا چه ربطی به من داره؟ - آهان... سوال خیلی خوب و بهجایی کردی. شما گل پسر، داری دقیقا همون کاری رو میکنی که روی اعصاب منه؛ یعنی تکمیل نقشه دشمن، به اسم هیئت امام حسین! این را که میشنود، کمی برافروخته میشود و صدایش را میبرد بالا: - نقشه دشمن کدومه؟ تو این مملکت هیئت گرفتن هم جرمه؟ - خودت رو به اون راه نزن. هرکی ندونه، تو خوب میدونی داری چکار میکنی.😏 - من دارم چکار میکنم؟ خب دارم هیئت میگیرم. اون فیلمایی که برای مینا میفرستم، توی همه دنیا پخش میشه. دارم تبلیغ تشیع میکنم توی سطح بینالمللی؛ کاری که شماها عرضهشو ندارین. - آقای باعرضه، خودت از حرفات خندهت نمیگیره؟ قمه زدن تبلیغه؟ کدوم آدم عاقلی وقتی فیلم قمه زدن شماها رو ببینه جذب تشیع میشه؟😏 زبانش را میکشد روی لبهایش. حرف حساب جواب ندارد دیگر! میگوید: - چی از جونم میخوای؟ - آ باریکلا. داری سوالات درست و حسابی میپرسی. فقط میخوام بدونم مینا کیه؟ رگ میان دوابرویش برجسته میشود و اخم میکند: - به مینا چکار داری؟ - نه دیگه نشد. الان وقت غیرتی شدن نیست. فقط بگو کیه. سرش را میاندازد پایین و پوستههای کنار ناخنش را میکَنَد. آرام میگوید: - با هم توی مسجد آشنا شدیم. خیلی دختر خوب و نجیبیه. - اونوقت این دختر خوب و نجیب بهت گفته برای کدوم سرویس جاسوسی کار میکنه؟ #ادامه_دارد... #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 @istadegiقسمت اول