eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید شو 🌷
💔 خیال جلوه اش از خواب برده راحت را به چشم باز می خوابند #مشتاقان حیرانش #شهید_جواد_محمدی #آھ_ا
💔 می گفت: "پسر خاله! ول کن.. برو بچسب به باغ بهشت. خودت را بساز برای باغ بهشت. های اینجا همه اش است." همون شیرمردی که الان، در یکی از بهترین باغ های بهشت، همسفره اربابه....🥀 📚دخترها بابایی اند ... 💞 @aah3noghte💞
💔 دعوتید از طرف 🥀 باشید نشر بدید و در ثواب شرکت یک نفر در مراسم شهدا سهیم باشید👌 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 فاینما تولوا فثم وجه الله پس هرجا که رو کنید خدا آنجاست سوره بقره، آیه ۱۱۵ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 تصویر کمتر دیده شده از مقام معظم رهبری، سردار قاآنی و ادواردو انیلی 🌹۲۴ آبان ۱۴۰۰ بیست ویکمین س
💔 ‏قرآن را کہ در کتابخانہ دید، کنجکاو شد، حس کرد سخنان نورانیش از بشر نیست؛ و این شروع مسیرے براے ادواردو بود کہ عطش حق طلبے را با پیدا کردن خدا در وجودش آرام کند ولو بہ قیمت از دست دادن ثروت رویایے خانواده آنیلے و در آخر ... از خانواده طرد و بطرز مشکوکے بہ شهادت رسید.🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 به فکر نمازت باش مثلِ شارژ موبایلت! با صدای اذان بلند شو مثل آلارم موبایلت! از انگشتات برای ذکر استفاده کن مثل صفحه موبایلت! قرآن رو همیشه بخون مثل پیام های موبایلت! ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۰۳) وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُ
✨﷽✨ (۱۰۴) وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و از ميان شما بايد گروهى باشند كه (ديگران را) به خير دعوت نمايند و امر به معروف ونهى از منكر كنند و آنها همان رستگارانند. ✅ نکته ها قرارگرفتن آيه‌ى امر به معروف ونهى از منكر در ميان دو آيه‌اى كه دستور اتّحاد و يكپارچگى مى‌دهد، شايد از آن رو باشد كه در نظام اجتماعىِ متفرّق و از هم پاشيده، يا قدرت دعوت به خير و معروف وجود ندارد و يا اينكه چنين دعوت‌هايى مؤثّر و كارساز نيست. امر به معروف ونهى از منكر، به دو صورت انجام مى‌شود: 1. به عنوان وظيفه‌اى عمومى و همگانى كه هركس به مقدار توانايى خود بايد به آن اقدام كند. 2. وظيفه‌اى كه يك گروه سازمان يافته و منسجم آن را به عهده دارد و با قدرت، آن را پى‌مى‌گيرد. چنانكه اگر راننده‌اى در خيابان خلاف كند، هم ساير رانندگان با چراغ و بوق به او اعتراض مى‌كنند و هم پليس براى برخورد قاطع با متخلّف وارد صحنه مى‌شود. درباره امربه‌معروف ونهى از منكر، روايات بسيارى آمده كه از نقل آنها صرف‌نظر و به اين مقدار بسنده مى‌كنيم كه على عليه السلام فرمود: «اگر امر به معروف و نهى از منكر ترك شود، كارهاى نيك و خير تعطيل و اشرار و بَدان بر خوبان مسلّط مى‌شوند». 🔊 پیام ها - در جامعه اسلامى، بايد گروهى بازرس و ناظر كه مورد تأييد نظام هستند، بر رفتارهاى اجتماعى مردم نظارت داشته باشند. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ» - اصلاح جامعه و جلوگيرى از فساد، بدون قدرتِ منسجم و مسئول مشخّص امكان ندارد. «مِنْكُمْ أُمَّةٌ» - دعوت‌كننده‌ى به خير ومعروف بايد اسلام‌شناس، مردم‌شناس وشيوه‌شناس باشد. لذا بعضى از افراد اين وظيفه را به عهده دارند، نه همه آنها. «وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ» - دعوت به خير و امر به معروف و نهى از منكر، بايد به صورت دائمى باشد، نه موسمى و موقّتى. «يَدْعُونَ، يَأْمُرُونَ، يَنْهَوْنَ» فعل مضارع، نشانه استمرار است. - امر به معروف، بر نهى از منكر مقدّم است. اگر راه معروف‌ها باز شود، زمينه براى منكر كم مى‌گردد. «يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» - كسانى كه براى رشد و اصلاح جامعه دل مى‌سوزانند، رستگاران واقعى هستند وگوشه‌گيرانِ بى‌تفاوت را از اين رستگارى سهمى نيست. «أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» - فلاح و رستگارى، تنها در نجات و رهايى خود خلاصه نمى‌شود، بلكه نجات و رشد ديگران نيز از شرايط فلاح است. «يَأْمُرُونَ، يَنْهَوْنَ، أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕
وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت60 دوست دار
💔


🔰  🔰
📕رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم: 


الان همه فکر می‌کنند دیوانه‌‌ام.😢
خم می‌شوم و کتاب دعا را مانند نوزادی برمی‌دارم. انگشت می‌کشم به نوشته‌های طلاکوب شده روی جلد سرمه‌ای‌اش.

هنوز گرمای دستان مطهره را دارد. مطهره کدام صفحه را می‌خواند؟

کتاب دعا را به سینه می‌چسبانم و نگاهی به اطراف می‌کنم. مطهره کجاست؟ خیلی وقت است که رفته. بعید است بشود میان این جمعیت پیدایش کنم. 

کفش‌هایم را می‌پوشم و کتاب دعا به دست، راه می‌افتم میان صحن.

نیست. نمی‌دانم؛ شاید رفته زیارت. وارد رواق‌ها می‌شوم. این‌جا دیگر اصلا قسمت زنانه را نمی‌بینم. می‌خواهم بروم زیارت.

چشمم به ضریح که می‌افتد، هارد مغزم کامل فرمت می‌شود. دیگر به هیچ چیز فکر نمی‌کنم جز کسی که آغوشش را برایم باز کرده.

دوست دارم بروم جلو و ضریح را در آغوش بگیرم؛ مثل حرم زینبیه. دور ضریح شلوغ است؛ خیلی شلوغ.

اصلا نمی‌شود جلو رفت. برعکس حرم زینبیه که انقدر خلوت بود که می‌شد یک دل سیر سرت را به ضریح بچسبانی و نجوا کنی.

یک آن خوشحال می‌شوم از این که نمی‌توانم دستم را به ضریح برسانم؛ چون این یعنی دور ضریح شلوغ است و این یعنی حرم و اطراف آن امن است و زائرانش زیادند و ترس از جانشان ندارند.

این یعنی امامی که ساکن سرزمین ماست، غریب نیست.

چوب‌پر خادم می‌خورد به شانه‌ام:
- این‌جا نایست باباجان. توی راهی.

تازه به خودم می‌آیم. کتاب دعا را محکم‌تر به سینه می‌چسبانم و خودم را به دیوار می‌رسانم.

یک جای خالی روبه‌روی ضریح پیدا می‌کنم؛ کنار دیوار.
می‌نشینم. اول می‌خواهم کتاب دعا را باز کنم و همان‌جایی که مطهره می‌خواند را بخوانم؛ اما یادم نمی‌آید کجا بود.

سرم را تکیه می‌دهم به دیوار و کتاب دعا را روی سینه‌ام می‌چسبانم.
خب... من الان چی می‌خواستم؟ حاجتم چه بود؟ یادم نیست.

چشمانم تار می‌شوند. زیر پرده اشک، درخشش ضریح و آینه‌کاری‌ها بیشتر است. پلک می‌زنم و دوباره واضح می‌شود.

 چه بود؟ چه می‌خواستم؟
هیچی آقاجان. من ، شما هم که این‌جا هستید. دیگر مشکلی نیست.

صدای زمزمه می‌آید؛ زمزمه درهم رفته زوار. مثل لالایی ست. آرامش‌بخش است. چقدر کولرهای حرم قوی کار می‌کنند؛ انگار نه انگار که تابستان است! 

مغزم خنک می‌شود. سنگ‌های مرمر حرم چقدر نرم‌اند! خوابم می‌آید.

مثل بچه‌ای که در آغوش مادرش باشد، پلک‌هایم می‌افتد روی هم. این  و آسوده‌ترین خوابی ست که در عمرم داشته‌ام.

چیز لطیفی صورتم را لمس می‌کند. چشم باز می‌کنم، چوب‌پر خادم است.

خادم لبخند می‌زند:
- بیدار شو باباجان، نیم‌ساعت دیگه اذانه. گفتم بهت بگم که وضو بگیری برای نماز.

خودم را جمع می‌کنم. چشمم به کتاب دعا می‌افتد که روی سینه‌ام خوابیده است.

دستی به صورتم می‌کشم و لبخند می‌زنم:
- ممنون، دستتون درد نکنه.
از جا برمی‌خیزم. مغزم خالی و آرام است. دیگر از آن تشویش خبری نیست. آرامم. انگار هنوز خوابم.

به ضریح نگاه می‌کنم و زیر لب می‌گویم: دورتون بگردم الهی!
باید دوباره وضو بگیرم. قبل از این که از رواق خارج شوم، به سرم می‌زند کتاب دعا را سر جایش بگذارم. 

با چشم دنبال قفسه‌های کتاب دعایی می‌گردم که در دیواره‌های سنگی حرم هست.

یک قفسه پیدا می‌کنم. خم می‌شوم و کتاب دعا را از خودم جدا می‌کنم؛ به سختی. انگار یک نوزاد در آغوشم است.

نگاهش می‌کنم، می‌بوسمش و با احتیاط می‌گذارمش داخل قفسه.

دستی روی جلدش می‌کشم و چند قدم از قفسه فاصله می‌گیرم. نگاهم هنوز روی کتاب دعاست.

ناگاه دخترک کوچکی را می‌بینم که می‌دود به سمت قفسه. فکر کنم چهار، پنج ساله باشد.

با دستان کوچکش، کتاب دعا را برمی‌دارد و می‌دود. با نگاهم دنبالش می‌کنم. خودش را می‌اندازد در آغوش مردی که فکر کنم پدرش باشد.

کتاب دعا را می‌دهد به پدرش و خودش روی پاهای پدر می‌نشیند. پدرش صورت دخترک را می‌بوسد و کتاب دعا را باز می‌کند.

خودم را بجای آن مرد تصور می‌کنم؛ این که من هم یک دختر کوچک داشته باشم که بیاید بنشیند روی پاهایم و با هم زیارت‌نامه بخوانیم...
حیف که...

...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم امام رضا علیه السلام
شهید شو 🌷
#نائب_الزیاره حرم امام رضا علیه السلام
به به چه حس خوبیه! نت رو وصل میکنی بیایی تو کانال، می بینی ادمین، است و یه راست رفتی های ملکوتی امام رضا جان❣
💔 🍃 قصه از آنجایی شروع می‌شود که آقا حمیدرضا خدایش را می‌پرستید. عاشقانه‌هایی که از همان طفولیت شروع شد. 🍃 پیاده و سواره در پی جلب لبخند یار بود از این نبرد به آن نبرد، از این کوه به آن کوه، خلاصه این‌که با آن کمی سن و سالش خوب می‌کرد :) 🍃 اولین قدم‌هایش را از خاک‌های در از وطن و ناموس می‌بویم، از آن روزهای منحوس . 🍃 پروانه‌ی قصه‌ی ما از تمام جانش مایه می‌گذاشت و هیچ اِبا و ترسی به خود راه نمی‌داد انگار نه انگار هنوز بچه‌ مدرسه‌ای بیش نیست، اما بیش از سن و سالش بود. 🍃 جاده‌ی قدم‌هایش را که دنبال می‌کنیم آخرین رد پاهایش را در می‌بینم همان سرزمینی که خود را در آن فدای جانانش می‌کند... 🍃 آری درست است، و چگونه در بستر خاک بماند، آن که آموخت. 🌷سالروز پروازت مبارک..... ✍نویسنده: 🌸 به‌مناسبت سالروز 📅 تاریخ تولد: ۱۷ خرداد ۱۳۴۹ 📅 تاریخ شهادت: ۲۹ آبان ۱۳۹۶ 📅 تاریخ انتشار: ۲۸ آبان ۱۴۰۰ 🕊 محل شهادت: سوریه 🥀 مزار شهید: بوکمال ... 💞 @aah3noghte💞
💔 علی بی‌خیــال ، او سهمش، پرواز بود ... علی جوانی بود که تمام اعضا و جوارحش را در کنترل خود داشت او دفترچه ای داشت که نامش را «طریق پرواز » گذاشته بود و اعمال روزانه خود را در انتهای روز با امتیاز مثبت و منفی مشخص می‌کرد.. و اینگونه به حسابرسی اعمالش می‌پرداخت و به خود تذکر می‌داد ... او از شاگردان آیت‌الله‌ حق‌شناس بود. در بخشی از وصیت‌نامه‌اش آمده است: من خیلی کمتر عطر خریده‌ام زیرا هر وقت بوی عطـر می خواستم از ته دلم می‌ گفتم: "حسیــن‌ جـان" آن وقت فضا معطر می‌‌ شد.  در سن ۱۹سالگی در عملیات بدر به فیض شهادت رسید و در قطعه ۲۷ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد. کتاب « علی بی‌خیال » زندگی‌نامه و خاطرات این شهید عزیز است که به همّت گروه فرهنگی‌ شهید ابراهیم‌ هادی گردآوری شده‌ است. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 ‌سه جوان غیور و وطن‌پرست را قاچاقچی ها از ما گرفتند، کجا هستند ... سلبریتی های حقیر که از این تروریستها تحت عنوان کولبر و سوختبر یاد می کنند و برایشان اشک می‌ریزند؟ آیا این جوانها مادر نداشتند، همسر و فرزند نداشتند؟ ایرانی نبودند؟ شرم بر شما بی شرم ها! ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 ‌سه جوان غیور و وطن‌پرست را قاچاقچی ها از ما گرفتند، کجا هستند ... سلبریتی های حقیر که از این تر
همزمان با سالروز رحلت شهادت گونہ حضرت فاطمہ‌معصومہ{سلام‌اللّٰہ‌عليها} یگان تکاورے ، حین پایش منطقہ کویرے دشت سمسور استان کرمان کہ محل تردد کاروان اشرار بوده بہ عده‌اے از قاچاقچیان برخورد کردند کہ پس از تعقیب و گریز و درگیرے مسلحانہ موفق بہ زمین‌گیر کردن قاچاقچیان شدند.. متاسفانہ در این درگیرے دو تن از نیروهاے یگان تکاورے پلیس بم و بہ درجہ رفیع شهادت نائل گردیدند. کہ در درگیرے با اشرار مسلح روز سہ‌شنبہ حضور داشت، در روز چهارشنبه، بہ دلیل شدت جراحات وارده بہ فیض عظیم شهادت نائل آمد. ... 💞 @aah3noghte💞
💔 یادمان و گلزار شهدای نجف آباد به نیابت از همه اعضای کانال ... 💞 @aah3noghte💞
💔 نام و نام خانوادگی : حاج عباس محمد ورامینی دانشجوی پیرو خط امام خمینی (ره) و رئیس ستاد سپاه ۱۱ قدر و ستاد لشکر ‎ ۲۷محمد رسول الله (ص ) تاریخ تولد : 1333/11/5 تاریخ شهادت :1362/8/28 محل تولد :محله پاچنار محل شهادت : درعملیات والفجر چهار درفتح قله کانی مانگا از ارتفاعات پنجوین در جبهه غرب کشور بر اصابت ترکش خمپاره شهادت رسید محل دفن : زهرا قطعه ۲۴ ردیف ۷۶ شماره ۲۵ در کنار دیگر فرماندهان شهید از جمله مصطفی چمران ،‌ طهرانی مقدم ، فلاحی،‌فکوری ،‌ عباس کریمی ،‌حاجی پور،‌موحد دانش ،‌ رستگار مقدم ،‌رنجبران،‌و ...‌ است. وضعیت تاهل : متاهل دارای دو فرزند پسر میثم و محمدحسین خصوصیات اخلاقی : شهید حاج ابراهیم همت در سخنانی در مراسم هفتم این شهید بزرگوار در بهشت زهرا س بر سر مزارش گفت: حاج عباس همیشه دائم الوضو بود و روزهای دوشنبه و چهارشنبه را حتما روزه می‌گرفت، نماز شبش به خصوص در سالهای آخر حیاتش ترک نمی‌شد و همواره با گریه و تضرع همراه بود و دنیا را برای خود قفس تنگ و آزار دهنده‌ای می‌دانست که باید آن را شکست و رها شد.  سالروزشهادت ... 💞 @aah3noghte💞