eitaa logo
شهید شو 🌷
4.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته👌 فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تابه‌چشمشون‌بیاییم خریدنےبشیم اصل مطالب، سنجاق شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر در عکسها☝ 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 امروز زاد روز است اسطوره مردانگی، شجاعت و افتادگی که با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز با هواپیماهای جنگنده و صدها عملیات موفق، صبح پنج شنبه ۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۶ هدف گلوله ضدهوایی قرار گرفت و نامش یادگاری پرآوازه برای آینده ایران زمین شد. تولدت مبارک خلبان دوست داشتنی 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «قسمت پنجاه و دو» پیتر گفت: با وجود تفاوت هایی که در روش های ما با سازمان مجاهدین وجود داره، فکر میکردیم اونا حالا که اسم پیمان نوین میشنوند تغییر فاز میدن و با ما هماهنگ تر میشن. اما از وقتی مریم رجوی اسم آلادپوش را آورد و رابط ما که دختری به نام سوزان هست، با آلادپوش ارتباط گرفت و جلسات دو جانبه گذاشتند، متوجه شدیم که اینم یه جونور وحشی هست لنگه مریم و مسعود. یکی از اون دو نفر که حدودا شصت ساله و لاغر و کوتاه اندام بود و کماندار نام داشت گفت: لابد اینم برداشت کرده که میخوایم ناتوی نظامی علیه رژیم تشکیل بدیم. درسته؟ پیتر جواب داد: اگه به جای مغز تو کله اینا پِشکل گوسفند ریخته بودند، میشد امیدوار بود که تهش یه جاییو سرسبز میکنه. اما از نعمت همینم محرومند. این که مثلا از همشون روشنفکرتره از ما توقع داره بزنیم تو نخِ قیام مسلحانه. میخواد هر چه کِشتیم، یه شبه بر باد بده. کماندار گفت: خب من توقعی به جز همین از اینا نداشتم. صدام کارشو بلد بود که اینا رو گذاشت گوشتِ جلوی چرخ‌گوشت. اینا به درد همون چرخ گوشت میخورن. نفر دوم حرف نمیزد. یه پیر مرد گنده و خیکی با سیبیل های بناگوش در رفته. مشخص بود که یه کم مست کرده و چشماشو میمالوند. کماندار رو کرد به طرف اونو و گفت: نظر شما چیه آقا سیا؟ سیا تا اسم خودشو شنید، پیچی تو تن و بدن خودش انداخت و یه کم راست تر نشست که بگه حالم خوبه و گفت: اولا سیا نه و سیاوش! صد دفعه گفتم به من نگو سیا! کماندار خنده ای کرد و گفت: خیلی خب حالا ... ترش نکن آقا سیاوش! راستی چه کراوات خوش رنگی. سیا که حتی تا یک متری خودشم نمیدید از بس مست بود، دستی به کراواتش کشید و گفت: دیشب برام خریده. آره ... قشنگه ... میخوای بدمش به تو! کماندار گفت: خودم قشنگترش گیرم میاد. یکی مامانِ زری واسم خریده ... ندیدم هنوز اما گفته خیلی قشنگه ... لامصب نمیدونم اینارو از کجا پیدا میکنه! گفته گذاشته واسه جشن تولد دختر آقا رضا! سیا خنده ای از روی مستی کرد و دوباره دستی به کراواتش کشید و گفت: همین بود. اینا ... نگا ... اینو واست خریده بود. کماندار اخمش تو هم رفت و گفت: نکنه دیشب پیش مامان زری بودی؟ سیا قهقهه ای زد و گفت: آره که بودم. اگه الانم میبینی پاتیلِ پاتیلم، بخاطر مزه ای بود که سرِ صبحونه زحمتش کشید. جات خالی ... عجب مامانی داره این زری بلا! کماندار که معلوم بود بهش برخورده و انتظار نداشته سیا پیشِ مامان زری باشه، گفت: ای بابا! تو هم از دوره جوونیت یه تپه آباد نذاشتی برامون! رو هر کی نظر داشتیم... پیتر نذاشت جمله کماندار تمام بشه. کلامشو قطع کرد و گفت: آقایون مگه شما نباید نتیجه جلسه مشورتی امروزو خدمت شاهزاده تقدیم کنید؟ کماندار و سیا خفه خون گرفتند و به حرفای پیتر گوش دادند: ظهر شد و هنوز به نتیجه ای نرسیدیم. جناب سیاوش خان قبلا هم به شما تذکر داده بودم که در کمال صحت عقل و حواس جمعی در جلسه حضور داشته باشید. سیا ترش کرد و گفت: خفه کار کن بینم! دیگه همینم مونده که تویِ بچه فوفول به من بگی چیکار کنم چیکار نکنم. کماندار رو به سیا گفت: خب راس میگه این بی پدر. بذار زِرِشو بزنه ببینیم چی باید بگیم به شاهزاده! پیتر سری از روی تاسف تکون داد و گفت: بذارین ده دقیقه ای جمعش کنم. ببینید ... ما شرایط هزینه نظامی و جنگ داخلی نداریم. این از ما. هیچی. ولی رابطِ ما معتقده که این فرصتو از رجوی و اینا نگیریم. سیا پرسید: اسمِ رابطت چی بود؟ پیتر گفت: سوزان! سیا گردنشو خاروند و گفت: آهان ... همین ... سوزان ... این سوزانه داره آدرس میده. حواست بهش هست؟ پیتر و کماندار برگشتند و دقیق تر به سیا نگاه کردند و از این جمله اش در مستی تعجب کردند. سیا که متوجه این تعجبشون شد گفت: زهر مار! نِگا میکنن! خب این سوزنه ... سوزانه ... چیه؟ همین، داره ما رو میندازه تو بد مخمصه ای! آمادگیش داریم؟ پیتر گفت: ما نهایتا میگیم کارِ رسانه ای و پوشش جهانیِ کارای مجاهدین با ما! سیا یه آروق بلند زد و گفت: لابد مریمم میگه باشه و دست گلت درد نکنه! هان؟ میخوای آرزوی موفقیت و دو تا دعای خیر هم بدرقه راهشون کنی؟! کماندار رو به پیتر گفت: راس میگه. قبول نمیکنن اینا! ولی اگه قبول کنن که ما عقب وایسیم و فقط پشتیبانی رسانه ای داشته باشیم خیلی عالیه! ادامه دارد... به قلم محمدرضا حدادپورجهرمی @mohamadrezahadadpour 💕 @shahiidsho💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 وقت بذارید انصافا این ۳ دقیقه رو ببینید. خیلی حقائق براتو روشن میشه ... استاد ماندگاری: ناراحتی دشمن از پیشرفت‌های خیره کننده این دولت در یک سال اول است. سوزش روحانا و دارو دسته ش😁👌 نشرحداکثری 💞 @shahiidsho💞
💔 اطلاعیه مهم و فوری 👇👇👇👇 بنابر اخبار واصله جمع کثیری از بازاریان تهران و استان‌های کشور ضمن اتحاد و همدلی با یکدیگر مقرر نموده اند تا با حضور قدرتمند و تاثیر گذار خود همه روزه ، بخصوص در روزهای ۱۴و۱۵و۱۶ آذر در مکانهای کسب خود به خدمت رسانی به مردم پرداخته و دلاورانه در برابر مزاحمت احتمالی اراذل و اوباش ایستادگی کنند .💪🏻 لذا برابر ماده ۱۵۶ قانون مجازات اسلامی هر گونه مقابله و ایستادگی به هر نحو در برابر اراذل و اوباش مصداق بوده و نظر به اینکه حکم اراذل و اوباش در این فقره می باشد چنانچه در جریان دفاع مشروع ، اراذل و اوباش دچار آسیب‌دیدگی و یا صدمه‌ای شوند نه تنها حقی در محاکم قضایی نخواهند داشت بلکه به جرم تهدید و ارعاب و افساد فی الارض تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت و به اشد مجازات خواهند رسید‼️ لطفاً اطلاع رسانی کنید تا تمام بازاریان کشور بیشتر با یکدیگر متحد شوند و در برابر اراذل و اوباشی که احیانا مانع کسب و کار مردم می شوند، قاطعانه ایستادگی کنند.
1_1977761496.mp3
8.3M
💔 ۳ ✍چونان جنینی در رحم مادر، که دنیا احاطه اش کـرده و او بی خبر است... 💠ملکوت؛ تمام جان تو را فرا گرفته است؛ و تو نمی دانی.... ostad_shojae 💞 @shahiidsho💞
💔 💠 راز شگفت انگیز پیاده شدن شیخ عباس قمی از اتوبوس💠 💎 آیه: عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَ هُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ بقره/216 💎چه بسا شما از چیزی کراهت داشته باشید درحالی‌که خیر شما در آن است. 🔹آینه: حکایت؛ امام خميني(ره) در خاطره‌اي از سفر خود با مرحوم حاج شيخ عباس قمي چنین بيان مي‌كند: بیابان سوزان و بی‌انتها در چشم‌هایمان رنگ می‌باخت و به کبودى می‌گرایید و از دور هم، چیزى دیده نمی‌شد. ناگاه ماشین ما که از مشهد عازم تهران بود از حرکت، ایستاد. راننده که مردى بلند و سیاه‌چرده بود باعجله پایین آمد و بعد از آنکه ماشین را براندازى کرد خیلى زود عصبانى و ناراحت به داخل ماشین برگشت و گفت: بله پنچر شد و آنگاه به صندلى ما که در وسط‌های ماشین بود، آمد. به من چون سید بودم حرفى نزد؛ ولى رو کرد به حاج شیخ عباس قمى و گفت: اگر می‌دانستم تو را اصلاً سوار نمی‌کردم، نحسى قدم تو بود که ماشین ما را در وسط بیابان خشک و برهوت معطل گذاشت! یا الله برو پایین و دیگر هم حق ندارى سوار این ماشین بشوى. مرحوم شیخ عباس بدون اینکه کوچک‌ترین اعتراضى کند و حرفى بزند، بلند شد و وسایلش را برداشت و از ماشین پیاده شد. من هم بلند شدم که با او پیاده شوم اما او مانع شد؛ ولى من با اصرار پیاده شدم که او را تنها نگذارم اما او قبول نمی‌کرد که با او باشم، هر چه من پافشارى می‌کردم، او نهى می‌کرد، دست آخر گفت فلانى راضى نیستم تو اینجا بمانى. وقتى این حرف را از او شنیدم، دیدم که اگر بمانم بیشتر او را ناراحت می‌کنم تا خوشحال کرده باشم، برخلاف میلم از او خداحافظى کرده و سوار ماشین شدم. بعد از مدتى که او را دیدم جریان آن روز را از او پرسیدم، گفت: وقتى شما رفتید خیلى براى ماشین معطل شدم، براى هر ماشینى دست بلند می‌کردم نگه نمی‌داشت تا اینکه یک کامیونى نگه داشت. وقتى سوار شدم، قدرى که با هم صحبت کردیم متوجه شدم که او ارمنى است و مسیرش همدان است؛ از قضا من هم می‌خواستم به همدان بروم، چون مدت‌ها بود که دنبال یک سرى مطالب می‌گشتم و در جایی نیافته بودم؛ فقط می‌دانستم که در کتابخانه مرحوم آخوند همدانى در همدان می‌توانم آن‌ها را به دست آورم. راننده آدم خوب و اهل حالى بود، من هم از فرصت استفاده کردم و احادیثى که از حفظ داشتم درباره احکام نورانى اسلام، حقانیت دین مبین اسلام، مذهب تشیع و ... برایش گفتم. وقتى او را مشتاق و علاقه‌مند دیدم، بیشتر برایش خواندم. سعى می‌کردم مطالب و احادیثى بگویم که ضمیر و وجدان زنده و بیدار او را بیشتر زنده و شاداب کنم تا این‌که به نزدیکی‌های همدان رسیدیم، نگاهم که به صورت راننده افتاد دیدم قطرات اشک از چشمانش سرازیر است و گریه می‌کند، حال او را که دیدم دیگر حرفى نزدم، سکوتى عمیق مدتى بر ما حکم‌فرما شد، هنوز چند لحظه‌ای نگذشته بود که او آن سکوت سنگین را شکست و با همان چشم اشک‌آلود گفت: این‌طور که تو می‌گویی و من از حرف‌هایت برداشت کردم، اسلام دین حق و جاودانى است و من تا به ‌حال در اشتباه بودم. شاهد باش من همین الآن پیش تو مسلمان می‌شوم و به خانه که رفتم تمام خانواده و فامیل‌هایی که از من حرف‌شنوی دارند مسلمان می‌کنم . بعد هم به کمک من گفت: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولى الله .1 1. با اقتباس و ویراست از کتاب عاقبت بخیران عالم 💞@shahiidsho💞
💔 سلاما على قلبُ يتألمَ قبلُ المنامِ ويبكيُ بكاءَ العالمُ ولمِ يشعرَ بهِ احدُ. سلام بر قلبی که قبل از خواب درد می‌کشد و به وسعت دنیا می‌گرید و کسی آن را احساس نمی‌کند. 💞@shahiidsho💞
💔 در زمان مفقود بودنِ پیکر آقا جواد، مادرشون هم خیلی بےتاب بودند و گریه میکردند ولی با اون حال و هوا همش میگفتند: " شهادتت مبارک‌؛ پیش حضرت زینب روسفیدم کردی جواد❤️ این هدیه در برابر زجرهای حضرت زینب و ۷۲تن هیچی نیست"و... 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 من مسئولیت تام دارم كه در مقابل شداید و بلایا بایستم ... 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 ❁﷽❁ چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن...❤️🥀 ❤️ ! آه از دوری ... 💔 💞 @shahiidsho💞
سلام همسنگری ها همین اول صبحی یه رزم بریم... که صدا و سیما خودشو جمع و جور کنه راستی... از شنبه یه تغییرات اساسی تو کانال می‌بینین😉 ان شالله تصمیم داریم حال و هوای کانال بره سمتی که نتیجه اش بشه آرزوی خیلیامون🥀
36.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 همه با هم اعتراض به کشف حجاب دختران پایه ششم در شبکه آموزش کلاس درس علوم پایه ششم!!! دختران پایه ششم بدون حجاب تاریخ پخش ۱۳ /۹/ ۱۴۰۱ صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران https://telewebion.com/episode/0x5288020 این هم لینک مستقیم ارشیو برنامه👆 ☎️ تماس با ۱۶۲ (روابط عمومی صدا وسیما) در خصوص ساختن برنامه غیر شرعی و حرام شبکه آموزش 📩 سامانه پیامکی 30000 صدا و سیما ❌❌❌لطفا زنگ بزنید ۱۶۲ اعتراض کنید امر به معروف و نهی از منکر لسانی وظیفه همگانی است 💞 @shahiidsho💞
34.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 🎞 نماهنگ زیبای "آرمان" 👥 کاری از گروه سرود آل یاسین(ع) 🔹 نوجوانان پایگاه بسیج شهید سهیلی - تهرانسر 🔸 شاعر : قاسم صرافان 💔 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 بخاطر یه ذره برف و سرما حاضر نیستید انگشت پاتون از زیر پتو بیاد بیرون چه برسه به تجمع تو خیابون! ولی ما تو هر شرایطی پای انقلابمون وایسادیم.💪🏻 آره ما مثل هم نیستیم.... ✍ مینا 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"
💔 کنسل شد! یه نَمه بارون زد قیام بزرگشون! کنسل شد ولی ما در سالگرد انقلاب‌مون اینگونه بیرون میایم، این یعنی شما فقط جو زده‌اید و هیچ آینده‌ای برای کشور ندارید بشین و ۲۲ بهمن امسال رو بخوبی تماشا کن💪🏻 پ.ن عکس راهپیمایی ۲۲بهمن ۱۳۹۷ 💞 @shahiidsho💞
💔 10 سال پیش در چنین روزهایی، شب تاسوعا بود که پهباد آرکیو 170 آمریکایی را نشاندیم💪 اوباما گفت: «از ایران می‌خواهیم که هواپیمای بدون سرنشین را به آمریکا بازگرداند» اما ایران گفت بیا برو تو کوچه بابا😂 حتی احتمال اعزام تیم‌های کماندویی به داخل ایران برای تصاحب یا انهدام پهپاد یا بمباران محل نگهداری آن هم از سوی وال استریت ژورنال مطرح شد اما آمریکا نتوانست از کووچه خارج بشه و از عواقب آن ترسید. 🔅 ایران به سرعت این پهباد را رمزگشایی کرده و نمونه مشابه آنرا ساخت و نشان داد که چه فوایدی دارد💪🏻💯 💞 @shahiidsho💞
1_1977761638.mp3
7.77M
💔 ۴ ✨منزل اول؛ تـولد به برزخ✔️✔️ ✍زمانِ تولدت را نمی دانی....👌 ناگهان چشم باز می کنی، و دنیایی را درمی یابی که نمی شناسی!😱🤔 💠و اینــجاست که؛ ماجرای سفــر تو آغاز می شود...😢 ostad_shojae 💞 @shahiidsho💞
💔 آتش‌سوزی در مجتمع پالایشگاهی «حیفا»😁 شبکه ۱۱ تلویزیون از آتش‌سوزی در مجتمع پالایشگاهی «بازان» در خبر داد. آتش‌سوزی به علت نقص فنی در یک ترانسفورماتور برق به وقوع پیوسته و به کسی آسیب نرسیده است. سردار چی گفته بودن؟😁👌 .💪🏻✌️🏻 💞 @shahiidsho💞
💔 خدمت خانمهای گلی که با شعار "زن، زندگی، آزادی" دنبال خیال خام براندازی هستن عرض کنم که... از فردای روز آزادیتون، نه فقط به قانون "حجاب"، که باید به همه‌ی قوانین اسلام "نه" بگید! مثلا قانون نفقه و مهریه و ارث و اجازه‌ی شوهرتون برای گرفتن همسر دوم و ... 😊 پس توصیه میکنم حجابتون رو محکم بچسبید که با رفتنش خیلی چیزای دیگه رو هم از دست میدید!😉 با تشکر آبجی دلسوز شما م.الف😎 💞 @shahiidsho💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 مادر شهید‌ عجمیان: صورت پسرم خونی بود؛ تاالآن ندیده بودم؛ در دادگاه دیدم پسرم را چه طور زده‌اند... 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"