eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ای دل،شتاب کن تا خود را به کربلا برسانیم. میگویی،مگر سر امام را بر نیزه ندیده ای و مگر بوی خون را نمیشنوی!؟کار از کار گذشته است... اما ای دل نیک بنگر که زبان رمز چه رازی را با تو باز میگوید؛«کل ارض کربلا و مل یوم عاشورا» یعنی اگر چه قبله در کعبه است اما :«فاینما تولو فثم وجه الله» یعنی هر جا پیکر صدپاره تو بر خاک افتاد آنجا کربلاست. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 وصفت چه نويسم كه ملامت نكند عشق!؟ حُسن تو خيالى است.. كه تصوير ندارد..! #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 در یکی از عملیات ها، دست آرپےجےزن قطع شد وقتی رفتم کمکش دیدم تانک ها دارند جلو مےآیند او را رها کردم آرپےجے با گلوله آماده را گرفتم و گفتم: یا فاطمه زهرا خودت مےدانی... رزمنده مجروح، دائما مےگفت: "خواهر! تو را به جان حضرت زهرا اجازه نده حتی یک گلوله هدر برود... از آن روز شدم #شکارچی_تانک #امینه_وهاب_زاده #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_چهارم سوار ماشین حامد شدیم. فاطمه اصرار داشت من به خانه
💔 شب فاطمه، کارت عروسیش رو آورد. همدیگر رو در آغوش گرفتیم.گفت: _ امیدوارم روزی تو بشه. آه از نهادم بلند شد:_بعید میدونم! _قرار شد دیگه آه نکشی.! من سر قولم هستما. هرشب دارم برات نماز شب میخونم.😊تا خدا به حاجتت هم نرسونت کوتاه بیا نیستم. گفتم: _ممنونم دوست خوبم.اگه من عروسیت نیام ناراحت میشی؟ فاطمه اخم کرد.🙁 _معلومه که ناراحت میشم.تو صمیمی ترین وبهترین دوست من هستی باید باشی! سرم رو پایین انداختم و آهسته گفتم: _آخه توی عروسیت همه ی مسجدی ها هستن.. روم نمیشه بیام. فاطمه دستم رو به گرمی فشرد. _کاملا درکت میکنم ولی نباید میدونو خالی کنی.نگران نباش.امشب وقت نکردم برم مسجد ولی اعظم وباقی بچه ها میگفتن حاج مهدوی درمورد افتضاح دیشب سخنرانی تند وکوبنده ای کرده.😇😉 چشمم گرد شد. _جدی؟؟؟!”چی گفته؟😳 _هنوز دقیق اطلاعی ندارم.ولی میگفت سخنرانیش خیلی تو مسجد صدا کرده و حساب کار دست همه اومده.😌 امروز هم حاج آقا زنگ زدن به من جویای حالت شدن.☺️ بغض کردم. فاطمه دستش رو روی صورتم گذاشت و آروم گفت: _و اینکه گفتن بهت بگم مسجد و بخاطر یک تهمت ترک نکنی! بغضم رو قورت دادم و نگاهش کردم. فاطمه نگاه معناداری کرد و گفت: _تسبیح و چطوری کش رفتی؟؟! اشکم جاری شد😢☺️ ولبهام خندید! مغزم هم دیگر به خوبی فرمان نمیداد!!گفتم: _حاج اقا خواستن حلالشون کنم منم گفتم به یک شرط… فاطمه اخم کرد: _بدجنس!!! اون تسبیح یادگار الهام بود.. لبم رو کج کردم! _بالاخره اینطوری شد خواهر…☺️ _چی بگم والاااا …رقیه ساداتی دیگه!😌 گونه ام رو بوسید و عاشقانه نگاهم کرد. _لباس خشگلاتو آماده کن..اگرم نداری لباس نو بخر.میخوام اولین کسی رو که میبینم تو سالن، تو باشی! خدایا چرا وقتی اسم این مرد میاد ضربان قلبم تند میشه. چرا دلم میخواد اون لحظه دورو برم خلوت شه و دستمال گلدوزی شده رو روی صورتم بزارم؟! از این حال خوب و رویایی بیزارم چون یادم میندازه که چقدر گنهکارم و چقدر از او دورم.من من کنان پرسیدم: _اون نامه. .حاج آقا اون نامه رو خونده بودند. فاطمه با دلخوری گفت: _الان مثلا حرف وعوض کردی که  باز از زیر عروسی اومدن در بری؟😁 معلومه که نه!! من فقط وقتی اسم حاج مهدوی میاد نمیتونم رو مطلب دیگری متمرکز بشم!🙈 خنده ی شرمگینانه ای کردم وگفتم. _چشم عزیزم.حتما میام.☺️ فاطمه خندید: _جدی؟؟! همون که پاره ش کردی؟؟ توش حرف بدی نوشته بودی؟ فکر کردم:_نه گمون نکنم..نمیدونم! ! 🍃🌹🍃 روز عروسی شد.🎊 تنها دلیل رفتنم به عروسی فقط و فقط شخص فاطمه بود و ترسی عجیب نسبت به دیدار باقی هم محلیها داشتم. فاطمه در لباس عروسی👰 مثل یک فرشته، زیبا و دوست داشتنی میدرخشید. با همه ی مهمانها میگفت ومیخندید و این قدر عروسی رو یک تنه شاد کرده بود که شاد ترین عروسی زندگیم رو رقم زد.او با خوشحالی به سمت میز ما که اکثرمون دخترهای مجرد بودیم اومد و با ذوق وشوق کودکانه والبته شوخ طبعانه ای خطاب به ما گفت:😇😜 _بچه هاااا بالاخره شوهر کردم چشمتون درآد! بچه ها هم میخندیدند 😄😃😁ومیگفتن _کوفتت بشه..ایشالا از گلوت پایین نره.. فاطمه هم با همان حال میگفت: _نوووش جونم! میدونید چقدر دخیل بستم نترشم؟! شما هم زرنگ باشید جای حسادت از خدا شوهر بخواین..اونم خوبشو..دل ندید به دعاتون یه وقت مثل اون محبوبه ی بخت برگشته میشید شوهرتون عملی از آب در میادا!!! بچه ها هم خنده کنان میگفتن _به ما هم  یادبده دیگه بدجنس! فاطمه میون خنده های اونها از پشت منو محکم در آغوش کشید و گفت:😎 _همتون یکی یه شب برید خونه رقیه سادات دورکعت نماز بخونید یک کمم براش های های و وای وای بخونید بعد ظرف چهل وهشت ساعت شوهر دم در خونتونه!😌😉 بچه ها با تعجب یک نگاهی به من و فاطمه کردن و درحالیکه باقی مونده های قطرات اشک رو از چشمشون پاک میکردن گفتن. _جدی؟!!😟😳 فاطمه گفت: _د ..کی!!! مگه شوخی دارم باهاتون.! همین دیگه.. همه چی رو به شوخی میگیرین دارین میترشین دیگه..!!بشتابید بشتابید که میگن وقت ظهور هر یه مرد چهل تا زنو میگیره ها..حالاهی دست دست کنید تا اون موقع از راه برسه مجبورشید هووی هم شید.😂 ما به حدی از بیان شیرین فاطمه وشوخ طبعیهای دلنشینش غرق ریسه رفتن بودیم😂😂😂 که میزهای اطراف از خنده ی ما میخندیدند! .😁😂😃 من که شخصا فکم از خنده ی زیاد دردم گرفته بود.شاید اگر کسی فاطمه رو نمیشناخت ازشوخیهاش ناراحت میشد ولی ما همه میدونستیم که فاطمه شیرین ترین و خیرخواه ترین دختر عالمه! ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
💔 نماز روز پنجشنبه،سفارش آیت الله بهجت شیوه خواندن نماز از کتاب جمال‌الاسبوع سیدبن‌طاووس چهار رکعت (دو نماز دورکعتی) ۱- در رکعت اول بعد از حمد ۱۱بار سورۀ توحید ۲- در رکعت دوم بعد از حمد ۲۱بار سورۀ توحید ۳- در رکعت سوم بعد از حمد ۳۱بار سورۀ توحید ۴- در رکعت چهارم  بعد از حمد ۴۱بار سورۀ توحید ۵-  بعد از سلام نماز دوم ۵۱بار سورۀ توحید  ۶- و ۵۱بار «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» را بخواند  ۷- و سپس به سجده برود و ۱۰۰بار «یاالله یاالله» بگوید و هرچه می‌خواهد از خدا درخواست کند.  پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: اگر از خدا بخواهد که کوهی را نابود کند کوه نابود می‌شود؛ نزول باران را بخواهد به‌یقین باران نازل می‌شود؛ همانا هیچ‌چیز مانع میان او و خداوند نیست؛ خداوند متعال بر کسی که این نماز را بخواند و حاجتش را از خدا نخواهد غضب می‌کند. ... 💕 @aah3noghte💕
💔 #چله_زیارت_عاشورا #روز_سی و_سوم _چله ترجیحا با ۱۰۰لعن و ۱۰۰ سلام به نیت تعجیل در فرج آقا امام زمان و استجابت حاجات اعضای کانال #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 یا رفیق من لا رفیق له بهترین رفیق روزهای خوب بهترین رفیق روزهای سخت بهترین رفیق دنیام رفاقت پایدار سعی کنید یه رفیق شهید داشته باشید #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 پیامی از بیسیم چی ... بسم رب الشهدا و الصدیقین بگذارید گمنام باشم ... به خدا قسم گمنام بودن بهتر است از اینکه فردا افرادی وصایایم را شعار قرار دهند و عمل را فراموش کنند . شهید دهنویان شادی روح شهدای گمنام صلوات #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 آخریـن منـزل ما ڪوچه ی سرگردانے است... در به در، در پے گم ڪردن مقصد رفتیم ... #آھ_اے_شھادت... #کوچه_شهید #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
💔 بخوانید‼️ ماجرای شکست ترور حاج قاسم سلیمانی در ایام تاسوعا و عاشورا... #تصویربازشود #شھیدزنده #سردارسلیمانی #حاج_قاسم_سلیمانی #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕
💔 مےگفت: من صدای خرد شدن استخوان‌های اسرائیل را می‌شنوم. چیزی که از نگاهها مخفی ماند رسیدن فرزندان آخرالزمانی سلمان به پشت دیواره های قلعه فرزندان یهودا است. مهدی لطفی عزیز اولین شهید مبارزه رودرو با اسراییل است. کار ما دیگر از دفاع گذشته و وارد حمله شده ایم. او مدافع حرم نبود بلکه مهاجم به اسراییل بود. او عاشق بود و پشت دروازه های صهیون به شهادت رسید. ما برای دفع حمله به سرزمین اهل بیت وارد جنگ شدیم ولی تا ستون خیمه اصلی را نکِشیم نمیتوانیم از دفع نهایی شر مطمئن شویم. حمله صهیونیستها به T4 وضعیت نهایی را مشخص کرد. نهیب انتقام خون شهدا را فاطمیون باید فریاد می کشیدند که نکشیدند اما حاج قاسم ها و مهدی لطفی ها، فریاد نمی کشند، بلکه با زبان جهاد با صهیونیسم حرف میزنند، آنها به وعده حتمی الهی در نابودی اسراییل اطمینان دارند و البته بنی اسراییل نیز به این وعدهِ نکبتِ حتمی، اطمینان دارد! بروید و شنا کردن در مدیترانه را تمرین کنید که اسراییل دیگر روز خوش نخواهد دید، ما جوانان عاشق مبارزه با اسراییل هستیم. ... 💕 @aah3noghte💕
Fadaeian_Haftegi_980704_6.mp3
21.72M
💔 بهشت ما پیاده ها راه نجف تا کربلاست... مداحے 🎤 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 حال من را عطر یارِ رفتھ بهتر مےکند... ز تمام بودنےها... #تو فقط از آنِ من باش💔 #شھیدجوادمحمدی #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #آھ_زینب #آھ‌ارباب #رفیق_شھید #مدافع_حریم_عمه_سادات #قیامت #حسرت #رفاقت #شھادت #حسرت #شفاعت #جامانده #کوچه_شهدا #کوچه_شهید #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_منازل_الشھداء 💕 @aah3noghte💕 #انتشارحتماباذکرلینک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 تمام آرزوهای پدر و تک تک خاطرات مادر و تمام لحظه هایی که حالا حسرت شده برای پدر و مادرت اینجا خلاصه شده، در این حجله بالای مزار تو در یک قاب پر از عکسهایت ... 💕 @aah3noghte💕
💔 حضرت رقیه سلام الله علیها تا بدیدم سر خونین ترا فهمیدم که چرا عمه ی من، کرده سیه پوش مرا من در آغوش گرفتم سرِ خونین تو را عوض آنکه بگیری تو در آغوش مرا #شهادت_حضرت_رقیه #آھ... 💕 @aah3noghte💕
💔 ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیـــر... که آب از سرم گذشت #اللهّمَ‌عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج #اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم #آھ‌مولاےغریبم💔 💕 @aah3noghte💕 #انتشار_بدون_تغییر_در_عکس
💔 ▪️بیت الغزل هر غزل ناب، رقیه‌ست ▪️خورشید، علی اصغر و مهتاب، رقیه‌ست ▪️نزدیک ترین راه به الله #حسین است ▪️نزدیک ترین راه به #ارباب، رقیه‌ست 🏴فرارسیدن سالروز شهادت حضرت رقیه (س) دختر سه ساله امام حسین (ع) تسلیت باد. #آھ‌ارباب 💕 @aah3noghte💕
💔 همیشه از شهداء و جنگ با حسرت حرف می زد . با چند تا از دوستاش ، مجمع شهید آوینی رو توی حسینیه محل راه انداختن . دو تا آرزو بیشتر نداشت : ❤️ظهور آقا امام زمان عج و شهادت❤️ ... 💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_پنجم شب فاطمه، کارت عروسیش رو آورد. همدیگر رو در آغوش گر
☄ 💔 بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار 🎥و درآورد درحالیکه او رو از ما جدا میکرد گفت: _بیا ببینمممم کلی کار داریم. ناسلامتی تو عروسی! چرا اینقدر شیطونی یک کم متین باش..😄 فاطمه درحالیکه میرفت روبه ما گفت: _چون بهش گفتم تو فیلم نمیرقصم خواست اینطوری تلافی کنه، از خودتون پذیرایی کنید بچه ها..شیرینی عروسی من خوردن داره!😃😋 ریحانه گفت: _ان شالله خوشبخت بشه چقدر ماهه این فاطمه..☺️ اعظم گفت: _خیلی سختی کشید..واقعا حقشه خوشبخت بشه..😊 من با تاثرنجوا کردم:_کاش الهام بود. اونها جا خوردند.ولی زود حالتشون رو تغییر دادند.اعظم پرسید: _فاطمه درمورد نماز و دعا تو خونت راستش رو گفت.؟😟 لبخند محجوبانه ای زدم.گفتم:☺️ _من از وجود فاطمه حاجت روا شدم ولی گمونم فاطمه از دعا وپاکی خودش مشکلش حل شد.. اعظم متفکرانه گفت: _پس واقعا جدی میگفته!!حالا که اینطور شد شنبه هممون میام خونتون!😜😉 گفتم: _قدمتون روچشمم.☺️ ریحانه گفت: _راستی درمورد اونشب واقعا من متاسفم! دیگه از اون شب به این ور اون زن تو مسجد نیومد ولی حاج آقابعدنماز خیلی راجع به اون شب حرف زدن! کاش یکی به اینها میگفت وقتی درمورد اون شب حرف میزنند من شرمنده میشم حتی اگه در جبهه ی موافق من باشن.! حرف رو عوض کردم. _بیخیال…دست بزنید برای مولودی خون..بنده ی خدا اینهمه داره واسه ما چه چه میزنه!😄 عروسی فاطمه هم تموم شد. خنده های مستانه ی فاطمه وبذله گوییهای شیرینش در میان مهمونهاش به پایان رسید و اشکهای پنهانی و سوزناکش از زیر شنل بلند و پوشیده اش در میان درب خونه ی پدریش اشک همه رو سرازیر کرد. من میدونستم که این اشکها به خاطر زجر این سالهاست و بخاطر فقدان خواهری عزیز ودوست داشتنیه که روزی بخاطر اشتباه او به کام مرگ رفت و شاید در میان اشکهایش برای من دعا میکرد! 🍃🌹🍃 وقت رفتن شد. فاطمه رو بوسیدم وبراش از ته دل آرزوی خوشبختی کردم.اوهم همین آرزو رو برام کرد وگفت امشب برام دعای ویژه میکنه! او به حدی به فکر من بود که حتی در این موقعیت هم به فکر این بود که چگونه منو راهی خانه ام کنه! گفتم: _معلومه با آژانس برمیگردم.. فاطمه گفت: _پس صبر کن به بابام بگم زنگ بزنه آژانس. خندیدم. _فاطمه من مدتهاست تنها زندگی کردم .بلدم چطوری گلیمم رو از آب بیرون بکشم.اینقدر نگران من نباش! از فاطمه جدا شدم و با باقی دوستانم خداحافظی کردم. میخواستم به آن سمت خیابون برم که  یک نفر از ماشین پیاده شد و گفت:_ببخشید… سرم رو برگردوندم.رضا بود. به طرفش رفتم و ی_آرایشم_چیزی_باقی_مونده_باشه. سرش رو پایین انداخت. _سلام علیکم. جسارتا من میرسونمتون. و قبل از اینکه من چیزی بگم در عقب رو باز کرد وسوار ماشین شد. به شیشه ش زدم. شیشه رو پایین کشید. _اصلا حاضر نیستم بهتون زحمت بدم.من خودم میرم. ادامه ی جملم رو تو دلم گفتم:همین کم مونده که تو رو هم به پرونده ی سیاه من اضافه کنند.! او مثل برادرش با حالتی معذبانه گفت: _چه فرقی میکنه.!؟ فکر کنیدمنم آژانس! سوار شید.اینطوری خیال همه راحت تره. مگه غیر از فاطمه کس دیگری هم نگران من بود؟گفتم: _نمیخوام خدای نکرده نسبت به برادری شما بی ادبی کرده باشم ولی واقعا صلاح نیست..ممنونم که حواستون به بنده هست. دلم نمیخواست از جانب من خطری آبروی خانواده ی حاج مهدوی تهدید کنه! بعد از کمی مکث گفت: _چی بگم.هرطور خودتون صلاح میدونید.شما مثل خواهر بنده میمونید. اگر این کارو نمیکردم از خودم شرمنده میشدم. از او تشکر و قدردانی کردم و به تنهایی به خانه برگشتم. 🍃🌹🍃 من در میان خوبی ومحبت راستین این چند نفر احساس خوشبختی میکردم و واقعا آغوش خدا رو حس میکردم. خدا برام محل امنی بود ولی به قول فاطمه گاهی به باید از و رد میشدم که اگر او رو نمیکردم ممکن بود به نرسم. ادامه دارد… نویسنده: ... 💕 @aah3noghte💕
💔 پروردگارا! برای این حقیر و هر کسی که علاقمند است،شهادت را به عنوان آخرین پله ی زندگی ما قرار بده. ‍... ... 💕 @aah3noghte💕
💔 اغتشاشات در عراق۱ ... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 اغتشاشات در عراق۱ #تصویربازشود #اندڪےبصیرت #ادامه_دارد... 💕 @aah3noghte💕
💔 اغتشاشات در عراق۲ #تصویربازشود #اندڪےبصیرت #ادامه_دارد... 💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 اغتشاشات در عراق۲ #تصویربازشود #اندڪےبصیرت #ادامه_دارد... 💕 @aah3noghte💕
💔 اغتشاشات در عراق۳ #تصویربازشود #اندڪےبصیرت #ادامه_دارد... 💕 @aah3noghte💕