eitaa logo
مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری
424 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
197 ویدیو
27 فایل
اندیمشک، شهر ظرفیت‌ها شهر هزار شهید و هزار کار نکرده و هزار راه نرفته ارتباط با مدیر: @nikdel313
مشاهده در ایتا
دانلود
توی روزگار کرونایی ما هوای شما رو داریم.😊 علاقه‌مندان کتاب‌های تازه منتشر شدهٔ نعمت‌جان و حوض خون، می‌توانید این کتاب‌ها را اینترنتی بخرید. نعمت‌جان: ۲۵۰۰۰ تومان حوض خون: ۷۰۰۰۰ تومان 🛒راه‌های سفارش و خرید: 📧نشانی اینترنتی @shahre_zarfiyaths در پیام‌رسان‌های اجتماعی: ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام 📱شماره تماس: ۰۹۱۶۷۹۹۵۷۵۵ ⚡اندیمشکی‌های عزیز ارسال برای شما رایگان است. کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری @shahre_zarfiyatha
شماره ۲۱۵ ماهنامه فرهنگی، اجتماعی، سیاسی فکه منتشر شد. ویژه‌نامه کرونا (جبهه‌ای سخت به نام کرونا) 🔸پایانی خوش، مزدی به وسعت بهشت گفت‌وگو با مادر شهید سلامت مهین خسروی‌تبار می‌توانید این شماره را از کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری خریداری بفرمایید. شماره تماس: ۰۶۱۴۲۶۵۱۰۱۱ ۰۹۱۶۷۹۹۵۷۵۵ کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
10.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸آنچه از مطالعه ۶۴ بخش این کتاب که هر یک به روایت خاطرات یکی از این بانوان زینبی اختصاص یافته نشان می‌دهد: این شیرزنان از بالاترین درجات عاطفی و معنوی نسبت به دین و سرزمین و انقلاب و امام و خانوادهٔ خود برخوردار بوده‌اند. 🖊بخشی از یادداشت آقای علیرضا مختارپور، دبیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور درباره کتاب حوض خون با تحقیق و تدوین فاطمه سادات میرعالی ▫️آنچه می‌بینید خوانش بخشی از کتاب حوض خون توسط آقای علیرضا مختارپور است. 📎لینک اینستاگرام: https://www.instagram.com/p/CONbTz8hnrC/ کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری @shahre_zarfiyatha
بسم الله الرحمن الرحیم سلام طاعات و عبادات شما قبول. برای پخت ۲۰۰۰ غذا به مناسبت عید سعید فطر و توزیع در مناطق محروم به کمک‌ شما روزه‌داران عزیز نیازمندیم. 6273811084887998 عظیم مهدی‌نژاد ۰۹۳۵۳۹۰۳۱۱۹ کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
6.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴📣 اولین بیننده مستند ایکسونامی۳ باشید! 🔹 دعوتید به: مراسم بزرگ رونمایی مجازی مستند جنجالی «ایکسونامی۳؛ دیوارکش» 💢 در این مستند سینمایی، در ادامه مجموعه مستندهای با موضوع زیست جنسی، سازندگان اثر، سراغ نقطه تلاقی این موضوع بحث‌برانگیز با یک موضوع دیگر رفته‌اند که از قدیم چالش اجتماعی جامعه ما بوده و هست؛ یعنی بحث ارتباط «امر جنسی» و «سیاست». ✅ رزرو و تهیه بلیت (ظرفیت ۵۰۰ نفر)👇 🌐 b2n.ir/divarkesh ۱۴۰۰ ⭕️ بهترین و به‌روزترین فیلم‌های انقلابی را در لینک زیر ببینید🔻 🌐 @ammaryar_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت چهلمین سالروز شهادت شهید مهدی صناعی. خرمشهر. ۱۳۶۰/۳/۱ صناعی شهید شده... روزهای آخر دوره بود. فریدون با خواهرزاده‌ام بابک آمدند الیگودرز. وقتی شنیدم فریدون برای دیدنم آمده، هم خوشحال شدم و هم نگران.... نعمت‌جان ص ۷۴ مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری @shahre_zarfiyatha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت چهلمین سالروز شهادت شهید مهدی صناعی. خرمشهر. ۱۳۶۰/۳/۱ صناعی شهید شده... روزهای آخر دوره بود. فریدون با خواهرزاده‌ام بابک آمدند الیگودرز. وقتی شنیدم فریدون برای دیدنم آمده، هم خوشحال شدم و هم نگران.... نعمت‌جان ص ۷۴ مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری @shahre_zarfiyatha
انا لله و انا الیه راجعون متاسفانه باخبر شدیم خانم خدیجه داغری، از راویان کتاب حوض خون، صبح امروز درگذشت. خانم خدیجه داغری، مادر مرحوم پورن‌دخت لین‌من از دیگر راویان کتاب حوض خون است که ایشان نیز سال گذشته بدرود حیات گفتند. به خانواده انقلابی و داغدار مرحوم داغری تسلیت می‌گوییم و برای بازماندگان از پروردگار طلب صبر می‌کنیم. کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
۶۴ روایت دردناک از زنان رخت‌شوی جنگ که شب‌ها از سرفه خواب ندارند کتاب «حوضِ خون» خاطراتِ ۶۴ بانوی اندیمشکی‌ است که در رخت‌شوی‌خانه‌ بیمارستان کلانتری اندیمشک، داوطلبانه پتوها و البسه‌ رزمندگان را می‌شستند و ترمیم می‌کردند. 🔸گفت‌وگوی خبرگزاری فارس با فاطمه سادات میرعالی، نویسنده کتاب حوض خون 📎 لینک کامل خبر https://www.farsnews.ir/news/14000308001022 کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
۶۴ روایت دردناک از زنان رخت‌شوی جنگ که شب‌ها از سرفه خواب ندارند کتاب «حوضِ خون» خاطراتِ ۶۴ بانوی اندیمشکی‌ است که در رخت‌شوی‌خانه‌ بیمارستان کلانتری اندیمشک، داوطلبانه پتوها و البسه‌ رزمندگان را می‌شستند و ترمیم می‌کردند. 🔸گفت‌وگوی خبرگزاری فارس با فاطمه سادات میرعالی، نویسنده کتاب حوض خون 📎 لینک کامل خبر https://www.farsnews.ir/news/14000308001022 کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha
هفتادوهشتمین دیدار رهروان زینبی، دیدار با همسر شهید ‌اکبر حاجی‌پور 📆۱۲ خرداد ۱۴۰۰ کانون فرهنگی تبلیغی شهید جواد زیوداری مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید جواد زیوداری @shahre_zarfiyatha
🔸گزارش هفتادوهشتمین دیدار رهروان زینبی، دیدار با همسر شهید اکبر حاجی‌پور شازده عباسی هستم، همسر شهید اکبر حاجی‌پور. شهید پسرعمه پدرم بود. ازدواج ما سنتی بود. پدرش توی نماز جمعه دیده بودم و پسندیده بود. وقتی آمدند خواستگاری، برادرم گفت: «دیگه هیچ بهانه‌ای نداری که اینو رد کنی.» دوست داشتم همسرم مرد مومنی باشد و خانواده حاجی‌پور مذهبی و سرشناس بودند، من هم قبول کردم. سال ۶۲ بود و بحبوحه جنگ و بمباران و موشکباران اندیمشک. با خریدی مختصر و عقد محضری و مهمانی ساده‌ای، زندگی مشترکم با اکبر را شروع کردم. جنگ بود و همه احساس تکلیف می‌کردند. مادرم همراه زن عمو فیض‌الله می‌رفتند بیمارستان شهید کلانتری و لباس و ملافه خونین و خاکی شهدا و مجروحین را می‌شستند. تا جایی بمب یا موشک می‌زد می‌رفتند برای غسل شهدای زن. اکبر مرد عمل بود. حرف نمی‌زد، شعار نمی‌داد. عملا طبق قواعد اسلام و دین عمل می‌کرد. بیش از حد به پدر و مادرش محبت می‌کرد و احترام می‌گذاشت. مادرش آسم داشت. برای درمان بردش چندین شهر پیش دکترهای مختلف. به من هم محبت می‌کرد. نمی‌گذاشت هیچ کمبودی حس کنم. خودش کارهای بیرون را انجام می‌داد، خرید می‌کرد. توجه و محبتش فقط برای خانواده نبود. بعد از شهادتش فهمیدیم مرتب به خانواده نیازمندی کمک می‌کرده. توی مراسم تشیعش پیرزنی آمد و خودش را می‌زد. می‌گفت: «اکبر پسر منه. خیلی هوامو داشت. چندتا دختر دارم و شوهر مریضی. اکبر مرتب به ما سر می‌زد و شوهرم رو می‌برد دکتر.» توی شهرداری کار می‌کرد. اولش راننده بود و بعدش شد مسئول دایره موتوری. وقتی بخشنامه آمد برای جبهه نیاز به راننده ماشین‌آلات دارند، اول خودش ثبت‌نام کرد. گفت: من که مسئولم اگر خودم پیشقدم نشم چطور میخوام به نیروهای زیردستم بگم بیایید برید جبهه؟ آخرهای اسفند ۶۴ بود که ساکش را بست و با کاسه‌ایی آب پشت سرش بدرقه‌اش کردم. به من و مادرش تاکید کرد: نیایید دنبالم توی سپاه و بسیج. نه ماهه باردار بودم که رفت. قبل از رفتنش مرتب بهم می‌گفت: «نگران من نباشی. دارم میرم جبهه آبادان. موقع زایمان میام پیشت.» خانه خواهرم ماهشهر بود. می‌گفت: «شاید اومدم بردمت خونه خواهرت که نزدیکت باشم و هی بهت سر بزنم.» حرفی نمی‌زد که اذیت شوم. حتی برای بچه‌مان اسم تعیین کرد. اگر دختر بود لیلا و اگر پسر بود عباس. تمام حرف‌هایش امیدوار کننده بود. ناراحت بودم از رفتنش ولی فکر نمی‌کردم شهید شود. چند روز قبل از رفتنش عمویش فیض‌الله حاجی‌پور آمد خانه‌مان. لباس عراقی از جبهه آورده بود. به شوهرم گفته بود بپوشش. وقتی پوشیدش من را صدا کرد و گفت: شاخ شمشادت رو خوب نگاه کن میخوام ببرمش جبهه. عمو فیض‌الله مرد شوخ طبعی بود. سربه‌سر مادرشوهرم می‌گذاشت و می‌گفت: «بهروزت رو میبرم جبهه. شهید میشه. میذارمش عقب لندکروز. قدش هم بلنده. پاهاش از لندکروز آویزون میشن.» نمی‌گفت اکبر، می‌گفت بهروز پسر دوم خانواده. اکبر قبل از ازدواج ما یک بار مجروح شده بود. موقع جابه جا کردن مهمات توی دوکوهه. ▫️ادامه در پست بعد... 🔰🔰🔰🔰 @shahre_zarfiyatha