eitaa logo
موسسه فرهنگی هنری شهید جواد زیوداری
656 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
255 ویدیو
33 فایل
🔻اندیمشک شهر ظرفیت‌ها شهر هزار شهید و هزار کار نکرده و هزار راه نرفته 🔰ارتباط با ادمین: @nikdel313 @mr_khosroobigi 📚کافه کتابجو https://eitaa.com/ketabjjo 🛍️فروشگاه مهربانی https://eitaa.com/mehrabani_shap 💚اندیمشک آرت @Andimeshk_art
مشاهده در ایتا
دانلود
انتخاب!!! نزدیک سحر بود. دلشوره‌ای عجیب به دل حبیب افتاد. انگار باید انتخاب می‌کرد. ندایی به او می‌گفت: «سعید را میخواهی یا حبیب را؟» آشفته و پریشان از خداوند طلب بخشش می‌کرد. فکر می‌کرد گناهی مرتکب شده و تاوانش را اینگونه باید پس دهد. می‌گفت: «خدایا منو ببخش. این چیه به دلم افتاده!! چی از من می‌خوایید!؟» آرام نمی‌گرفت. گریه می‌کرد. استغفار می‌کرد ولی فایده نداشت. باز هم همان سوال: «حبیب را می‌خواهی یا سعید را؟؟» !!! خداوندا چه امتحان سختی! مگر مادر می‌تواند انتخاب کند!!؟؟ اصرار از طرف ندای ناآشنا مادر را به فکر واداشت. "دو ماهی بود سعید ازدواج کرده بود و مادر دلش نمی‌آمد نوعروسش در عزای همسرش چادر سیاه به سر کند. حبیب هم قبلا با اصرار از مادر خواسته بود که برایش دعا کند شهید شود ولی مادر برای پیروزی‌اش دعا کرده بود." مادر ناگزیر از انتخابی که نتیجه‌اش را می‌دانست، آه کشید و انتخاب کرد... صبح خبر آوردند که یکی از فرزندان شهید شده. مادر سراسیمه پرسید کدامشان؟؟ گفتند: حبیب... 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 دعای مادر برآورده شده بود. برای همان شهادت بود. دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @Shahre_zarfiyatha
#پنج_شنبه برای من، یک روز مثل تمام روزهاست ولی برای او یک قرار است و یک دلِ تنگ و بوسه‌ای که هر هفته می‌نشاند به‌جای گونۀ #پسران بر روی #سنگ بر دامن #مادر_شهیدان صلوات 🌷 #اندیمشک #مادر مادر #شهیدان_جشنی مادر #شهیدان_شهریانی 🌹🍃🌹🍃 دفتر تاریخ شفاهی شهید جواد زیوداری اندیمشک @shahre_zarfiyatha
با هر سختی و کمبودی بچه‌هایم بزرگ شدند. بعد از جنگ رختشویی هم تمام شد. بیشتر توی خانه بودم و از هر فرصتی استفاده می‌کردم و از دخترها می‌خواستم شعرهای ناصرم را برایم بخوانند. بعضی‌ها را حفظ می‌کردم؛ ولی زود فراموش می‌شد. داغ ناصر هوش‌وحواس برایم نگذاشته بود. شعر «به مادر خوبم» را وقتی بهش اجازه دادم برود جبهه برایم نوشت. تا مدت‌ها با خودم می‌خواندمش. از خواندنش حس خوبی داشتم. صدای ناصر را که با من می‌خواند می‌شنیدم که می‌گفت: «به خوبم» آه مادر نمی‌دانم از بهر کدامین درد گِریم من در غم مرگ و شهادت یاران یا در تصرف شدن شهر دلیران اَیا مادر چه پست است این زمانی که نامردان به نام دوست تیغ تیز کینه را در قلب من بنشانده‌اند... تو گو مادر بمانم من یا که همچون حجت و حشمت سلاح بر دست به جنگ خست بشتابم؟ ولی مادر جهان تنگ است بهر من می‌جویم جهانی را که باشد نام آن در آن باشد و من در آن دیار یابم خدایم را که بشتابم به سوی او مرا مانع مشو مادر... فراز شصت‌وچهارم کتاب روایت ، مادر ◾️هدیه به روح مادر شاعر شهید ناصر چهارلنگ فاتحه و صلواتی مرحمت بفرمایید. مؤسسهٔ فرهنگی‌هنری شهید جواد زیوداری ایتا، بله، تلگرام، روبیکا و اینستاگرام @shahre_zarfiyatha