eitaa logo
شهرستان ادب
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
292 ویدیو
6 فایل
موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب ShahrestanAdab.com ارتباط با مدیر کانال: @ShahrestaneAdab
مشاهده در ایتا
دانلود
علیرضا قزوه در نشست رسم شاعری یازدهمین دوره آموزشی شعر آفتابگردان‌ها که به همت موسسه فرهنگی شهرستان ادب برگزار شد، با اشاره به تفاوت شاعر با عموم مردم اظهار کرد: شاعری گرفتن سیم برق عاطفه، احساس، عشق و خیال است به شکلی که برق سه‌فاز باشد و اگر دیگران آن را بگیرند خشک شوند اما شما که شاعر هستید را تکان ندهد. وی در خصوص اینکه شعر برای او از چه زمانی آغاز شده است، بیان کرد: از نزار قبانی، شاعر مطرح عرب می‌پرسند که شعر برایت از چه زمانی آغاز شد و او می‌گوید از وقتی که ناف مرا بریدند و خون شعر به دستان قابله پاشیده شد. اگر این‌گونه تعریف نکنم باید بگویم در سال‌های تحصیل من در سوم راهنمایی که همزمان با اوایل انقلاب اسلامی بود، سرودن شعر را آغاز کردم. در آن زمان یک معلم جغرافیا داشتم که من را تشویق به نوشتن شعر می‌کرد، درحالیکه از لحاظ اندیشه و تفکر با او سنخیتی نداشتم. او اندیشه‌های توده‌ه‌ای را رواج می‌داد و می‌‌خواست مرا با سیاوش کسرایی آشنا کند اما چون اندیشه‌اش را قبول نداشتم، فرار می‌کردم. با این حال آن معلم برای شروع با تشویق‌هایش کمک کرد. ادامه خبر: https://snn.ir/fa/news/1165662/ @Aftabgardan_ha
گرچه این سفرنامه یک داستان با روایتی خطّی و متّصل به هم -از ابتدا تا انتها- نیست امّا وجه شعری آن و شبکۀ متّصل دال و مدلولی در سطح زیرینِ زبان سبب شده تا این تکّه‌روایت‌های جدا از هم به یک شعر گسترده تبدیل شود... یادداشت کامل علیرضا میرزایی دربارۀ کتاب «چاپ بیروت» از پیوند زیر بخوانید: https://shahrestanadab.com/Content/ID/12456/ @shahrestanadab
چاووش‌خوانی قدس... باز از کرب‌و‌بلا نغمهٔ لا می‌آید این صلا دم‌به‌دم از کرب‌وبلا می‌آید یار می‌پرسد: در یاوری‌ام یاری هست؟ هله بشتابد هر جا که جگرداری هست سر بیارید که سر می‌طلبد این جاده ای خوش آن ره که در آن جاده شود سجاده سر بیارید که سجده است، که سر می‌طلبد جاده سجادهٔ خون، مرد خطر می‌طلبد جاده می‌خواند هنگامهٔ دل‌ کندن‌هاست ای جماعت بشتابید که مولا تنهاست تیغ‌ها رقص‌کنان، جاده پر از شمشیر است بشتابید همین لحظه که فردا دیر است بشتابید که خون‌هاست به جوش آمده‌اند بغض‌های همه عالم به خروش آمده‌اند بشتابید شهیدان همه در میدانند سر بیارید جز آن سر همه سرگردانند آی ای اهل ولا! همچو ولی برخیزید هر که خونخواه حسین است، علی! برخیزید شور فرمان نشور است ز خود باید کند از سکون، از طمع، از حرص احد باید کند آب یک جرعه بنوشید که سقا تشنه است رودها هان بخروشید که دریا تشنه است آب‌ها جمله مضاف‌اند تیمم باید هر چه پیدا شده جز عشق، همه گم باید آبها گِل شده، گُل‌ها همه زار عطش‌اند باغ‌ها شعله‌کشان، رقص بهار عطش‌اند هان دل از شاید و اما و اگر بردارید کعبه از بت شده پر باز تبر بردارید در یمن آه اویس قرنی شعله‌ور است جاده‌ها سفرهٔ خونند، زمان سفر است پیر ما گفت پر از عزم جوانی باشید سر پر شور «حسین همدانی» باشید آسمان پشت سر یار خراسانی ماست بادها جمله به فرمان «سلیمانی» ماست پا به دریا بگذارید شناور باشید صولت «مهدی لطفی نیاسر» باشید شاهد اینکه ز ما ترس و تعلق دور است تن بی‌سرشدهٔ «اصغر پاشاپور» است در شب غیبت دیدار عجب شیرین است حجت این سخنم خندهٔ «بدرالدین» است عقل سرخ است که تابیده، حلب توفانی‌ست شیخ اشراق زمانه «علی زنجانی»ست همه هستند، شهیدان همه در این راهند همه هستند شهیدان و تو را می‌خواهند بشتابید همه نیزه‌سواران رفتند بشتابید ابوحامد و یاران رفتند ای خوشا معرفت لحن خراسانی‌ها بامیانی‌ها، طوسی‌ها، یمگانی‌ها حرف فردوسی بر خاک نخواهد ماندن «گنگ دژهوخت» به ضحاک نخواهد ماندن رستم است اینکه پر از غیرت حیدرخوانی‌ست آرش است اینکه شبیه «حسن تهرانی»ست باز «بافنده» پر از شور رجزخوانی‌هاست «فاتح» است اینکه علمدار خراسانی‌هاست «صدرزاده»ست که طنازی او گل کرده ست «حاج احمد» هوس ذکر توسل کرده است فاطمیون همه دل‌های حسینی دارند زینبیون جگر از عشق خمینی دارند می‌رسیم ای قدس همپای شهیدان به حرم «مغنیه»، «احمدی روشن» و «الله‌کرم» قدس در راه تو ما نیز شهید حرمیم با «حسین قمی» و با «حججی» هم‌قدمیم نعرهٔ حیدری زینبیون رایت ماست چشم «فرمانده مطهر» همه سو حجت ماست «حاج حیدر»ها سرمست جنون می‌آیند از ره شام بلا زینبیون می‌آیند عشق می‌بارد سرها به تماشا مستند دل بریدند ز خود تا به خدا پیوستند هر که دارد سر همراهی سر بسم الله هر که دارد جگر خوف و خطر بسم الله قدس ای قبلهٔ اول‌ خط پایانی تو مقصد قافلهٔ هند و خراسانی تو فرصت خواستن خون خدایی ای قدس قدس رویای دل‌انگیز شهیدانی تو لحظهٔ روشن معراج بشر خلوت توست آخرین مرحلهٔ هجرت انسانی تو @shahrestanadab
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد. @shahrestanadab
تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است چشم‌ها بس که مطهر شده، زمزم شده است نه فقط شاعر اين شعر عزا پوشيده‌ست غزلم نیز عزادار محرم شده است ظهر داغی‌ست، عطش‌ريزی روحم گوياست از سرم سایهٔ طوبانفسی كم شده است هر كه دارد هوسش، نه! عطشش، بسم الله راه عشق است و به اين قاعده ملزم شده است سوگواران شما، مرثيه‌خوان خويش‌اند بی‌سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است «من ملك بودم و فردوس برين...» می‌داند اين ملك شور كه را داشت، كه آدم شده است من نه مداحم و نه مرثيه‌سازم اما سرفراز آن كه به طوفان شما خم شده است @shahrestanadab
استاد محمدعلی بهمنی درگذشت متاسفانه علی رغم تلاش پزشکان برای احیای قلبی ایشان، این مهم میسر نشد و استاد محمدعلی بهمنی حوالی ساعت ۲۳ امروز جمعه نهم شهریور ماه آسمانی شد. زمان آیین تشییع این شاعر بزرگ معاصر در تهران و تدفین او در بندرعباس، به اطلاع عموم خواهد رسید. @Aftabgardan_ha
شهرستان ادب
استاد محمدعلی بهمنی درگذشت متاسفانه علی رغم تلاش پزشکان برای احیای قلبی ایشان، این مهم میسر نشد و ا
پس از صد سال اگر پرسی: کجا او؟ ز هر بیتی ندا خیزد که: ها! او! هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم باور نمی‌کنید؟ همین شعر شاهد است @shahrestanadab
رسول گفت: « هیچ خبرداری تا حالِ امتِ من از پسِ مرگِ من چون خواهد بودن و نگاهدارِ ایشان کی باشد؟» جبریل گفت: «هم اکنون خبر با تو دهم.» پرّی بزد و ناپدید گشت و در ساعت بازآمد گفت:‌ «یا محمد، خدایت می‌ سلام کند و می‌گوید دل شاد دار که نگهدارِ امتِ تو من باشم.» رسول گفت: «کنون خوش‌منش گشتم به مرگ.» @shahrestanadab
پس چون رسول وفات یافت، از فاطمه پرسیدم که «آن کلمه چه بود که تو از آن بگریستی؟ و آن کلمه که از آن بخندیدی؟» گفت: «رسول پنهان با من گفت که من رفتنی‌ام. من بگریستم. پس یک بار دیگر گفت اول کسی که به من رسد از اهل من، تو باشی. من بخندیدم.» فاطمه را ندیدم پس از آنکه پدرش از دنیا بیرون رفت خندان. در هر دو روز و سه روز، به گورستان شهیدان رفتی و آنجا نماز کردی و دعا کردی و می‌گریستی. تا آن‌گه که وفات یافت، بر این طریق می‌بود. وفات یافت پس از رسول به صد روز. @shahrestanadab
کتاب یک «تکه ابر» مجموعه روایت‌هایی برای پیامبر اکرم(ص) است. در این کتاب، شش قصه به انتخاب مجید قیصری دیده می‌شود که غالب این داستان‌ها، برگزیدگی جشنوارهٔ خاتم را در کارنامهٔ خود می‌بینند. شخصیت‌های محوری قصه‌های این کتاب، هر کجا که باشند، از اورشلیم و فرانکفورت گرفته تا خیابان‌های تهران، هر کدام داستان زندگی خودشان را دارند و در پی گمشده‌ای می‌گردند؛ از دختری که دنبال یک تکه ابر است تا کارگردانی که بین کودکان، در تب‌وتاب انتخاب بازیگری برای نقش کودکی‌های پیامبر است. @shahrestanadab
در خانهٔ خدیجه همان عدهٔ قبلی جمع بودند که مصعب با زید و مرد مسلمان همراهش وارد شدند. مصعب، مشتاق به سمت محمد رفت و سلام کرد. پوستی وصله‌دار بر تن داشت و آنچه به پا داشت، چنان کهنه بود که به زحمت به پاهایش بند می‌شد. مصعب که سلام کرد، پیامبر و علی هر دو جواب او را دادند. سپس علی‌بن‌ابوطالب، به چهرهٔ مصعب و لباس‌های پارهٔ او نگریست و گفت: «آفرین بر تو ای برادر فداکار، اینک هر کس به بدن لاغر و لباس وصله‌دار و نعلین کهنه و ســوراخ‌شده‌ات بنگرد، نمی‌تواند باور کند که تو همان جوان اشراف‌زادهٔ مکی هستی که تا قبل از مســلمان شدن، زیباترین لباس‌ها را می‌پوشیدی و بر بهترین مرکب‌ها سوار می‌شدی.» چهرهٔ مسلمانان از اشک خیس شد. کلام علی که پایان یافت، همه دیدند که پیامبر آرام‌آرام اشک می‌ریخت. @shahrestanadab
مرادبخشا! در تو گريزم از اخلاص کزين خراس خسيسان دهی خلاص مرا مرا تو باش که از ما و من دلم بگرفت برآر تيغ عنايت نه من گذار نه ما کليد رحمتم آخر عطا فرست چنانک که گنج معرفت اول هم از تو بود عطا @shahrestanadab
هر آن که رو در بقیع آرد، تو را به محشر شفیع آرد بنای همت رفیع آرد، که سر بر آن آستانه دارد سی‌ام صفر، سالروز شهادت مظلومانهٔ امام حسن(ع)، تسلیت باد. @shahrestanadab
عجب نبود اگر که انس و جانش آستان بوسند که اینجا سرور و فرمانروای انس و جان خفته است شهادت شاه طوس و طابران، آبروی ایران و ایرانیان، امام رضا(ع) تسلیت باد. @shahrestanadab