🔻فرصت طلایی انقلاب برای ادبیات داستانی ایران
(یادداشتی از #محمدقائم_خانی در پروندۀ #چهل_سال_انقلاب)
▪️«...نوشتن رمان نیاز به ذهنیت و زبان خاصی دارد که امکان قصهگویی متناسب با واقعیت و ارائۀ روایتی در نسبت با روابط علی و معلولی را داشته باشد. فارسی مدرن که در دورۀ معاصر و پس از مواجهۀ ایرانیان با تغییرات دنیای جدید ایجاد شده، وضعیت خاصی دارد که آن را از بسیاری از زبانهای دیگر متمایز کرده و فرصتی تاریخی را پیشِروی نویسندگان ایرانی قرار داده است تا رمان را آنگونه که میخواهند، بنویسند. ادبیات معاصر ایران – به هر دلیل که باشد – نگاه ما را به جهان شکل داده است، پس نویسندگان و شاعران، نمایشنامهنویسان و حتی مترجمان ادبی بر آنچه بر ما رفته است یا میرود، مسئولند...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10050
☑️ @ShahrestanAdab
🔻فتح طلسمها
(نبرد خیر و شر و تقابل نور و ظلمت در افسانه های کهن و ادبیات ما سابقۀ دیرینه دارد. جدا از حضور مختلف و متعدد این عناصر در ادبیات فارسی "اعم از ادبیات عامه تا ادبیات رسمی" یکی از ابیاتی که این تقابل را بهخوبی نشان داده است، بیت معروف حافظ است که "خلوت دل نیست جای صحبت اضداد | دیو چو بیرون رود فرشته درآید". بیتی که در سرود خاطرهانگیز "بوی گل و سوسن و یاسمن آید" حمید سبزواری که برای ورود امام سروده و خوانده شد، چنان زیبا تضمین شده است که تشخصی جدید یافته است.
در ادامه یاد میکنیم از یک نیمایی قدیمی استاد #محمدعلی_بهمنی که در سالهای دهۀ چهل متأثر از این افسانه سروده شده است. ایشان در توضیح این شعر خود مینویسد: "ما در افسانههایمان شخصیتی داریم به نام "ملک بهمن" که در خواب میبیند شیشۀ عمر دیو را به دست آورده و با شکستنش آن را نابود کرده است. همنامی پسرم بهمن با ملک بهمن آن افسانه، شعری شد با نام فتح طلسمها")
▪️در قصههای عهد کهن خواندیم:
وقتی که شاهزاده ملک بهمن
در بند دیو بود
یکشب به خواب دید
فتح طلسمها همه با اوست
اینک
در فصل بیشهامت تسلیم
شاید هزار قرن
از مرگ آن دلیر گذشته است
و بازوان شیرشکاران
با شاخههای پوک شکسته است
اما دلیر کوچک من بهمن
همنام شاهزاده آن قصههای خوب
بیخوابی عمیقاش
تعبیر سالهای بیرؤیا نیست
احساس میکنم
این چشمهای معصوم
گاهی به خواب اگر میرفت
آن سوی پلک خسته خود میدید
فتح طلسمها همه با اوست
#چهل_سال_انقلاب
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 https://www.instagram.com/p/BtgAga7Hj4Y
▪️در میان اینهمه چالشها و فراخوانهای گوناگون شبکههای مجازی، جای چالشهای ادبی و هنری خالیست. سایت شهرستان ادب از این به بعد ستونی را به این چالشهای ادبی اختصاص میدهد. هربار یکی از پروندههای سایت یا رویدادهای مهم ادبی یا اجتماعی جهان فارسی را بهانهای برای این چالشها میکنیم.
در دومین #چالش_ادبیاتی شهرستان ادب به بهانه پرونده #شعر_فاطمی و پرونده #چهل_سال_انقلاب و یا با موضوع #انقلاب_فاطمی از شما دعوت میکنیم تکبیت، دوبیتی، رباعی و شعر نوی کوتاه خود یا دیگران را (با ذکر نام شاعر) با هم به اشتراک بگذاریم.
گزیدهای از بهترینهای این چالش در پرونده #شعر_فاطمی و پرونده #چهل_سال_انقلاب سایت #شهرستان_ادب نیز منتشر میشود.
شعرهای کوتاهی که به نظرتان زیباست را در در بخشکامنتهای همین پست اینستاگرام یا در سایت شهرستان ادب برای ما بنویسید.
#چالش_شعر_کوتاه
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 صفرخان
(بازخوانی شعری انقلابی از #حسین_منزوی در پروندۀ #چهل_سال_انقلاب)
▪️حسین منزوی را با عاشقانههای شورانگیز و جنونمند میشناسیم. البته گاه میشنویم که منزوی شعر اجتماعی نیز داشته است، اما این سخن بیشتر در همین حد متوقف میماند یا در حد یک احساس شخصی محدود تعریف میشود. این در حالی است که بسیاری از شعرهای منزوی، رنگ سیاسی اجتماعی قابل توجهی دارد؛ در بسیاری از این شعرها، مفهوم آزادی و مبارزه از نماد و ابهام فراتر رفته است. به نظر میرسد این ابیات در شعرهای اولیۀ منزوی و نیماییهای او فراوانی بیشتری دارد:
تو را سر میدهم ای ترانۀ آزادی!
به بهای تیری که بر گلویم مینشیند
و تبری که بر انگشتانم
تو را سر میدهم ای آزادی!
ای ترانۀ خونین!
البته این به آن معنا نیست که غزلها از این مفاهیم تهی است. بیت زیر، یکی از همین ابیات است:
یاران رفته با خط خونین نوشتهاند:
اوج ستم همیشه به طغیان رسیده است
اما در اینجا به معرفی و بازخوانی بخشی از شعر بلند «صفرخان» میپردازیم. این نیمایی بلند، در ستایش «صفر قهرمان*» به عنوان قدیمیترین زندانی که بیشتر عمر خود را در زندانهای ساواک گذراند و در آستانۀ انقلاب در سال 57 آزاد شد، گفته شده است. این شعر ابتدا در سال 58 به صورت کتابی مجزا منتشر شد و به برادرش تقدیم شد. او همچنین در مقدمۀ کتاب، صفرخان را سمبل مقاومت و نمونۀ مثالزدنی از کسانی دانسته است که جوانیشان را در سیاهچالها و سلولهای مردمکش به باد دادند تا مردم در این سوی زندانها سرانجام آزادی را فراچنگ آورند. او همچنین در مقدمۀ این کتاب مینویسد: «قرار بود این کتاب همان موقع که بحث زندانیان سیاسی مطرح بود منتشر شود، ولی دولت نظامی ازهاری همان شبهآزادی را هم گرفت.» البته جز ارج نهادن این روحیۀ تسلیمناپذیری، به نظر میرسد این شعر بیش از آنکه ستایش یک فرد باشد، گزارشی از وضعیت اختناقآور و شکنجهگر آن دوران و روحیۀ مبارز عمومی حکایت میکند. بخشی از این شعر بلند را میخوانیم:
صفرخان! مردِ سی پاییزِ پیوسته!
حکایت کن
بگو
از سالهای پرپرت، باری
بگو با من در آن سی سال
در آن دخمه
در آن بیغوله
آن گودال
چه آمد بر سرت باری؟
بگو، هر چند خطهای نوشته روی پیشانیت
حکایت میکند با صد زبان خاموش
از آن سی سال،
سی سال پریشانیت،
اما
بی پشیمانیت
حکایت کن
بگو
از پلههای پیچ در پیچی
که تا عمق جهنم
راهیات میکرد
و نیز از نردبانهای یهودایی
که بالا میکشیدت
تا صلیب درد
بگو از سقف کوتاهی
که پیوسته سرت را خم نگه میداشت
و از نیروی بیمرگی
که «نه» میگفت و گستاخانه قامت در تو میافراشت
ادامۀ این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10063
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻درنگی در شعر «شانلی امام» سرودۀ سهند
( پروندۀ #چهل_سال_انقلاب را با مطلب تازهای از #مهدی_نعلبندی بهروز میکنیم. نعلبندی در این یادداشت به یکی از اشعار #بولود_قاراچورلو، متخلص به #سهند، که برای #امام_خمینی سروده شده است، پرداخته. این یادداشت و شعر را با هم میخوانیم.)
▪️ «شعر "شانلی امام بولود قاراچورلو" بیهیچ تعارفی بهترین شعری است که برای امامخمینی سروده شده است. اینکه میگویم بهترین، نه از سر تعصب به امام است نه تعصب به شاعر شعر، بلکه با نگاه به مضمون شعر، تاریخ سرایش و قدرت آن میگویم بهترین است.
نقب سهند به تاریخ، شنیدنی است؛ فریادی به درازای عمری مبارزه. اینک او امام را مردی خدایی میبیند که فریاد قرنها را با خود آورده و سیلی به راه انداخته که پهلوی را برچیده است. او خطاب به امام میگوید، تو سخن حقّ خلق هستی که قرنهاست در گلو مانده است: سن ائلین قرنلر آغزیندا قالان حق سؤزوسن. از طرفی امام را چشم حقِّ حقبینی میداند که در میان تاریکیها حق را میبیند و مینماید. اگر پهلوی مغلوب او شد، دلیلش تنها یکچیز و آن حق بود. شنیدن اینسخن از زبان شاعری که عمری با تمایلهای چپ زیسته چه شنیدنی است:
سن ائلین قرنلر آغزیندا قالان حق سؤزوسن
سن قارانلیقلار آرا حقی گؤرن حق گؤزوسن
حق قولو, حق الی, حق جارچیسی حقین اؤزوسن
حق گوجوایله وروشانمازدی بو ایرنج نظام
ای یازیق کوتله لرین رهبری ای شانلی امام
ای علی نین خلف اوغلو سنه مین لرله سلام... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10064
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 رمان، شخصیت داستانی و انقلاب
(یادداشتی از #علیرضا_سمیعی در پروندۀ #چهل_سال_انقلاب سایت شهرستان ادب)
▪️ «... با اینحال، هنوز رمانهایی داریم که دلواپس حال و روز بشر و آیندهاش هستند. رمانهایی که نگران عادتوارههای مد هستند که جای ایدیولوژیی را گرفتهاند، ولی به اندازۀ ایدیولوژی زورآورند؛ بروکراسیهای اداری کمرنگ شدهاند اما جایشان را به پیچیدگی نظام جهانی اقتصاد سپردهاند که سرگیجهآور است؛ در همۀ این صورتهای جدید از مصرفگرایی و بندوبستهای سیاسی و اقتصادی نوعی «انسانیتزدایی» وجود دارد. انسان هنوز تبدیل به شیء میشود تا در کنار دیگران بسیج شود، به کنترل درآید و زیر فشار مصرف با خرسندی رنج بکشد. میگویند برای اعتراض به اینطور چیزها لزومی ندارد که ریالیسم سوسیالیسم را با وسواس تکرار کرد؛ اما هنوز نیازی وجود دارد که زمانی در طرح ریالیسمهای سوسیالیسم به آن میپرداختند: انسانی که سر بردارد و در برابر محوشدن مقاومت کند... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10066/
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 آهستهآهسته...
(شعری از استاد #غلامرضا_سازگار در سوگ حضرت زهرای مرضیه در پروندۀ #شعر_فاطمی سایت شهرستان ادب)
▪️بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا، ولی آهسته آهسته...
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم! حسین ای راحت جانم!
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شبها سراغ او، به قبر بیچراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته
☑️ @ShahrestanAdab
🔻 بیچارگان، یک قدم فراتر از شنل
(یادداشتی از #مریم_سادات_حسینی بر رمان #بیچارگان در سالگرد درگذشت نویسندۀ شهیر روسی #فئودور_داستایوفسکی )
▪️«... به نظر باختین حتی منتقدان معاصر داستایفسکی هم که این همه از خواندن بیچارگان مشعوف بودند، به درستی متوجه وجه تمایز این اثر نشده بودند. شاید بشود ردّپای داووشکین را به عنوان یک کارمند دونپایهی فقیر در بسیاری از آثار آن زمان دید ولی تا پیش از داستایفسکی هیچ نویسندهای به آن کارمند خصلت خودآگاهی نبخشیده بود. همگی فقط راویِ بیرونی فقر او بودند. ناظری که از منظر دانای کل ماجرایی را مشاهده میکند و شروع میکند به شرح آن. این داستایفسکی است که برای نخستین بار به این شخصیت پرتکرار اجازه میدهد به وضع خود آگاه باشد و از این خودآگاهی سخن بگوید. اجازه میدهد که خودش زبان به سخن بگشاید و راویِ نحوهی بودن خود باشد. داووشکین نه تنها به خود آگاه است که به تعبیر باختین حتی جهان پیرامون او و زندگی روزمرهی پیرامون او هم به درون فرآیند خودآگاهیاش کشیده میشود. در بیچارگان دیگر این مؤلف داستان نیست که برای مخاطب از وضع جهان میگوید، بلکه ما همهی آنچه را که در جهان میگذرد از منظر قهرمان میبینیم و از زبان او میشنویم. داستایفسکی به تعبیر باختین به محتوای جهان گوگولی، به محتوای شنل و دماغ و یادداشتهای یک دیوانه دست نمیزند، اما در چگونگی بیان این محتوا، انقلاب کوپرنیکی کوچکی ایجاد میکند... »
ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/10058
☑️ @ShahrestanAdab