🔻نکاتی درباره کارگاه شعر #آفتابگردان_ها
(یادداشتی از استاد #محمدکاظم_کاظمی)
▪️«همه محصولاتی که ما در ویترین مغازهها میبینیم، از کارگاههای تولید بدرآمدهاند، کارگاههایی که خود متکی به آموزش و تجربهاند. شعر نیز چنین است. شب شعرها، جشنوارهها، مسابقهها و آثار مکتوب، ویترین ارائۀ شعرند. ولی شعر در کارگاه ذوق و مهارت شاعر پرورده میشود و آن ذوق و مهارت نیز بخشی فطری و بخش مهمی، اکتسابی است.
این بیت ایرجمیرزا را ما همه شنیدهایم که "شاعری طبع روان میخواهد / نه مبانی، نه بیان میخواهد". بله اگر فقط "شاعری" هدف باشد، همان طبع روان هم کافی است؛ اما حقیقت این است که ما در برابر هر شاعر خوب در زبان فارسی حدود یکصد شاعر ضعیف داریم، کسانی که نه نامشان بر جای مانده است و نه آثارشان. اینها کسانی بودهاند که فقط طبع روان داشتهاند. بله، شاعر بودهاند اما شاعر خوب بودن مهم است...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11534
☑️ @ShahrestanAdab
🔻نسلکشی
(شعری از کتاب #صدای_بهتر_زخم سرودۀ #علیرضا_سمیعی تقدیم به کودکان قربانی نسلکشی)
▪️با من کسی نمانده به جز تو
جز تو که زخم تازیانهی دیروزی
سنگ صبور بغض کودکیام باش
حالا که شانه بهر هقهق امروزی
آواز مادر غمگینام را
با تیغ و دشنه کجا بردند
لب باز کن لب
آوازها مگر مردهاند
هان آنچه میچکد از چشمام
اشک رسول خداوند است
در آه من چه غریویست
گویا صدای خداوند است
☑️ @ShahrestanAdab
🔻یادداشتهای یک نویسنده درباره کرونا طاعون کوری
(یادداشتی از #محمدقائم_خانی)
▪️«دو رمان بسیار معروف وجود دارند که به مسأله همهگیری یک بیماری در زمانی اندک میپردازند. اولی #طاعون است نوشته #آلبر_کامو، و دیگری #کوری نوشته #ژوزه_ساراماگو. موقعیت فراگیری یک بیماری با سرعت انتشار بالا، انسان را در برابر تقدیری قرار میدهد که خودش را در هیبت یک هجمه نشان میدهد. فقط تکتک افراد نیستند که مورد هجوم قرار گرفتهاند، بلکه تجمع انسانی هدف قرار گرفته است؛ در یک کلمه نوک پیکانِ خطر به سمت "شهر" است. چون چیزی پیش آمده که فقط به یک انسان ربط ندارد، بلکه همزمان به همه مربوط میشود. بیماری هر نفر، در عین حال بیماری کل جامعه است. نقطهای است که سرنوشت فرد و جمع به هم گره میخورد. پس بنابراین چیزی اساساً انسانی ظهور میکند. برای همین است که یکی از دغدغههای اصلی کامو در طاعون انتقال این گزاره است: "همه مسئولند زنده بمانند و برای زنده ماندن دیگران مبارزه کنند."...»
🔗 ادامۀ این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11540
☑️ @ShahrestanAdab
🔻سروها ایستاده میمیرند
(یادداشت #رقیه_کیه بر رمان سرو_بلند_گوراب در پروندهپرترۀ #هادی_حکیمیان)
▪️«..."سرو بلند گوراب" با ضربآهنگی تند و فصلهایی کوتاه روایت میشود که از نقاط قوت آن است. اگرچه همین ضربآهنگ تند از نظر برخی منتقدین، ضعف محسوب میشود و تکلیف بعضی وقایع را در داستان مشخص نمیکند، اما نویسنده آنجا که عنصر خشونت در داستان جان میگیرد، برای مراعات حال مخاطب نوجوان با سرعت از آن میگذرد. همین ویژگی یک برگ برنده در مقابل نوجوان مأنوس با بازیهای رایانهای و پرورشیافته در سرعت سرسامآور اطلاعات و زندگی ساندویچی در فضای مجازی است؛ خوانش داستان به همین دلیل ملالآور و کند نیست.
نثر شیرین هادی حکیمیان و روایت جذاب داستان از دیگر ویژگیهای سرو بلند گوراب است که با حضور دو نوجوان بازیگوش، رگههایی از طنز نیز به خود میگیرد...»
🔗 متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11518
☑️ @ShahrestanAdab
🔻یاعلی!
(شعری از #زهیر_توکلی به مناسبت سالروز ولادت امیرالمومنین، #امام_علی علیهالسلام)
▪️«سر ِ راستان، شاه دانا علی
شهنشاه ِ فرد ِ توانا علی
در اندام حق، چَشم ِ بینا علی
نهان ِ جهان، راز ِ مانا علی
ز هو چون گذشتی همانا علی
ندانم ز کِی مست حیدر شدم
به ناگاه چون گُل معطّر شدم
سبک بودم از آن سبکتر شدم
غبار ِ کف ِ پای قنبر شدم
غلام ِ شه ِ آسمانها علی
به بوی تو تا بودهام بودهام
ز مهر ِ تو سر بر فلک سودهام
تو را یافتم کز خود آسودهام
تویی چشمهی سنگ ِ فرسودهام
تو ای برتر از سود و سودا! علی!
پر از ردّ ِ پای تو افسانهام
به دستانت آتش زدم خانهام
اگر آزمون است مردانهام
اگر خوان خون است دیوانهام
شب ِ جاودان! شمس معنا! علی!
دل ِ شیر و جان ِ جوانم تویی
توان ِ تن ناتوانم تویی
زمینم تویی آسمانم تویی
شبانروز، ورد زبانم تویی
شبم روز از نور ِ مولا علی...»
🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11541
☑️ @ShahrestanAdab
📸 یک عکس یادگاری از دو سال پیش در چنین روزی
🔸شعرخوانی دختران آفتابگردان در حرم آفتاب خراسان، شب شعر ریحانه
اردوی پایانی ششمین دوره آموزشی #آفتابگردان_ها، ویژه بانوان
| مشهد - اسفندماه ۱۳۹۶ |
#عکس_یادگاری_شهرستان_ادبی_ها
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بازگشایی پروندهپرترۀ «سیمین دانشور» در سایت شهرستان ادب
▪️فردا، هجدهم اسفندماه، به مناسبت سالروز درگذشت #سیمین_دانشور شما را به خواندن پروندهپرترۀ ایشان که پیش از این در سایت شهرستان ادب گشوده شده بود، دعوت میکنیم.
🔹گزیدهای از مطالب این پرونده:
🔸بیستوپنجمین میزگرد #بوطیقا: سیمین دانشور و ضرورت بازخوانی رمان #سووشون
shahrestanadab.com/Content/ID/10567
🔸سیمین دانشور، برون یا درونِ سایۀ جلال | یادداشتی از #پژمان_سرلک
shahrestanadab.com/Content/ID/10665
🔸سوم شخص مفرد | مروری بر آثار داستانی سیمین دانشور
shahrestanadab.com/Content/ID/10499
🔸سیمین، شهرزادِ داستان فارسی | یادداشتی از #محمد_شمس_الدینی
shahrestanadab.com/Content/ID/10498
🔸«عین یک باغچه» به روایت «سیمین دانشور» | از کتاب «سووشون»
shahrestanadab.com/Content/ID/10338
🔗 برای مطالعۀ کامل مطالب این پرونده به صفحۀ مخصوص آن در سایت شهرستان ادب مراجعه نمایید:
shahrestanadab.com/سیمین-دانشور
☑️ @ShahrestanAdab
🔻آزرده خاطر
(شعری عاشقانه از #علی_قربان_نژاد)
▪️به آتش میکشد چشمان تو اندوه شاعر را
گوارا میکند تلخی اشعار معاصر را
تو در راهی و بازار قلمزنها به جوش آمد
به رقص آورده پایت، دست استادان ماهر را
چه تمهیدی است با خال لبت، وقتی که میبینم
میان برکه زیباییات مرغ مهاجر را
چه ترکیب شگفتی خلق کرده دست آن نقاش
که آوردهاست بر این چهره گلچین مناظر را
بیا لب باز کن از پنجره، این بار دعوت کن
به گردش در میان گیسویت باد مسافر را
نوازشهای گرمت را بر این یخبسته انشا کن
دوباره غرق گل کن چهرهای آزرده خاطر را
☑️ @ShahrestanAdab
🔻برج ناز داستان آدمهاست
(#هادی_حکیمیان در گفتگو پیرامون رمان #برج_ناز)
▪️«"برج ناز" کوششی است برای کسب یکتجربۀ جدید... من این کار را به این نیت شروع کردم که قدری به انسانهای معاصرتر و دغدغههای امروزیشان بپردازم، ولی خوب همینطور که میبینید باز هم تاریخ هست، منتها در حاشیۀ کار و از زبان برخی شخصیتها یا ضمن خاطرات افراد مرور میشود و درواقع روایت اصلی نیست. البته هنگام نوشتن این کار نیز مدام فکر این که مثل برج قحطی بهتفصیل به شرح حوادث تاریخی بپردازم مرا وسوسه میکرد، ولی خوب با خودم شرط کرده بودم تا سرحد امکان فقط گریزهایی به تاریخ بزنم؛ آن هم کوتاه...»
🔗 متن کامل این گفتگو را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11345
☑️ @ShahrestanAdab
🔻بیماری همهگیر به روایت #علی_اصغر_عزتی_پاک | از کتاب #تشریف
(سیونهمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«آخرین باری که با هم حرف زدند با کَمکی مهر و عطوفت، اوایل اردیبهشتماه گذشته بوده. مصطفی آمده بوده سراغ پدر و خواسته بوده با هم بروند سراغ سیدچراغ؛ تقریباً دو هفتهای بعد از شنیدن ماجرای بیرون رانده شدن دیو بیماریای واگیر از دهبینه توسط سید. نصرالله تأملی کرده بود و بعد رضایت داده بود به این پیجویی.امّا ای دریغ که بلافاصله خبردار شده بود که سید دوسه روز بعد از وقایع دهبینه در یکی از روستاهای بیجار خوابیده و دیگر بیدار نشده.
نصرالله گفت که داستان سیّد را که مربوط بوده به اوایل دهۀ چهل، در یک همنفسی و همسخنی پُرمِهر، برای پسرش قصه کرده. دهمدوازدهم نوروز بوده و با هم در اطراف زمینهای سر از برف بیرون آوردهشان گشتوگذار میکردهاند و سیاحت کشتزاری که جوانههای گندم بوده. نصرالله یادش نبود چهطور، اما حرفشان رسیده بوده به مردمان زحمتکش دهبینه که او حرف سیدچراغ را میآورد وسط. به مصطفی میگوید:...»
🔗 متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11544
☑️ @ShahrestanAdab
🔻در مدارِ باوفایی
(شعری از کتاب #لحظه_های_بی_ملاحظه سرودۀ #مبین_اردستانی به مناسبت سالروز وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیها)
▪️بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
با محمّد زخم خوردی، با علی فرقت شکافت
مصطفایی زیستی و مرتضایی زیستی
دم به دم با پهلوی مادر شکستی در خودت
لحظهها را در تبِ داغِ جدایی زیستی
خونجگر بودی تمامِ عمر از زهرِ جفا
مجتبایی، مجتبایی، مجتبایی زیستی
بیزمان در بارگاهِ قدس، با عشقِ حسین
پیش از آنی که به این دنیا بیایی زیستی
آمدی از جانِ عالَم خود پرستاری کنی
دورِ او هر لحظه گشتی و فدایی زیستی
بارها تیرِ سهشعبه بر گلویت خون گریست
با علیاصغر در اوجی کبریایی زیستی
هرچه تشنه با حسینت سر بریدند از قفا
شُکر کردی دم به دم خونِ خدایی زیستی
غیرِ زیبایی ندیدی در بلابارانِ عشق
از اَلَستِ عاشقی قالوا بلییی زیستی
نذرِ شکرِ بیشکایت بر درِ تسلیمِ محض
سر نهادی البلاءُ للولایی زیستی
از نیستان دور ماندی داغِ غربت بر جگر
در هوای نالههای نینوایی زیستی
خطبه خواندی حیدری از مصحفی آتش به جان
همنَفَس با آیههای روشنایی زیستی
نورِ چشمِ آفرینش هم تو بودی از ازل
تا ابد بَدرُالدُّجا شمسُالضُّحایی زیستی
عالَمی دیگر مگر سازند و از نو آدمی
تا عیان گردد که بودی و کجایی زیستی
پر بزن، وقتِ پریدن آمد ای که سالها
در قفس هر لحظه با شوقِ رهایی زیستی
☑️ @ShahrestanAdab