شهرستان ادب
🔻 دیدار با راهزن
(نُهمین صفحه از #یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب را به بازخوانی صفحهای از رمان #بارون_درخت_نشین اختصاص میدهیم، به بهانهی 15 اکتبر، تولد #ایتالو_کالوینو)
▪️ «... ناگهان مرد ریشوی ژندهپوشی در سراشیب راهراه کوهستانی پدیدار شد. نفسنفس میزد، سلاحی نداشت. پشت سرش، دو پاسبان شمشیر به دست میدویدند و فریاد میزدند:
- بگیریدش! جووانی خلنگ است! این دفعه گیرش انداختیم!
مرد راهزن از دنبالکنندگانش جلو افتاده بود، امّا دودل میدوید و حالت کسی را داشت که میترسد راه اشتباهی را در پیش گیرد و به دام افتد و اگر به همینگونه میدوید، پاسبانها به زودی به او میرسیدند. درخت گردویی که کوزیمو روی آن بود، شاخههای بلندی داشت که دست به آن نمیرسید؛ امّا کوزیمو مانند همیشه ریسمانی همراه داشت که برای گذر از جاهای دشوار به کار میبرد. ریسمان را پایین انداخت و یک سر آن را به شاخه گره زد. راهزن، با دیدن ریسمان که درست جلوی چشمش به زمین افتاد، لحظهای دودل ماند، سپس آن را به دست گرفت و با چابکی بالا رفت. از آن آدمهای دودل چالاک – یا اگر دلتان میخواهد چالاک دودل- بود که به نظر میرسد هیچگاه توانایی بهرهگیری از لحظهیِ مناسب را ندارند، با این همه هرگز آن را از دست نمیدهند... »
ادامهی این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9609
☑️@ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻 شگرد فتح
(با گشایش پروندهی #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس در سایت شهرستان ادب، به بازخوانی شعری از کتاب 6410 روز تنهایی میپردازیم، سرودهی خانم #پونه_نیکوی.)
▪️ جوانه میزند انگار تاول از بدنت
در آستانهی گل دادن است پیرهنت
یکیدو تاول کوچک شکفته خواهد شد
و چند لکّه که گل شد به سبزهی بدنت
به دوست داشتنت خیره میشوم وقتی
که شاخهی گل سرخیست گوشهی دهنت
به دوست داشتنم خیره میشوی وقتی
که من نمیگذرم از چروک پیرهنت
شگرد فتح تو بر دشمنت چه بود ای مرد
که چند سرفه فقط مانده تا به باختنت
شنیدهای که به آهوی تو چه میگویند؟!
به ناگزیر مرا خواندهاند شیرزنت
امان نمیدهد این سرفه عاشقم باشی
همیشه در دل تو مانده نیمی از سخنت
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻حمیدرضا شاهآبادی: «خیلی از مسائل تاریخی را نمیتوان با زبان تاریخی مطرح کرد و باید با زبان داستان صحبت کرد»
(مصاحبهی ویژهی #محمدقائم_خانی و #حسین_سامانی با حمیدرضا شاهآبادی در پروندهپرترهی #حمیدرضا_شاه_آبادی)
▪️«...خوشحالم که این حرفها را از شما میشنوم. واقعیتش این است که به همۀ این موضوعات فکر میکردم. این آشفتگی ذهنی، این بیتحلیلی و دوربودن از یک فلسفۀ جهانشناختی کامل که بتواند همهچیز را مشخص کند و اینکه از یک شاخه به شاخهای دیگر برویم و از مفاهیم کاملاً عرفانی تا مفاهیم کاملاً مارکسیستی هی تغییر جهت بدهیم و سراغ آنها برویم؛ در عین حال از چیزی کم نگذاریم. یعنی آدمهای این داستان بهقول شما هم کمیک رفتار میکنند، هم تراژیک نسبت به تاریخ و از این نظر خواننده میتواند این کتاب را بعد یکسال یا پنج سال دوباره بخواند و به همان نسبتی که دیدش به تاریخ عوض میشود، نگاهش به کتاب هم عوض شود.
من در این کار به دنبال این بودم که از فرم بهعنوان یک ابزار روایت استفاده کنم. یعنی از کوتاه و بلند بودن فصلها بگیرید تا حرفتویحرف آمدن، تا اینکه برای هر فصل یک گفتمان غالب در نظر میگرفتم که این گفتمان برمیگشت به یکی از شخصیتها که هرکدام از آنها بهنوعی داشت شخصیت اصلی را تعریف میکرد...»
ادامهی این مصاحبه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9569
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻آخرین آیینهها
(تازهترین مطلب از پرونده #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس را با شعری از کتاب #تاهمین_غزل سرودهی #غلامعلی_مهدی_خانی بهروز میکنیم که در ابتدای آن شاعر نگاشته است :
«در بحبوحهی جنگ، کودکستانی در بروجرد مورد حملهی هوایی دشمن قرار گرفت و ویران شد. نتیجهی تأثر شدیدم، این غزل است» )
▪️خفته یا پهلوی هم یا اینکه تکتک زیر خاک
با کتاب قصه دخترهای کوچک زیر خاک
مادری انگار دارد بچهاش را در بغل
دختری خوابیده با تنها عروسک زیر خاک
شاید آنجا بچهها جشن تولد داشتند
کوچهای بازیچه بود و باغ میخک زیر خاک
آه، نه از کوچه پیدا بود و از دلشورگیش
کودکستانیست مدفون گشته بیشک زیر خاک
موشکی آن آخرین آیینهها را هم شکست
زخمی از ترکش، بدنهای مشبّک زیر خاک
آسمان لبریز حسرت بود و کوچه غرق بهت
بیصدا افتاده اجساد چکاوک زیر خاک
مادری در بین مردم جیغ میزد وای! وای!
باز کودک باز کودک باز کودک زیر خاک
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻شهریار، حافظ بود یا مولوی؟
(یادداشتی از #حسن_صنوبری در پروندهپرترهی #شهریار)
▪️«محمدحسین شهریار در روزگار خود حافظ بود یا مولوی یا سعدی یا فردوسی یا...؟
البته که هیچکس، کسی جز خودش نیست و نمیتواند باشد. ولی پارهای از ویژگیها و شباهتها باعث میشود ما از شخصیتی در روزگاری یاد شخصیتی دیگر در روزگاری دیگر بیفتیم.
اگر این سوال را از دوستداران شهریار بپرسیم بیتامل میگویند "حافظ". علت هم، شدت علاقه و ابراز محبت شهریار به حافظ است. شاید در طول تاریخ ادبیات فارسی، چه ادبیات کهن چه شعر نو، شاعری را نداشته باشیم که تا اینمقدار نسبت به شاعری دیگر ابراز عشق و ارادت و فروتنی کرده باشد. حتی بسیاری از اوقات، شاعران برای گرامیداشت مقام خویش، شاعران دیگر را تحقیر کردهاند. گاهی موضوع زد و خوردهای صنفی بوده که در قالب هجو شاعرانِ همروزگار نسبت به هم اتفاق میافتاده است. مثل هجوی که "لبیبی" به بهانه مرثیه "فرخی" برای "عنصری" سرود: "گر فرخی بمرد چرا عنصری نمرد؟! / پیری بماند دیر و جوانی برفت زود / فرزانهای برفت و ز رفتنش هر زیان / دیوانهای بماند و ز ماندنش هیچ سود..."
یا هجوهایی که "احمد شاملو" برای "حمیدی شیرازی" سروده بود: "...بگذار عشق اينسان / مرداروار در دل / تابوت شعر تو / تقليد كار دلقك قاآنی / گندد هنوز ..."...»
متن کامل این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9620
☑️ @ShahrestanAdab
شهرستان ادب
🔻انقلاب ادبی
(یادداشت #علی_داودی بر مثنوی #محمدحسین_جعفریان در پروندهی #ادبیات_جنگ_و_دفاع_مقدس)
▪️«...از میان مثنویهای دفاع مقدس یکی سرودۀ محمدحسین جعفریان است که به دلایلی در اوج این جریان قرار دارد: شعری که مستلزم داشتن اطلاعات کافی از جنگ و مختصات دفاع، اصطلاحات نظامی، فرهنگ جبهه، ذکر اسامی سلاح و جنگافزار و مناطق جنگی و نام سرداران و همچنین مباحث مطرحشده در ادبیات جنگ و انقلاب است که با قرائت دینی و حماسی و انگیزش اساطیر قدیم و جدید و همینطور آفرینش نمادهای جدید همه و همه را دربرمیگیرد.
تصاویر هنری و تأثیرگذار این شعر، تلفیق فضای چندگانه و عاطفه و احساس را درهم کرده است. در کنار بیان وقایع و واقعیتهای ناشی از جنگ به جنبۀ هنری نیز پرداخته و زبان، جنبۀ ادبی به خود گرفته و شاعر صرفاً گزارشگر صحنه نیست، بلکه شاعر از جایگاه اکنونی پلی به تاریخ دور و نزدیک زده و آن را با مفاهیم عرفانی به جایگاهی والا و دور از دسترس ابدی منتقل میکند. این پیوستگی ادبیات دفاع مقدس با مفهوم ابدیت و فنای انسان، آن را تا مرز جاودانگی پیش برده است...»
ادامهی این یادداشت را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
🔗 shahrestanadab.com/Content/ID/9608/
☑️ @ShahrestanAdab