eitaa logo
شهیدشاهرخ‌ضرغام‌‌وشهیدمغفوری
2.5هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
32 فایل
👈سعی کن طوری زندگی کنی که خدا عاشقت بشه ! وقتی خدا عاشقت بشه خوب تو رو خریداره👉 نمازشبخونامونند👈 @Shabahengam 🌙 کانال‌احکام‌شرعی 👈 @Ahkammarfe گروه تبادلات شاهرخ💫مغفوری👇 @shahrokhzarghamm #کانال_وقف_مادر_سادات💚 #کپی_با_ذکر_یافاطمه"س"
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨زیارت نامه شهدا✨ 🦋اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🦋 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 @shahrokhmahdi
دعای روز ششم ماه 🌙 اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ و زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ 🔹خدایا در این ماه به خاطر دست زدن به نافرمانیت خوارم مساز 🔹و تازیانه هاى عذابت را بر من مزن 🔹و از موجبات خشمت بدان نعمت بخشى و الطافى که نسبت به بندگان دارى دورم بدار اى آخرین حد اشتیاق مشتاقان 🌙
. ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺 (11) 🌺 . 1 ( : آقای عباس شیرازی) . در پس هيکل درشت و ظاهر خشنی که داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسياری از همرديفانش جدا می ساخت. هيچگاه نديدم که در و لب به نجاست های بزند. را هميشه می گرفت و می خواند. به بسيار می گذاشت. يکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسيار انسان های با ايمانی بودند. پدرش به بسيار اهميت می داد. مادرش هم بسيار انسان مقيدی بود. اينها بی تاثير در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود. قلبی رئوف و مهربان داشت. هر چه پول داشت خرج ديگران می کرد. هر جائی که می رفتيم، هزينه همه را او می پرداخت. هيچ فقيری را دست خالی رد نمی کرد. فراموش نمی کنم يکبار زمستان بسيار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بوديم. پيرمرد درشت اندامی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزيد. شاهرخ فوری کاپشن گران قيمت خودش را در آورد و به مرد فقير داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جيبش برداشت و به آن مرد داد و حرکت کرد. پيرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگويد، مرتب می گفت: جَوون،! . . ... ... .
. ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺 (12) 🌺 . 2 ( : آقای عباس شیرازی) . صبح يکی از روزها با هم به رفتيم. به محض ورود، نگاه به گارسون جديدی افتاد که سر به زير، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: اين کيه،تا حالا اينجا نديده بودمش؟! در ظاهر زن بسيار با حيائی بود. اما مجبور شده بود بدون به اين کار مشغول شود. شاهرخ جلوی ميز رفت و گفت: همشيره، تا حالان ديده بودمت، تازه اومدی اينجا؟! زن، خيلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم. شاهرخ دوباره با تعجب پرسيد: تو اصلاً قيافه ات به اينجور کارها و اينجور جاها نمی خوره، اسمت چيه؟ قبلاً چيکاره بودی؟ زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهين هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بيام اينجا! شاهرخ، حسابی به رگ غيرتش برخورده بود، دندان هايش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بيرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبيد روی ميز و با عصبانيت گفت: ای لعنت بر اين مملکت کوفتی!! بعد بلند گفت: همشيره راه بيفت بريم، شاهرخ همينطور که از در بيرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر ميگردم! مهين هم رفت اتاق پشتی و را سرش کرد و با رفت بيرون. بعد هم سوار ماشين شاهرخ شد و حرکت کردند. مدتی از اين ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را نديدم، تا اينکه يک روز در همديگر را ديديم. بعد از سلام و عليک، بی مقدمه پرسيدم: راستی قضيه اون مهين خانم تو چی شد؟! اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خيلی براشون سوخت، اون خانم يه پسر ده ساله به اسم رضا داشت. صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بيرون ريخته بود. من هم يه خونه کوچيک تو خيابون نيرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهين خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربيت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!! . . ... . . ... . . . شروعی مجدد و کامل تر از داستان . کانال رسمی شهید :
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا گویی دوستان درجوار شهدای گمنام❤️
🔴 طرح عظیم قرائت قرآن در ماه مبارک رمضان هدیه به وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه به نیت تعجیل در امر فرج 🔹 از وظايف مستحبی ما نسبت به امام عصر(عج) اهداء قرائت قرآن به آن حضرت مي باشد. 📚 وظیفه شماره ۴۵ کتاب مکیال 🔺 در روایت است فردی در دوران امام کاظم(ع) به امام گفت:من يک ختم خود را در ماه رمضان به شما (که امام زمان من هستی ) هديه ميکنم آيا پاداشي دارد؟ امام ضمن تاييد اينکار فرمودند: 🌷 آري پاداش تو اين است که در روز قیامت با آنان باشی عرض کردم: الله اکبر ! چنین پاداشی برای من است ۳ مرتبه فرمود : آری 📚 بحارالانوار ج ۹۵ ص ۵ 🌕 عزیزانی که قصد دارند به وظیفه شماره ۴۵ کتاب مکیال عمل کنند و ختم قرآن خود در ماه مبارک رمضان را به وجود نازنین امام عصر (عج ) با نیت تعجیل در امر فرج اهدا نمایند نام و نام خانوادگی خود را به شماره زیر پیامک کنند: 30007227004343 🌺 به قید قرعه هدایای ارزشمندی به ۱۰۰ نفر از شرکت کنندگان در روز عید فطر اهداء می‌شود. 🔴🔵 این طرح را در کانالها و گروه های خودتان 🆔@ghadamitazohoor313
Khodemonim Ajab Karbobalaei Dari-Reza Narimani.mp3
3.15M
سلام این مولودی را بذارین و افطاردرست کنید بچه ها هم اجازه بدید کمکتون کن
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺 (13) 🌺 . ۱ ( : آقای عباس شیرازی) . . اوايل سال پنجاه و هفت بود که به ميامی رفت. جایی بسيار بزرگتر و زيباتر از کاباره قبلی. شهروز جهود گفته بود: اينجا بايد ساکت و آرام باشه. چون من مهمان های خارجی دارم. برای همين هم روزی سيصد تومن بهت میدم. در آن ايام آوازه شهرت شاهرخ تقريباً در همه محله های شرق تهران و بين اکثر های آنجا پخش شده بود. من ديده بودم، چند نفر از کسانی که برای خودشان دار و دسته ای داشتند، چطور به شاهرخ احترام می گذاشتند و از او حساب می بردند. در يکی از دعواها شاهرخ به تنهایی اصغرِ ننه ليلا به همراه دار و دسته اش را زده بود. آنها هم با نامردی از پشت به او چاقو زده بودند. شاهرخ در آن ايام هر کاری که می خواست می کرد و کسی جلودارش نبود. عصر يکی از روزها شخصی وارد شد و سراغ شاهرخ را گرفت. گارسون ميز ما را نشان داد. آن شخص هم آمد و کنار ميز ما نشست. بعد از کمی صحبت های معمول، گفت: من يک کار کوچک از شما می خوام و در مقابل پول خوبی پرداخت می کنم! بعد چند تا عکس و آدرس و مشخصات را به ما داد و گفت: اين آدرس هتل جهان است. اين هم مشخصات اتاق مورد نظر، شما امشب توی اين اتاق بايد رو با چاقو بزنيد!! چشمان شاهرخ يکدفعه گرد شد و با تعجب گفت: آدم بُکشم؟! نه آقا اشتباه گرفتی! آن مرد ادامه داد: نه، فقط مجروحش کنيد. اين يه دعوای ناموسيه، فقط می خوام خط و نشون براش بکشيم. بعد دستش را داخل کيف بُرد و سه تا دسته اسکناس صد تومانی روی ميز گذاشت و گفت: اين پيش پرداخته، اگه موفق شديد دو برابرش رو می دم. در ضمن اگه احتياج بود، و دار و دسته اش هم هستن. شاهرخ پرسيد: شما از طرف کی هستين، اين پول رو کی داده؟! اما آن آقا جواب درستي نداد. شب با احتياط کامل رفتيم هتل جهان، يک روز هم در آن حوالی معطل شديم. اما بهروز وثوقی عصر روز قبل از خارج شده بود. . . . ... .. . شروعی مجدد و کامل تر از داستان
. ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺 (14) 🌺 . 2 ( : آقای عباس شیرازی) . . ، ،، (همه اين افراد به جرم همکاری با ساواک و کشتار مردم، بعد از انقلاب اعدام شدند) و چند تا ديگه از های شرق و جنوب شرق تهران دعوت شده بودند، هم بود. هر کدام از اينها با چند تا از نوچه هاشون آمده بود. من هم همراه شاهرخ بودم. جلسه که شروع شد نماينده گفت: چند روزی هست که در تهران شاهد اعتصاب و تظاهرات هستيم. خواهش ما از شما و آدم هاتون اينه که ما رو کمک کنيد. توی تظاهرات ها شما جلوی مردم رو بگيريد، مردم رو بزنيد. ما هم از شما همه گونه حمايت می کنيم. پول به اندازه کافی در اختيار شما خواهيم گذاشت. جوايز خوبی هم از طرف اعلی حضرت به شما تقديم خواهد شد. جلسه که تمام شد، همه از تعداد نوچه ها و آدم هاشون می گفتن و پول می گرفتن، اما شاهرخ گفت: بايد فکر کنم، بعداً خبر می دم. بعد هم به من گفت: الان اوايل ، مردم (ع) هستند. من بعد از خبر میدم. . . ... ... . (علت تکراری بودن عکس: شاهرخ این داستان، همان شاهرخی است که در کاباره بود و قصد چاقوکشی داشت) . شروعی مجدد و کامل تر از داستان . کانال رسمی شهید :