🔸️فراخوان مرحله استانی سیزدهمین دوره جایزه ادبی یوسف(داستان کوتاه دفاع مقدس)
🔸️مهلت ارسال آثار تا ۱۰ مهر ماه ۱۴۰۳
🔶مخصوص استان اردبیل
🔶لطفا آثار خود را به آیدی زیر ارسال نمایید.
@Faran239
حکایت
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
یکی از بندگان سعید بن عاص بیمار شد و کسی را نداشت که خدمتش کند. از این معنی دلتنگ شد و کس به نزد سعید بن عاص فرستاد.
زمانی که آمد، وی را گفت: مرا وارثی جز تو نیست. زیر بستر من سی هزار درهم دفن گشته است، زمانی که از دست شدم، دویست درهم آن مرا خرج کن و باقی را خود بردار.
سعید که از نزد او می رفت، گفت: ما با بنده ی خویش بد کردیم و در تعهد وی کوتاهی روا داشتیم. سپس کس به نزد وی فرستاد که خدمت وی به عهده گیرد.
زمانی نیز که بمرد، کفنی به سیصد درهم بهرش خرید. خود به تشییع جنازه اش برفت. سپس که به خانه بازگشت دستور داد جائی را که گفته بود، حفر کردند. در آن جا چیزی نیافتند.
دستور داد همه ی خانه را بکندند. همچنان چیزی بدست نیاید. در این بین کفن فروش آمد که بهای کفن ستاند سعید وی را گفت: بخدا خواهم که گورش بشکافم.
یکی همی رفت که خری خرد. دوستی از او پرسید: به چه کاری؟ گفت خر همی خرم. گفت: بگو انشاء الله. گفت: چه نیازی است. چه درهم در دست است و الاغ در بازار.
وی بهر خرید خر برفت. طراری درهم های وی بربود. زمانی که بازمی گشت، دوستش پرسید، چنان کردی؟ گفت: درهم های من انشاء الله دزد بربود.
📚کشکول شیخ بهایی
@shahrzade_dastan
گفتگو در داستانهای نفس گیر
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
هدف از این نوع گفت وگو نگه داشتن خواننده در حالتی هیجانی است؛ طوری که صفحات داستان را تا کله صبح ورق بزند. کلمه ای را که باید یادتان بماند تعلیق است. گفت و گوها همه اش به خاطر خلق تعلیق نفس گیر میشود؛ همان چیزی که خواننده وقتی کتاب داستانی پرماجرا و پرحادثه یا پرتعلیق نفس گیر را میخرد دنبالش .است خواننده دوست دارد هر صفحه داستان پر از تعلیقی باشد که پشت او از خواندش مورمور میشود و ناخنهایش را میجود. و شما در مقام نویسنده وظیفه دارید که این هیجان را در زمان گفت وگوی شخصیتها با یکدیگر به گونه ای ایجاد کنید تا شور و شوق خواننده زیاد شود.
اجازه دهید برای اینکه ببینیم گفت وگو در داستانهای پرتعلیق و نفس گیر چه کارکردی دارد نگاهی به رمان پارک ژوراسیک اثر مایکل کرایتون بیندازیم.
در این داستان، سه شخصیت وجود دارد که سعی دارند از این طرف رودخانه به طرف بروند؛ بدون آنکه خطرناک ترین دایناسور یعنی تیرانوسوروس، آنها را ببیند اما لکس سرفهاش میگیرد؛ طوری که سرفه اش قطع نمی شود.
لکس با صدای خیلی بلند و پشت سر هم سرفه کرد. به نظر تیم صدا روی آب مانند تیر تفنگ به گوش میرسید.
دایناسور عظیم الجثه با تنبلی خمیازهای کشید و گوشش را با پایش مانند سگ .خاراند دوباره خمیازه کشید بعد از خوردن آن همه غذا بی حال شده بود و به آرامی چشمانش را باز کرد.
لکس روی قایق صدای غرغره ای کرد.
تیم گفت: «لکس خفه شو.»
لکس زمزمه کنان :گفت دست خودم نیست و بعد دوباره سرفه کرد گرانت محکم پارو زد و قایق را با قدرت به سمت وسط مرداب
برد.
دایناسور عظیم الجثه در ساحل غلتی خورد و روی پاهایش ایستاد.
لکس با ناراحتی داد زد دست خودم نیست تیمی دست خودم نیست.»
- هيـ يـ يـ س !
گرانت تا جایی که میتوانست تندتر پارو زد لکس گفت: «به هر جهت مهم نیست ما به اندازه کافی دور شده ایم. آنکه نمیتواند
شنا کند.
تیم فریاد زد البته که میتواند شنا کند کوچولوی احمق.
دایناسور عظیم الجثه از ساحل پایین آمد و به درون آب رفت.
بعد دنبال آنها با قدرت تمام وارد مرداب شد.
او گفت «خوب من از کجا میدانستم؟»
همه میدانند که دایناسورها میتوانند شنا کنند! در همه کتابها آمده است به هر جهت همۀ خزندگان میتوانند شنا کنند اما مارها نمیتوانند.
_البته که مارها میتوانند شنا کنند احمق.
کرایتون در کل این رمان از گفت وگوی نفس گیر استفاده کرده شخصاً است. من این رمان است اینها آدمهای واقعی هستند که بارها و بارها دچار مشکلات واقعی میشوند. خوانندگان داستانهای پرتعلیق و نفس گیر حادثه و پرماجرا خواهان این نوع تنش و هیجان هستند. از این رو اگر میخواهید برای این دسته از خوانندگان داستان بنویسید باید بتوانید این حالت را برای آنها ایجاد کنید.
معتقدم که گفت وگو یکی از دلایل موفقیت
وقتی ما با موقعیت دشواری روبه رو میشویم و هیچ جوری نمیتوانیم بفهمیم بعدش چی میشود ،وقتی ،ترس، خشم یا غممان زیاد میشود نفسمان بند میآید و گفت وگوی نفس گیر هم همین است. شیوههای مهم و کلیدی نوشتن گفت وگوی نفس گیر عبارت
است از:
_حذف بیشتر روایتهای توضیحی و توصیفی طوری که صحنه عمدتاً گفت وگوی ناب باشد.
گنجاندن کمی حادثه در لابه لای گفت و گوها، مانند آنچه کرایتون در متن بالا گذاشته تا صحنه به روش فیزیکی هم جلو برود اما نه تا جایی که ما سیر صحبتهای شخصیت ها را از دست بدهیم.
_به کار بردن عبارتهای کوتاه و پراحساس در گفت وگوها به جای سخنرانیهای طولانی یا افکاری که شخصیتها به زبان می آورند.
مشخص کردن خطر در صحنه برای خواننده از زبان شخصیت پنهان کردن اطلاعات در گفت وگو تا جایی که تعلیق در طول صحنه حفظ شود.
آیا این نوع گفت وگو مناسب شماست؟ آیا نوشتن این نوع گفت وگو برای شما راحت است؟ همه نوع گفت وگوها در همه نوع داستانها اعم از داستان ،کوتاه داستان بلند و رمان به حدی از تنش و تعلیق نیاز دارند اما در زمانهای نفس گیر پر تعلیق پرماجرا یا پرحادثه تنش و تعلیق محور اصلی داستان
است.
📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی
✍گلوریا کمپتون
@shahrzade_dastan
#چالش_جمعه
ارسالی بانو آذر نوبهاری
#توصیف
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
آشپزخانه برای بچه کوچکی به اندازه من جای خطرناکیست. این را مادرم گفته. مخصوصاً وقتی خانم جان سر چراغ کّله پاچه کز می دهد و من با وحشت به چشم های گوسفند بی نوا نگاه می کنم. آشپزخانه هر روز یک بویی می دهد.اینجا همه چیز بلندتر از قد من است، حتی در یخچال که خوشمزگی های زیادی را توی دلش قایم می کنند.
عصر تابستان است و مادر خوابیده. خانم جان هم هی پشت هم نماز می خواند. من بیدارم .منتظر آن یخمک های شیرین و قرمزی هستم که مادر با شربت آلبالو و چوب بستنی توی لیوان پلاستیکی برایم درست کرده. گفته باید چندساعت صبر کنم. اما من نمی توانم! می خواهم ببینم چه شکلی شده اند. قابلمه را می گذارم زیر پایم . فایده ندارد . بازهم دستم به در فریزر نمی رسد.آشپزخانه ساکت است .اما صدای جیک جیک جوجه های همسایه می آید.فکر کنم بازهم پیشوخیز برداشته پشت مرغدانی . الان است که زری خانم دوباره شلنگ آب را رویش بگیرد. پیشو گربه بدجنسی است. یکبار که داشتم نازش می کردم دستم را چنگ زد. کاش حسابی خیس شود.
خانم جان هم یخمک دوست دارد. گاهی وقت ها برایم قصه می گوید.همیشه بوی گلاب و صابون می دهد. چایش را داغ داغ می خورد و با آن چندتا دندانش قرچ و قروچِ قندهارا در می آورد. به من می گوید: خانومچه!
همیشه خدا سراغ عینکش را از من می گیرد.
یک بار که توی حمام مرا شُست، با یک خمیری دست و پایم را رنگی کرد. از آن چیزها روی سر خودش هم گذاشت.موهای سفیدش، قهوه ای شد. بعد او موهای مرا شانه کرد و من موهای اورا . موهایش نرم بود و نازک. برخلاف دستانش که زبرند و پراز چروک. همیشه هم در حال کارند.بیشتر وقت ها بافتنی می بافد حتی وقتی هوا خیلی گرم است . مثل امروز که من همچنان منتظرم. نشسته ام جلوی پنکه و دارم رو به پره های چرخانش آ آ آ می کنم و مادرم حصیر پشت در ایوان را آب زده.
صدای غرش پیشو هم می آید.
بالاخره یخمک ها از راه می رسند و دستم دور لیوان یخ زده حلقه می شود.
هوووم!
آخ که چه بویی دارد حصیر خیس خورده!
چه رنگی دارد یخمک آلبالو. دور دهانم را می لیسم .بذار زری خانم هر چقدر دلش می خواهد پیشو را خیس کند. فعلاً اینجا خوشمزه ترین جای جهان است .
@shahrzade_dastan
هرکاری قدری تحقیق لازم دارد. این تحقیقات میتواند شامل گردآوری اطلاعات تاریخی باشد یا وارسی نقشهٔ شهری که شخصیتهایت در آن زندگی میکنند. یا شاید از مادرت بخواهی داستانی از دوران کودکی خودش برایت تعریف کند. برای من درستی تحقیق خیلی مهم است. این که فقط شخصیت هایم و افکار و صحنه های زندگی خصوصی شان کاملاً داستانی باشد. هرچیز که در دنیای واقعی رخ بدهد باید اطلاعات واقعی و موثق باشد.
در داستانهای من شخصیتها هستند که پیرنگ را پیش میبرند. مسلماً هستهٔ رمان یا داستان کوتاه، داستانی نمایشی است اما شخصیتها پیستونهایی هستند که موتور پیرنگ را به حرکت درمی آورند به همین دلیل هم به دانشجوهایم میگویم شخصیتها را «کامل بنویسید اول باید ضمن نوشتن بی وقفه و بدون اینکه موقع نوشتن مطالبشان را اصلاح کنند. آنها را بشناسند؛ طوری که انگار دارند دوست تازه ای را وصف میکنند که باید کم کم بشناسند. البته بیشتر این نوشته ها در نسخه نهایی داستان باقی نمیماند، اما بدون اینجور تحلیل شخصیتها دو بعدی (ساده) از کار در میآیند و برای خواننده جذاب نیستند.همچنین تحلیل شخصیت غالباً به کشف پیرنگ منجر میشود.
سوزان پَری از کتاب نویسندگی خلاق
@shahrzade_dastan