eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
59 ویدیو
232 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتگو در داستان‌های نفس‌گیر
گفتگو در داستانهای نفس گیر 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 هدف از این نوع گفت وگو نگه داشتن خواننده در حالتی هیجانی است؛ طوری که صفحات داستان را تا کله صبح ورق بزند. کلمه ای را که باید یادتان بماند تعلیق است. گفت و گوها همه اش به خاطر خلق تعلیق نفس گیر میشود؛ همان چیزی که خواننده وقتی کتاب داستانی پرماجرا و پرحادثه یا پرتعلیق نفس گیر را میخرد دنبالش .است خواننده دوست دارد هر صفحه داستان پر از تعلیقی باشد که پشت او از خواندش مورمور میشود و ناخنهایش را میجود. و شما در مقام نویسنده وظیفه دارید که این هیجان را در زمان گفت وگوی شخصیتها با یکدیگر به گونه ای ایجاد کنید تا شور و شوق خواننده زیاد شود. اجازه دهید برای اینکه ببینیم گفت وگو در داستانهای پرتعلیق و نفس گیر چه کارکردی دارد نگاهی به رمان پارک ژوراسیک اثر مایکل کرایتون بیندازیم. در این داستان، سه شخصیت وجود دارد که سعی دارند از این طرف رودخانه به طرف بروند؛ بدون آنکه خطرناک ترین دایناسور یعنی تیرانوسوروس، آنها را ببیند اما لکس سرفه‌اش میگیرد؛ طوری که سرفه اش قطع نمی شود. لکس با صدای خیلی بلند و پشت سر هم سرفه کرد. به نظر تیم صدا روی آب مانند تیر تفنگ به گوش میرسید. دایناسور عظیم الجثه با تنبلی خمیازهای کشید و گوشش را با پایش مانند سگ .خاراند دوباره خمیازه کشید بعد از خوردن آن همه غذا بی حال شده بود و به آرامی چشمانش را باز کرد. لکس روی قایق صدای غرغره ای کرد. تیم گفت: «لکس خفه شو.» لکس زمزمه کنان :گفت دست خودم نیست و بعد دوباره سرفه کرد گرانت محکم پارو زد و قایق را با قدرت به سمت وسط مرداب برد. دایناسور عظیم الجثه در ساحل غلتی خورد و روی پاهایش ایستاد. لکس با ناراحتی داد زد دست خودم نیست تیمی دست خودم نیست.» - هيـ يـ يـ س ! گرانت تا جایی که میتوانست تندتر پارو زد لکس گفت: «به هر جهت مهم نیست ما به اندازه کافی دور شده ایم. آنکه نمیتواند شنا کند. تیم فریاد زد البته که میتواند شنا کند کوچولوی احمق. دایناسور عظیم الجثه از ساحل پایین آمد و به درون آب رفت. بعد دنبال آنها با قدرت تمام وارد مرداب شد. او گفت «خوب من از کجا میدانستم؟» همه میدانند که دایناسورها میتوانند شنا کنند! در همه کتابها آمده است به هر جهت همۀ خزندگان میتوانند شنا کنند اما مارها نمیتوانند. _البته که مارها میتوانند شنا کنند احمق. کرایتون در کل این رمان از گفت وگوی نفس گیر استفاده کرده شخصاً است. من این رمان است اینها آدمهای واقعی هستند که بارها و بارها دچار مشکلات واقعی میشوند. خوانندگان داستانهای پرتعلیق و نفس گیر حادثه و پرماجرا خواهان این نوع تنش و هیجان هستند. از این رو اگر میخواهید برای این دسته از خوانندگان داستان بنویسید باید بتوانید این حالت را برای آنها ایجاد کنید. معتقدم که گفت وگو یکی از دلایل موفقیت وقتی ما با موقعیت دشواری روبه رو میشویم و هیچ جوری نمیتوانیم بفهمیم بعدش چی میشود ،وقتی ،ترس، خشم یا غممان زیاد میشود نفسمان بند میآید و گفت وگوی نفس گیر هم همین است. شیوههای مهم و کلیدی نوشتن گفت وگوی نفس گیر عبارت است از: _حذف بیشتر روایتهای توضیحی و توصیفی طوری که صحنه عمدتاً گفت وگوی ناب باشد. گنجاندن کمی حادثه در لابه لای گفت و گوها، مانند آنچه کرایتون در متن بالا گذاشته تا صحنه به روش فیزیکی هم جلو برود اما نه تا جایی که ما سیر صحبتهای شخصیت ها را از دست بدهیم. _به کار بردن عبارتهای کوتاه و پراحساس در گفت وگوها به جای سخنرانیهای طولانی یا افکاری که شخصیتها به زبان می آورند. مشخص کردن خطر در صحنه برای خواننده از زبان شخصیت پنهان کردن اطلاعات در گفت وگو تا جایی که تعلیق در طول صحنه حفظ شود. آیا این نوع گفت وگو مناسب شماست؟ آیا نوشتن این نوع گفت وگو برای شما راحت است؟ همه نوع گفت وگوها در همه نوع داستانها اعم از داستان ،کوتاه داستان بلند و رمان به حدی از تنش و تعلیق نیاز دارند اما در زمانهای نفس گیر پر تعلیق پرماجرا یا پرحادثه تنش و تعلیق محور اصلی داستان است. 📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی ✍گلوریا کمپتون @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ارسالی آذر نوبهاری
ارسالی بانو آذر نوبهاری 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 آشپزخانه برای بچه کوچکی به اندازه من جای خطرناکیست. این را مادرم گفته. مخصوصاً وقتی خانم جان سر چراغ کّله پاچه کز می دهد و من با وحشت به چشم های گوسفند بی نوا نگاه می کنم. آشپزخانه هر روز یک بویی می دهد.اینجا همه چیز بلندتر از قد من است، حتی در یخچال که خوشمزگی های زیادی را توی دلش قایم می کنند. عصر تابستان است و مادر خوابیده. خانم جان هم هی پشت هم نماز می خواند. من بیدارم .منتظر آن یخمک های شیرین و قرمزی هستم که مادر با شربت آلبالو و چوب بستنی توی لیوان پلاستیکی برایم درست کرده. گفته باید چندساعت صبر کنم. اما من نمی توانم! می خواهم ببینم چه شکلی شده اند. قابلمه را می گذارم زیر پایم . فایده ندارد . بازهم دستم به در فریزر نمی رسد.آشپزخانه ساکت است .اما صدای جیک جیک جوجه های همسایه می آید.فکر کنم بازهم پیشوخیز برداشته پشت مرغدانی . الان است که زری خانم دوباره شلنگ آب را رویش بگیرد. پیشو گربه بدجنسی است. یکبار که داشتم نازش می کردم دستم را چنگ زد. کاش حسابی خیس شود. خانم جان هم یخمک دوست دارد. گاهی وقت ها برایم قصه می گوید.همیشه بوی گلاب و صابون می دهد. چایش را داغ داغ می خورد و با آن چندتا دندانش قرچ و قروچِ قندهارا در می آورد. به من می گوید: خانومچه! همیشه خدا سراغ عینکش را از من می گیرد. یک بار که توی حمام مرا شُست، با یک خمیری دست و پایم را رنگی کرد. از آن چیزها روی سر خودش هم گذاشت.موهای سفیدش، قهوه ای شد. بعد او موهای مرا شانه کرد و من موهای اورا . موهایش نرم بود و نازک. برخلاف دستانش که زبرند و پراز چروک. همیشه هم در حال کارند.بیشتر وقت ها بافتنی می بافد حتی وقتی هوا خیلی گرم است ‌. مثل امروز که من همچنان منتظرم. نشسته ام جلوی پنکه و دارم رو به پره های چرخانش آ آ آ می کنم و مادرم حصیر پشت در ایوان را آب زده. صدای غرش پیشو هم می آید. بالاخره یخمک ها از راه می رسند و دستم دور لیوان یخ زده حلقه می شود. هوووم! آخ که چه بویی دارد حصیر خیس خورده! چه رنگی دارد یخمک آلبالو. دور دهانم را می لیسم .بذار زری خانم هر چقدر دلش می خواهد پیشو را خیس کند. فعلاً اینجا خوشمزه ترین جای جهان است . @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکاری قدری تحقیق لازم دارد. این تحقیقات میتواند شامل گردآوری اطلاعات تاریخی باشد یا وارسی نقشهٔ شهری که شخصیتهایت در آن زندگی میکنند. یا شاید از مادرت بخواهی داستانی از دوران کودکی خودش برایت تعریف کند. برای من درستی تحقیق خیلی مهم است. این که فقط شخصیت هایم و افکار و صحنه های زندگی خصوصی شان کاملاً داستانی باشد. هرچیز که در دنیای واقعی رخ بدهد باید اطلاعات واقعی و موثق باشد. در داستانهای من شخصیتها هستند که پیرنگ را پیش میبرند. مسلماً هستهٔ رمان یا داستان کوتاه، داستانی نمایشی است اما شخصیتها پیستونهایی هستند که موتور پیرنگ را به حرکت درمی آورند به همین دلیل هم به دانشجوهایم میگویم شخصیتها را «کامل بنویسید اول باید ضمن نوشتن بی وقفه و بدون اینکه موقع نوشتن مطالبشان را اصلاح کنند. آنها را بشناسند؛ طوری که انگار دارند دوست تازه ای را وصف میکنند که باید کم کم بشناسند. البته بیشتر این نوشته ها در نسخه نهایی داستان باقی نمیماند، اما بدون اینجور تحلیل شخصیتها دو بعدی (ساده) از کار در میآیند و برای خواننده جذاب نیستند.همچنین تحلیل شخصیت غالباً به کشف پیرنگ منجر میشود. سوزان پَری از کتاب نویسندگی خلاق @shahrzade_dastan
گفتگو در داستان‌های ترغیب کننده
گفتگو در داستان های ترغیب کننده 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 ناشویل تنسین دربارهٔ رمان والی ،لمب با نام زن ناتمام مینویسد والی لمب چنان استعدادی دارد که هروقت دوست داشته باشد میتواند دست در دهان شیر ادبیات کند. این رمان همۀ ویژگیهای یک اثر خوب را دارد این رمان قلب و ذهن ما را از پیچیدگی‌هایی که در زندگی ساده بشر وجود دارد آگاه میکند. این تعریف دقیقی از جریان غالب ادبی و داستان ادبی است. رمان لمب پر از صفحات گفت و گوست که هرکدام پیامی دارد. البته همۀ گفت و گوهای اثر جریان غالب ادبی و داستان ادبی لازم نیست حاوی پیامی ،باشد بلکه بخش زیادی از آن باید بیانگر پیامی باشد. چون در این نوع داستانها، برخلاف نوع داستانهای دیگر که طرح داستان آنها را پیش میبرد (طرح) ،محورند. عمدتاً شخصیتها داستان را پیش میبرند (شخصیت محورند). همان طور که قبلاً در این فصل گفته ،شد، خوانندگان اینگونه داستانها از نویسنده میخواهند عقاید و افکار آنها را به چالش بکشد و آنها را ترغیب کند جور دیگری به مسائل یا چیزی بنگرند و نظام فکری آنها را متزلزل کند. وقتی آنها این نوع داستانها را برمیدارند تا بخوانند دنبال چنین چیزی هستند. این نوع داستان باید حاوی پیامی درباره حقیقتی جهان شمول ،باشد آن چنان که در متن -زیر که برشی از رمان کشتن مرغ ،مقلد اثر هارپر لی است میبینید. حقیقت جهان شمول در این رمان این است که همه انسانها برابر آفریده شده‌اند و این موضوع در تک تک صفحات آن به چشم میخورد. البته همۀ نویسندگان این قدر سختکوش نیستند که مطمئن شوند تک تک سطرهای داستانشان مضمون و حقیقت بزرگتری را ارائه میدهد اما برخی هستند و اگر شما از این دست نویسندهها ،هستید باید مطمئن شوید. که شخصیت راوی شما با گفت و گوهایش میخواهد شما شخصیتهای دیگر را به گونه ای به پذیرش چیزی ترغیب کند که نهایتاً بینش آنها را تغییر میدهد. شخصیتها در این گونه داستانها دربارۀ چیزی بزرگتر از خودشان فکر میکنند آنها دربارۀ چیزهای بزرگتر با یکدیگر صحبت میکنند و افکارشان را بلند بلند میگویند. هارپر لی با ذهنیت خواننده دربارهٔ دو مقوله تبعیض نژادی و بی عدالتی درگیر میشود و این کار را با مهارت در گفت و گوها انجام میدهد. در اینجا وکیلی به نام اتیکس فینچ آخرین دفاعیه اش را دربارهٔ تام رابینسون سیاهپوستی که به تجاوز دختری سفیدپوست متهم شده ولی بیگناه است در مقابل اول می‌کند. او هیچ جنایتی مرتکب نشده ،است، او تنها قانون قدیمی و سفت سخت جامعه ما را زیر پا گذاشته است؛ قانون شدیدی که هرکس آن را نقض کند به عنوان اینکه سزاوار زندگی در میان بقیه نیست طرد میشود. او قربانی فقر و جهالت بی رحمانه ای شده است اما من نمیتوانم به او رحم کنم. او سفید پوست است. او از وقاحت کار خودش باخبر است اما چون تمایلات او قوی تر از قانونی بوده که آن را زیر پا گذاشته است. اغلب گفت و گوها در آثار جریان غالب ادبی و داستان ادبی مضمونی را بیان می‌کنند. اتیکس حقیقت بزرگتر داستان را به شخصیتهای دیگر و خواننده میگوید هیچ راهی وجود ندارد که بتوان این متن را خواند و به چیزی فراتر از زندگی روزمره مان نیندیشید. گاهی گفت وگوی داستان های ترغیب کننده ما را شرمنده میکند مسائل خاکستری زندگی ما را به هم میریزد و فضای آرام ما را آشفته میکند. 📚گفت وگونویسی فنون و تمرینهایی برای نوشتن گفت و گوهای قوی ✍گلوریا کمپتون @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مطابقه نهاد و فعل
مطابقه نهاد و فعل 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 الف) در زبان فارسی قاعده بر این است که هر گاه نهاد (فاعل، مسند اليه) جاندار باشد فعل را متناسب با نهاد می آورند یعنی اگر نهاد مفرد باشد، فعل مفرد؛ اگر نهاد جمع باشد، فعل جمع آورده می شود. در این قاعده استثنایی هم وجود دارد و آن به منظور ادای احترام به اشخاص برای نهاد مفرد فعل جمع آورده می شود؛ برای مثال: پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - فرمودند: آقای حسینی تشریف آوردند. ب) هر گاه نهاد غیر جاندار ،باشد در صورت جمع بودن نهاد، می توان فعل جمله را هم مفرد و هم جمع آورد، هر چند در این مورد فعل مفرد برتری دارد و حتی عده ای معتقدند فعل جمع برای فاعل جمع غیر جاندار یا اسم معنی، غلط است. » مثال : - همه اشعار سعدی لطیف است. سالها گذشت؛ ولی چیزی تغییر نکرد. - آبها از آسیاب افتاد. در پاسخ به این سؤال که در زبان فارسی چرا فعل از نهاد جمع (در مورد غیر جاندارها) ضرورتاً تبعیت نمی کند این است که نهاد جمع را عنصری واحد تصور کرده اند که دارای خصوصیت واحد و بدون هر گونه اراده است؛ البته اگر در نهاد جمع تعدد یا تفاوت عمل احساس شود در این صورت موضوع متفاوت خواهد بود. در چه مواردی بین نهاد جاندار و غیر جاندار تفاوتی وجود ندارد؟ ۱. هر گاه به نهاد غیر جاندار شخصیت انسانی یا حرکت و رفتار انسانی داده شود؛ مانند: - ستارگان در آسمان چشمک میزنند. - هواپیماها بمبهای خود را بر سر مردم فرو ریختند. - ابرهای سیاه باردار قله کوه را در میان گرفته بودند. ۲. هر گاه در نهاد ،جمع تنوع یا تفاوت عمل دیده شود؛ مانند: - گلها و گیاهها در کنار هم روییده بودند. - دولت و ملت (مذهب دو برادرند که به هم بر روند و از یکدیگر جدا نباشند(تاریخ بیهقی) - روزها و عمرها کوتاهند. ج) هر گاه نهاد اسم جمع باشد، فعل را میتوان به دو صورت مفرد و جمع آورد؛ هر چند فعل مفرد برتری دارد اسم جمع اسمی است که از نظر شکل ظاهر مفرد است ولی در معنی جمع است و هیچ علامت جمع و همچنین مفردی از جنس خود ندارد)؛ برای نمونه کلمات : قوم قبیله سپاه ،لشکر ،گروه ،گله ،اهل ،ایل ،حزب رعیت، کاروان، انجمن، جماعت، فوج، بسیج، دسته، جوخه، و.... مثال: - جمعیت یکپارچه به صدا درآمد. - قبیله کوچ کرد. - انجمن فعالیتهای خود را ادامه میدهد. - گله از چرا برگشت. - کاروان حرکت کرد. - حزب فراخوان تازه ای صادر کرد. - انجمن رأی خود را صادر کرد. 📚درست‌نویسی زبان فارسی معیار ✍دکتر ناصر نیکوبخت @shahrzade_dastan