تحقیق درباره شخصیت
❄❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
مرحلهی خلق هر شخصیتی تحقیق است.
بسیاری از نویسندگان شیفتهی روند تحقیق هستند و آن را نوعی ماجراجویی و فرصتی برای اولین آشنایی با دنیای شخصیت میدانند.
برخی از نویسندگان از تحقیق میترسند، آن را مشکلترین بخش کار میدانند و در مقابل آن مقاومت میکنند. آنها از تماسهای تلفنی و کتابخانهها استفاده میکنند. باید این مقاومت را کنار بگذارند تا بفهمند تحقیق یکی از هیجانانگیزترین، خلاقترین و روحبخشترین مراحل نگارش است.
عمق شخصیت مثل کوهیخ است. شاید تماشاگر فقط 10% از چیزی که نویسنده دربارهی شخصیت میداند را بفهمد. اما نویسنده باید ایمان داشته باشد که شناخت جامعش، شخصیت را عمیقتر خواهد کرد.
📚خلق شخصیتهای ماندگار_ عباس اکبری
@shahrzade_dastan
روایت در داستان
قسمت دوم
❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
به قسمت هایی از رمان سفر به گرای ۲۷۰ درجه توجه کنید:
گردان پشتیبانی در پناه خاکریز پشتی خودش را میکشد سمت چپ تا با نیروهای دشمن درگیر شود و نگذارد که تانکهای دشمن قیچیمان کنند. موشکهای ضدتانکشان به سمت دشمن شلیک میشود. از این راه نقطههای سیاهی را میبینیم که رو خاکریز پشتی ظاهر میشوند و شلیک میشوند و توی دود گم میشوند و موشک سرخ رنگی فضا را میشکافد و میرود سمت تانکها..
میزان جزئی نگری و شکل روایت را در این بخش با قسمت زیر مقایسه کنید:
@shahrzade_dastan
رسول از توی سنگرشان برمیخیزد و راست میایستد. هراسان است و رنگ سبز چشمانش تیره شده و به زیتونی میزند. دستهایش انگار بی حس شده باشند از دو طرف بدنش آویزان است. رگ های گردنش منقبض شده....
روایت اول با کلی نگری نوشته شده و پاراگراف آخری با جزئی نکری نوشته شده است. جزئیاتی که از حرکات چشم و دست و صورت رسول ارائه شده در پاراگراف اول دیده نمیشود.
در روایت جزئی نگر گاهی این ریزبینی برای توصیف حالات و روحیات و حتی تصویر کردن اندام و شکل و قیافه و یا تصویر کردن مکان و محل وقوع حوادث داستان است و گاهی برای ارائه فعالیت و کردار و عمل و شخصیت داستان، برای نشان دادن جزئیات گفتگوی افراد داستان و یا برای تصویر جزئیات عملی به کار میرود که در حال وقوع است.
ادامه دارد
@shahrzade_dastan
Voice 023.m4a
3.1M
داستان صوتی ترلان🎧
نوشته فریبا وفی
قسمت ۴۷
اجرا مژده مهدوی
@shahrzade_dastan
فرانسیس بیکن.m4a
5.3M
معرفی فرانسیس بیکن
اجرا: توران قربانی
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
#داستان_اسم
نوشته شبنم ابراهیمی ( بهار)
❄❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
وقتی مامانم منو باردارشد وقتی که دکتربهش گفت داری دختردار میشی، دست روی دلش گذاشت وگفت دختر نازم شبنم، چه قدر منتظرت بودم، تو زیبای منی امیدوارم موهات مثل من فرفری نشه، مامانم همیشه این خاطره روبا لبخند می گه، انگار همین دیروز بود، اصلا باورم نمیشه که 46 سال از اون روز گذشته، اولین دعای من برات همین بود، موهات فرفری نشه، بابام هم خیلی دوست داشت بچه ی اولش دختر باشه، واین باعث شد که همیشه عاشقانه منو تربیت کنه، اسم من تا لحظه ی تولدم شبنم بود، اما موقع تولدم به خاطر تاریخش ناگهان عوض شد، من اولین روز فصل بهار یعنی یکم فروردین به دنیا اومدم، بابا تصمیم گرفت اسم دخترشو بهار بذاره اما مامان هم چنان عاشق اسم شبنم بود، این شد که به تفاهم نرسیدن، قرار شد اسم من توشناسنامه شبنم باشه وتو خونه بهار صدام کنن.
@shahrzade_dastan
من خداروشکر می کنم که سراین مساله به تفاهم نرسیدن چون هردوتا اسممو خیلی دوست دارم، بهم حس خوب میدن، تو مدرسه وقتی دوستام ومعلما شبنم صدام می زدن اعتماد به نفس می گرفتم چون یک جورایی اسمم خاص وتک بودهمه دوست داشتن اسممو صدا کنن تا فامیلمو، واز اون طرف هم شده بودم بهار خانواده بین عمه ها وعموها وخاله ها ودایی ها، اسم بهار به من احساس شادی عشق وطراوت می ده، وکنار هرکس که قرار می گیرم حس می کنم که این احساسی که نسبت به اسمم در وجودم حک شده به اونها هم منتقل می کنم، این زمزمه ی همیشگی من بوده از روزی که خودمو شناختم، بهار یعنی، طراوت شادابی، سرسبزی، عشق ارامش، خدارو شاکرم به خاطر اسم های قشنگم، خداروشکر که بهار نامید.
#داستان_اسم
@shahrzade_dastan
یک قاچ کتاب📚📚📚
_یاد حرفی که مامانم همیشه میگفت افتادم: شیطان هم میتونه کتاب مقدس رو بخونه.
خانم شاپ لو موافق بود: اون هم با صدای بلند!
_وقتی بیست سالت باشد فکر میکنی زندگی جاده صاف و دقیق است که از روی نقشه تو جلو میرود. وقتی بیست و پنج سالت باشد با خودت میگویی نکند نقشه را برعکس گرفتهام. تا چهل سالگی طول میکشد تا بفهمی واقعا نقشه را برعکس گرفته بودی. از من که شصت سالهام بشنوید، وقتی که شصت سالتان بشود کاملا گم شدهاید.
📚شهربازی
🖋 استفن کینگ
@shahrzade_dastan
شاعرانه
❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
وقتی که تو نیستی
من حزن هزار آسمان بی اردیبهشت را
گریه میکنم.
فنجانی قهوه در سایههای پسین،
عاشقشدن در دیماه،
مردن به وقت شهریور.
وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لایلای مادرانهی ترا میطلبند.
درها بسته و کوچهها مغمومند.
چشم کدام خسته از آواز من
خواهد گریست؟
سفر بنام تو، خانه
خانه بنام تو، سینه
سینه بنام تو، رگبار.
سید علی صالحی
@shahrzade_dastan
4_5870821840926016134.mp3
5.91M
🎶🎶#موسیقی_برای_نوشتن
هر صبح یک روز جدید در انتظار ماست. انسانها میگویند که اگر خوش شانس باشی بهتر است؛ اما من ترجیح میدهم که هوشیار باشم، چراکه وقتی شانس به سراغم بیاید، از دستش نخواهم داد.
#پیرمرد_و_دریا
🖋ارنست همینگوی
@shahrzade_dastan
پایان داستان
قسمت دوم
❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
پایان همراه با ضربه نهایی
مهیج ترین مسابقه مشت زنی مسابقهای است که به نظر میرسد یکی از مشت زن ها دارد مسابقه را میبازد. حالا نگو او دارد عمدا نیرویش را ذخیره میکند تا در آخر با یک ضربه نهایی حریفش را نقش زمین کند.
شما نیز در رمانتان همین کار را بکنید. تنش را در صورت امکان تا آخرین لحظه در داستانتان حفظ کنید یا کش دهید. هرچه به پایان داستان نزدیکتر میشوید باید به نظر برسد کار شخصیت اصلی شما تمام است و قطعا شخصیت مخالف شما پیروز میدان خواهد بود. همه چیز باید به نفع شخصیت مخالف باشد و شخصیت اصلی شما دارد برخلاف جریان آب شنا میکند.
فقط وقتی شخصیت شما به نهایت ضعف رسید و یک قدم مانده تا شکست بخورد یک دفعه به حرکت درمیآید و ضربه نهایی آخر را میزند.
شما دلتان میخواهد خواننده تا نزدیک آخرهای داستان دائم از خود بپرسد: آیا شخصیت اصلی به درگیری ادامه میدهد یا فرار میکند؟
شخصیت اصلی برای این که بتواند بماند و بجنگد باید همه نیروی جسمی و معنوی خود را بسیج کند. درست همان کاری را که شخصیتهای رمانهای زیر کردهاند:
_در رمان آروارهها کلانتر برادی باید بالاخره به دریا برود و با کمک دیگران کوسه را بکشد. او این کار را انجام میدهد.
_در رمان کارچاق کن رودی باید همه مراحل یک محاکمه را طی کند. اگر چه او تاکنون اصلا تجربهای در کار وکالت نداسته است. بالاخره در دادگاه پیروز میشود.
ادامه دارد..
@shahrzade_dastan
دیگر هیچ چیز با اهمیتی وجود ندارد۳.m4a
2.6M
داستان دیگر هیچ چیز با اهمیتی وجود ندارد
نوشته مهدی ربی
قسمت سوم
@shahrzade_dastan
#چالش_هفته
#داستان_اسم
نوشته بهناز مدرس پور
❄❄❄❄❄❄❄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄⛄
سلام به روی ماه همهی دوستان اهلِ قلم وصاحبِ دل 🌷
باید برگردم به قبل از اسم گذاریم، یعنی وقتی خبر بارداری سوم ، خانه را به هم ریخت! پدر تحت تاثیر شعار « فرزند کمتر زندگی بهتر » با داشتن یک دختر ویک پسر فهمید چه خبطی صورت گرفته.
او خیلی جدی، خط ونشان کشید : « خانم! از دکتر وقت گرفتم .خیلی زود وبا عجله میروی، عذر این مهمان ناخوانده را میخواهی !»
مامان کوتاه می آید و همراه شازده سه سالهاش به قصد مطب دکتر راهی میشود اما، در یک لحظه تاریخی، دردانه گم می شود. او افتان و خیزان در خیابان منتهی به حرم امام رضا ، هروله کنان یک ساعت به هر سو می دود ولی، اثری از پسرش نمی یابد . درمانده، رو به گنبد طلایی عهد و پیمان محکم میکند که، مهمان را نگه دارد . در لحظه، برادرم از طرف حرم سرو کلهاش پیدا میشود و من ماندگار می شوم.
هنگام تولد برایم اسم بهناز را انتخاب می کنند. شاید فکر کنید : «خدا را شکر نوزاد نازی بودی. دل همه را بدست آوردی ! » ولی باید بگویم اینبار نقش خواهرم بسیار پر رنگ است .اسم او مهناز بود و من باید میشدم «بهناز »
اینکه بعنوان سومین فرزند همیشه در سایه باشی، کم اهمیتترین چیز در زندگیست اما، وقتی حس کنی در تمام مراحل زندگی، زیر بال وپرِ قدرت مطلق جهان هستی ، دلت حسابی گرمه وپشتت قرص.
ما گوشه نشینان خرابات الستیم
تا بوی می هست در این میکده مستیم
@shahrzade_dastan
2023_01_30_16_14_13.mp3
2.14M
ویس آموزشی درباره کنش در داستان
خانم فرحناز فروغیان
@shahrzade_dastan