eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
73 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل پنجم...( قسمت دهم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 تقریبا هر روز خواهرهایم را سر خط می کردم و از خانه می زدیم بیرون. هرک جا که خبر دار می شدیم شلوغ شده خودمان را می رساندیم و هر کاری از دستمان بر می آمد انجام می دادیم بعضی وقت ها لازم می شد سنگر درست کنیم. گوشه کوچه خاک می ریختند و چند تا گونی هم پیدا می کردیم دست می جنباندیم به پر کرد گونی ها گاهی بین مردم شعار می دادیم گاهی هم به مجروح ها کمک می کردیم هر آدمی دو تا دست داشت ولی آن موقع به اندازه چند نفر کار می کرد کسی هم اعتراضی نداشت. همیشه دلم می خواست کارهای بزرگ انجام بدهم. سرم درد می کرد برای کارهای سخت و پر زحمت. پخش کردن اعلامیه هم خطرش زیاد بود هم مهم آن موقع اگر کسی را با اعلامیه می گرفتند باید فاتحه خودش را می خواند این ها یک طرف زن بودنم هم یک طرف کسی که به بقیه اعلامیه می رساند قدم بزرگی بر می داشت مردم باید می فهمیدند شاه چه کارها کرده و آن ها چرا باید رو به رویش بایستند ؛ چرا خون این همه جوان ریخته توی خیابان. مردم ارتباطشان با امام برقرار می ماند. شاه فکر کرده بود اگر آقای توی کشور نباشد کار از دستش در می رود ولی کور خوانده بود یکی دونفر را همیشه می دیدم شناخته بودمشان این ها مثل سرگروه بودند مردم را هدایت می کردند حتی بعضی جاها فراری شان می دادند رفتم پیش یکی از آن ها و گفتم من می خوام کمک کن. گفت همین حالا هم داری به اسلام کمک می دی گفتم: نه منظورم اینه می خوام کار مهمی انجام بدم. دوباره جواب داد همه این کارها تو خیایان سرجونشون معامله می کنن کارشون مهمه تو هم مثل اون ها داشت امتحانم می کردم کوتاه نیامدم گفتم: یک بار به من اعتماد کنید پشیمون نمی شید پور زخندی زد و گفت این حرفا نیست زیاد دیدمت این طرف و اون طرف می دوی معلومه خیلی انگیزه داری حسابی فعالی. نه گذاشت و گفت: می تونی اعلامیه پخش کنی با اطمینان گفتم: بله یک نشانه برایم معین کردند آدرس را می دادند می رفتم و هرکسی که آن نشانه را داشت می فهمیدم باید اعلامیه ها را از او تحویل بگیرم. خودش هم می گفت کجا ببرم و چکارشان کنم. بعضی وقت ها می گفتند همراهت بماند بچسبانشان به در و دیوار. بعضی وقت هم باید به کس دیگری تحویلشان می دادم. می دانستم اگر با اعلامیه دستگیر شوم کارم تمام است پس باید رد گم می کردم. اولین بار وقتی اعلامیه ها ماند دست خودم تا بچسبانمشان. اول رفتم خانه و یکی دو تا جاساز درست کردم مثل داخل لوله بخاری یا توی بالشت. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
❤️ 🍃 سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم 🍃 هرگز نمی شود که از این در برانیَم 🍂 یابن الحسن برای تو بیدار می شوم 🍂 روزت بخیر ای همه ی زندگانیم😊 💫 السَّلامُ علَیک یا بَقیةُ الله 💫 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد 🦋 با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدی تازھ‌ کنیم^^؟ 💚 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر معظم انقلاب: محافظه کار نباشید.. 🔴 ولی هر حرف حقی را نباید گفت.. باید هوشیار باشید! کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
چه کار های صدقه محسوب می شود؟؟؟ ۱_عیادت از بیمار صدقه است ۲_خیر رسانی ومحبت به حیوان و گیاه صدقه است ۳_قرض دادن به دیگران صدقه است ۴_نگه داشتن زبان صدقه است 🌸 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
گاهی‌وقتا‌‌به‌شوخی‌می‌گفت درجه‌برای‌آبگرمکن‌‌است.. "به‌درجه‌اعتقادی‌نداشت و‌دنبالش‌‌هم‌‌نمی‌رفت روی‌لباسش‌‌هم‌‌نمی‌زد" می‌گفت‌درجه‌رو‌باید‌خدا‌‌ بده‌تاشهادت‌نصیبت‌بشه‌... 🌱''! کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
رفته بودند جنوب، توی فکه، یکی از رفقایش مداحی‌ می کرد و روضه میخواند..! یکدفعه روح الله بلند شد و گفت: سید، رسیدی به گوشواره... از رقیه بخون از بیابون های داغ، پای برهنه، دست های سنگین دشمن... میگفت و بلندبلند گریه می‌کرد از خود بی‌خود شده‌بود...! همه با دیدن حالِ روح الله به گریه افتادند عاشق حضرت رقیه سلام الله بود! همین که شنیده بود تکفیری ها تا حرم حضرت رقیه سلام الله رسیده بودند، دیوانه می شد..! حتی نمی توانست غذا بخورد میگفت: من نباید الان اینجا باشم و اون حرومی ها برسند نزدیک حرم حضرت رقیه...! شهید روح الله قربانی🌷 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_تنها_گریه_کن🌹🍃 🌷🕊#روایت_زندگی_اشرف_سادات_منتظری #مادر_شهید_محمد_معماریان #نویسنده_اکرم_اسلامی
🌹🍃 🌷🕊 فصل پنجم...( قسمت یازدهم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 باید فکری برای شناسایی نشدنم توی خیابان می کردم. یک عینک دودی خیلی شیک و یک جفت دستکش توری خریدم روزی که قرار بود اعلامیه به بغل از خانه بیرون بروم اشرف سادات همیشه که با مقنعه و چادر مشکی و کتانی از خانه بیرون می رفت نبودم روری ژرژت کرم سر می کردم و زیر چانه اش گره می زدم عینک دودی به چشم و دستکش توری کرم به دست جای کتانی هم کفش زنانه می پوشیدم کیف بزرگ پر از اعلامیه را می انداختم روی دوشم سطل کوچک سریش را هم می گرفتم زیر چادرم با آن قیافه ای که داشتم هیچ کس به من شک نمی کرد می رفتم و مشغول می شدم خیلی خونسرد و معمولی می ایستادم یک گوشه و زیر چادر پشت اعلامیه را سریش می زدم و آماده نگه می داشتم توی دستم موقع رد شدن از کنار دیوار می چسباندم به دیوار راهم را ادامه می دادم. همین طوری کلی دیوار را اعلامیه می زدم بعضی وقت ها اما شلوغ می شد و یکی داد می زد مامورا اومدن من کاری بهشان نداشتم فرار کار را خراب می کرد دیگر کاری انجام نمی دادم فقط و جعلنا از لبم نمی افتاد و مثل یک خانم از کنار خیابان راه می رفتم. اصلا انگار من را نمی دیدند اگر هم می دیدند می دانستم با آن ظاهری که دارم کسی گمان نمی کند انقلابی یا به قول خودشان خراب کار باشم چند بار هم بین تهران و قم اعلامیه و کتاب و نوار جا به جا کردم. میانه بچه ها با مادرم خیلی خوب بود نگرانی نداشتم و با خیال راحت یک روزه می رفتم قم و بر می گشتم. آنجا هم که بودم وضع همین بود. گاهی آدرس می دادند و می گفتند به یک نفر که فلان نشانه را دارد تحویل بده. من هم یک زنبیل پر از سبزی بر می داشتم و لا به لای ساقه و برگ های سبزی اعلامیه ها را جا به جا می کردم این وسط اوضاع بیمارستان ها خراب بود دارو ملافه، باند و خیلی چیزهای دیگر کم می آمد محله به محله می گشتیم هر چه به درد می خورد جمع می کردیم و می رساندیم به بیمارستان. گاهی خون کم داشتند می رفتیم خون می دادیم بچه ها برای مبارزه سلاح درست و حسابی نداشتند طبقه بالای یک مغازه ماهی فروشی شده بود کارگاه ساخت کوکتل مولوتف. ده پانزده نفر بودیم. بعضی روزها کارمان فقط رنده کردن صابون بود کلی هم شیشه خالی می آوردند فتیله درست می کردیم کمی هم بنزین می ریختیم توی شیشه ها و آماده می شد.همین قدر بگویم شب که می آمدم خانه از سوزش دست خوابم نمی برد. اصلا پوستی روی دست هایم نمانده بود ولی همه می دانند انقلاب با این چیزها نبود که به ثمر رسید. 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~---
همیشه اݩتهاے پیامکے که مے فرستــــاد مے نوشت:کارهاټ رو ݕہ شہـــــدا بسپار🍂🍂🍂 🕊شهید مدافع حرم مهݩدس سید میلاد مصطفوی🕊 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
همیشه خودشو یه بسیجی ساده می‌دونست یه تک تیرانداز! می‌خواست بین این همه سرباز‌هایِ معصوم، گمنامِ گمنام باشه و هیچ‌کس اون رو نشناسه..:)
❤️ 🔸️دل هوای روی ماه یار دارد جمعه ها 🔸️دل هوای دیدن دل دار دارد جمعه ها 🔹️صبح جمعه چشم درراهیم و ما ای عاشقان 🔹️یار باما وعده دیدار دارد جمعه ها 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚 🌤 🤲 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | 🔻وقتی سفر راهیان نور موجب متحول شدن یک دختر جوان میشود... کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shahid_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~--