eitaa logo
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
73 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2هزار ویدیو
2 فایل
@Yazinb69armaghan اینجامحفل آسمانی شهیدیست که در سالروز تولدخودوهمزمان با ایام فاطمیه در۳فروردین۱۳۹۴درعراق به شهادت رسید. 👇🌹👇 #جهت_تبادل @ahmadmakiyan14 #یازهرا‌...🌹 #کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری🌷🕊 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ✨صبحها مےڪنم ازعشق نگاهے بہ حسین ✨مےڪنم باز از این فاصلہ راهے بہ حسین ✨ڪردم امروز سلامے ز سر دلتنگـے ✨مُردم از حسرٺ شش‌گوشه الهےبہ حسین ✋🌸 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
: زن در اسلام، زنده؛ سازنده؛ و رزمنده است؛ بہ شرطی کہ لباس رزمش، لباس عفتش باشد. ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_حوض_خون🌹🍃 #خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 #نویسنده :..#بانو_سادات_میرغا
🌹🍃 : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 :.. فصل اول ..( قسمت هفتم)🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 چشمم به آسمان راه آهن بود. آتش و دود سیاه و غلیظ آنجا را گرفته بود. اکثر اقوام و خانواده خواهرم راه آهن بودند. آرام و قرار نداشتم. بچه را گذاشتم بغل مادرش و دویدم سمت راه اهن. هر کس به طرفی می رفت و توی سر خودش می زد. نرسیده به میدان راه آهن، بچه های بسیج راه را بسته بودند. گفتند: خطر داره. لطفا برگردید. با گریه گفتم: خونه م راه آهنه. بذارید برم. چند روزی بود که خانه ای در پشت بازار خریده بودیم. می خواستیم از منازل سازمانی برویم تا آن را بدهند به کسی که بیشتر نیاز دارد. اما هنوز همه وسایلمان را نبرده بودیم. با کلی اصرار و التماس از کنارشان رد شدم و دویدم سمت میدان راه آهن. مردم و امداگرها با آمبولانس و وانت بار، مجروح ها و شهدا را جمع می کردند و می بردند بیمارستان ها. به علت برخورد بمب به زمین، جلوی راه آهن گود شده بود. تکه تکه لباس و دست و پای قطع شده افتاده بود توی مسیرم هر چه می دیدم اضطرابم بیشتر می شد. حتی مردها هم داشتند با گریه دنبال عزیزانشان می گشتند. رفتم سمت خانه ام، از دورتلی از خاک دیدم. سرعتم را بیشتر کردم، بمب خورده بود توی خانه جبرائیلی. همسایه بودیم. پسرش حمید رضا غرق خون افتاده بود روی آسفالت. دوست محمود بود؛ جوانی هجده سالهف سر به زیر و مهربان. او را که دیدم پاهایم سست شد و دلهره ام برای خانواده خواهرم بیشتر. با هر زحمتی بود خودم را رساندم آنجا. انگار تک تک خانه ها را زده بودند. در حیاطشان باز بود و شیشه های در و پنچره خرد. همه چیز به هم ریخته بود. دویدم سمت اتاق ها. کسی خانه نبود. حیران آمدم بیرون. چند نفر داشتند از خانه کناری شان، زخمی ها را از زیر آور در می آوردند. حالم را که دیدند، یکی شان آمد جلو و گفت: نگران نباش حالشون خوبه. بردنشون بیرون شهر. به خانه های ویران شده نگاه می کردم و می زدم توی سرم. با دیدن تکه های گوشت افتاده کنار در و دیوار و خانه های ویران شده به خودم آمدم که کمک کنم. رسیدم جلوی خانه دختر عمه ام مهین دیگر خانه نبود تلی از خاک و آجر بود که ظرف و لباس ها از گوشه گوشه آن زده بودند بیرون. تمام بدنم می لرزید. با همه توانم ایستادم و خاک و آجرها را کنار زدم. مهین با مجتبی و معصومه پسر شش ساله و دختر سه ساله اش زیر آوار بودند. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65
فرمانده غریب اما آشنا سلام از سربازان گردانت به شما سلام بیا که سربازان رزمنده‌ات بی شما گمراهند برای اجرای فرمان منتظر ظهور شمایند |↫ ‌ |↫ ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
🍁 مرادخانی توی انجام همیشه بودن، روزی نبود که ایشون چند نفر رو حل یا با و یا با ملاقات ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
بعضی از شهدا🌹 بین ما خیلی معروف نیستند🍃 ✨ اما پیش اهل آسمانــا مشهورند ما ڪم ڪارے داشتیمـ..🥀! به اینها بپردازید... .رهبــــࢪم ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
💐بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بود 💐جبریل مامورست و فکر مجلس آرایی بود 💐میکائیل از عرش آمده گرم پذیرایی بود 💐چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود 🌷دهم ربیع الاول سلام الله علیها مبارک باد . ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_حوض_خون🌹🍃 #خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 #نویسنده :..#بانو_سادات_میرغا
🌹🍃 : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 :.. فصل اول ..( قسمت آخر )🌹🍃 🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 با بدن های سوخته و له شده. به زحمتی که بود پتویی از زیر آوار کشیدم بیرون. کاظم خلیلی رسید. به تل خاک نگاه می کرد و می زد توی سر خودش. جنازه ها را از زیر آجرها در آوردم و گذاشتم روی پتو. عین گوشت پخته بودند. مغز و گوشت سوخته می آمد توی دستم و بویش می پیچید توی دماغم، دست معصومه را پیدا نکردم. به آقای خلیلی گفتم بگرد دست دخرت رو پیدا کن. داشت از ناراحتی سکته می کرد. روز بعد دست دخترش را توی مدرسه مدرس که پنجاه متر از خانه شان فاصله داشت پیدا کرد. جلوی چشم هایم سیاهی میرفت. جنازه ها را بردیم سردخانه بیمارستان شهید کلانتری. همه را کف زمین گذاشته بودند روی هم. سه تا بقچه از تکه های بدن شهدا گذاشتم گوشه سردخانه و از انجا زدم بیرون. چهل و شش سالم بود و زیاد شهید و مرده دیده بودم، ولی این بار فرق می کرد. در بیماران چهار آذر ۶۵ صدام اندیمشک را شخم زده بود. حالم خیلی بد بود. شروع کردم به استفراغ. داشتم روده هایم را بالا می آوردم بوی گوشت سوخته از توی سرم خالی نمی شد رفتم خانه، دست های خونی ام را شستم و چند تکه سیر و پیاز خوردم ولی بی فایده بود. روز بعد چکمه پوشیدم و رفتم توی سردخانه و جنازه ها را کفن کردم. وجودم داشت از ناراحتی آب می شد. موقع تشییع، دختر عمه ام را از دست شوهرش گرفتم و گذاشتم توی قبر. همه مردم اندیمشک برای تشییع شهدا جمع شده بودند و شعار می دادند جنگ، جنگ تا پیروزی بعد از تشییع شهدا، با همان حال زار، رفتم رخت شویی برای شستن پتو و ملافه. با یک جانشین و غصه خوردن چیزی که درست نمی شد. خودم را جمع کردم و با ذکر صلوات و خواندن مداحی شروع کردم به شستن . روزها و ماه ها بی وقفه در کنار بقیه خانم ها رخت می شستم و دلم را از غصه ها پاک می کردم. رخت شوی خانه بار دیگر امید را در من زنده کرد. ولی داغ بدن های تکه پاره آویزان به رخت ها و زیر آوار مانده در دلم هرگز شسته نمی شد. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌷🕊 🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65
بيا ای بهتــــرين درمان قلبــم مـــــداوا كن غـم پنهـان قلبـم قســـــم بر خالق دلـهای عاشق تو هستی آخرين سلطان قلبـم ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~
1_838240515.mp3
21.06M
💠 دعای عهد با عج 🌸 🎧 علی فانی ..🌷🕊 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 @shaid_mohands_hadi_jafari65 🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃 ---~~ 🌴 ...🌴~~