5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبتهای ناب #حاج_قاسم پیرامون لزوم دشمن شناسی که تاکنون کمتر شنیده شده
قابل توجه کسانی که #آمریکا را دشمن نمی دانند و قصد بزک آمریکا را دارند
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
یه وقتایی دلت از کسی میگیره ؛
یه وقتایی حرفی کہ نباید رو، میشنوی؛
یه وقتایی چیزی کہ بهت گفتند،
حقّت نیست..
توی ایـ☝️ـن لحظه ها
با اینکه میشه جواب داد و
حتــــی انتقام گرفت ،
میشه
به خاطر خدا
گذشت؛ یا ... صبر کرد 👌
#واصبر_و_ما_صبرک_الا_بالله
#و_لاتحزن_و_لاتک_فی_ضیق
این
حرف خداست که:
بخاطر من ببخش، یا صبر کن
کہ من کنار توام ...
نحل/۱۲۷
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
﷽
🔴تلنگر
✍در مورد یکدیگر ظن و گمان نداشته باشید.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ.....
📖حجرات/١٢
🔰ترجمه:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى گمان ها دورى كنيد، زيرا بعضى گمان ها گناه است.
بسیاری از اوقات، وقتی رفتاری از کسی می بینیم، در ذهن خود در موردش تحلیل کرده و گمان هایی می بریم که غالبا صحیح نیست و بیش از همه باعث اذیت خودمان می شود.
در حالی که دین، از چنین رفتاری نهی کرده و فرموده از این کار اجتناب کنید چون ممکن است به گناه منجر شود.
بنابراین؛
وقتی کسی در خیابان، تند رانندگی می کند،
وقتی کسی جواب تلفنتان را نمی دهد،
وقتی کسی دیر سر قرارش حاضر می شود،
وقتی......
هیچ فکری درباره اش نکنید و گمان بیهوده نبرید.
🍁 در اینصورت، قبل از همه، خودتان در آرامش خواهید بود.
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
#خاطرات_شهید
از بیان حق هیچگاه خودداری نکرد، و هرگاه او را به سکوت دعوت میکردند، پاسخ میداد «هیچ دلیلی نمیبینم که حرف حق را به زبان نیاورم و اگر نگویم جای نگرانی است، وقتی چیزی را میبینم که حق است باید از آن دفاع کنیم حتی اگر همه ما زیر سؤال برویم.»
#شهید_سیدحسین_میررضی🌷
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_حوض_خون🌹🍃 #خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 #نویسنده :..#بانو_سادات_میرغا
#کتاب_حوض_خون🌹🍃
#خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊
#نویسنده :..#بانو_سادات_میرغالی
فصل اول ..( قسمت ششم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
درگیر مراسم تشییع احمد شدیم. دلم آشوب بود. نمی دانستم خواهرم را دلداری بدهم یا غصه بی خبری از بچه ام را بخورم. هر لحظه منتظر بودم خبری از محمود برایم بیاورند. عملیات والفجر ۸بود و باز بیمارستان ها پر از مجروح. پتو و ملافه و لباس های خونی بود که می آوردند. آن جور وقت ها شبانه روز توی رخت شویی و خانه می شستیم. انگار رخت های خونی تمامی نداشت. روزهایی بود که آرام و قرار نداشتم. وجدانم قبول نمی کرد توی آن اوضاع رخت شویی نرم می رفتم، می نشستم پای تشت، خون و تکه های پیکرها لای رخت ها محمود را می آورد جلوی چشمم، خانم ها حالم را می فهمیدند می گفتند ان شاء الله پسرت سالم بر می گرده خونه تو فکر نباش.
از مادرهای شهدا خجالت می کشیدم که بی قراری کنم. پا به پای آن ها رخت می شستم و برایشان حین کار مداحی می کردم. در این اوضاع حواسم به حال شوهرم هم بود تا در نبود پسرمان حالش بدتر نشود. چهل روز با هول و ولا و اشک و دل شوره گذشت. نیمه شب بود با صدای در از خواب پریدم دویدم توی حیاط و در را باز کردم لاغر و با دست آتل بسته و سر و صورت زخمی جلویم ایستاد. نشناختمش سرفه می کرد با نفسی که سخت بیرونش می داد گفت؛ سلام مامان، خوبی؟ اجازه هست بیام تو؟
سرش را گذاشتم روی سینه ام و گفتم: مامان دورت بگرده محمودم... خوش اومدی. توی عملیات شدید مجروح شده بود، اعزامش کرده بودند شهر دیگری و این مدت ازش بی خبر بودیم. نوه ام سه چهار ماهه بود. او را گرفته بودم بغل باهاش بازی می کردم و قربان صدقه اش می رفتم. یک دفعه صدای هواپیماها و انفجار بمب ها خانه را به لرزه در آورد. بچه را بغل زدم و با عروس پناه گرفتیم زیر درخت کنار جلوی خانه. مردم با جیغ و داد از خانه ها فرار می کردند. هواپیماها را می دیدیم که دسته دسته می آمدند بالای شهر بمب می ریختند و می رفتند بیشتر راه آهن را می زدند. اصلا بمب هایشان تمام نداشت. خیلی از همسایه ها می دویدند سمت اطراف شهر. تعدادیشان توی خیابان زیر درخت ها و حتی توی جوی فاضلاب پناه می گرفتند.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
💐بر چهره پر ز نور مهدي صلوات
💐بر جان و دل صبور مهدي صلوات
💐تا امر فرج شود مهيا بفرست
💐بهر فرج و ظهور مهدي صلوات
#السلام_علیڪ_یا_بقیة_الله🌺
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد 🦋
با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت
و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
﷽
✨صبحها مےڪنم
ازعشق نگاهے بہ حسین
✨مےڪنم باز از این
فاصلہ راهے بہ حسین
✨ڪردم امروز
سلامے ز سر دلتنگـے
✨مُردم از حسرٺ
ششگوشه الهےبہ حسین
#سلام_ارباب_خوبم✋🌸
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
#استـوری
[آقا ردای سبز امامت مبارڪت]
آغاز امامت و ولایت امامزمان (عج) تبریڪ وتهنیت باد🌱
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
✨#شهـــید_بهشتی:
زن در اسلام، زنده؛ سازنده؛ و رزمنده است؛ بہ شرطی کہ لباس رزمش، لباس عفتش باشد.
#حجاب
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
---~~ 🌴 #لبیک_یاحسین...🌴~~
🍃🌹 مهندس مدافع حرم شهید هادی جعفری🌹🍃
#کتاب_حوض_خون🌹🍃 #خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊 #نویسنده :..#بانو_سادات_میرغا
#کتاب_حوض_خون🌹🍃
#خاطرات : بانوان اندیمشکی از رختشویی در دفاع مقدس 🌷🕊
#نویسنده :..#بانو_سادات_میرغالی
فصل اول ..( قسمت هفتم)🌹🍃
🌷🕊بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
چشمم به آسمان راه آهن بود. آتش و دود سیاه و غلیظ آنجا را گرفته بود. اکثر اقوام و خانواده خواهرم راه آهن بودند. آرام و قرار نداشتم. بچه را گذاشتم بغل مادرش و دویدم سمت راه اهن. هر کس به طرفی می رفت و توی سر خودش می زد. نرسیده به میدان راه آهن، بچه های بسیج راه را بسته بودند. گفتند: خطر داره. لطفا برگردید.
با گریه گفتم: خونه م راه آهنه. بذارید برم. چند روزی بود که خانه ای در پشت بازار خریده بودیم. می خواستیم از منازل سازمانی برویم تا آن را بدهند به کسی که بیشتر نیاز دارد. اما هنوز همه وسایلمان را نبرده بودیم. با کلی اصرار و التماس از کنارشان رد شدم و دویدم سمت میدان راه آهن. مردم و امداگرها با آمبولانس و وانت بار، مجروح ها و شهدا را جمع می کردند و می بردند بیمارستان ها. به علت برخورد بمب به زمین، جلوی راه آهن گود شده بود. تکه تکه لباس و دست و پای قطع شده افتاده بود توی مسیرم هر چه می دیدم اضطرابم بیشتر می شد. حتی مردها هم داشتند با گریه دنبال عزیزانشان می گشتند. رفتم سمت خانه ام، از دورتلی از خاک دیدم. سرعتم را بیشتر کردم، بمب خورده بود توی خانه جبرائیلی. همسایه بودیم. پسرش حمید رضا غرق خون افتاده بود روی آسفالت. دوست محمود بود؛ جوانی هجده سالهف سر به زیر و مهربان. او را که دیدم پاهایم سست شد و دلهره ام برای خانواده خواهرم بیشتر. با هر زحمتی بود خودم را رساندم آنجا. انگار تک تک خانه ها را زده بودند. در حیاطشان باز بود و شیشه های در و پنچره خرد. همه چیز به هم ریخته بود. دویدم سمت اتاق ها. کسی خانه نبود. حیران آمدم بیرون. چند نفر داشتند از خانه کناری شان، زخمی ها را از زیر آور در می آوردند. حالم را که دیدند، یکی شان آمد جلو و گفت: نگران نباش حالشون خوبه. بردنشون بیرون شهر. به خانه های ویران شده نگاه می کردم و می زدم توی سرم.
با دیدن تکه های گوشت افتاده کنار در و دیوار و خانه های ویران شده به خودم آمدم که کمک کنم. رسیدم جلوی خانه دختر عمه ام مهین دیگر خانه نبود تلی از خاک و آجر بود که ظرف و لباس ها از گوشه گوشه آن زده بودند بیرون. تمام بدنم می لرزید. با همه توانم ایستادم و خاک و آجرها را کنار زدم. مهین با مجتبی و معصومه پسر شش ساله و دختر سه ساله اش زیر آوار بودند.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#حاج_قاسم 🌷🕊
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#کانال_مهندس_شهید_هادی_جعفری..🌷🕊
🍃🌹🕊🌷🕊🌹🍃
@shaid_mohands_hadi_jafari65