eitaa logo
انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
516 دنبال‌کننده
883 عکس
175 ویدیو
118 فایل
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند✨ شاخ نبات، لذت همراهی با ادبیات❤️📖 حرفاتون رو می‌شنویم😌: @shakh_nabaat
مشاهده در ایتا
دانلود
« ☔️» شب سردی است، و من افسرده راه دوری است، و پایی خسته تیرگی هست و چراغی مرده می کنم، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها سایه ای از سر دیوار گذشت غمی افزود مرا بر غم ها فکر تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی نیست رنگی که بگوید با من اندکی صبر، سحر نزدیک است هر دم این بانگ بر آرم از دل: وای، این شب چقدر تاریک است! خنده ای کو که به دل انگیزم؟ قطره ای کو که به دریا ریزم؟ صخره ای کو که بدان آویزم؟ مثل این است که شب نمناک است دیگران را هم غم هست به دل غم من، لیک، غمی غمناک است  🌌   🍭 @shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«🎥» کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم بیا زود تر چیز ها را ببینیم بیا تا برایت بگویم که تنهایی من چه اندازه بزرگ است! 🍭@shakhee_nabat
« 🛍 » و میزبان پرسید: قشنگ یعنی چه؟ - قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال و عشق، تنها عشق ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس. و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد، مرا رساند به امکان یک پرنده شدن. - و نوشداری اندوه؟ - صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش. و حال، شب شده بود. چراغ روشن بود. و چای می‌خوردند. - چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی. - چقدر هم تنها! - خیال می‌کنم دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی. - دچار یعنی - عاشق💕🌱 این مجموعه زیبا رو از نشانی زیر می تونید سفارش بدید 💛 https://eitaa.com/sazesangi_mahsa 💫 🍭@shakhee_nabat
18.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« 🎥 » و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد مرا رساند به امکان یک پرنده‌ شدن. 🌺🍃🕊 🍭 @shakhee_nabat
«🍷» مثل یک گلدان، می‌دهم‌ گوش به موسیقی روییدن...🌱 مثل زنبیل پر از میوه، تب تند رسیدن دارم...🍎 🍭@shakhee_nabat
« 🌱» صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند ... خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟ گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو و کنارچشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا... چشمم افتاد به چشم کودک... غرق اندوه و تاثرگشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر... من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم من از آن روز معلم شده ام... او به من یاد بداد درس زیبایی را... که به هنگامه ی خشم نه به دل تصمیمی نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی یا چرا اصلا من عصبانی باشم با محبت شاید، گرهی بگشایم با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... منسوب به 🍭@shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«🎥» من اناری را می‌کنم دانه به دل می‌گویم خوب بود این مردم دانه‌های دلشان پیدا بود صبحتون بخیر مردم شهر❤️ سفره‌تون پر برکت 🌾 🍭@shakhee_nabat
«📷» من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت پرم از راه ، از پل ، از رود ، از موج پرم از سایه برگی در آب چه درونم تنهاست... 🍭@shakhee_nabat