« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست
گوشَت به نغمهی که و چشمت به جام کیست
تصویر شاهبیت درخشان چشم تو
ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست
گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ!
زیبایی حلال تو امشب حرام کیست
من بوی گل شنیدهام از باد هرزهگرد
جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست
من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ
از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست
#فاضل_نظری
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشورهی ما بود، دل آرام جهان شد
در اوّل آسایشمان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
زخمی به گل کهنهی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم، دهان شد
آنگاه همان زخم، همان کورهی کوچک،
شد قلّهی یک آه، مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چهها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد
جان را به تمنّای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده، گفت گران شد
یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد
یک حافظ کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همهی دلخوشیام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چهها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد
#حامد_عسکری
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
من عاشقم و عشق تو تفسیر ندارد
دل بی تو بجز ناله ی شب گیر ندارد
زوبین وفا دارم و شمشیر محبت
دشمن به کمان گر چه به جز تیر ندارد
کار دل من ساخت به مژگان و به ابرو
هر چند به کف خنجر و شمشیر ندارد
بشکن دل ما را به جفا هر چه توانی
جز مهر و وفا این دل بی پیر ندارد
می رقصد و می چرخد و می خندد و شاد است
چرخ دل شیدایی من گیر ندارد
صائم بفکن خویش،به دریای محبت
این دل که تو داری به خدا شیر ندارد
#صائم_کاشانی
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
ابر میبارید بر آیندهی دلگیر من
خنده میزد کاتب تقدیر بر تدبیر من!
اشک میآمد به استقبال ما وقت وداع
سخت میلرزید در چشمان او تصویر من
شرم اگر مانع نمیشد، بیشتر میدیدمت
بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من
با سخن چینی مرا از چشم او انداختند
ساده لوحان غافلند از آه پر تأثیر من
مُصحفی هستم میان مکتب کج فهمها
هر چه میخواهند میگویند در تفسیر من
هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست
رو سیاه است آن که کوشیدهست در تحقیر من...
#حسین_دهلوی
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
روز های پایانی آبان ماهتون
چطور می گذره؟🌿
درخت ها همه عریان شدند، آبان شد
و باد آمد و باران گرفت و طوفان شد
نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد
نیامدی و ترک خورد سینه ی من و آه
چقدر یک شبه یاقوت سرخ ارزان شد
چقدر باغ پر از جعبه های میوه شد و
چقدر جعبه ی پر راهی خیابان شد
چقدر چشم به راهت نشستم و تو چقدر
گذشتن از من و رفتن برایت آسان شد
چطور قصه ام آنقدر تلخ پایان یافت؟
چطور آنچه نمیخواستم شود آن شد؟
انار سرخ سر شاخه خشک شد، افتاد
و گوش باغ پر از خنده ی کلاغان شد
#پانته_آ_صفایی_بروجنی
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر
تا هرکجا که میبردت بال و پر ببر
تا ناکجا ببر که هنوزم نبردهای
این بارم از زمین و زمان دورتر ببر
اینجا برای گمشدن از خویش کوچک است
جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر
آرامشی دوباره مرا رنج میدهد
مگذار در عذابم و سوی خطر ببر
دارد دهان زخم دلم بسته میشود
بازش به میهمانی آن نیشتر ببر
خود را غزل، به بال تو دیگر سپردهام
هرجا که دوست داریام امشب ببر ببر
#محمدعلی_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید
خیره بودم به تو و جرئت لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله، تقصیر تو هر چند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته
کاش نقاش تو این قدر هنر مند نبود
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
از درد عشق گفتم و نشنید هیچکس
حتی اگر شنید نفهمید هیچکس
زور شراب گر به غم عشق میرسید
ما را چنین خراب نمیدید هیچکس
آدم حریص منعشدنهاست، گر نبود
آن میوه را ز شاخه نمیچید هیچکس
شرمندهی محبتت ای غم که در فراق
حال مرا به جز تو نپرسید هیچکس
فاضل ز خیر نام گذشتهست دوستان
روی مزار او بنویسید هیچکس...
#فاضل_نظری
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
در چشم آفتاب چو شبنم زیادی ام
چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام
بیهوده نیست روی زمینم نهاده اند
بارم که روی شانهی عالم زیادی ام
با شور و شوق میرسم و طرد میشوم
موجم به هر طرف که بیایم زیادی ام
همچون نفس غریبترین آمدن مراست
تا میرسم به سینه همان دم زیادی ام
جان مرا مگیر خدایا که بعد مرگ
در برزخ و بهشت و جهنم زیادی ام
قرآن به استخاره ورق خورد! کیستم؟
بین برادران خودم هم زیادی ام!
#فاضل_نظری
🍭 @shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کردهاست به تو
به تو اصرار نکردهاست فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
قصیدهای از سیدحمیدرضا برقعی در رثای حضرت فاطمهی زهرا(س) در دیدار شاعران با رهبر انقلاب در سال ۱۴۰۳
قسمت۱:
❤️ عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته، انار
فریاد بیصداست ترکهای پیکرش
از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار
پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار
در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را میآورد آتشفشان به بار
با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار
آن میوهای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر از لبش نریخته، فی اللیل و النهار
آن میوهای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار
آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچکار
نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار
آن نام را میآورم، امّا نه بیوضو
دل را به آب میزنم، امّا نه بیگدار
جبر آن زمان که پشت در خانهاش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار
رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی پیمبر است به معراج رهسپار
شد عرصهگاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار
برگشت، زخم خورده ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار
در خون خضاب شد تنِ یارانِ بعد از او
آنها که نام «فاطمه» را میزنند جار
من از کدام یک بنویسم که بودهاند
حجّاجها به ورطۀ تاریخ بیشمار
آنها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچههای احمری از خونِ این تبار
از کربلا به واقعۀ فَخ رسیدهایم
از عمق ناگوارترینها به ناگوار
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
قسمت۲:
محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبههای دار
بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم میکند حسنک را به سنگسار
در لمعة دمشقیه جاریست همچنان
خون شهید اوّل و ثانی چون آبشار
عثمانیان به مذهب ما بس که تاختند
در سبزهزار و چالدران سرخ شد غبار
امّا هنوز هم به تأسّیِ فاطمه
نام علیست روی لبِ شیعه آشکار
بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار
«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صد هزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»
فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بیحدی از شعر تا شعار
ما را چنان مباد که آیندگان ما
ما را رقم زنند مسلمان بیبخار
اینک مدافعان حرم شعلهپرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار
با تیغ آبدیدهای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار
زهراست مادر من و من بیقرار او
آن نام را میآورم آری به افتخار
آن بانویی که وقت تشرّف به رستخیز
پیغمبران پیاده میآیند و او سوار
فریاد میزنند که سر خم کنید، هان
تا از صراط بگذرد آیات سجدهدار
هرجا نگاه میکنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار
اینها که گفتهایم یکی بود از هزار
امّا هنوز شیعه مصمّم، امیدوار...
#حمیدرضا_برقعی
#شهادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
به رنجِ راه بیامیز تا بیاموزی
به مشق آبله، اسرار پایداری ما
به دوش نعش جوان بردهایم و در تشییع
ندیده است کسی اشک سوگواری ما
به سربلندی سرویم و استواری کوه
به رودهای جهان رفته بیقراری ما
نمانده جای شکایت که در پیِ هر زخم
بلندتر شده طومار بردباری ما
بهار آمده اما برای پیروزی
خوشا که سرخ شود جامۀ بهاری ما
#میلاد_عرفان_پور
#پایداری
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!...
تيغ بارد اگر آنجا كه بود جلوۀ دوست
تن ندادن ز وفا در دم خنجر عجب است
تشنهلب، جان به لب آب سپردن سهل است
تشنۀ وصل كند ياد ز كوثر عجب است
تنِ بىسر عجبى نيست گر افتد روى خاک
سرِ سرباز ره عشق به پيكر عجب است
#جودی_خراسانی
🍭@shakhee_nabat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم
پـیـششـان سـر بـر نمیآرم، رعایت میکنم
همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت
مـایـهی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت میکنم
این دهـــــان بـاز و چـشم بیتحرک را ببخش
آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت میکـنـم
کـم اگـر با دوسـتـانم مینشینم جـرم تـوست
هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت میکنم
فکر کردی چیست مـوزون میکند شعـر مـرا؟
در قــدم بـرداشــتـنهـایِ تـو دقـت میکـنم
یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـیروم
لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت میکنم
ترکِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت
روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت میکـنـم
تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت
مینـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت میکنم
#کاظم_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
27.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیر_چتر_شعر ☔️»
هنوز دانههایِ انارِ دلِ مردم، شیرین است
هنوز شبِ یلدا، شبِ بلندِ ایرانیِ دیرین است
هنوز یک خندهی پدربزرگ وُ لبخندِ مادرها
هزار بارتَر از مُورفین، باعثِ تَسکین است
کتاب خوانی وُ قِصههای حماسیِ شاهنامه
هنوز فالِ حافظِ شیراز، صفایِ آیین است
به دورِ کُرسی نشستن وُ ذوقِ خوردنِ هِندونه
هنوز شلغم و لبو وُ زَردک، برایِ تَزئین است
اگرچه دود وُ اینترنت، تورم وُ غمِ نان آمد
ولی هنوز شبِ چِله شبِ شادیِ دلهایِ غمگین است
جهان چه داشت وُ دارد، به جز محبت وُ عشق
هنر، نزدِ ایرانیان است وُ بهترین هنر، این است
خوشا کسی که با هر نژاد وُ دین وُ ثروت وُ جاه
تُهی، دِلَش، زِ غرور وُ حِسادت وُ کین است
دلی شکسته به دست آور وُ دستی، گیر
کنارِ هم که باشیم، دوزخَش، بهشتِ بَرین است
به رویِ دیوارنِگارههایِ تختِ جمشید نقش است
که راستی وُ راست گفتن، بهترین دین است
اگرچه یک ثانیه بیشتر، اگر یک لحظه بلندتر
شبِ بلندِ جدایی تمام میشَوَد، سَحر به کَمین است
هَمارِه باد دلِ مَردُمَم، مِهرگان وُ یلدا وُ نوروز
وَدور زِ جنگ وُ خشکسالی وُ جهل، دعا، چُنین است
شبِ یلدا، شب چله، شب زیبایِ بیدگل وُ صباحی
شبِ سلمقان، مختص آباد شبِ توی دِهِ وَزین است
شبِ عبدالصمد، فخارخانه، شبِ دربریگ وُ دروازه
شبِ چله، در قدیمِ بیدگل، با شب یلدا قِرین است
.
.
.
🎤دکلمه و ترجمه به زبان دهی: مجتبی اهلی
📸📝شعر و ثبت تصاویر: رشید خموشی
🍉 گردهمایی شب یلدا🍉
زمان : ۱۴۰۳/۹/۳۰
مکان: آران و بیدگل سالن شهید اسماعیلیان
ساعت: ۱۸ الی ۲۰
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
داشت در یک عصر پاییزی زمان میایستاد
داشت باران در مسیر ِناودان میایستاد
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است
چای مینوشيد و قلب استکان میایستاد
در وفاداری اگر با خلق میسنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان میایستاد
یک شقایق بود بین خارها و سبزهها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان میایستاد
در حیاط خانه گلها محو عطرش میشدند
ابر، بالای سرش در آسمان میایستاد
موقع رفتن که میشد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست میبردم بر آن، میایستاد
موقع رفتن که میشد طاقت دوری نبود
جسممان میرفت اما روحمان میایستاد
از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما
ساعت آن کافه یک شب در میان میایستاد
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال میگفتم بمان، میایستاد
ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
نه چرا آهسته، باید ساربان میایستاد
باید از ما باز خوشبختی سفارش میگرفت
باید اصلا در همان کافه زمان میایستاد
#کاظم_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
تمنای مهر...
شب یلداست دلم مهر تمنا دارد
هر کجا مهر کند جلوه تماشا دارد
شب شعر و شب شور وشب شیدائی ها
خوردن حسرت وغم معنی بیجا دارد
همه از پیر وجوان شاد و دلی خوش دارند
مثل مجنون که هوای رخ لیلی دارد
سر یک سفره همه چشم به فال حافظ
هر کسی خیر از این فال تمنا دارد
آشتی فرصت خوبی است گر امشب باشد
این گذشت از سر هم ، عشق تقاضا دارد
بچه ها خانه مادر به دو صد شور ونشاط
پند او لذت چون قند مهنًا دارد *
پیر فامیل چو شمع و همگی پروانه
راستی عشرت این جمع تماشا دارد
هندوانه و انار و کمی آجیل وفا
این همان سفره عشق است که غوغا دارد
گرمی کرسی دل جمع کند دل ها را
با چنین شب دل ما کی غم فردا دارد
میرسد عطر خوشی از نفس باغچه ها
شور وحال دگری نرگس شیدا دارد
سرو از باد خزان ذره ای آزار ندید
هست سرسبز و ز مردی قد رعنا دارد
هر کجائید همین یک شبه را خوش داریم
لحظه هایش نفس گرم مسیحا دارد
شوری امشب فکند شعر بلندت ( یوسف )
همه گویند نشان از شب یلدا دارد
* مهنّا : گوارا . با عافیت
#حاج_عباس_علی_نیکوکار
#عضو_انجمن
#یلدا🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
یوسف شدم امّا به زلیخا نرسیدم
هر جا اثرت بود به آنجا نرسیدم
آنقدر ز من دوری و آنگونه که باید-
با سر بدوم سوی تو،، با پا نرسیدم
کوتاه که شد موی تو،خون شد جگر من
یک باغِ انارم که به یلدا نرسیدم
آن ماهی سرخم که به امّیدِ رهایی
از تُنگ پریدم وَ به دریا نرسیدم
عمری ست که سر کرده دل من به صبوری
عمری ست که از غوره به حلوا نرسیدم
دردا که من از کودکی ام اُنس گرفتم-
با واژه ی «ای کاش» ، «نشد» با «نرسیدم»
#کنعان_محمدی
#یلدا 🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
کی میرسد پایان ِ فصل بیقراری
آذر نشسته در تب چشم انتظاری
از گیسوانش میتکاند واژه ها را
روی لبش گل کرده مضمونی اناری
با شهرزاد و قصه هایش خو گرفته
در اوج ظلمت خوانده از امیدواری
در باغ بی برگی اگر چه خانه دارد
آواز سر داده به شادی چون قناری
از سکه افتاده خزان و ، برگهایش
در دست این دنیا ندارد اعتباری
سر رفته صبر حوصله از لحظه هایش
با فال حافظ , خواجه را خوانده به یاری
دم کرده چای و شعر مینوشد نگاهش
با شوق یلدا می کند شب زنده داری
پائیز دیگر جوجه هایش را شمرده
در بقچه ات بانو برایم برف داری؟
#طیبه_عباسی_آرانی
#عضو_انجمن
#یلدا🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
شب هجرانت، ای دلبر، شب یلداست پنداری
رخت نوروز و دیدار تو عید ماست پنداری
قدم بالای چون سرو تو خم کردست و این مشکل
که بالای تو گر گوید: نکردم، راست پنداری
دمی نزدیک مهجوران نیایی هیچ و ننشینی
طریق دلنوازی از جهان برخاست پنداری
دلت سختست و مژگان تیر، در کار من مسکین
بدان نسبت که مژگان خار و دل برجاست پنداری
خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری
جنایت خود کنی و آنگاه جرم از ماست پنداری
ز هجر عنبر زلف و فراق درد دندانت
دو چشم اوحدی هر شب یکی دریاست پنداری
#اوحدی
#یلدا🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
شب یلدا و قرار تو و بی تابی من
در تب و تاب خیال تو و بی خوابی من
برکه ی ذهن من و ماه خیال تو و عشق
سوژه ی ناب غزل در شب مهتابی من
موج در موج و نفس در نفس آورده قرار
روح دریایی تو در دل مردابی من
دل سپرده ست به باران بهارانه ی عشق
باغ خشکیده ی در حسرت شادابی من
آسمان رنگ نگاه تو به تن کرده لباس
تا شود مثل تو ای شاهد چشم آبی من!
شب یلدا و نگاهم نگران است بیا
تا به پایان برسد قصه ی بی تابی من
#حسین_عرشی
#یلدا🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
" یلدای من "
گیسوانت ، ظلمت یلدای من
چهره ات ، ماه جهان آرای من
با طلوعِ چشم های روشنت
لیله القدر است این یلدای من
خنده ات، پایانِ پاییزیِ دل
ابروانت، ابر باران زای من
با تو احساس جوانی می کند
این دلِ شوریده و شیدای من
بی تو روزم ، یومَ تسوَدُّالوجوه
خود گواهی می دهد سیمای من
تا نشسته تیرِ عشقت بر دلم
خم شده مثل کمان، بالای من
دستِ ما کوتاه و خرما بر نخیل
عشق تو آن عروه الوُثقی ِ من
یک سحر در منظر چشمم نشین
ای نگارِ دلکشِ رعنای من
پرده بردار ای پری رو از رُخت
جلوه کن ای مهر ناپیدای من
گر نیایی و نبینم روی تو
ای دریغا، ای دریغا، وای من
#رضا_شجری طاهری
#یلدا🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
در قالب مستزاد
یلداشدو ما درخمِ یک شیبِ شدیدیم
چیزی نخریدیم
با غول تورم به تفاهم نرسیدیم
چیزی نخریدیم
در گشت و گذاری الکی تا سر بازار
از پشمکِ خوشکار
تاقیصی وقطاب وگز وکفلمه دیدیم
چیزی نخریدیم
فریاد بر آمد که بدو ماهی حلوا
رفتیم تماشا
در وصفِ کمالش چه سخنها که شنیدیم
چیزی نخریدیم
دیدیم که آجیل حراج است و فراوان
با قیمت ارزان
رفتیم بگیریم که از خواب پریدیم
چیزی نخریدیم
فکها همه با چانهزدن از رده خارج
یک معضل رایج
با آن که فقط دوغ و چغندر طلبیدیم
چیزی نخریدیم
هرچند که در برههی حساس کنونی
با میل درونی
ده شیفته از هیکل خود کار کشیدیم
چیزی نخریدیم
در گوش مدیران اگر از دغدغه گفتیم
هی وعده شنفتیم
جز خردهسماقی که گرفتیم و مکیدیم
چیزی نخریدیم
درخواست نوشتیم، پیِ وام اناریم
یعنی سرِ کاریم
از صبح فقط کفش دراندیم و دویدیم
چیزی نخریدیم
#سید_امیرحسین_جان_نثار
#یلدا🍉
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
ما گشتهایم نیست تو هم جستجو مکن
آن روزها گذشت، دگر آرزو مکن
دیگر سراغ خاطرههای مرا مگیر
خاکستر گداخته را زیر و رو مکن
در چشم دیگران منشین در کنار من
ما را در این مقایسه بیآبرو مکن
راز من است غنچهی لبهای سرخ تو
راز مرا برای کسی بازگو مکن
دیدار ما تصور یک بی نهایت است
با یکدگر دو آینه را روبهرو مکن
#فاضل_نظری
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
بی من خوشی، وگرنه از آنِ تو میشدم
جان میسپردم آخر و جانِ تو میشدم
گفتم که مُردَم از غم و گفتی به حرف نیست!
ای کاش من حریف زبان تو میشدم...
معشوق روزگار غزلهای ناب! کاش
همعصر شاعران زمانِ تو میشدم
ای عمر چندروزهی دنیا! بدون عشق
تا کی اسیر سود و زیانِ تو میشدم؟
پا بر سرم گذاشتی اکنون که آمدی
ای مرگ داشتم نگرانِ تو میشدم
#سجاد_سامانی
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
تو آرزوی منی، من وبال گردن تو
تو گرم کشتن من، من به گور بردن تو
تو آبروی منی، پس مخواه بنشینم
رقیب تاس بریزد به شوق بردن تو!
تویی نماز و منم مست، ماندهام چه کنم
که هم اقامه خطا هم سبک شمردن تو
سپردهام به خدا هرچه کردهای با من
خطاست دست کسی جز خدا سپردن تو
خدا کند که نفهمی غمت چه با من کرد
که مرگ من نمیارزد به غصه خوردن تو
#حسین_زحمتکش
🍭 @shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک قطرهی آبم که در اندیشهی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
یا چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش مکن آتش افروختهام را
بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم
#فاضل_نظری
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
"حاج قاسم "
بوَد شیر ژیان، این حاج قاسم
همیشه در میان، این حاج قاسم
به وقت جنگ با صدام و صَهیون
زمین زد روی دشمن، حاج قاسم
عزیز و فَخر کرمان، حاج قاسم
رشید و مرد رِندان، حاج قاسم
به نزد دشمن اش، تکفیر و داعش
دلیل ترس و حِرمان، حاج قاسم
نترسد جز خدا، این حاج قاسم
زِ صدام و زِ بعث، این حاج قاسم
زِ کَرخه تا به اروندش همیشه
نلرزد پای او، این حاج قاسم
سفیر مرگِ دشمن، حاج قاسم
امید و عشقِ رهبر، حاج قاسم
وزیر جنگ ما، در عین واقع
بود در نزد دشمن، حاج قاسم
کلید فتح و صلح است، حاج قاسم
دلیل حُبّ و بغض است، حاج قاسم
ز اِدلِب تا به موصل من گمانم
خلیل رَبّ و رُب است، حاج قاسم
نه تنها مرد میدان، حاج قاسم
ندیده کس نظیرش، حاج قاسم
به وقت زلزله یا که به سیلاب
بوَد حامیِ ملت، حاج قاسم
به اخلاص و عمل او حاج قاسم
به نون والقلم او حاج قاسم
نباشد مثل او هرگز نظیرش
بوَد او یک پدیده حاج قاسم
ز لاذِق تا بلد او حاج قاسم
به تلِّعفر چو آید حاج قاسم
دَمار از دشمنان کامل در آید
تو گویی منجی آید، حاج قاسم
بوَد دشمن به صَهیون، حاج قاسم
ز دستش مات و حیرون، حاج قاسم
نماد زُهد و تقوا و یقین بود
چو جان بر کف به قربون، حاج قاسم
کند دشمن چو غافل، حاج قاسم
بگیرد فال حافظ، حاج قاسم
الا یا ایها الساقی بیاید
نیافتد مشکل او را، حاج قاسم
چو بیند دشمن اش را حاج قاسم
کُشد او را مقابل، حاج قاسم
ولیکن قاتل اش نامرد باشد
زند خنجر ز غافل، حاج قاسم
بوَد عاشق به معنا، حاج قاسم
بوَد انسان کامل، حاج قاسم
چو عاشق را کمال اش رهنمون شد
شهادت را نصیب اش، حاج قاسم
در این موسم که رفته حاج قاسم
مکان اش عرش اعلی حاج قاسم
بود "وهداد" اینک این دعایش
بماند مکتب او حاج قاسم
۱۳ دی ماه ۱۴۰۰ الاحقر" وهداد"
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست
اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست!
آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
با دردِ خنجر، دردِ خار از خاطرم رفت
بعد از تو غم های فراوانی مهم نیست
یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
دار و ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست
حالا چه خواهد شد پس از این؟هرچه باشد!
این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست
#رؤیا_باقری
🍭@shakhee_nabat