« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دارِ وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟!
ساده از «من بی تو میمیرم» گذشتی خوب من!
من به این یک جملهی خود سخت ایمان داشتم
لحظهی تشییع من از دور بویت می رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم!
#کاظم_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
از غزل های کتاب...
🌱🌕
من به بعضی چهره ها چون زود عادت می کنم
پـیـششـان سـر بـر نمی آرم ، رعایت می کنم
همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت
مـایـه ی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت می کنم
این دهـــــان بـاز و چـشم بی تحرک را ببخش
آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت می کـنـم
کـم اگـر با دوسـتـانم می نشینم جـرم تـوست
هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت می کنم
فکر کردی چیست مـوزون می کند شعـر مـرا؟
در قــدم بـرداشــتـن هـای ِ تـو دقـت می کـنم
یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـی روم
لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت می کنم
ترک ِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت
روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت می کـنـم
تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت
می نـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت می کنم
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
کاش دور و بر ما این همه دلبند نبود
و دلم پیش کسی غیر خداوند نبود
آتشی بودی و هر وقت تو را میدیدم
مثل اسپند دلم جای خودش بند نبود
مثل یک غنچه که از چیده شدن میترسید
خیره بودم به تو و جرئت لبخند نبود
هر چه من نقشه کشیدم به تو نزدیک شوم
کم نشد فاصله، تقصیر تو هر چند نبود
آه ای تابلوی تازه به سرقت رفته
کاش نقاش تو این قدر هنر مند نبود
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب میماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا میپرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کردهاست به تو
به تو اصرار نکردهاست فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
«#نظم_پریشان 🍷»
با لبی که کاربرد اصلیش بوسیدن است
چای مینوشيد و قلب استکان میایستاد...!
☕️
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
5.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
من به بعضی چهرهها چون زود عادت میکنم
پـیـششـان سـر بـر نمیآرم، رعایت میکنم
همچـنـانکـه بـرگ خـشـکـیده نمـاند بـر درخـت
مـایـهی رنـج تـو بـاشـم رفـع زحمـت میکنم
این دهـــــان بـاز و چـشم بیتحرک را ببخش
آنـقــدر جــذابـیـت داری کـه حـیـرت میکـنـم
کـم اگـر با دوسـتـانم مینشینم جـرم تـوست
هر کسی را دوست دارم در تـو رؤیـت میکنم
فکر کردی چیست مـوزون میکند شعـر مـرا؟
در قــدم بـرداشــتـنهـایِ تـو دقـت میکـنم
یـک ســلامـم را اگـر پـاسـخ بـگـویی مـیروم
لـذتـش را بـا تـمـام شـهــر قـسـمـت میکنم
ترکِ افـیـونی شبیه تو اگـر چه مشـکـل اسـت
روی دوش دیــگـــران یـک روز تـرکـت میکـنـم
تـوی دنـیـا هـم نـشـد بـرزخ کـه پـیـدا کـردمـت
مینـشیـنم تـا قـیامـت بـا تـو صحبت میکنم
#کاظم_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
« #زیر_چتر_شعر ☔️ »
داشت در یک عصر پاییزی زمان میایستاد
داشت باران در مسیر ِناودان میایستاد
با لبی که کاربرد اصلی اش بوسیدن است
چای مینوشيد و قلب استکان میایستاد
در وفاداری اگر با خلق میسنجیدمش
روی سکوی نخست این جهان میایستاد
یک شقایق بود بین خارها و سبزهها
گاه اگر یک لحظه پیش دوستان میایستاد
در حیاط خانه گلها محو عطرش میشدند
ابر، بالای سرش در آسمان میایستاد
موقع رفتن که میشد من سلاحم گریه بود
هر زمان که دست میبردم بر آن، میایستاد
موقع رفتن که میشد طاقت دوری نبود
جسممان میرفت اما روحمان میایستاد
از حساب ِعمر کم کردیم خود را، بعدِ ما
ساعت آن کافه یک شب در میان میایستاد
قانعش کردند باید رفت؛ با صدها دلیل
باز با این حال میگفتم بمان، میایستاد
ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
نه چرا آهسته، باید ساربان میایستاد
باید از ما باز خوشبختی سفارش میگرفت
باید اصلا در همان کافه زمان میایستاد
#کاظم_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
قدرنشناس ِعزیزم، نیمهی من نیستی
قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی!
مادر این بوسههای چون مسیحایی ولی
مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی
من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتیست
عهده دار ِآن نگاه ِلرزهافکن نیستی
یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست
بعد ِمن اندازهی یک عشق، روشن نیستی!
لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل
از گزندِ بادهای هرزه ایمن نیستی!
چون قیاسش میکنی با من، پس از من هرکسی
هرچه گوید عاشقم، میگویی: اصلا نیستی!
دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم
اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی
#کاظم_بهمنی
🍭 @shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر ☔️»
خندهات طرح لطیفیست که دیدن دارد
ناز معشوق دلآزار خریدن دارد
فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق
چشم سبز تو چه دشتیست! دویدن دارد
شاخهای از سردیوار به بیرون جسته
بوسهات میوهی سرخیست که چیدن دارد
عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد
وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن
عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد
عمق تو دره ژرفیست؛ مرا میخواند
کسی از بین خودم قصد پریدن دارد
اول قصه هر عشق کمی تکراریست
آخر قصه فرهاد شنیدن دارد
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
سينهام اين روزها بوی شقايق میدهد
داغ از نوعی که من ديدم تو را دق میدهد
«او» که اخمت را گرفت و خنده تقديم تو کرد
آه را میگيرد از من جاش هق هق میدهد
برگهايم ريخت بر روی زمين؛ يعنی درخت
خود به مرگ خويشتن رأی موافق میدهد
چشمهایت يک سؤال تازه میپرسد ولی
چشمهایم پاسخت را مثل سابق میدهد
زندگي توي قفس يا مرگ بيرون از قفس؟
دومی! چون اولی دارد مرا دق میدهد
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟
ساده از «من بی تو میمیرم» گذشتی خوب من
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم
لحظه تشییع من از دور بویت میرسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat
«#زیر_چتر_شعر☔️»
" رفتنِ ما اتفاقِ ناگوارِ کوچکیست
باز میگردیم روزی، روزگار کوچکیست
میگذاری گاه دور از تو جهان را حس کنم
لطف یا قهر است این؟! دورم حصارکوچکیست
با مرور دوستیهایم به من اثبات شد
هر که جز تو دوستم شد، دوستدارکوچکیست
در تو من دنبال چیزی ماورای شهرتم
شاعرت بودن برایم افتخار کوچکیست
من برای عشق میمیرم، برای شعر نه!
دفتر شعر برای او مزار کوچکیست...
چون 《عطارد》 گردِ تو بیش از همه چرخیدهام
سوختم، شکر خدا عشقات مدار کوچکیست
بارها از پیش رویات رد شدم صیاد پیر
میپسندیدی نمیگفتی شکار کوچکیست
بعد ساعتها نگاه و ذوق و ترس و شرم و شک
انتظار یک تبسم، انتظار کوچکیست!
با دعا شاید بهدست آوردمات، چون با دعا
دستکاری کردن تقدیر کار کوچکیست..."
#کاظم_بهمنی
🍭@shakhee_nabat