eitaa logo
انجمن ادبی شاخ نبات 🍭
863 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
354 ویدیو
214 فایل
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبریست کزان شاخ نباتم دادند✨ شاخ نبات، لذت بودن با ادبیات❤️📖 حرفاتون رو می‌شنویم😌: @shakh_nabaat
مشاهده در ایتا
دانلود
« ⛱» آخِر، میان ماندن و رفتن تردید را انگار گردن زد پک زد نخ سیگار آخِر را با رفتن آتش بر دل من زد ته مانده‌ی حرف دلش را گفت بر زخم‌های من نمک پاشید رویای پروازی که در سر داشت در حجم آغوشم نمی‌گنجید رسوا نشستم بین اشعارم اُردی جهنم شد همه دنیام در هفت خوان لحظه‌ها بی تو روئین تن شب‌های بی فردام لعنت به دلتنگی و تنهایی دنیا، به تو هم اعتمادی نیست می‌گیری از من انتقام‌ افسوس این زندگانی مرگ تدریجیست هی شعر می‌جوشید در نایم آنقدر تا من از نفس افتاد خاموش شد در حنجره فریاد پروانه‌ام در پیله‌اش جان داد تقویم رومیزی ورق می‌خورد این فصل‌ها تا انتها زردند دنیا کمی آهسته‌تر لطفا هرگز ورق‌ها بر نمی‌گردند 🍭@shakhee_nabat
« ⛱» تا بغضِ پنهان مرا در شعر بشناسی چیدم یکایک واژه ها را با چه وسواسی کوچک نبین قلب مرا در وسعت این عشق پیدا نشد اندازه اش در هیچ مقیاسی بیزارم از آوارِ موهومات در ذهنم باید بسازم یک منِ زیبا و احساسی گُر میگرفتم در تب آتش بیاریها با طعنه می گفتی که داری روح حساسی جولانگه تاراج میشد فصل بی برگی احساس جریان داشت اما در گل یاسی آخِر کفن بر قامت این قصه پوشاندی بر سنگ قبر من نوشته قدر نشناسی پشت نقابی با اصالت رنگ می بازم چون چای در یک استکان شاه عباسی 🍭@shakhee_nabat
« ⛱» 🖤🖤تحفه‌ای ناقابل تقدیم به محضر بانوی دو عالم حضرت فاطمه (س) مضمون عاشقانه‌ی بیت ولایتی دیوان ارغوانی شعر رسالتی خیر کثیر می‌دمد از ذکر نام تو شأن نزول کوثری و بافضیلتی باغی ولی خزان تو باور نکردنیست اندوه غنچه‌های تو دارد حکایتی پهلو گرفته کشتی پهلو شکسته‌ات امواج غم به سینه و دریای رحمتی تاریخ دید اشک تو را و سکوت کرد چون از لبت کسی نشنیده شکایتی رفتی و بوتراب پس از تو به چاه گفت اسرار عشق را، که نبود اهل حکمتی بانوی آب و آینه، ای چشمه‌ی حیات تو نور لایزال حق و باجلالتی تو روسپید کن غزلم را که واژه‌ها از چادر سیاه تو دارند شوکتی 🍭@shakhee_nabat
«☔️» کی میرسد پایان ِ فصل بیقراری آذر نشسته در تب چشم انتظاری از گیسوانش میتکاند واژه ها را روی لبش گل کرده مضمونی اناری با شهرزاد و قصه هایش خو گرفته در اوج ظلمت خوانده از امیدواری در باغ بی برگی اگر چه خانه دارد آواز سر داده به شادی چون قناری از سکه افتاده خزان و ، برگهایش در دست این دنیا ندارد اعتباری سر رفته صبر حوصله از لحظه هایش با فال حافظ , خواجه را خوانده به یاری دم کرده چای و شعر مینوشد نگاهش با شوق یلدا می کند شب زنده داری پائیز دیگر جوجه هایش را شمرده در بقچه ات بانو برایم برف داری؟ 🍉 🍭@shakhee_nabat
«⛱» زنی از جنس بارانم که خواب از برکه می‌شویم هزاران فتنه‌ی زیبا نشسته در شبِ مویم چه آرامم کنار یاس‌های وحشی پائیز بهارم را میان برگ برگ پونه می‌بویم حواسم شعر میرقصد کنار قاصدک در باد میان واژه‌ها گم می‌شوم خود را نمی‌جویم اصیلم مثل آن قالیچه‌ی کرمانی کهنه که از قدرم نمی‌کاهد سپیدی‌های گیسویم به روی چهره‌ی زردم کشیدم طرح شادی را ولی آئینه می‌فهمد حقیقت را نمی‌گویم پُرم از اتفاق سبز رویش بعد بی‌برگی و بی‌پروا دوباره سبزتر از سبزه می‌رویم دلم ابریّ و می‌بارم میان خنده‌های خود زنی از جنس بارانم که گاهی شعر می‌گویم 🌧🌊 🍭@shakhee_nabat
«❄️» بخت زمین شد روسپید از همت برف چشمان نرگس باز شد از شوکت برف پائیز رفت و دلفریبی هاست یکرنگ ناب است این عشق و رسد از دولت برف 🍭@shakhee_nabat
« ⛱» پس کوچه‌های تار دلم را قدم بزن بی‌پرده خواب پنجره ها را به هم بزن در فکر بی‌نهایتم از شوق قد بکش با واژه‌ها به سبک جدیدی قدم بزن از مرز خاطرات سیاهم عبور کن پایان قصه را به سپیدی رقم بزن گیسو به دوش باد رها کن به پیچ و تاب نیلوفرانه بر تن من پیچ و خم بزن قفل سکوت بشکن از این کهنه بیت‌ها در بزم واژه از نفسی تازه دم بزن منشور شاعرانه‌ی شور و نشاط باش دست ردی به سینه‌ی تبدار غم بزن موسیقی نگاه تو تصنیف دلبریست شعر مرا به شیوه‌ی چشمت قلم بزن 🍭@shakhee_nabat