eitaa logo
انجمن شاخ نبات
347 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
145 ویدیو
188 فایل
انجمن به این کانال انتقال یافت: https://eitaa.com/shakhee_nabat
مشاهده در ایتا
دانلود
« ☔️ » اندوه جهان چیست؟ تویی داغِ یگانه دلسوختگان را چه به اندوه زمانه؟ بر شانه بیفشان و مزن شانه به مویت بگذار حسادت بکند شانه به شانه زخم تبرت مانده ولی جای شکایت شادم که نگه داشته‌ام از تو نشانه از عشق چرا چشم بپوشم که ندارد این تازه مسلمان شده با کفر میانه بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم سخت است غم عشق در آید به ترانه 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» که بود؟ شهره‌ی عالم به سست پیمانی وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است وداع کرد و نمی‌یابمش به آسانی چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش چه بود جرم تو؟ سرگشتگی، پریشانی چه کرد؟ عشقِ مرا کفر خواند و خونم ریخت چه حکمتی‌ست در این شیوه‌ی مسلمانی؟ چه از تو خواست؟ غزلهای بی‌رقیب مرا کجاست؟ نزد رقیبان پی غزلخوانی چرا به عشقِ چنین ظالمی دچار شدی؟ تو نیز عاشق اویی خودت نمی‌دانی... 🍭 @shakheh_nabaat
«☔️» چنان طنین صدای تو برده از هوشم که از صدای خود آزرده می شود گوشم من از هراس شبیخون روزگار خبیث لباس جنگ به هنگام خواب می پوشم چون آفتاب به هر ذره ای نظر دارم به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم تو در دل منی و دیگران نمی دانند تو آتشی و من آتشفشان خاموشم غبار آینه ی چشم های مست توام تو چشم بسته ای و کرده ای فراموشم [🌋] 🍭@shakheh_nabaat
«🍇» بهار با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست... واژه واژه بیت بیت این هفته را با سجاد سامانی آغاز می‌کنیم. سجاد سامانی متولد ۱۴ دی ۱۳۷۱ در تهران است. در دوران دبیرستان ریاضی و فیزیک خوانده اما برای پیش دانشگاهی تصمیم می‌گیرد به علوم انسانی تغییر رشته بدهد تا جدی‌تر وارد دنیای ادبیات شود. شعر او، معناگراست؛ به بیان ساده، شعری‌ست که بیشتر اتفاقات شاعرانه‌اش با عناصر معنایی رقم می‌خورد. از سجاد سامانی دو مجموعه شعر ایما و سالیان منتشر شده‌است. شعری از ایشان را با هم می‌خوانیم: تا زمانی که جهان را قفسم می‌دانم هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم گریه‌ام باعث خرسندی دنیاست چو ابر همه خندان لب و شادند که من گریانم حاضرم در عوض دست کشیدن ز بهشت بوی پیراهن یوسف بدهد دستانم زندگی مثل حصاری ز غم و دلتنگی است مرگ ای کاش رهایم کند از زندانم بیت آشفته‌ایم در غزلی ناموزون میل دارم که ردیفی بدهد پایانم... 🍭 @shakheh_nabaat
«🍇» بهار با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست... تنها ستارهٔ شب‌تارم، شبت به‌خیر تار است بی‌تو لیل و نهارم، شبت به‌خیر ای سر به شانه‌های رقیبان گذاشته! کی سر به شانه‌ات بگذارم؟ شبت به‌خیر تو در کنار کیستی امشب؟ که سال‌هاست غیر از غم تو نیست کنارم، شبت به‌خیر بسیار زخم بر دل خونم زدی و آه تا صبح می‌شود بشمارم... شبت به‌خیر هرچند بی تو تاب نمی‌آورم، برو هرچند بی تو خواب ندارم، شبت به‌خیر رفتی اگرچه وقت خداحافظی نبود دیگر نشد بهانه بیارم، شبت به‌خیر 🍭@shakheh_nabaat
«🍇» بهار با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست... من آشنای کویرم، تو اهلِ بارانی چه کرده‌ام که مرا از خودت نمی‌دانی؟ مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی‌دارم تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی من از غم تو غزل می‌سرایم و آن را تو عاشقانه به گوشِ رقیب می‌خوانی هزار باغِ گل از دامن تو می‌روید به هرکجا بروی باز در گلستانی قیاسِ یک‌به‌یکِ شهر با تو آسان نیست که بهتر از همگان است؟ بهتر از آنی 🍭@shakheh_nabaat
«🍇» بهار با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست... مگو پرنده در این لانه ماندنش سخت است بمان! که مهر تو از سینه راندنش سخت است چگونه دل نسپاری به دیگران؟ که دلت کبوتری‌‌ست که یک جا نشاندنش سخت است چه حال و روز غریبی که قلب عاشق من اسیر کردنش آسان، رهاندنش سخت است زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام حديث شوق به پایان رساندنش سخت است ... 🍭@shakheh_nabaat
«🍇» بهار با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست... بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییز دلتنگی‌ست  کجایی صبح من؟ شامِ ملال‌انگیز دلتنگی‌ست کجایی ماهیِ آرام در آغوش اقیانوس؟ به من برگرد! این دریایِ غم لبریزِ دلتنگی‌ست اگر چیزی به دست آورده‌ام از عشق، می‌بخشم غزل‌هایی که خود سرمایۀ ناچیزِ دلتنگی‌ست در آن دنیا برای دیدنت شاید مجالی شد همانا مرگ، پایانِ سرورآمیزِ دلتنگی‌ست نسیمی شاخه‌هایم را شکست و با خودم خواندم: بهارِ با تو بودن‌ها چه شد؟ پاییزِ دلتنگی‌ست 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست گریه‌ی ممتد یک مرد نمی‌دانی چیست روی پوشاندی و پوشاندن این ماه تمام آنچه با اهل زمین کرد نمی‌دانی چیست در کجا علم سخن یاد گرفتی که هنوز ظاهرا معنی «برگرد» نمی‌دانی چیست شادمان باش ولی حال مرا هیچ مپرس آنچه غم بر سرم آورد نمی‌دانی چیست گفتم از عشق تو دلخون شده‌ام، خندیدی نازپرورده‌ای و درد نمی‌دانی چیست 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» سرد بودن با مرا، دیوار یادت داده‌است نارفیق بی‌مروّت، کار یادت داده‌است توبه‌ات از روزهایم عشق‌بازی را گرفت آه از آن زاهد که استغفار یادت داده‌است دوستت دارم ولی با دوستانت دشمنی گردش دنیا فقط آزار یادت داده‌است عطر موهایت قرار از شهر می‌گیرد بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده‌است؟ عهد با من بستی و از یاد بردی، روزگار از وفاداری همین مقدار یادت داده‌است 🍭 @shakheh_nabaat
«🍷» زبان حال دلم را کسی نمی‌فهمد کتبیه‌های ترک‌خورده خواندنش سخت است 🍭@Shakheh_nabaat
«🍷» تا زمانی که جهان را قفسم می‌دانم هر کجا پر بزنم طوطی بازرگانم ...! 🦜 🍭@Shakheh_nabaat
« ☔️ » گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر! در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر! ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر... ‌ 🍭 @shakheh_nabaat