eitaa logo
انجمن شاخ نبات
363 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
145 ویدیو
188 فایل
انجمن به این کانال انتقال یافت: https://eitaa.com/shakhee_nabat
مشاهده در ایتا
دانلود
« ☔️» 🌤 بگذار سر به سینه‌ی من تا که بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمند را 🌤 شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق آزار این رمیده‌ی سر در کمند را 🌤 بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست 🌤 بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان عمریست در هوای تو از آشیان جداست 🌤 دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام خواهم که جاودانه بنالم به دامنت 🌤 شاید که جاودانه بمانی کنار من ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت 🌤 تو آسمان آبی آرامو روشنی من چون کبوتری که پرم در هوای تو 🌤 یک شب ستاره‌های تو را دانه چین کنم با اشک شرم خویش بریزم به پای تو 🌤 بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح بگذار تا بنوشمت ای چشمه‌ی شراب 🌤 بیمار خنده‌های توام، بیشتر بخند خورشید آرزوی منی، گرم تر بتاب 🌤 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️» مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند دلم تحمل بار فراق او نتواند در آتشم بنشاند چو با کسان بنشیند کنار من ننشیند که آتشم بنشاند چه جوی خون که براند ز دیده دل‌شدگان را چو ماه نوسفر من سمند ناز براند جدا شد از من و دیدم ولی ز هول غریبی در ازدحام و هیاهو به طفل گمشده ماند به ماه من که رساند پیام من که ز هجران به لب رسیده مرا جان خودی به من برساند به سوز سینه من بین که ساز قافیه‌پرداز نوای نای گره‌گیر دل شکسته نخواند چه نالی ای دل خونین که آن شکوفه خندان زبان مرغ حزین شکسته‌بال نداند دلم به سینه زند پر بدان هوا که نگارین کتابتی بنوسید کبوتری بپراند من آفتاب ولا جز غمام هیچ ندانم مهی که خود همه‌دان است باید این همه داند به هر چمن که رسیدی بگو به ابر بهاری که پیش پای تو اشکی به یاد من بفشاند قرار وصل چو طی شد، امیدوار چنانم که بی‌قراری ما نیز برقرار نماند به وصل اگر نرهم شهریار از غم هجران کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت را باید از دور تماشا بکنی یارت را روز دیدار، خودت را به ندیدن بزنی شب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت را عاشقش باشی و تا عشق، خریدارت شد دور سازی خودت از خویش خریدارت را دوستش داشته باشی و نبیند هرگز «دوستت دارم» در سینه گرفتارت را بهترین پاسخ این درد، سکوت است، سکوت نکند باز کنی مخزن‌الاسرارت را رفتنی می‌رود و باز تو خواهی پرسید از «نسیم سحر آرامگه یار...» ت را 🍭@shakheh_nabaat
«☔️» یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی عادت بخت من نبود آن که تو یادم آوری نقد چنین کم اوفتد خاصه به دست مفلسی صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر دامن از این نظیفتر وصف تو چون کند کسی خادمه سرای را گو در حجره بند کن تا به سر حضور ما ره نبرد موسوسی روز وصال دوستان دل نرود به بوستان یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی گر بکشی کجا روم تن به قضا نهاده‌ام سنگ جفای دوستان درد نمی‌کند بسی قصه به هر که می‌برم فایده‌ای نمی‌دهد مشکل درد عشق را حل نکند مهندسی این همه خار می‌خورد سعدی و بار می‌برد جای دگر نمی‌رود هر که گرفت مونسی 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️» چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ ربودند از دل مرداب عکس ماه را آوَخ! اگر می‌شد به شهر کودکی‌ها بازگشت این‌بار نمی‌بستم به پای بادبادک‌های خندان نخ ز دیروزم پشیمانم، ز فردایم هراسانم همین امروز می‌شد کاش بیرون رفت از این برزخ نمی‌خواهم بسوزم بیش از این در کورهء دنیا مرا تبعید کن ای مرگ از این "دوزخ" به آن "دوزخ" به بام سربلندی ایستادن کم مقامی نیست به پای شوق باید رفت سرمستانه در مسلخ 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️» در خیالات خودم, در زیر بارانی که نیست می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست می نشینی روبرویم، خستگی درمیکنی چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیست باز ميخندی و ميپرسي, كه حالت بهتر است؟! باز میخندم که خیلی، گرچه میدانی که نیست شعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند یاس و مریم میگذارم، توی گلدانی که نیست چشم میدوزم به چشمت، مي شود آیا کمی دستهایم را بگیری، بین دستانی که نیست..؟! وقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو… پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیست می روی و خانه لبریز از نبودت می شود باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست…! رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » بیا که بر سَرِ آنم که پیشِ پای تو میرم ازین چه خوش‌ترم ای جان که من برای تو میرم ز دستِ هجر تو جان می‌برم به حسرتِ روزی که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم بسوخت مردم بیگانه را به حالتِ من دل چنین که پیشِ دلِ دیر آشنای تو میرم ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم یکی هر آنچه توانی جفا به سایهٔ بی دل مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم 🍭 @shakheh_nabaat
«☔️» گذرِ عمر به شیدایی ما افزوده‌ست رنجِ دنیا به شکیبایی ما افزوده‌ست پایمالِ همه چون قالیِ کرمان شده‌ایم طعنه خلق به زیبایی ما افزوده‌ست هرچه می‌خواست زِ تنهاییِ خود کاست، ولی تا توانست به تنهاییِ ما افزوده‌ست وصفِ زیباییِ او را همه‌جا می‌شنوم هرکجا رفته به رسواییِ ما افزوده‌ست چشمِ او قلبِ مرا برده به تاراج، ولی گوهرِ اشک به بیناییِ ما افزوده‌ست 🍭@Shakheh_nabaat
« ☔️» هر دل که به دریای تو زد رو به زوال است مرداب تو پایان هر احساس زلال است پاسخ نشنید هرکه از احساس تو پرسید پاسخ ندهد آنکه خودش غرق سوال است تا صحبت آغوش تو شد مرجع‌مان گفت: هرگونه گناهی که محال است، حلال است بیزاری از عشق و هوس و خلوت و آغوش آخر چه کسی فاتح این چارمحال است؟ هر گوشه کسی وصف تو را می‌کند اما یک شهر به هنگام تماشای تو لال است رحمی بکن ای فتنه‌ی آشوب دل و عقل لبخند تو آتش بس این جنگ و جدال است 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️» گفت دیده است مرا، این که کجا یادش نیست همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست این ستاره به همه راه نشان می داده ست حال، نوبت که رسیده ست به ما یادش نیست قصه ام را همه خواندند، چگونه است که او خاطرات من انگشت نما یادش نیست؟! . بعد من چند نفر کشته، خدا می داند! آن قدر هست که دیگر همه را یادش نیست او که در آینه در حیرت نیم خودش است نیمه ی دیگر خود را چه بسا یادش نیست صحبت از کوچکی حادثه شد، در واقع داشت می گفت مهم نیست مرا یادش نیست 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » به یاد ساقی میخانه‌ام، شراب شراب مپرس حال دلم را که شد خراب خراب به آنچه دیده‌ام از خلق اعتمادی نیست که می‌زنند در این شهر بر نقاب نقاب ز دین‌فروشی اهل ریا نفهمیدیم کجا گناه گناه است و کی ثواب ثواب به بارگاه امیری دخیل باید بست که می‌دهد به سؤالات بی‌جواب جواب عجیب نیست که در شرح سطری از سخنش بیاورند رسولان بی‌کتاب کتاب فرشتگان مقرب هنوز هم در عرش به سر نهند در اندوه بوتراب تراب 🍭 @shakheh_nabaat
«☔️» رهــايــم كــن تنــها بــا همــين خيــال خــام كــنــار رويــاي بــودنــت . . مي خــواهــم بــه حــال خــودم بــاشــم . . . بــا خيــالــت همــيشــه خــنــده هســت بــوســه هســت شــادي هســت انــگــار همــه چيــز بــوي خــوشبــختي میــدهــد . . . دلــخــوشي هــايــم كــوچــك و دلــم قــانــع اســت . . . از روزي كــه خيــالــت اينــجاســت آينــه را هــم پــاك نكــردم مبــادا چشــم در چشــم ِ حقيقت شــوم اصــلا حــقيــقت بــاشد سهــم تــو خيـــال خـــام بــراي مــن فــقــط رهــايــم كــن . . . 🍭@Shakheh_nabaat
« ☔️ » در مجلسِ درسَت شَعَف و شور به پا بود⁣ هر نکته و هر پندِ تو شیرین و به جا بود⁣ ⁣ تو آمدی و شوق سرودن به من آمد ⁣ انگار که تو آمدنت لطف خدا بود ⁣ ⁣ آن لحظه که تصویر تو در آینه افتاد ⁣ کارِ من و هر رهگذری، ذکر و دعا بود⁣ ⁣ باید به طریقی به تو از عشق بگویم⁣ اینبار قلم کاغذِ من، حکم‌ دوا بود⁣ ⁣ جان کندم و در دفتر مشقم نوشتم ⁣ خانومِ معلم دل ما گیر شما بود ..!!⁣ ⁣ ⁣ تکمله : روز معلم مبارک❤️ 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️ » خَرامان از درم بازآ، کِت از جان آرزومندم به دیدار تو خوشنودم، به گفتار تو خرسندم اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد مباد آن روز و آن خاطر،که من با جز تو پیوندم به جانت کز میان جان، ز جانت دوست‌تر دارم به حق دوستی جانا، که باوردار سوگندم مکن رغبت به هر سویی، به یاران پراکنده که من مهر دگر یاران، ز هر سویی پراکندم شراب وصلت اندرده، که جام هجر نوشیدم درخت دوستی بنشان، که بیخ صبر برکندم معلم گو؛ ادب کم کن، که من، ناجنس شاگردم پدر گو پند کمتر ده، که من نااهل فرزندم... 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» توان گفتن آن راز جاودانی نیست تصوری هم از آن باغ ِ ارغوانی نیست! پر از هراس و امیدم ، که هیچ حادثه‌ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به‌جز خیر، برنمی‌آید وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست درختها به من آموختند فاصله‌ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آینه پرغبار من بنویس بدون عشق جهان جای زندگانی نیست 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » خوشم که عمر گرانمایه را تباه نکردم به جز شراب نخوردم، به جز گناه نکردم   به غیر تاک نشانان نشان کس نگرفتم به غیر ساقی مجلس به کس نگاه نکردم   بجز ضیافت مستی بجز پیاله پرستی خدا گواه نرفتم خدا گواه نکردم   اگر چه توبه نمودم ولی چو خواجه نبودم که صبر تا شب عید و هلال ماه نکردم   به جرم دامن پاکم اگر به بند فتادم برادرانه کسی را فرو به چاه نکردم!   هزار بار اگر مست آب رز شدم اما برای مرتبه ای آب زیر کاه نکردم   سیاه مست شدم لیک دل سیاه نبودم به زهد روز کسی را شب سیاه نکردم   اگر نماز شکستم به پای جام نشستم قسم به عالم مستی که اشتباه نکردم   🍭 @shakheh_nabaat
«☔️» قصد جان می كند این عید و بهارم بی تو این چه عیدی و بهاری است كه دارم بی تو گیرم این باغ ، گلاگل بشكوفد رنگین به چه كار آیدم ای گل ! به چه كارم بی تو ؟ با تو ترسم به جنونم بكشد كار ، ای یار من كه در عشق چنین شیفته وارم بی تو به گل روی تواش در بگشایم ورنه نكند رخنه بهاری به حصارم بی تو گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است بازهم باز بهارش نشمارم بی تو با غمت صبر سپردم به قراری كه اگر هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو بی بهار است مرا شعر بهاری ،‌آری نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو دل تنگم نگذارد كه به الهام لبت غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو 🍭@shakheh_nabaat
«☔️» قبول نیست ری را بیا قدمهامان را تا یادگاری درخت شماره کنیم هر که پیشتر از باران به رویای چشمه رسید پریچه بی جفت آبها را ببوسد ، برود تا پشت بال پروانه هی خواب خدا و سینه ریز و ستاره ببیند قبول نیست ری را ! بیا بی خبر به خواب هفت سالگی بر گردیم غصه هامان گوشه گنجه بی کلید مشقهامان نوشته تقویم تمام مدارس در باد و عید یعنی همیشه همین فردا نه دوش و نه امروز ، تنها باریکه راهی است که می رود می رود تا بوسه ، تا نقل و پولکی تا سهم گریه از بغض آه ها … ها ری را ! حالا جامه هایت را تا به هفت آب تمام خواهم شست صبح علی الطلوع راه خواهیم افتاد می رویم اما نه دورتر از نرگس و رویای بی گذر باد اگر آمد شناسنامه هامان برای او باران اگر آمد چشمهامان برای او تنها دعا کن کسی لای کتاب کهنه را نگشاید من از حدیث دیو و دوری از تو می ترسم … ری را ! 👒👛 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر! در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا! دور و بر مایی چقدر! ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دلهایی چقدر آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر... ‌ 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️ » اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزار من است گلی که آمده بر خاک من نمی‌داند هزار غنچه ‌ی خشکیده در کنار من است گل محمدی من، مپرس حال مرا به غم دچار چنانم که غم دچار من است تو قرص ماهی و من برکه‌ای که می‌خشکد خود این خلاصه ‌ی غم‌های روزگار من است بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم اگر چه سوخته‌ام، نوبت بهار من است 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را که مدتی ببریدند و بازپیوستند به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیار که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست که سروهای چمن پیش قامتش پستند اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند مثال راکب دریاست حال کشته عشق به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری جواب داد که آزادگان تهی دستند به راه عقل برفتند سعدیا بسیار که ره به عالم دیوانگان ندانستند 🍭@shakheh_nabaat
«☔️» جایی میان قلب هست که هرگز پر نمی‌شود یک فضای خالی و حتی در بهترین لحظه‌ها و عالی‌ترین زمان‌ها می‌دانیم که هست بیشتر از همیشه می‌دانیم که هست جایی میان قلب هست که هرگز پر نمی‌شود و ما در همان فضا انتظار می‌کشیم انتظار می‌کشیم 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » مرا کز عشق به ناید شعاری مبادا تا زیم جز عشق کاری فلک جز عشق محرابی ندارد جهان بی‌خاکِ عشق آبی ندارد غلام عشق شو کاندیشه این است همه صاحب‌دلان را پیشه این است جهان عشقست و دیگر زرق‌سازی همه بازیست الّا عشقبازی اگر بی‌عشق بودی جان عالَم که بودی زنده در دوران عالَم؟ کسی کز عشق خالی شد فسرده‌ست گرش صد جان بوَد بی‌عشق مُرده‌ست اگر خود عشق هیچ افسون نداند نه از سودای خویشت وا رهاند؟ مشو چون خر بخورد و خواب خرسند اگر خود گربه باشد دل درو بند به عشق گربه گر خود چیر باشی از آن بهتر که با خود شیر باشی نروید تخمِ کس بی‌دانهٔ عشق کس ایمن نیست جز در خانهٔ عشق ز سوزِ عشق بهتر در جهان چیست؟ که بی او گل نخندید، ابر نگْریست 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» بی تو جای خالی ات انکار می خواهد فقط زندگی لبخند معنا دار می خواهد فقط چشمها به اتفاق تازه عادت می کنند سر اگر عاشق شود ، دیوار می خواهد فقط با غضب افتاده ام از چشم های قهوه ایت حال و روزم قهوه قاجار می خواهد فقط حق من بودی ولی حالا به ناحق نیستی حرف حق هر جور باشد دار می خواهد فقط نیستی حتی برای لحظه ای یادم کنی انتظار دیدنت تکرار می خواهد فقط بغض وقتی می رسد ، شاعر نباشی بهتر است بغض وقتی گریه شد ،خودکار می خواهد فقط چشم های خیسم امشب آبروداری کنید مرد جای گریه اش سیگار می خواهد فقط 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️» این همه سیل که از چشم خراسان می‌ریخت اشک بوده‌است که این‌گونه ز چشمان می‌ریخت پس عجب نیست که این‌بار چرا در مشهد غصه بیش از همه‌ی خطه‌ی ایران می‌ریخت با خبر بود حرم وقتی که پُر می‌شد صحن از چنان حزن که در هیکل باران می‌ریخت آخرش در شب میلاد عجب قیمت یافت گوهری دیده که در محضر سلطان می‌ریخت خاطرت هست که بر گونه فشاندی اول؟ بعد از لای محاسن که به دامان می‌ریخت به گمانم که به آغوش رضا افتادی قطعه‌های بدنت وقتی که از جان می‌ریخت 🥀 (شاعر افغانستانی) 🍭@Shakheh_nabaat