eitaa logo
انجمن شاخ نبات
363 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
145 ویدیو
188 فایل
انجمن به این کانال انتقال یافت: https://eitaa.com/shakhee_nabat
مشاهده در ایتا
دانلود
« ☔️ » ‌ نمی‌داند دل تنها میان جمع هم تنهاست مرا افکنده در تُنگی که نام دیگرش دریاست تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه‌ام فهمید مدت‌هاست مدت‌هاست به جای دیدن روی تو در «خود» خیره‌ایم ای عشق! اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست جهان بی‌عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست من این تکرار را چون سیلیِ امواج بر ساحل تحمل می‌کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست در این فکرم که در پایانِ این تکرار پی در پی اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست... 🍭 @shakheh_nabaat
« 🍷» هرچه در تجربه‌ی عشق سرم خورد به سنگ هیچ‌کس راه بر این رود خروشان نگرفت ❤️🌱 🍭@Shakheh_nabaat
« 🍷» تردید سزاوار دل عاشق من نیست... ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته است... 💔🥲 🍭 @Shakheh_nabaat
«🍷» تردید سزاوار دل عاشق من نیست... ای دوست مکن شک به نمازی که شکسته است... 💔🥲 🍭@Shakheh_nabaat
« ☔️ » مرا تو راحت جانی و من تو را نگران گناه کیست که من با توام، تو با دگران اگر بهشت بهایش تو را نداشتن است جهنم است بهشتی که نیستی تو در آن به جست وجوی تو در چشم خلق خیره شدم غریبه اند برایم تمام رهگذران نهان چگونه نگه دارمت ز چشم رقیب چقدر راهزن اینجاست بین همسفران عجب ز عشق که هرکس حکایتی دارد از این گدازه آتشفشانِ در فوران خموش باش که با دیگران نمی گویند رموز تجربه وحی را پیامبران 🍭 @shakheh_nabaat
🍇 بدون عشق جهان جای زندگانی نیست. این هفته، واژه واژه بیت بیت به یک شاعر نام‌آشنا می‌پردازد. «فاضل نظری»، متولد ۱۳۵۸ در خمین از شاعرانی ست که شعرش مورد اقبال جامعه قرار گرفته و به نوعی جریان‌ساز شده است. شعر او، معناگراست و به نوعی دنباله‌روی ویژگی‌هایی از شعر سبک‌ هندی به شمار می‌رود. گریه‌های امپراطور، اقلیت، آن‌ها، ضد، کتاب و اکنون مجموعه‌شعرهای منتشرشدهٔ فاضل نظری‌اند. فاضل نظری متولد دهم شهریورماه است و با کمی تاخیر، واژه واژه بیت بیت این هفته را، به استقبال شعرهای او می‌بریم: از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند صبح تو را ” ابرهای تار“ تنها به اين بهانه که بارانی‌ات کنند يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای‌ گل! گمان مکن به شب جشن می‌روی شايد به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست از نقطه‌ای بترس که شيطانی‌ات کنند آب طلب‌نکرده هميشه مراد نيست گاهی‌ بهانه‌ای‌ست که قربانی‌ات کنند 🍭 @shakheh_nabaat
« 🍇» بدون عشق جهان جای زندگانی نیست. به گمان من عامل اصلی موفقیت فاضل نظری و مقبولیت شعر او، جمع توأمان خلاقیت و تعادل بوده است. او شاعری است مبدع و مضمون‌آفرین. بسیار اندک هستند شعرهایی از او که از مضامین تازه و گاه غافلگیرکننده بی‌بهره باشند. مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست (گریه‌ها، ص 9) رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت می‌روی، اما بدان دریا ز من پایین‌تر است (آن‌ها، ص 102) شاعر ما این مضامین را در پرجاذبه‌ترین قالب شعر فارسی یعنی غزل به کار بسته است و آن هم به شکلی محافظه‌کارانه و با تلاش حداکثری برای حفظ چارچوب صوری و محتوایی این قالب. شعر متعادل و محافظه‌کارانه لاجرم مخاطبان بیشتری را خوش می‌آید، چون شاعر می‌کوشد که انتظارات عموم جامعه‌ شعری را درنظر بگیرد و شعرش را به‌گونه‌ای سامان دهد که هیچ‌کس آن را چیزی «عجیب و غریب» نپندارد. من فاضل نظری را از جهات بسیاری همانند صائب می‌یابم. مهم‌ترین این جهات به نظر من ذوق و توانایی مضمون‌سازی اوست. قوت اصلی فاضل در تصویرگری نیست، در فضاسازی و بیان شاعرانه‌ تجربه‌های زندگی هم نیست، بلکه در مضمون‌سازی است و نگاه‌‌های متفاوت به عناصری که گاه در شعر ما بسیار هم دیده‌ شده‌اند. هر که ویران کرد، ویران شد در این آتش‌سرا هیزم اول پایه‌ی سوزاندن خود را گذاشت (آن‌ها، ص 83) مگرد بی‌سبب ‌ای ناخدا! که غرق شده است جزیره‌ای که به سودای آن به آب زدیم (گریه‌ها، ص 59) به روز وصل چه دل بسته‌ای؟ که مثل دو خط به هم رسیدن ما نقطه‌ی جدایی ماست (آن‌ها، ص 21) تازگی و طراوتی که در کار او دیده می‌شود هم به خاطر همین تازگی مضمون‌هاست، وگرنه از نظر اصل عناصر خیال و برخورداری از تجربه‌های زندگی انسان امروز چندان طراوتی در کار نیست، چنان‌که بعدا بازمی‌کنیم. به نقل از یک یادداشت از محمدکاظم کاظمی. 🍭 @shakheh_nabaat
« 🍇» بدون عشق جهان جای زندگانی نیست. به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشد که تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد لب تو میوهٔ ممنوع، ولی لب‌هایم هرچه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشد با چراغی همه‌جا گشتم و گشتم در شهر هیچ‌کس! هیچ‌کس اینجا به تو مانند نشد هرکسی در دل من جای خودش را دارد جانشین تو در این سینه خداوند نشد خواستند از تو بگویند شبی شاعرها عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد! 🍭 @shakheh_nabaat
« 🍇» بدون عشق جهان جای زندگانی نیست. توان گفتن آن راز جاودانی نیست! تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست! پر از هراس و امیدم؛ که هیچ حادثه‌ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به جز خیر برنمی‌آید وگرنه، پاسخ دشنام مهربانی نیست! درخت‌ها به من آموختند: فاصله‌ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آینهٔ پر غبار من بنویس: بدون عشق جهان جای زندگانی نیست 🍭 @shakheh_nabaat
🍇 بدون عشق جهان جای زندگانی نیست. تويی که نام تو در صدر سربلندان است هنوز بر سر نی چهرهٔ تو خندان است اگر در آتش مهرت گداختيم چه غم؟ جزای سوختگان در غمت دوچندان است به احتياج سراغ از غم تو می‌گيريم که غم قنوت نياز نيازمندان است از آن زمان که گرفتی ز مردمان بيعت جدال عهدشکن‌ها و پاييندان است خوشا به تربت پاک تو سجده بردن ما! تويی که نام تو در صدر سربلندان است 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️ » و عمر شیشه عطر است، پس نمی‌ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی‌ماند مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد که روی آینه جای نفس نمی‌ماند طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده‌اند که عشق جز به هوای هوس نمی‌ماند مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان که این طبیب به فریادرَس نمی‌ماند من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم قطار منتظر هیچ کس نمی‌ماند 🍭 @shakheh_nabaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍇 بدون عشق جهان جای زندگانی نیست. رسم اين مگر نبود که گر آتشم زنی خاکستر مرا نسپاری به دست باد؟ 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️ » هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار زمین از آمدن برف تازه خشنود است من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزار قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار اگرچه می‌گذریم از کنار هم آرام شما ز من متنفر، من از شما بیزار به مسجد آمدم و نا امید برگشتم دل از مشاهده‌ی تلخیِ ریا بیزار صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پُر است سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست! از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار 🍭 @shakheh_nabaat
« ❤️» بی‌جهت، بیهوده، بیخود، بی‌سبب، بی‌فایده عشق وقتی نیست معنایی ندارد زیستن 🍭@shakheh_nabaat
« 🍷» مشت بر دیوار و سر بر سنگ و دندان بر جگر لب فرو بستیم و راهی جز شکیبایی نبود... 🍭@shakheh_nabaat
« 🍷» از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش چاره معشوق اگر عاشق از او دل‌کند، چیست؟ 🍭@Shakheh_nabaat
« 🍷» زینت ظاهر کجا، حسن خدادای کجا زشت رو زیبا نگردد هر چه آرایش کند! 🍭@Shakheh_nabaat
«☔️» اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن 🍭@shakh_nabaat
« ☔️» چه بی‌هنگام سنگین کرد خواب برکه‌ها را یخ ربودند از دل مرداب عکس ماه را آوَخ! اگر می‌شد به شهر کودکی‌ها بازگشت این‌بار نمی‌بستم به پای بادبادک‌های خندان نخ ز دیروزم پشیمانم، ز فردایم هراسانم همین امروز می‌شد کاش بیرون رفت از این برزخ نمی‌خواهم بسوزم بیش از این در کورهء دنیا مرا تبعید کن ای مرگ از این "دوزخ" به آن "دوزخ" به بام سربلندی ایستادن کم مقامی نیست به پای شوق باید رفت سرمستانه در مسلخ 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » به یاد ساقی میخانه‌ام، شراب شراب مپرس حال دلم را که شد خراب خراب به آنچه دیده‌ام از خلق اعتمادی نیست که می‌زنند در این شهر بر نقاب نقاب ز دین‌فروشی اهل ریا نفهمیدیم کجا گناه گناه است و کی ثواب ثواب به بارگاه امیری دخیل باید بست که می‌دهد به سؤالات بی‌جواب جواب عجیب نیست که در شرح سطری از سخنش بیاورند رسولان بی‌کتاب کتاب فرشتگان مقرب هنوز هم در عرش به سر نهند در اندوه بوتراب تراب 🍭 @shakheh_nabaat
« ☔️» توان گفتن آن راز جاودانی نیست تصوری هم از آن باغ ِ ارغوانی نیست! پر از هراس و امیدم ، که هیچ حادثه‌ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به‌جز خیر، برنمی‌آید وگرنه پاسخ دشنام مهربانی نیست درختها به من آموختند فاصله‌ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آینه پرغبار من بنویس بدون عشق جهان جای زندگانی نیست 🍭@shakheh_nabaat
« ☔️ » اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است کدام دسته گل امروز بر مزار من است گلی که آمده بر خاک من نمی‌داند هزار غنچه ‌ی خشکیده در کنار من است گل محمدی من، مپرس حال مرا به غم دچار چنانم که غم دچار من است تو قرص ماهی و من برکه‌ای که می‌خشکد خود این خلاصه ‌ی غم‌های روزگار من است بگیر دست مرا تا ز خاک برخیزم اگر چه سوخته‌ام، نوبت بهار من است 🍭 @shakheh_nabaat
«🍒» شباهت من و تو هرچه بود ثابت کرد که فصل مشترک عشق و عقل تنهایی ست کنون اگرچه کویرم هنوز در سرِ من صدای پر زدن مرغ های دریایی ست 🦆 🍭@shakheh_nabaat