eitaa logo
کانال شاخه طوبی
15هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
درس دوازدهم در درس پیش دانستیم که متحرک در حرکت خود به سوی کمالی می رود. بنابر این، حرکت فرع بر احتیاج است؛ یعنی متحرک محتاج است که در حرکت است و احتیاجش به کمال اوست. و چون متحرک در حرکت است تا تحصیل کمال بالاتر کند، و کمال چنان که، دانستیم وجود است، پس باید گفت که برخی از موجودات غایت و کمال موجودات دیگر اند؛ و آن موجود با کمال که غایت آن متحرک است برتر و بالاتر از متحرک است که متحرک به سوی او رهسپار است. آیا نه چنین است؟ مثلا یک دانش پژوه که به دنبال دانش رهسپار است و در راه تحصیل علم است به سوی هم سنگ و هم وزن خود در کمال و دانش نمی رود، بلکه به سوی کسی می رود که از او داناتر و با کمال تر باشد. بلکه هر کسی که در هر کاری به سوی دیگر حرکت می نماید و به وی رجوع می کند، حرکت ناقصی به سوی کاملی است. آیا نه چنین است؟ در این جا باور دارید که وجود استاد، برتر از شاگرد و آن کسی که به وی رجوع شده است بالاتر از رجوع کننده است. حالا دامنه ی بحث را گسترش دهیم و بپرسیم آیا دیگر موجودات که در حرکت اند، به سوی بالاتر از خود که غایت و کمال آن هاست رهسپار نیستند؟ دانستید که هستند. آیا می توانیم از این جا حکم کنیم که حکم موجودات را درجات و مراتب است؛ یعنی رتبه ی بعضی فوق رتبه ی بعضی دیگر است؟ آنچه که درباره ی حرکت و متحرک گفتیم باید چنین باشد. آیا نه چنین است؟ پرسشی دیگر در پیش می آید که آیا این ترتیب و درجه بندی در همه ی موجودات است یا نه؟ وانگهی همه ی موجودات مانند همین محسوسات و مشهودات ما هستند یا این که رتبه ی بعض از موجودات که از بعض دیگر برتر است، گوهر ذات او هم با آن که در رتبه پایین اوست تفاوت دارد. درس دوازدهم قسمت اول @shakhehtoba
و باز پرسش دیگر پیش می آید که بعضی از موجودات غایت و کمال موجود دیگری اند. همین طور به سلسله مراتب، رتبه ی بعضی بالاتر از دیگری است؛ آیا به جایی منتهی می شود یا نمی شود؛ و اگر منتهی به موجودی شد، باید آن موجود غایت غایات، كمال کمالات و نهایت و منتهای همه ی هستی ها باشد و هیچ موجودی در هیچ کمالی به او نرسد؛ و چون حرکت فرع بر احتیاج است، همه محتاج او خواهند بود و او خود محتاج نخواهد بود؟ پرسش دیگر: متحرک که از نقص به کمال می رود، مخرج او کیست؟ به این بیان که متحرک خود فاقد كمال است و به واسطه ی حرکت به کمال می رسد. آیا آن متحرک به خودی خود از نقص به سوی کمال می رود یا دیگری او را از نقص به كمال می رساند، در این مقام باید چگونه حکم کنیم؟ و نیز در درس پیش گفتیم که هر چیز در مرتبه ی خود تمام است و به قیاس بالاتر از خود ناتمام. در این مطلب باید بیش تر سخن به میان آید تا در تمام و کمال موجودات و ناتمامی و نقص آنها بیشتر آشنا شویم، بلکه باید در هر یک از مطالب نامبرده ی این درس پرسش هایی پیش کشیم و در هر یک کاوش بسزا بنماییم تا به خواسته ی خود دست یابیم. درس دوازدهم قسمت دوم @shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. • منطق الطیر، او همین داستان سفر انسان است که هدهد آمده پیش پرنده‌ها و به ایشان گفتش که ما اینطوری که شما خو کردید انس کردید، ما برای اینها نیستیم ما سیمرغی داریم؛ بزرگ ماست، آقای ماست، ربّ ماست. ما همه در تحت عنایت و توجه این سیمرغ [هستیم] و ما باید بکوشیم به او برسیم تا کمالی پیدا کنیم... کلاغ گفتش دیگه بهتر از این قاذوراتی که من می‌خورم دیگر چه غذایی پیدا بشود که من را داری از این کارم باز می‌داری. مرغابی گفت لای و لجن رودخانه‌ها به این خوبی من را می‌خواهی کجا بکشانی کرم‌ها را می‌گیرم می‌خورم. و برای هر یکی هدهد قصه‌ آورد. علامه حسن زاده آملی @shakhehtoba
درس سیزدهم دانستیم که متحرک از نقص به سوی کمال می رود، و اشارتی کرده ایم که هر چیز در مرتبه و حد خود کامل و تمام است و به قیاس با بالاتر و برتر از خود ناتمام می اید و آن را ناقص می گویند. جا دارد که در این مطلب سخن بیش تر به میان آوریم و بحث بیش تر پیش کشیم تا باز دوباره به سوی بحث در حرکت باز گردیم. دانستیم که هر چه در حرکت است به سوی غایت خود می رود و نیاز به غایت خود دارد، و آن غایت کمال اوست. اکنون درباره ی متحرک می گوییم که فرض کنیم یک دانه ی گندم یا یک هسته ی هلو یا یک تخم پرنده یا یک نهال یا یک جوجه یا یک کودک کُتّابی و دیگر چیزهایی که در نظر می گیرید، از راه حرکت رشد و نمو می کنند و کم کم به کمال مقصود خود می رسند. حالا در خود آنها تامل بفرمایید ببینید آیا صورت، هیأت، شکل، اندام و خلاصه ساخت آنها عیبی دارد؟ آیا برای دانه ی گندم و هسته ی هلو مثلا زیباتر از این ساخت تصور شدنی است؟ مگر این دانه ی گندم در حد خود موجود نیست، و می شود که موجودی باشد و بگوییم هیچ کمال ندارد؟ آیا خود وجود كمال نیست؟ مگر این دانه ی گندم نیست که قابلیت و استعداد خوشه شدن دارد؟ آیا قابلیت و استعداد، کمال نیست؟ شما دوستان من بينش خودتان را در هر چه که می بینید به کار ببرید و در بود آن چیز درست اندیشه کنید. به طور ساده و طبیعی چهره های هستی ها را تماشا کنید و کتاب هر موجودی را که می خوانید تنها با همان موجود سرگرم باشید و در پیرامون او دقت کنید، ببینید جز كمال، حقیقت، واقعیت، زیبایی و خوبی در عالم خودش چیز دیگری دارد؟ از مور گرفته تا کرگدن، از پشه گرفته تا پیل، از ذره گرفته تا خورشید، از قطره گرفته تا دریا، از جوانه ی گیاه گرفته تا چنار کهنسال، از هر چه تا هر چه، از کران تا کران، به هر سوی و به هر چیز بنگریم جز این است که در حد خود وجودی است، وی را كمالاتی است و به بهترین نقشه و الگو و زیبایی است؟ پس از سیر فکری، تأمل و اندیشه ی بسزای خودتان تصدیق خواهید فرمود که هر موجودی در حد خود کامل است. آن دانه ی گندم در دانه ی گندم بودن هیچ نقص و عیبی در او نیست. دانه ی گندم یعنی این، هسته ی هلو یعنی این، آیا نه چنین است؟ ما تاک را که با چنار می سنجیم می گوییم چوب چنار چنین و چنان است، ولی تاک آنچنان نیست؛ مثلا از چوب چنار می توان تیر، ستون خانه، در و پنجره ساخت؛ اما رَز را نمی توان. درس سیزدهم قسمت اول @shakhehtoba
در این جا ممکن است که بگوییم چوب چنار کامل است و درخت رَز ناقص؛ ولی اندیشه بفرمایید ببینید که می شود درخت رز جز این باشد؟ درخت رز یعنی اینی که هست، و مسلما در عالم خود و حد خود کامل است و هیچ گونه عیبی و نقصی در او متصور نیست. بفرمایید در اجزای پیکر خودتان بنگرید و کلمات کلی و جزئی کتاب هستی خودتان را به دقت مطالعه کنید. مثلا مژه ی چشم را که با موی سر قیاس کنیم، شاید در نظر بدوی گمان شود مژه، موی ناقص است و موی سر کامل؛ که موی سر بسیار بلند می شود تا حدی که می توان از آن گیسوان بافت، ولی مژه را حدی محدود است که از آن تجاوز نمی کند. غافل از این که مژه باید همین باشد؛ و اگر مانند موی سر فزونی یابد، کار دیدن دشوار می شود و بی نظمی های دیگر پدید می آید. ریشه ی درخت را می بینیم که یکی بزرگ ترین ریشه و دیگر ریشه ها از آن منشعب می شوند که تا به ریشه های مویی منتهی می شود. در بدن ما نیز رگ هایی بسیار باریک وجود دارد که برخی از آنها از رشته های مو باریک تراند و آن ها را به تازی عروق شعريّه و به پارسی رگ های مویی گویند. این رگ هاست که به واسطه ی آن ها غذا یعنی خون به لطیف ترین و حساس ترین اجزای بدن مثلا مردمک چشم، ذرهای دماغ، کف دست و سر انگشتان می رسد، و در ازای آن ها رگ هایی تو خالی به نام شریان وجود دارد که هر یک چندین برابر رگ های مویی اند؛ و به مثل، شریان ها، نهرهای بزرگ و رگ های مویی، جدول ها و نهرهای کوچک اند که از آن ها منشعب می شوند. آن رگ هایی که باید به حدقه ی چشم غذا برساند، باید مویی باشد؛ و اگر از آن حدی که هست اندکی درشت تر و زبرتر و یا نازک تر و نرم تر بوده باشد، چشم از زیبایی و بینایی باز می ماند. درس سیزدهم قسمت دوم @shakhehtoba
دندان پیشین باید تیشه ای، دندان پسین باید پهن، و انیاب باید کشیده و سرنیزه ای باشد. دندان پیشین باید ببرد، انیاب باید خورد و بلغور کند و دندان پسین باید چون ارد نرم كند، و از دهان چشمه ی آب شیرین بجوشد و سپس به حرکت زبان، چانه، لپ ها، لب ها، تلاقی دندان ها و خلاصه جنب و جوش همه ی آن ها انچه جویده شد خمیر شود و با بخار دهان یک مرتبه هضم صورت گیرد، و پس از آن به دیگ معده و دستگاه گوارش که مطبخ بدن است تحویل داده شود. امید است که نوبت درس هایی در تشریح رسد تا به این کارخانه ی عظیم محیر العقول پیکر خودمان و عمال و قوای گوناگون و جورواجور آن آگاهی یابیم. عرض این که اجزای پیکر انسان هر یک به بهترین و زیباترین صورت وضع شده است که بهتر از آن و قشنگ تر از آن امکان ندارد؛ و اگر در فواید، مصالح و محاسن هر یک از آنها تأمل شود می بینیم که با یک طرز مهندسی، اندازه، حد، ترتیب، نظم، تشکیل و ترکیب حیرت آور است که در همه دست قدرت، علم و تدبیر حکومت می کند، و هر خردمند از هر ملت و مذهب باشد در برابر آن تسليم است، و آدم هشیار جز حقیقت، عدل، راستی و درستی در یک یک اجزای پیکر خویش نمی بیند، چنان که در نظم، ترتیب و تشکیل آنها. در پیکر هستی یک جاندار کوچک به نام تننده که به تازی عنکبوت گویند، و در تدبیر زندگی، نقشه ی تحصیل روزی، تور بافتن، دام ساختن، در کمین نشستن و دیگر حالات او دقت بفرمایید، می بینید هر یک در حد خود به کمال است. چون تار عنکبوت با ریسمان ها و طناب های ضخیم سنجیده شود، گمان می رود که آن تارهای رشته از دوک تننده، ناقص و ناتمام است؛ ولی در عالم خود تننده تأمل بفرمایید تا باور کنید که تار تننده در عالم وی کامل است. و همچنین در زندگی و تدبیر هر چه بخواهید تأمل کنید، می یابید که همه و همه؛ هوش، بینایی، نیرو، توانایی، علم و کمال است، و همه در تکاپو و در جنب و جوش اند؛ و هر یک را به نسبت عالم او برنامه ای سخت استوار است و در عین حال همه با همه پیوسته اند، اگرچه از نظری از یکدیگر گسسته اند. وقتی این جانب در هستی به فکر فرو رفته بودم و پس از چندی که از آن حال باز آمدم، ره آورد آن سفر فکری من این بود که: «عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.» «عالم یعنی علم انباشته ی روی هم.» از تکثیر امثله ای که پیش کشیده ام، غرض تشحيذ اذهان دوستان است تا ورزش فکری بهتر در میدان پهناور هستی به کار بریم و به دیده ی تحقیق و به حکم متین عقل دریابیم که هر ذره ای در عالم خود کامل است؛ نطفه در نطفه بودن، دانه در دانه بودن، هسته در هسته بودن. در سرای هستی آنچه هست در نهایت کمال، و کمال خوبی و زیبایی است، و سخن نقص، از قیاس یکی به دیگری پیش می آید. خواهش من از دوستانم این است که این گفته ها را سرسری نگیرند و در پیرامون آنها اندیشه بفرمایند، به خصوص در تنهایی، به ویژه در پاره ای از شب که حواس آرمیده و قال و قیل و سر و صدا خفته و نهفته است. در بود خود و دیگر هستی ها، بدو و ختم آن ها، تدبیر و تعیش، آمد و شد، حرکت و جنب و جوش آنها، و... مقداری به فکر بنشینید، که این نشستن سفرها می آورد و این فکر بهره ها می دهد. درس سیزدهم قسمت سوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محرم کیست؟؟؟ 🔰ما محرمان خلوت انسیم غم مخور 🔰با یار آشنا سخن آشنا بگو @shakhehtoba
درس چهاردهم در درس سیزدهم تا اندازه ای روشن شدیم و نتیجه گرفتیم که در سرای هستی هر چیزی در حد خود و در عالم خود به کمال است، و دیده ی راست بین نقص و کڑی در هیچ موجودی نمی بیند؛بلکه آنچه را می نگرد در نهایت راستی، عدل، حقیقت، درستی و زیبایی است؛ و از تماشای جمال دلارای چهره ی هستی سیر نمی شود؛ و چنین می پندارم که این مطالب در سرآغاز گفتار ما مانند فهرست و نمونه است و باز نوبت تحقیق و تفصیل آنها به قلم و بیان دیگر خواهد رسید و دوباره در آنها خوض و غور بیش تری خواهد شد. اکنون عطف بر درس پیش، می پرسیم که خیر و شر یعنی خوب و بد در هستی چگونه راه یافت که می گویند این خير است و آن شر؟ اگرچه سزاوار است که نخست خیر و شر شناخته گردد و معنی آن ها دانسته شود تا پس از آن حکم شود که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب، اینک به آنچه در اذهان شما معنی خیر و شر مرکوز است اکتفا می کنیم و به مناسبت بحثی که در کمال و نقص پیش آمده است، در خیر و شر نیز اشارتی کنیم تا چون به زبان یکدیگر بهتر آشنا شدیم، شرح و بسط بیش تر در آنها به میان آوریم. دوستان من! امروز را که دارد سپری می شود در نظر بگیرید. اینک نزدیک به شام است، خورشید دارد کم کم سر به گریبان کرانه فرو می برد و طلعت زنگی شب نمودار می شود. چه خوب است که اهل حساب باشیم. بفرمایید حساب برسیم تا ببینیم بامداد مروز تاکنون در نظام هستی چه چیزی را می توان بد گفت و شر نامید؟ آیا پدید آمدن سپیده بد بود؟ آیا رسیدن بامداد بد بود؟ آیا هوا و نسیم بامدادی بد بود؟ آیا برآمدن خورشید بد و ناگوار بود؟ آیا گردش زمین و خورشید بد و ناهنجار بود؟ آیا وزیدن باد بد بود؟ آیا تابش خورشید بد بود؟ آیا روشن شدن محیط زیست ما به پرتو خورشید بد بود؟ آیا نور دادن و حرارت دادن خورشید به زمین و ستنی ها و جانداران بد بود؟ آیا به فرا رسیدن روز که انسان در راه تحصیل علوم و معارف خود می کوشد بد است؟ و یا انسان و جز آن که در روز به دنبال کسب روزی و تشکیل زندگی خود می روند بد است؟ آیا این که هنگام فرو شدن خورشید فرا رسیده است بد است؟آیا خورشید دارد غروب می کند و شب که برای اسایش و هزاران فواید و مصالح نظام هستی است فرا می رسد بد است؟ و... بفرمایید. در نظام هستی ما که از بام تا شام را روز می نامیم، از این بام تا شام، در این نظام و در این آمد و شد هستی ها چه چیز بد است؟با تأمل بسیار دقیق در این گفتار و این پرسش توجه بفرمایید. ادامه دارد درس چهاردهم ، قسمت ۱ @shakhehtoba
گفتار و این پرسش توجه بفرمایید. مگر در درس پیش باور نکرده ایم که هر چیزی در عالم خود به کمال است و نقصی در خود او با قطع نظر از قیاس و سنجش به دیگری متصور نیست؟ حالا دوستان من در نظر بگیرید که دو تن در امروز هر یک با سرمایه ای معین به دنبال کسب رفته اند. یکی از سرمایه ی خود کسب کرده و بهره ی فراوان برده است. مثلا کالایی را به بهایی خرید و به بهای بیش تری فروخت، و دیگری مقداری از سرمایه اش را گم کرده است و از بقیه ی آن، کالایی به بهایی خرید و به بهایی بسیار کم تر از آن فروخت. آن اولی از کار امروزش خرسند است و این دومی غمگین. آن یکی می گوید امروز چه روز خیر و خوبی برای من بود، و این دومی می گوید امروز چه روز بدی برای من بود، آیا نه چنین است؟ مگر من و شما این گونه حرف ها را از مردم اجتماع نمی شنویم؟ مگر این گونه اندیشه ها و افکار در میان توده ی مردم رایج نیست؟ باور می فرمایید که آن دو تن كاسب اگر هر دو از یک خانواده بودند و صبح که از خانه به در می آمدند، با هم از یک دروازه بیرون می آمدند و در آن هنگام بیرون آمدن شان کسی با آنان رو به رو شده بود، به این معنی که ناگهانی در فرا روی آن دو درآمده بود، آن كاسب اولی که سود کلان برده است می گوید فلانی که امروز در هنگام بیرون آمدن از منزل به فرا رویم درآمد چه قدر قدم خوش و مبارک داشت. خلاصه مواجه شدن با او را به فال نیک می گیرد، چه بسا او را بستاید و در حق او درود و دعا بفرستد. و آن دومی می گوید زیان امروز من بر اثر نخستین برخورد من با آن شخصی است که با اولی برخورد کرده است، و آن شخص چه قدر آدم بدقدم و نحسی بوده است. خلاصه مواجه شدن با همان شخص را به فال بد می گیرد و چه بسا ناسزا به او بگوید و دشنام بدهد. و به فرض اگر باز فردا بخواهند از خانه به در آیند، دومی با ترس و بیم به چپ و راست نگاه می کند که مبادا باز شخص بدقدم و نحس دیروز با او در هنگام بیرون رفتن از خانه رو به رو شود؛ ولی اولی باز امید برخورد با همان شخص را دارد که خوش قدم و مبارک بود. آیا نه چنین است؟ مگر این حرف ها و پندارها در مردم وجود ندارد؟ در این دو مثال که بازگو کرده ایم ببینید چگونه یکی روزی را بد می داند و دیگری همان روز را خوب، و یکی شخصی را بدقدم و نحس می داند و دیگری همان شخص را خوش قدم و مبارک. الآن فصل تابستان اواخر تیر است. خلقی گندم و جو درو می کنند و به خرمن کوبی مشغول اند، و خلقی باغ اشجار دارند و میوه ها بر درختان رسیده است، و خلقی صیفی جات کاشته اند، و اکثر مردم مرز و بوم ما شالی را نشا کرده اند و به وجین مشغول اند، برخی کوره ی آجرپزی دارند و برخی کوزه گری دارند. اگر فردا باد تند وزیدن گیرد، آن که در سر خرمن است چه قدر شاد است، و آن که باغ اشجار دارد از همان وزیدن باد چه قدر ناشاد است؟ در عین حال آن که در خرمن است بیم دارد که مبادا آن باد باران آورد، و آن که باغ اشجار دارد می گوید اگر این باد، باران هم در پی داشته باشد دیگر بدا به حال من، و آن که سبزیجات کاشته است و آن که در نشا و وجین است از وزیدن باد فال نیک می زند که امید است باران در پی داشته باشد، و آن آجرپز و کوزه گر در هراس و همان باد را به فال بد که مبادا باران در دنبال داشته باشد. اگر باران بیاید، آن که در خرمن است و آن که باغ اشجار دارد، آن که کوره ی آجرپزی و آن که کوزه گری دارد، همه ترش روی و ناشاد، و آن که باغ سبزیجات و نشا دارد شادان، شاداب و خندان؛ همه از یک روز، همه از یک شخص، همه از یک باد، همه از یک باران، همه از یک وضع. آیا نه چنین است؟ آیا آن روز بد است؟ و یا آن شخص بد است؟ و یا آن باد و یا آن باران بد است؟ باید دوستان هوشیار و بیدار من دقت بیشتر و مطالعه ی دقیق تر بفرمایند. آقایان مگر همین اصناف مختلف مردم نیستند که صنفی روزی را نکوهش می کنند و صنفی همان روز را می ستایند؟ آیا همین طبقات گوناگون مردم نیستند که طبقه ای به روزگار بد می گویند و طبقه ای همان روزگار را به نیکویی یاد می کنند؟ و مگر از دهن هایی نشنیده اید که می گویند لعنت بر دنیا؟ اگر از دنیا، زمین، آسمان، ماه، خورشید، ستارگان، آمد و شد شب و روز، آمدن باد و باران، روییدن رستنی ها و بودن جانداران و دیگر هستی ها که هر یک در مقام خود به بهترین صورت آراسته و پرداخته و هر یک به برنامه ای خلل ناپذیر، چنان که مشهود هر بخرد است، بد گویند، هر آینه فرسنگ ها از فرهنگ دورند؛ و اگر در پیشگاه عالم زانو نزدند و از منطق اهل درایت سخن نشنودند در حقیقت کودکانی بزرگسال اند و تنها رشد نباتی و حیوانی کرده اند و به عالم انسانی قدم ننهاده اند و رشد عقلی تحصیل نکرده اند. اگر در پیشگاه عالم زانو نزدند و از منطق اهل درایت سخن نشنودند در حقیقت کودکانی بزرگسال اند و تنها رشد نباتی و حیوانی کرده اند و به عالم انسانی قدم ننهاده اند و رشد عقلی تحصیل نکرده اند. @shakhehtoba
چه قدر بجاست که در این مقام از جناب حکیم نامور ناصر خسرو علوی یادی شود: نکوهش مکن چرخ نیلوفری را برون کن ز سر باد خیره سری را بری دان ز افعال، چرخ برین را نشاید ز دانش نکوهش بری را چو تو خود کنی اختر خویش را بد مدار از فلک چشم نیک اختری را تو با هوش و رأی از نکو محضران چون همی برنگیری نکو محضری را ‏اگر تو ز آموختن سرنتابی ‏ بجوید سر تو همی سروری را ‏ درخت تو گر بار دانش بگیرد به زیر آوری چرخ نیلوفری را غرض این که در نظام هستی که به دقت بنگریم می بینیم که پیدایش هر چیز در هر حال به طور حتم و وجوب است و بودن آن در گشتن کارخانه ی عظیم وجود و اداره شدن آن ضروری و لازم است و هیچ دستی نمی تواند آن را بردارد، و هیچ هوش، بینش، خرد و دانش آن را زشت و ناپسند نمی یابد و بد گفتن و بد دیدن از دهن ها و از دیده هایی است که به قول ناصر خسرو از نکو محضران نکو محضری نگرفته اند. پایان درس چهاردهم درس چهاردهم قسمت سوم @shakhehtoba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺مهربانی امام حتی به مورچه ها... پيامبر خدا فرمود : «هرگز ايمان نخواهيد آورد ، مگر آن كه يكديگر را دوست بداريد . آيا شما را به چيزى راه نمايى كنم كه بر اساس آن ، يكديگر را دوست بداريد؟» . گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «ميان خودتان سلام كردن را رواج دهيد تا يكديگر را دوست بداريد . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، وارد بهشت نخواهيد شد ، مگر اين كه به يكديگر مهربانى كنيد» . گفتند : اى پيامبر خدا! همه ما مهربان هستيم . فرمود: «مقصود، مهربانى شخص شما [به كسانى خاص] نيست ؛ بلكه مهربانى به همگان است ، مهربانى به همگان!» @shakhehtoba
🌼 پخش زنده افاضات استاد صمدی آملی بمناسبت 🌸🌸🌸 *عید سعید غدیرخم* 🌸🌸🌸 ⏰زمان : پنجشنبه، ۷ مرداد، حدود ساعت 18 🌍 از سایت تجلی اعظم: www.tajallieazam-live.com 🔰توجه: زمان آغاز برنامه تقریبی بوده و با شروع افاضات استاد، پخش زنده نیز آغاز خواهد شد‌.