🌿🌿🌸🌸🌺🌺 #سفر_به_سرزمین_خورشید #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
پسر بچه ای با پدر و مادرش در وسط جنگلی بزرگ در کلبه ای کنار هم با صفا، صمیمیت و آرامش زندگی می کردند. پرندگان با هم آواز وحدت و دوستی می خواندند. ماهیها در تلاطم امواج رودخانه به موج سواری مشغول بودند. هوای بهاری فضا را دل انگیز کرده بود. کمی دورتر از آنها چند آهو زندگی می کردند . آن پسر بچه همیشه در این فکر بود که خورشید کجا می رود، وقتی شب می شود آیا سرزمینی دارد که به آنجا برود ؟ خورشید از نزدیک چه شکلی است ؟ من باید به آنجا بروم تا سرزمینش را ببینم و او را بشنا سم ، روز ها و شب ها می گذشت و آن پسر بچه همچنان در فکر سفر به سرزمین خورشید بود تا اینکه یک روز با خودش گفت : باید با آهو ها دوست شوم شاید آنها بتوانند مرا به آنجا ببرند به نزدیک آهو ها رفت با آنها دوست شد، به آنها گفت : شما می دانید سرزمین خورشید کجاست؟ من دوست دارم به سرزمین خورشید بروم می توانید مرا به آنجا ببرید ؟ آهو ها چون می ترسیدند که مبادا برای پسر بچه اتفاقی بیفتد و پدر و مادرش نگران شوند قبول نمی کردند اما با خواهش پسر بچه و اینکه از پدر و مادرش اجازه بگیرد که نگران آنها نشود قبول کردند .
پس با هم به راه افتادند تا اینکه شب شد به سرزمین ستارگان رسیدند در آنجا ستاره ای را دیدند که چون مرواریدی در درون صدف می درخشید و در خشندگی اش همه را مجذ وب خویش کرده بود از او خواستند که آنها را به سرزمین خورشید ببرد ستاره قبول نمی کرد و می گفت ؟ راه دراز است و دشوار نیاز به صبر و استقامت دارد اما آنها گفتند : ما می توانیم صبر و استقامت کنیم ، پس با هم به راه افتادند تا به سرزمین خورشید رسیدند در آنجا خورشید را دیدند که چون گردنبندی طلایی گردن آویز آسمان شده بود، و در هاله ای از نور قرار گرفته بود تعجب کرد از زیبایی اش از نام و نشانش پرسید گفت : منم ملکه زیبایی و روشنایی، زندگیتان با وجود من معنا پیدا می کند آنگاه که پسر بچه اصل و نسب خورشید را فهمید گفت : اکنون دانستم که تو چه موجودی هستی پس من محو در وجود و نور تو می شوم ، سپس خورشید گفت : من هم با این عظمت و نورانیت آفریننده موجود با عظمت تر و نورانی تری به نام ((خداوند)) هستم . #داستانک 🌿🌿🌸🌸🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌺🌺 #کلید_بصیرت_و_بینش_با_حضور_در_زمان #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار مولاجان!
می گویند، شما غایب هستید اما این گونه نیست! شما که غایب نیستید این ما هستیم که غایبیم و در هیاهوی زمانه خود را در پشت پرده غفلت و گناه محبوس کرده ایم. به وسیله ابر های تیره گناه آسمان قلبمان را تار ساخته و قفلی بزرگ از جهل، نادانی، غرور بر درب بصیرت و بینشمان زده ایم.
کلید آن را در چاه حیرت و سر گردانی انداخته ایم و اجازه نمی دهیم باران توبه پرده غفلت و گناه را شستشو دهد و برای لحظه ای آفتاب صداقت و مهربانی بر آسمان قلبمان پر تو افشانی نماید شاید به خود آییم، اجازه دهیم آن حضرت به سرزمین قلبمان قدم گذارند تا سرسبزی خود را بازیابد و کلید درب بصیرت و بینشمان را با طنابی از امید و استغفار از چاه حیرت و سرگردانی بیرون آوریم تا قفل آن باز شده و ما را حاضر در زمان سازند چون، ایشان حاضر هستند حتی بیشتر از حاضران این ما هستیم که غایب شده ایم شاید که ما نیز حاضر در زمان شویم.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ………… 🌿🌿🌸🌸🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌺🌺 #با_یاری_خدا_و_ائمه(ع)
#به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
#سیزده_آبان
«ن وَالْقَلَمِ وَ مَا یسْطُرُونَ ؛ ن، سوگند به قلم و آنچه می نویسند.»(سوره قلم، آیه1)
سوگند به قلمی که روزهای پردرد را در قلب تاریخ می نگارد. تا زبان گویای عبرتهای زمانه باشد. عبرتهایی که هویتهای زنده ای از مقاومت، ایثار، غیرت، آزادگی، انسانیت، نفاق و نیرنگ را به نمایش می گذارد. آن گاه که عاشقان طریق حقیقت در 13آبان 1357 در مسیر روشن پروردگار قدم نهادند تا پایه های حکومت طاغوت زمانه را با کاخ کذایی که در خواب سرمستی زندگی، جهل و نادانی به سر می بردند؛ و بر جسم و قلب انسانها مسلط شده بودند به لرزش افکنند. تا بار دیگر میثاق الست را با خون خویش در اذهان به یاد آورند.
که ای بشر نادان مگر تو همانی نبودی که امانت الهی را بر دوش کشیدی! اکنون ظلوم و جهول همچنان در پی نادانی خویش در حرکتی؟ و در مقابل دین و انسانهایی که خواهانند تا مسیر کمالت را هموار نمایند قد علم می نمایی؟ تو که ادعای دانایی می کردی و بار امانت را بر دوش کشیدی؟ اکنون به کجا چنین شتابان! تو که می خواستی از شراب ناب الهی سیراب شوی! و خودت را برتر از هر موجود می دانستی؛ اکنون چرا شراب غفلت و جهالت را می نوشی؟ چرا این گونه عزت و ارزشت را در زیر چکمه های استعمارشیطانی لگد مال می نمایی؟
مگر تو همانی نبودی که خداوند آزاد آفریدت؟ پس چرا اسیر شیاطین انس و جن شده ای؟ تو باید آزاد باشی! آزاد آزاد مانند لاله ها. همان لاله های آزادی که در خون خویش غلتیدند تا کلید واژه آزادگی، انسانیت و ایستادگی را در دفتر شهادت ثبت نمایند و با طنین الله اکبر خویش تداوم بخش انقلاب و میثاق نامه انسانیت و کرامت باشند.
اکنون کمی صبر نمایید به کجا چنین شتابان؟! باز دردهایی از جنس ظلوم، جهول، انسانیت، خلیفه الهی، تسلط انسان بر انسان در راه است. همان انسانهایی که انسانهای دیگر را در بند بردگی و ذلت می کشانند تا بر نفس و روح آنها مسلط شوند و همه وجود و ارزش آنها را به یغما ببرند. مگر تو لاله آزاد نبودی؟ چرا این گونه خودت را اسیر شیاطین می نمایی؟ شیاطینی که طوق ذلت بر گردنت انداختند و بر روح بلکه بر وجودت مسلط شدند و این سو و آن سو می کشاندت. پس آزادگی ات چطور شد؟.. .......!
ای لاله های آزاد... ای لاله های تسکین دهنده درد انسانیت کجایید؟! به پا خیزید به پا خیزید...! و بار دیگر این انسان ظلوم و جهول کنونی را دریابید همان هایی که عزت، میثاق و شرافت خویش را در زیر طوق بندگی و استعمار طاغوتی زمانه قلمداد می کنند، همان هایی که خم شدن و میخ کوب شدن در مقابل شیاطین انس و جن را ارزش،کرامت و آزادگی می پندارند!.. ...
13 آبان یادآور پرپر شدن لاله ها در سرزمین آلاهای بی قرار در مقابل استکبار جهانی بود، استکباری از جنس تکبر از جنس خود بزرگ بیینی..🌿🌿🌸🌸🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌺🌺 #با_یاری_خدا_و_ائمه(ع) #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
اولین چیز برای مبارزه با هوا و هوس ها در راه رسیدن به خداوند و نزدیک شدن به او تفکر است. تفکر یعنی ما در طول شبانه روز نه زیاد بلکه خیلی کم توجه کنیم، به نعمتهایی که خداوند به ما داده است. از یک طرف دست، پا، چشم، گوش، عقل، وسایل زندگی، رفاه، امنیت، غذا، هوا و... که هر کدام از اینها یک کاری انجام می دهند. مثل: دست که وسیله کار خیر، زبان وسیله صحبت های خوب و امید بخش، گوش وسیله شنیدن صدای خوب و قرآن است. از طرف دیگر پیامبران و امامان، با پیام ها و کتاب هایی آمدند که در آنها بعضی چیزها را حرام بعضی ها را حلال و از بعضی کارها نهی کرده اند. در این راه نیز بسیار شکنجه و کشته شده اند این همه به چه دلیل بوده است؟
به بیان دیگر این همه نعمت و هدیه ای که خداوند (صاحب) به ما داده برای چیست؟ آیا برای این است که این چند روزی که در دنیا زندگی می کنیم فقط خودمان را با اینها سرگرم کنیم و به جمع آوری ثروت، تفریح، گردش، آزار و اذیت مردم بپردازیم و هیچ کاری انجام ندهیم؟ اگر ما این گونه زندگی نمایم، زندگیمان حیوانی است چون آنها نیز همین کارها را انجام می دهند.
یا اینکه نه این نعمتهایی که به ما داده برای یک هدف مهم و بزرگتری بوده است که در قبالش چه کاری باید انجام دهیم؟ پس باید وظیفه خودمان را بدانیم به اینکه صاحب نعمت را فراموش نکینم، مغرور نشویم، کارهایی که از ما خواسته انجام دهیم، پیام هایی که برای ما می فرستد، به اشخاصی که از ناحیه او می آیند توجه و اعتماد کنیم، اعمال درست انجام دهیم؛ چرا که از ما حساب و کتاب این نعمت ها را می خواهد که اگر به خوبی از نعمت ها استفاده کردیم، خوش به حالمان که پاداشمان باغ های بهشت است، اما اگر درست استفاده نکرده باشیم بد به حالمان که تنبیهمان زندان جهنم است.
حال انبیاء و ائمه(ع) که با این کتاب ها و پیام ها می آمدند مگر دشمن ما بودند که از این نعمت ها استفاده نکنیم؟ یا اینکه وسیله بهتر و راهی که بتوانند ما را متوجه صاحب نعمت کنند و دچار غفلت نشویم نمی دانستند؟
پس فکر کردن به این دلیل اولین چیز است که سبب توجه ما به نعمت ها شود سپس به مخالفت با هوا و هوس ها برخیزیم، همان چیزهایی که یا دلمان آنها را می خواهد یا وادار به انجام آن می کند. (پول، مقام، شهرت، آزار و اذیت مردم، دروغگویی..) و رسیدن به جایی که تنها حرف ها و صحبت های خدا برایمان مهم باشد؛ به این دلیل که صاحب اختیار ما و صاحب این نعمت هایی است که در اختیار ما قرار داده است.
پس چگونه است؟ وقتی شخصی به ما محبت می کند، نعمتی می دهد، خیلی از او تشکر می کنیم به خاطر نیاز آینده، ترس از کیفر و یا به خاطر پاداش سعی در انجام دستورات او داریم، خداوند نیز همین گونه است. پس شایسته است به مخالفت با هوا و هوس ها در راه رسیدن به او بپردازیم.
#باز_نویسی_مجدد_حدیث_تفکر_ص27🌿🌿🌸🌸🌺🌺
📚بازنویسی_ شرح چهل حدیث امام خمینی(ره) https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌸#با_یاری_خدا_و_ائمه_(ع)
#به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
#انسان_تنها_با_دو_بال_زخمی
انسان تنها موجودی است که خداوند با دو ملکه جسم و روح اشرف مخلوقاتش نامید. او را موجودی مختار آفرید تا با نیروی عقل و اندیشه بهترین مسیر را برای خویش انتخاب نماید، در این میان انبیاء و پیامبرانی فرستاد تا بتوانند او را به بهترین مسیر حرکت به سمت کمال و انسانیت رهنمون نمایند و زمینه پرواز او تا بی نهایت را فراهم نمایند.
حال انسان این موجود دو پا بعد از مراحل گزینش و امتحان اختیار خویش به دست می گیرد و پیرو جسم و خواهش های نفسانی خویش می گردد و اریکه قدرت را بر دست جسم و هوای نفس می سپارد تا او را در این وادی به هر سو بتازاند، در این میان برای رسیدن به خواسته ها جسمی و مادی اش هر نوع نقشه، فکر و چیزی که با همدستی شیطان به ذهنش می رسد به کار می گیرد تا بلکه بتواند به مقصد خویش رسد و بر همه قدرتها پیروز گردد. هر چیزی که لازمه جسمش بود، از بهترین غذا، لباسها، مکان ها آماده ساخت تا بتواند خواسته های مادی خویش را فراهم نماید.
در این بین از بُعد دیگر خویش(روحش) غافل ماند همان که می خواست، وسیله پرواز او به سوی ملکوت باشد و او را تا مقام فرشته و حتی بالاتر از آن ببرد. او را به انواع بیماریها مبتلا کرد، انواع لباسهای خشن که تن این روح لطیف را می آزارد پوشاند، انواع غذاها را به او خوراند و او را به بیماری سقوط مبتلا کرد.
بیماری که او را از انسانیت، فرشته و خلیفه الهی بودن به اسفل سافلین رساند. در این هنگام حتی به درمانش نپرداخت، بیماری که تنها چند سخن حکمت آموز، یک آرامش، چند استغفار می توانست درمانش کند تا دوباره نردبان و پله ترقی او به سوی معبودش باشد.
حال ای بشر به کجا چنین شتابان! تو که از این دو بُعد تشکیل یافته ای و هر دو لازمه ساختمان وجودی ات است چرا یکی را فراموش می کنی؟ و با یکی دیگر به تنهایی به سیر و سفر در وادی برهوت می پردازی؟! مگر نمی دانی که تو بدون بُعد دیگرت کامل نیستی؟مگر نمی دانی بدون آن بُعد دیگر توان پرواز 🦋نداری؟ چرا که تو در این هنگام پرنده ای را می مانی با بالهای زخمی و آسیب دیده ؛ از دنیا از مکاره های دنیا، از لباسهای خشن و غذاهایی که به خوردش داده ای و بر خلاف رضایتش قدم نهاده ای! اکنون که نه جسم و نه روح توان حرکت و پرواز ندارد .... باز هم همین طور در ادامه مسیر قبل پیش می روی و پیش می روی... https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌺🌺#با_یاری_خدا_و_ائمه_(ع) #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار #عهد_جانان الها! در این روزهای عمر مرا عهدی بود با جانان اما خریداری نشد. روزها مرا به تنگناها و چالش می کشاند و شب ها مرا به امید فرداها نوید می دهد، من بی صبرانه پرده شب را با سپیده صبح می شکافم و نور پرداز دل تنگی ام را در کلبه قلبم آویزان می نمایم و چشمان منتظرم تا دور دست ها به تماشای کوچه پس کوچه های مه گرفته زمانه به نظاره می نشیند، اما من همچنان دستانم را به سوی تو به پرواز در می آورم تا شاید، دستان لرزانم بالی شود و تا ملکوت اجازه پرواز در وادی جانان یابد و لبریز از می ناب 🌿🌿🌸🌸🌺🌺خویش گردد. https://eitaa.com/shamem_hoozoor
#با_یاری_خدا_و_ائمه_(ع)
#به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
#طلوع_آفتاب_وحدت_و_دوستی
🌿🌸یا محمد (ص) !
آنگاه که زمین و زمان در گوشه ای از جهالت و غرور فرو رفته بود و به شهادت قرآن «لَا یؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَیسَمُّونَ الْمَلَائِکَةَ تَسْمِیةَ الْأُنْثَى» و انسان ها در مقابل چوب ها و سنگ ها میخ کوب شده بودند و اسیر باور های خرافی بودند و در بی ایمانی غوطه ور و همچنان بر جهالت و نادانی خویش می افزودند، جهان در انتظار شکفته شدن گل وجودت زمان را به نظاره نشسته بود تا اینکه، قطار زمان به حرکت آمد مسافر جاده عطوفت، مهربانی و صداقت را بر روی ریل انتظار پیاده کرد، گلی از گلستان بوستان احمدی شکوفا شد.
و آنگاه که آفتاب مهربانی ات طلوع نمود با نور وجودت آسمان تیره قلبمان نور افشان شد و ندایی گوشمان را نوازش داد که «أ شهدُ أنَّ لا إلهَ إ لا الله و أشهَدُ أنَّ مُحمَدا عَبدُهُ و رَسُولُه؛ شهادت می دهم خدایی جز خدای یکتا نیست؛ شهادت می دهم که محمد ( ص) بنده و فرستاده اوست » نه لات، عزی، قیصر و کسری ها آنگاه آتشکده ها به خاموشی گراییدند و قلب های فرو رفته در وادی حیرانی و سرگردانی به لرزه در آمدند و فرو ریختند، بدنهای به اسارت کشیده شده از جهالت زمانه در کنج ویران خانه خاطرات جهالت گونه عرب سپرده شد. بلبلان و چکاوک ها آواز وحدت و دوستی سر دادند، آسمانیان به هلهله و پایکوبی پرداختند. از آسمان باران صلوات باریدن گرفت عِطر خوش وجودت در فضا طنین انداز شد، ترنم باران مهر و عطو فتت سرزمین قلب ها را بهاری نمود و گردن آویز وحدت و دوستی گردن آویز زمین شد.
ای قبای پادشاهی راست بر بالای تو زینت تاج و نگین از گوهر والای تو 📚دیوان حافظ 🌿🌸 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸🌺🌺#به_یاری_خدا_و_ائمه(ع) #معمار_قلب_ها_از_نو_بساز #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
خنکای صبح بود. هوای مه آلود بهاری پرتویی از سپیدی و یک رنگی را بر روی روستا می پاشید. خانه های کاهگلی صداقت و صمیمیت درون را با تواضع و یک رنگیشان به تصویر می کشیدند. حاجیه خانم مشغول پخت نان بود. بوی مطبوع نان تازه فضا را عطرآگین کرده بود. حاج آقا در گوشه اتاق کتری را روی سماور گذاشت تا، صبحانه را در هوای مه آلود بهاری میل کنند. کتری روی سماور غُل غُل می کرد.
در این هنگام که زن همسایه به جمع دو نفری آنها وارد شد. حاجیه خانم را مشغول پخت نان دید شروع به گلوله کردن خمیرکرد. خوردن صبحانه در هوای مه آلود بهاری همراه با کمکی که به زن همسایه می کرد، علاوه بر اینکه به ریه های آنها زندگی می بخشید، صمیمیت و صداقت آنها را دو چندان می کرد، جلوه ای از عظمت خدا را نیز به نمایش می گذاشت.
همه چیز برای آنها زیبا و غیر قابل وصف بود، هوای خنک صبحگاهی، صمیمیتی که هنوز بین آنها در جریان بود. تنها چیزی که کمی زیبایی را برای آنها کم رنگ می کرد زمانی بود که خاطرات خویش را ورق می زدند، خاطراتی که در آن حضور بیشتر بچه ها، صداقت، صمیمت آداب همسایه داری، خانه داری، همسر داری، عشق و علاقه، معنویت، آرامش و صفای خانواده ها در آن ثبت شده بود.
اما اکنون شاهد رنگ باختن این همه زیبایی حتی در روستا بودند. که بهترین زمانهای خانواده ها در کنار اینترنت و فضای مجازی است، از زندگی ها بوی تجمل، دوری همسایه ها از یکدیگر، نداشتن صمیمیت، صداقت و سازگاری به مشام می رسد. و باید همه چیز را به همان دفتر خاطرات خویش می سپردند. فاصله دو زمان نه چندان دور از کجا تا به کجاست. اما تنها چاره آنها این بود که آرزو کنند که ای معمار ساز قلب ها، از نو بساز خانه قدیمی مرا ! 🌿🌿🌸🌸🌺🌺 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌿🌿🌿🌸🌸🌸 #نامه_ای_به_شهید #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
«بسم رب ا لشهداء و الصدیقین »
انگار همین دیروز بود چقدر زیبا و زود گذشت. مادر در انتظار مسافری با قنداقه ای کوچک به سر می برد مسافری که باید اولین ندایی که به گوشش می خورد تهلیل خداوند باشد تا تنها مقصد نهایی اش آفریدگارش باشد، مادرش با خوشحالی قنداقه را به پدرش می سپارد تا با صدای دل انگیزش ندای تهلیل را در گوش کودک بنوازد تا آرام یابد، روز ها کم کم می گذشت تا اینکه زمانش فرا رسیده بود که مادرش با آب و قرآن به دست او را رهسپار جاده علم و دانش نماید تا مدال علم را گردن آویز وجودش نماید، این کودک دبستانی بزرگتر می شد و چیز های بیشتری را فرا می گرفت ، چیز هایی که می توانست او را نا آرام تر از گذشته نماید و سرنوشت او را برای همیشه تاریخ عوض نماید، یک روز سؤا لی در باره رژیم موجود وکارهایی که این رژیم انجام می داد در ذهنش ایجاد شد و او را به فکر فرو برد که او را نا آرام تر می ساخت اما او باید جواب سؤالاتش را در جای دیگری می یافت باید به سفر دیگری می رفت سفری که علی رغم مخالفت خانواده بالاخره انجام شد پس او باید می رفت تا به جواب سؤالات اساسی اش دست یابد و همراه با ملائک به پرواز در آید .
مادرش دوباره آب و قرآن به دست او را تا پایان سفر شهادت و پرواز به سرزمین آلاله های بی قرار یاری می نماید دوباره انتظار شروع می شود این بار انتظار باز گشت از یک سفر ملکوتی این بار دیگر تمام شهر خانواده او بودند که به استقبالش می آمدند. مادر کفن کوچک فرزندش که قنداقه او بود در آغوش گرفته و با او نجوا می کند، دوباره برایش سرود لالایی می خواند.
اکنون ما نیز خواهران و برادران تو هستیم که می خواهیم همراه با مادرت سرود لالایی بخوانیم و در این سفر همراهیت نماییم تا آسوده تر بخوابی. و آمده ایم تا بگوییم اگر دیروز جسم و جان های شما را از بین می بردند امروز با تحریم ها و تبلیغات نادرست است که می خواهند فکر و روح انقلابی ما را از بین ببرند، اگر دیروز شما در عرصه جنگ وشهادت قدم نهادید امروز ما در عرصه علم و فرهنگ قدم نهادیم. آمده ایم تا پایدار و وفادار بمانیم و بار دیگربا تو عهدی محکم تر از گذشته ببندیم تا آسوده به سَفَرَت ادامه دهی و ما در نبودنت با عِلمِمان و همراهیمان با ولایت از این امانت محافظت خواهیم کرد واجازه نخواهیم داد برای لحظه ی کسی به سوی آن نظری افکند و تحریم ها ما را به چالش کشاند که عزت و کرامت خود را در زیر چکمه های استعماری لگد مال نماییم آنگاه به تعظیم در مقابل آنها بپردازیم . ما روزی این تبلیغات وارونه را بر باد فنا خواهیم داد و بار انقلاب را به سرمنزل مقصود و دست توانای قائم آل محمد (عج ) خواهیم سپرد. پس ای شهید آسوده و مطمئن به سَفَرَت ادامه بده و در سرزمین آلاله های بی قرار منتظرمان باش پس به امید دیدار ............🌿🌿🌿🌿🌿🌸🌸🌸 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
#مولا_جان_گوش_قلبمان_را_شنوا_گردان 🌹🌺 مولاجان! #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار
غروب جمعه شد نیامدی!
اکنون که چشمان سو سو زده مان
دوباره ثانیه ثانیه های انتظار را
تا جمعه دیگر
به نظاره می نشیند و گوش قلبمان که مدتهاست نمی شنود
کی می شود بیایی!
تا گوش قلبمان
را با طنین ندای انا بقیت الله ات
شنوا گردانی.
🌹🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹🌹
🌹🌺 تعجیل در فرج و سلامتی مولا صاحب الزمان(عج) صلوات 🌺🌹 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌿🌿🌸🌸 #حسن_ترتیب_سخن #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار وارد مجلس شد، صحبت از اتفاقات و حوادث اخیر بود. در گوشه ای نشست. می خواست در جمع کم نیاورد او هم چیز هایی می گفت که کسی سر در نمی آورد، یک بار از مسائل سیاست بحث می کرد که خودش نیز نمی دانست چه چیزی می گوید و بدون اینکه این موضوع را تمام کند با بی نظمی وارد بحث جدید می شد همه را مبهوت در بحث اول نگه می داشت و از برجام می گفت این موضوع از بقیه نا منظم تر و مبهم تر بود.
حداقل اجازه صحبت به اشخاص دیگر که توانایی دارد نمی داد. او با این طرز صحبت و نظم بندی اش فقط می خواست به بقیه نشان دهد که چند کلاس سواد دارد یا از این حوادث اخیر بی خبر نیست. اما همه را خسته و گریزان نمود. پس شایسته است در ابتدای شروع بحث هایمان فکر کنیم، اطلاعات راجع به موضوع کسب کنیم و نظم خاصی به آن ببخشیم طوری که عالم و عامی متوجه آن شوند.
«عنه عليه السلام :أحسَنُ الكلامِ ما زانَهُ حُسْنُ النِّظامِ ، و فَهِمَهُ الخاصُّ و العامُّ؛ امام على عليه السلام : بهترين گفتار آن است كه به حسن ترتيب و نظم آراسته باشد و عالم و عامى آن را بفهمند.»
📚ميزان الحكمه جلد دوّم، محمّد محمّدی ری شهری، صفحه 17، غرر الحكم : 3304. 7/9/98
🌿🌿🌸🌸 https://eitaa.com/shamem_hoozoor
#مولا_جان! #به_قلم_گلبرگ_ها_ی_انتظار ای صاحب دنیا کجایی؟ دنیا در تلاطم هیجانات شب و روز خویش در جریان است
هر کس بر مسند قدرت نشسته
خود را صاحب دنیا می داند
برای خویش نطق ها می کند
و تصمیم گیر معرکه ای شده که انسان ها
را به سوی سرگردانی و حیرت می کشاند
ای صاحب دنیا کجایی؟
پس چرا نمی آیی؟
تصمیمات بی سرانجام و سردر گم
را سامان دهید.
پس به امید آن روز! ....
🌹🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹🌹
🌹🌹 سلامتی مولا صاحب الزمان(عج) صلوات 🌹🌹https://eitaa.com/shamem_hoozoor