12-Karen_Homayounfar_Nostalgia.mp3
3.64M
💙
هم خستهی بیگانه، هم آزردهی خویشم...🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌸سلام امام زمانم🌿🌸
🦋 مولای مهربان غزل های من سلام
🤍سمت زلال اشک من آقای من سلام
🦋نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز
🤍 آبی ترین بهانه دنیای من سلام💚
💖 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💫
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ایران_زیباست
ما با سفر کردن از زندگی فرار نمیکنیم،
بلکه سفر به ما کمک میکند که زندگی رو فراموش نکنیم...
آبشار_زردلیمه
چهارمحال_و_بختیاری
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
🔴دانشآموزان با شناسنامه در امتحاننهایی حاضر شوند
🔹وزارت آموزش و پرورش: دانشآموزانی که کارت ورود به جلسه امتحانات نهایی را دریافت نکردهاند صرفا با ارائه شناسنامه در جلسه آزمون حضور یابند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هماکنون بارش شدید تگرگ در حرم امام رضا (ع)
🆔️ @shamim_news_karkevand
#سلامت
🔻درمان نفخ با آبلیموی طبیعی !
🔸نوشیدن یک لیوان آب حاوی آب لیموی تازه پس از بیدار شدن یا ۳۰ دقیقه پس از یک وعده غذایی می تواند گوارش را بهبود بخشیده و نفخ را کاهش دهد
🔸 لیمو به بهبود و سم زدایی طبیعی بدن کمک می کند و همانند یک ملین و ادرارآور خفیف عمل می کند
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دانستنی
ازین به بعد حرفه ای تر با پیازتون برخورد کنید❗️🧅
یه برش و اینهمه ادا ...😐👌🏻
🆔️ @shamim_news_karkevand
#تجربهها
💎 چند تجربه کوچک و مفید
🗝 کسی را انتخاب کنید که در اتاقی مملو از جمعیت شما را انتخاب میکند؛ نه کسی که در اتاق خالی انتخابش شما هستید.
🗝 تا زمانی که نظری از شما نپرسيدند، پاسخی ندهید.
🗝با آدمهایی دوست شوید که فرق بین وظیفه و لطف را میدانند.
🗝 حواستان باشد که آدمها میتوانند حرفهای خوبی بزنند، ولی آدم خوبی نباشند.
🗝 اگر میخواهید «دروغی» نشنوید، اصرار بیش از حد برای شنیدن «حقیقت» نداشته باشید.
🗝 از آدمهای بدبین دوری کن؛ چون کاری با روح و روان تو میکنند که حتی در اوج خوشیها و لحظههای قشنگ هم منتظر اتفاقهای بد میمانی.
🆔️ @shamim_news_karkevand
#داده_نما
🔴 #فریب سایت های فروش کالای #ارزان_قیمت را نخورید!
⬅️ سودجویان و کلاهبرداران فضای مجازی با درج آگهی جعلی فروش محصولات ارزان قیمت در سایتهای تبلیغاتی با دریافت بیعانه اقدام به کلاهبرداری از کاربران می کنند.
#پلیس_فتا_شهرستان_مبارکه
#خبر
🔴امتحانات نهایی روزهای ۳۰ و ۳۱ اردیبهشت لغو شد
🔹 زمان برگزاری امتحانات نهایی دانشآموزان در روزهای یکشنبه و دوشنبه ۳۰ و ۳۱ اردیبهشت به تاخیر افتاد.
🔹امتحانات دانشآموزان به ۲۷، ۲۹ و ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ موکول شد.
🔹اخلال در سامانه آموزش و پرورش باعث شد تا برخی دانشآموزان نتوانند کارت امتحانات نهایی را دریافت کنند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
#همسرداری
#آقایان_بدانند
🥰خانمها به شنیدن جملات عاشقانه نیاز دارند. فکر نکنید اگر سن و سالی از آنها گذشته یا مشغول تربیت بچهها هستند دیگر شنیدن دوستت دارم حال و هوایشان را بهاری نمیکند!
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌱
#تو شدے منبعِ
هر شعــ🎼ــر و کلام و نفسم
این چه تکرار قشنگیست
که تکرارے نیست🍀
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوستالژی همین بستنی یخی آلاسکا 😢
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوبیستونهم
اشکم را با انگشتم پاک کردم و گفتم:
اگه اجازه بدین ... دوست دارم این جا بمونم.
شاید احمد بیاد خونه.
حاج علی سری تکان داد و گفت:
باشه بابا جان.
پس اگه خبری شد میام این جا.
بازم شرمنده دخترم.
به سمت در رفت که آقاجان گفت:
صبر کن حاج علی منم میام.
آقا جان و حاح علی رفتند.
تا شب نیامدند.
سعی می کردم جلوی محمد حسن آرام باشم و اشک نریزم.
گوشه اتاق کز کرده بودم و مدام صلوات می فرستادم.
محمد حسن هم مثلا سر خودش را با کتاب گرم کرده بود ولی مشخص بود کلافه است.
سر شب سفره پهن کردم تا با محمد حسن شام بخوریم ولی هر دو بی اشتها بودیم و فقط چند لقمه به زور خوردیم.
هنوز سفره پهن بود که صدای در آمد.
محمد حسن در را باز کرد و آقاجانم و حاج علی یا الله گویان وارد شدند.
حاج علی سر به زیر گفت:
شرمنده دخترم.
من و حاجی به همه بیمارستانای مشهد سر زدیم.
محمد هم رفت چناران ولی خبری نبود.
هیچ جا نبود.
به پاسگاه ها و کلانتری ها هم سر زدیم ببینیم تصادفی چیزی شده ولی باز هم خبری نبپد
می دونم که در جریانی احمد یک سری فعالیت های ضد حکومتی داره
واسه همین بیشتر از این نمی تونم پرس و جو کنم.
احتمال داره ساواک گرفته باشدِش.
با امام جماعت مسجدتون صحبت کردم قرار شد پرس و جو کنه بفهمه کی اون شب اومده بوده در خونه ما و به احمد چی گفته.
حاج آقا گفت تا فردا صبح خبرش رو میده.
فعلا جز این کاری ازم بر نمیاد.
فقط دعا کن ساواک نگرفته باشش.
حالام این جا نمون
شب برو خونه حاجی معصومی.
هر خبری شدمیام بهت میدم.
نگران نباش خدا بزرگه.
قطره اشکی را که در چشم حاج علی درخشید را دیدم.
کلافگی و نگرانی در کلام و رفتارش مشهود بود.
برای همین چیزی نگفتم و جلوی خودم را گرفتم تا گریه نکنم.
فقط چشم گفتم و رفتم تا لباس بپوشم.
نگرانی اش برای احمد بس بود و نمی خواستم نگران من هم باشد.
کیفم، آلبوم عکس های ملن را برداشتم.
چراغ را خاموش کردم و در را قفل کردم و بدون هیچ حرفی سوار ماشین آقا جان شدم.
حاج علی را رساندیم و بعد آقاجان به سمت خانه راند.
آقاجان سر کوچه توقف کرد. به سمت من برگشت و گفت؛
بابا جان من به مادرت و خانباحی چیزی نگفتم که نگران نشن.
فقط گفتم احمد رفته جایی کار داشته اگه کارش طول بکشه تو تنهایی شاید شب بیای پیش ما.
ان شاء الله که اتفاقی نیفتاده باشه و احمد سالم باشه
ازت میخوام قوی و محکم باشی. باشه باباجان؟
سری تکان دادم و چشم های خیس اشکم را فشردم.
آقاجان رو به محمد حسن کرد و پرسید:
باباجان از تو هم خیالم جمع باشه دیگه. درسته؟
محمد حسن خودش را جلو کشید و گفت:
خیالت راحت باشه آقاجان.
من دهانم قرصه.
رو به من کرد و گفت:
آبجی نگران نباش.
شده همه شهرو به هم بریزیم و بگردیم احمد آقا رو پیداش می کنیم.
به روی برادرم لبخند زدم.
دلم می خواست همان طور که او تلاش کرد با حرفش مرا آرام کند من هم با حرف هایم از مردانگی و حمایتش تشکر کنم.
برای همین گفتم:
ممنونم داداش. تا تو و آقاجون رو دارم نگران نمیشم.
می دونم حرفت حرفه
آقاجان ماشین را پارک کرد و پیاده شدیم.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_صدوسی
محمد علی در را به روی مان باز کرد.
به او سلام کردم. جوابم را داد و پرسید:
خوبی آبجی؟
در جوابش سر تکان دادم.
رو به آقاجان پرسید:
خبری نشد؟
آقا جان مرا به داخل خانه هدایت کرد و گفت:
ان شاء الله به زودی خبری میشه.
در را بست و پرسید:
به مادرت و خانباجی که چیزی نگفتی؟
محمد علی به پشت گردنش دست کشید و گفت:
نه نگفتم.
ولی رقیه رو با این قیافه ببینن حتما شک می کنن می فهمن یه چیزی شده.
آقاجان رو به من گفت:
برو یه آب به صورتت بزن بعد بیا شام.
زیر لب چشم گفتم و به دستشویی رفتم.
شیر آب روشویی را باز کردم و چند مشت آب به صورتم زدم و با چادرم صورتم را خشک کردم.
محمد علی بیرون دستشویی منتظرم ایستاده بود و آقاجان و محمد حسن رفته بودند.
محمد علی جلو آمد و دست روی شانه ام گذاشت و گفت:
فکر و خیال نکن آبجی.
احمد آقا حتما میاد. سالمم میاد
ان شاء الله طوریش نشده.
نبینم غمگین باشی و اشک بریزی.
به رویش لبخند زدم و هم قدم با او به مهمانخانه رفتیم.
سختم بود عادی رفتار کنم، بگویم و بخندم انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
انگار که همه چیز عادی است و من به مهمانی آمده ام.
به زور چند لقمه شام خوردم. تشکر کردم و خواب را بهانه کردم.
محمد علی گفت به اتاق قبلی ام برود و خودش برای خواب به اتاق محمد حسن و محمد حسین رفت.
صبح زود آقاجان از خانه بیرون زد.
سرم را به انجام کارهای خانه بند کردم تا تنها باشم و مجبور به نشستن و صحبت با مادر و خانباجی نشوم.
زیر لب صلوات می فرستادم تقدیم امام زمان می کردم و از ایشان می خواستم که عزیزم را هر جا که هست سالم و سلامت نگه دارد و خبری از او به من برسد.
دم ظهر آقاجان به خانه آمد.
لبخند به روی لب داشت.
نمی دانستم واقعی است یا دارد جلوی مادرم و خانباجی ظاهر سازی می کند.
آقاجان رو به من گفت:
باباجان احمد برگشته.
حاضر شو ببرمت خونه ات.
دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.
قلبم به شدت به تپش افتاد.
آقاجان که اهل دروغگویی نبود ولی آیا الان هم راست می گفت؟
با این که دنیایی سوال در ذهنم می چرخید بی حرف جوراب ها و چادرم را پوشیدم. از مادر و خانباجی خداحافظی کردم و همراه آقاجان از خانه خارج شدم.
سر کوچه از آقاجان پرسیدم:
چی شده آقاجان؟
از احمد خبری شده؟
آقاجان به رویم لبخند زد و گفت:
گفتم که.
احمد برگشته.
بیا ببرمت پیشش.
اشکم چکید. پرسیدم:
کجاست الان؟ سالمه؟
آقاجان دستش را پشت کمرم گذاشت و مرا به سمت ماشین هدایت کرد و گفت:
آره سالمه ...
خونه منتظرته.
در ماشین را باز کرد تا سوار شوم.
حرکت که کرد گفت:
با حاج علی رفتیم مسجد که از امام جماعت خبر بگیریم دیدیم رسید.
حاج علی بنده خدا هم از دیدنش خوشحال شد هم عصبانی.
رفت جلو یکی محکم خوابوند تو گوشش.
احمد هم که انگار حال باباشو می فهمید سر بلند نکرد.
خم شد دست باباشو بوسید و معذرت خواهی کرد.
الانم خونه منتظر توئه.
دلم برای احمدم سوخت.
چه استقبال گرمی از او شده بود.
خواستم بپرسم این چند روز کجا بوده که آقاجان گفت:
الان رفتی خونه خودش برات توضیح میده کجا بوده.
چند لحظه بعد آقاجان ماشین را جلوی در خانه مان متوقف کرد.
رو به آقاجان پرسیدم:
شما نمیایین؟
آقاجان به رویم لبخند زد و گفت:
نه باباجان باید برم دنبال کارام.
یه وقت دیگه میام زحمت تون میدم.
الانم احمد خسته است.
خواستم پیاده شوم که آقاجان گفت:
رقیه بابا ... باهاش اوقات تلخی نکن.
سر به زیر انداختم و آهسته گفتم:
چشم.
از آقاجان تشکر و خداحافظی کردم.
کلید انداختم، در را باز کردم و وارد خانه شدم.
قلبم به شدت می تپید.
از دالان که رد شدم دیدم احمد سر به زیر انداخته و لب حوض نشسته است.
کتش روی پایش بود و آستین های لباس سفیدش را تا زده بود.
خستگی از سر و رویش می بارید.
مرا که دید از جا برخاست.
لبخند می خواست صورتش را بپوشاند که با شرم سر به زیر انداخت.
می توانستم قهر کنم، سرش داد بزنم و تلافی این روزهای تنهایی و بی خبری و دلشوره را در بیاورم ولی همین که سالم بود، همین که خجالت زده روبرویم ایستاده بود باعث شد فرمان از سمت قلبم صادر شود.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
🆔️ @shamim_news_karkevand
🌹🌱
باید راز شب را از"شب بو" پرسید
آنها به یقین راز شب را می دانند
چراکه عطرشان را
فقط درشب پخش می کنند
وچه عاشقانه وبی ریا
عطرشان را به همه می بخشند.
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎆آخرین یکشنبه 🕯🌈
🍀اردیبهشت ماهتون بینظیر
🎆و پراز افکار مثبت🫰
🍀لحظه هاتون قشنگ
🎆زندگیتون پر برکت🎉
🍀دستاتون سرشاراز نعمت
🎆و روزگارتون پراز موفقیت باشه💗
امروزتون قشنگ 🥳
و در پناه خدای خوبی ها 🫰
🆔️ @shamim_news_karkevand
#گلخونه
👩🌾تو قلمه زدن به این نکات توجه کن
اگه قلمه هات داخل خاک نمیگیرن موارد زیر رو چک کن 👇
🌱گلدون کوچیک
🌱آبیاری بعد از خشک شدن خاک
🌱خاک مناسب (پرلیت یا کوکوپیت یا ماسه بادی )
🌱نور ملایم و دمای ۱۸ تا ۲۲ درجه
🌱اندازه قلمه ۱۰ تا ۱۵ سانت بیشتر نباشه و برگهای پایین که داخل خاک میره حتما جدا بشه و یک سوم قلمه داخل خاک قرار بگیره
🆔️ @shamim_news_karkevand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🎥 داوود کیم در کره جنوبی مسجد ساخت
🔹خواننده مشهور کرهای که اخیراً با جمعآوری کمکهای مالی از دنبال کنندگانش قصد ساخت مسجد در کشورش را داشت با انتشار ویدیویی در استوری اینستاگرام خود از اتمام ساخت این مسجد خبر داد.
🆔️ @shamim_news_karkevand
#خبر
🚨 بالگرد حامل رئیس جمهور در منطقه عمومی ورزقان دچار سانحه «فرود سخت» شده است
🔹آیتالله رئیسی، آیتالله آل هاشم امام جمعه تبریز، حسین امیرعبداللهیان وزیر امور خارجه، مالک رحمتی استاندار آذربایجان شرقی و چند تن دیگر از همراهان از جمله سرنشینان این بالگرد بوده است.
🔹گروههای امدادی به دلیل شرایط جوی هوا هنوز موفق به انجام عملیات نشده اند
🔴هم اکنون موضوع سانحه برای بالگرد ابراهیم رئیسی به مهم ترین خبر رسانه های جهان تبدیل شده است.
🆔️ @shamim_news_karkevand
منطقهای که هلی کوپتر حامل رئیس جمهور در آن سقوط کرده است.
❌️منطقه مورد جستجوی بالگرد حامل رئیسی کوهستانی و جنگلی است. همین مساله و شرایط جوی و مه شدید سرعت عملیات جستجو را کند کرده است.
🆔️ @shamim_news_karkevand
*🤲 اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ*
📿 صلوات و دعای همگانی جهت سلامتی رئیس جمهور کشور عزیزمان ایران اسلامی
🆔️ @shamim_news_karkevand